انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معناباختگی و دلهره در تئاتر ابزورد

تئاتر ابزورد (Absurd) که عموما” نزد ما به تئاتر پوچی ترجمه شده است از تاثیرگذارترین نوع هنرهای قرن بیستم است. مارتین اسلین واژه‌ی ابزورد را در کتاب پر آوازه‌ی خود (تئاتر ابسورد) به معناباختگی معنا می‌کند. جهانی که رنگ از رخساره‌ی آن رفته، ستون‌های عظیم کلان روایت‌ها فرو ریخته و انسان تنهایی خود را بیشتر از هر زمانی دیگر در این عصر حس می‌کند. پیشگام این نوع تئاتر را نویسندگانی چون آلبر کامو، ساموئل بکت و اوژن یونسکو قلمداد کرده‌اند، البته در کتاب اسلین فهرست طولانی از نمایشنامه نویسان حرفه‌ای حضور دارد که امروزه تنها میان تئاتری‌های حرفه‌ای نامی دارند. ابزورد انسانی را به تصویر می‌کشد که در ورطه‌ی تنهایی و مبهم زندگی خود دست‌ و پا می‌زند، دلهره سراسر وجودش را دربرمی‌گیرد، اما هیچگاه رهایی نمی یابد. پشت وانه‌ی فکری تئاتر ابزورد تفکر اگزیستانسیالیسم است که جز دو فلسفه‌ی پر تاثیر قرن بیستم اروپا محسوب می‌شود. البته ناگفته نماند بسیاری از نویسندگان ابزوردیسم از جمله کامو حمل چنین اصطلاحی را برخود مجاز ندانسته‌اند و از کاربرد آن پرهیز داشته‌اند. تفکر اگزیستانسیالسیم برای انسان تقدمی وجودی بر ماهیتش قائل است، این بدان معناست که انسان برخلاف موجودات دیگر اول بوجود می‌آید و در جریان انتخابات به هستی خود ماهیت می‌بخشد. هر گونه انتخاب مشخص کننده ماهیت انسان می‌شود. موجودات دیگر غیر انسان ماهیتشان بر وجودشان متقدم است درواقع هرموجودی غیر از انسان قبل به هستی درآمدن معلوم و مشخص است که چه نقش و کاربردی دارد، اما برای انسان نمی‌توان پیش فرضی در ماهیت و نقش وی قائل شد، هیچ موجودی برتر از انسان وجود ندارد که ماهیت آن را قبل به هستی آمدنش به تصویر کشد. انسان خود انتخاب می‌کند و این انتخاب مشخص کننده مسیر زندگی و درواقع ماهیتش است. چنین برداشتی از انسان، وی را تنها و سرگردان برپهنای هستی فرض می‌کند و وی را مجبور به ساختن معنایی برای هستی می‌کند. هستی که معنای ذاتی ندارد و هرآنچه معنا فرض می‌شود ساخته‌ی خود انسان است، پس می‌تواند این معانی را در هم کوبد. شرایط سیاسی- اجتماعی اروپا و تاریخ پر برخود آن زمینه را برای درهم شکستن کلان روایت‌ها آماده کرد. جنگ‌های جهانی سایه‌ای از وحشت را بر اروپای قرن بیستم کشید. نجات دهندی برای انسان یافت نشد، زندگی آن معنای اسطوره‌ای خود را از دست داد و انسان از ساحت قدسی و صور روحانی خود به زیر کشیده شد. مفاهیم ارزشی بازاندیشی، طرد و از بسیاری جهات تمسخر شداند. بکت در نمایشنامه‌ی «در انتظار گودو» انسانی را به تصویر می‌کشد که مدام در انتظار ظهور آدمی است که تقریبا” همه‌ی مشکلات را حل می‌کند اما هیچ‌گاه نمی‌آید. در نمایشنامه‌ی سوء تفاهم کامو تنها یک شوخی کوچک منجر به کشته شدن برادر خانواده می‌شود و از زبان یکی از کاراکترهای نمایش می‌شنویم : «این دنیا منطقى نیست؛ من که از اول مزه آن را چشیده ام، حس می‌کنم تا پایان نیز این گونه خواهد بود». ناامیدی و رنج هستی نتیجه دلهره‌ی است که انسان در برخودهای با پدیدهای زندگی بدان می‌رسد. اصطلاح دلهره و نگرانی یکی از مفاهیم بنیادی فلسفه‌های اگیستانسیالیسم محسوب می شود که به شکلی قدرتمند بیشتر احساسات بشری را به سمت و سوی تاریک و نومیدانه سوق می‌دهد. چنین احساساتی که ناشی از دلهره‌ی وجودی ست در تئاتر ابزورد بازتابی مشخص و بنیادی دارند. با نگاهی اجمالی به اگزیستانسیالیسم می‌توان به خوبی متوجه شده تفلسف بر مفهوم دلهره قضیه را به چه شکلی واکاوی و تبین می‌کند. دلهره که ناشی از بی‌معنایی و پوچی جهان است، حس نومیدی و سقوط در سراشیبی و تنهایی را به انسان تحمیل می‌کند از این روانسان در سراسر زندگی خود برای رهایی از این حس تلاش می‌کند. کیرکگور پدر معنوی اگزیستانسیالیست‌ها در جمله‌ای می‌گوید: «هستی بوی پوچی می دهد، چه کسی مرا به این دام انداخته و اکنون مرا وانهاده است؟ چگونه به جهان آمدم؟ چرا با من مشورت نشد؟ ». وی درکتاب ترس ولرز به چالشی معنایی با داستان ابراهیم و اسماعیل می‌پردازد و جایی دیگر دلهره‌ی انسان را ناشی از گناه نخستین آدم و طرد وی از بهشت می‌داند. سارتر مفهوم دلهره را در فرآیند انتخاب برای انسان می‌داند. وی معتقد است انسان برای ماهیت و «طرح اندازی» خود مجبور به انتخاب است، چنین فرآیندی که بعد از انتخاب فلان گزینه چه خواهد شد و در عین و بعد از انتخاب تنها من مسئول هستم وی را به دلهره دچار می‌کند. هایدگر مفهوم دلهره را در مواجهه انسان با مرگ و به زعم وی پایان امکانات زندگی برای انسان می‌داند. مرگ نقطه‌ی پایانی است برای امکان زندگی، اینکه دیگر نمی‌توان جز مرگ چیزی دیگری را انتخاب کرد و گزینه‌ی فراری وجود ندارد انسان را به دلهره مبتلا می‌کند. مفهوم دلهره و چالش معنایی آن حتی در تفکر اسطوره‌ی یوناینان باستان قابل مشاهده است. دریکی از اساطیر یونانیان که درمورد پیدایش انسان و احساسات وی است آمده، روزی خدای دلهره تکه‏ای گِل پیدا می‏کند و برای روح‏بخشیدن به آن، نزد زئوس می‏رود. زئوس بعد از روح‏بخشیدن به دان ادعا می‏کند که باید نام این گِل زئوس باشد چون من بدان زندگی بخشیده‌ام. در این هنگام، خدای زمین سر می‏رسد. وی نیز مدعی می‏شود که چون از جنس من است، باید نامش را زمین نهاد. در نهایت، برای حل مسئله، هر سه پیش زحل خدای دادگر می‏روند؛ زحل چنین قضاوت می‏کند که بعد از مرگ، روح آن گِل به زئوس برگردد چون روح را وی در او دمیده، جسم آن بعد از مرگ تبدیل به خاک می‌شود و به زمین باز می‌گردد چون جسمش از زمین است و چون خدای دلهره آن را یافته است، این موجود در سراسر زندگیش نگرانی و دلهره دارد. از چنین اسطوره‌ی برمی‌آید که انسان در تمام طول تاریخ با چنین مفهومی درگیر بوده و حتی برای اثبات آن دست به اسطوره سازی می‌زند. به طوری که نظر رفت مفهوم دلهره وجودی در زندگی که ناشی از انتخاب و پایان امکانات زندگی است انسانی که خود را تنها و بی‌سرپناه می‌بیند، به سوی نومیدی و بحران معنایی می‌کشاند. تئاتر ابزورد کوششی برای به نمایش درآوردن وضعیت انسان در چنین عصری است. عصری که اسطوره‌ها در آن افول کرده‌اند و معنا از جهان سفر کرده است. کاراکترهای چنین تئاتری دچار سردرگمی و نگرانی هستند،و تقریبا” هچ اتفاق خاصی در زندگیشان رخ نمی‌دهد و یا اگر اتفاقی هست چنان بی‌ارزش و بی محتوا جلوه می‌کند که نمی‌توان برای آن معنا و مفهومی جست.

 

 

اسلین،مارتین – تئاتر ابسورد. ترجمه مهتاب کلانتری و منصوره وفایی- نشر: آمه، ۱۳۸۸
کامو ،آلبر- سوء‌تفاهم. ترجمه‌ خشایار دیهیمی. تهران: انتشارات ماهی. چاپ اول: پاییز ۱۳۹۰.
بکت، ساموئل – در انتظار گودو.ترجمه مصطفی عابدینی فرد. انتشارات کلیدر.
ا.م بوخنسکی . فلسفه معاصر اروپایی، مترجم: شرف‌الدین خراسانی، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۹
صفحه نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ

http://www.anthropology.ir/node/24504