بحث تقابل سنت و تجدد در جامعۀ ما ، یکی از جدی ترین مباحث منازعه ساز است. رویارویی سنت و تجدد در ایران معاصر، مسأله ای پیچیده، حساس ،دقیق و دارای ظرافت های فکری ،تاریخی و سیاسی ـ اجتماعی بسیاری است .اساسی ترین چالشی که ما در طول صد و پنجاه سال گذشته، با آن روبرو بوده ایم؛تقابل و رویارویی سنت و تجدد و چگونگی گذر از این تنگنای تاریخی بوده است؛ در عین حال ما نیازمند آشنایی بیشتر با میراث فرهنگی جهان عرب، به خصوص در بخش نواندیشی دینی هستیم؛ اتفاقات مهمی که در کشورهای عربی در دو قرن اخیر افتاده و تحولات فکری صورت گرفته در خیلی از زمینهها، با آنچه که ما از سر گذراندهایم و با نوع واکنشهایی که ما نشان داده ایم، شباهت دارد و در عین حال اگر این دو نگاه و تلاش فکری در کنار هم قرار میگرفتند، همافزایی سازنده ای صورت میگرفت و شاید به وضعیت بهتری میرسیدیم.
کتاب سنت و نوسازی نوشته حسن حنفی ،استاد فلسفه در دانشگاه قاهره است وی از چهر های برجسته اسلام نو اندیش می باشد. حسن حنفی از روشنفکران و متفکران مصری است که در کنار سایر همفکرانش یک جریان خاص فکری را در جهان عرب ایجاد کردهاند. وی شاخصترین شخصیتی است که نظریه چپ اسلامی را مطرح کرد. آنان مدعی خط سوم در فهم دینی شدند که نه اندیشه اسلامی سنتی گذشته را به طور کامل میپذیرند و نه پیرو مذاهب فکری غرب هستند و بدینگونه پیامآوران تجددی در مصر شدند که به گفته خودشان ریشه در میراث دینی و فرهنگ و تمدن اسلامی دارد. وی معتقد است خط سومِ طرح شده این استعداد را دارد که در جبهه بیرون با افکار بیگانه مقابله کند و در درون نیز مایه وحدت ملی میان تمامی افکار باشد و نمونه آن را در صدر اسلام میتوان اخوت میان انصار و مهاجران برشمرد.
مترجم کتاب نیز معتقد است مسیر ایدئولوژی که در ایران به واسطه عرب ستیزی موهومی ایجاد شده؛ منجر به شناخته نشدن و مهجور ماندن روشنفکران عرب شده است .در حالیکه به تعبیر آقای خاکپور روشنفکران عرب بسیار منظم و دقیق تر صورتبندی هایی از سنت و مدرنیته انجام داده اند.و از نظر وی، آشنایی روشنفکران عرب با مسأله سنت و مدرنیته بسیار جدی تر از متفکران ایرانی است. محور طرح حسن حنفی رهیافتی به سنت و نوسازی است .حنفی از پسِ این طرح در پی نوسازی دین و خیزاندن امت از طریق تلاش در سه جبههی رابطه با سنت، رابطه با غرب و رابطه با واقعیت است.
نوشتههای مرتبط
پروفسور حنفی سعی در احیای سنت اعتزالی دارد که از قرن پنجم متوقف شده است. او وظیفه اندیشمندان مسلمان میداند که بر توحید به مثابه ی فرآیندی یگانه بخش تکیه کنند و بر آزادی به مثابه فرآیند آزادسازی و بر عقل به مثابه ی فرآیند روشنگری و بر عمل به مثابه ی فر آیند تحقق بخشیدن .حنفی ادعا میکند که نوسازی میتواند علوم سنتی را به علوم انسانی تبدیل کندو هدف نهایی سنت و نوسازی در عصر حاضر تبدیل علوم انسانی به ایدئولوژی است .
کتاب حاضر پنج فصل دارد با پیشگفتار مبسوطی از مترجم ؛حنفی فصل نخست را با شرح و تعریف مفاهیم آغاز میکند و سنت و نوسازی را توضیح داده و دغدغه و مساله ی اصلی را قبل از نوسازی سنت خود سنت میداند ؛زیرا نقطه آغاز سنت است ؛نه نوسازی سنت ،نقطه شروع نوسازی وبازخوانی سنت بر اساس نیازهای زمانه است به همین دلیل قدیم بر جدید تقدم دارد و سنت پایه و اساس نوسازی به شمار میرود همانگونه که وسیله ما را به هدف میرساند سنت نیز وسیله است و هدف نوسازی ،عبارت است از مشارکت در تغییر واقعیت کنونی.
حنفی میگوید سنت موزه ای برای نمایش افکار و اندیشه ها نیست که به آن افتخار کنیم و با دیده ی اعجاب بدان بنگریم .سنت نظریه ای برای عمل و راهنمایی برای رفتار و ذخیره ای ملی است که میتوان آن را در جهت بازسازی انسان و رابطه اش با واقعیت را کشف کرد و به بهره وری رساند.(۵۲)
سنت و نوسازی به ما می گویند ؛گذشته و اکنون در شعور و آگاهی ما جریان دارد وآگاهی ما متشکل از داده هایی از میراث ما را نیز در بر دارد که با واقعیت معاصر در تعامل است . گذشته را نشان داده و اکنون را روایت میکند سنت گذشتگان سازنده ی عقلانیت معاصر است از این رو تحلیل سنت همزمان تحلیل عقلانیت معاصر و بالعکس میباشد.حنفی میگوید”سنت به گذشته اشاره دارد و نوسازی به اکنون ،پس مساله ی سنت و نوسازی مساله هم گرایی در زمان و ارتباط گذشته با اکنون و ایجاد وحدت تاریخ است”(۶۲)
حنفی معتقد است سنت و نوسازی فرآیند تمدن ،کشف تاریخ را نشان میدهد که این کشف نیازی ضروری و خواسته ای انقلابی در آگاهی معاصر ماست و سنت و نوسازی مساله ی هویت را هم روشن میکند.او معتقد است سنت یک مسئله دینی نیست بلکه دین بخشی از سنت است و میتواند با سنت در تعامل باشد .سنت و نوسازی یک مساله اجتماعی ،هنری و تاریخی است بنابراین نوسازی سنت؛ به تنهایی هدف نیست بلکه وسیله ای است برای جستجوی روح ملت .سنت تمدن است و تمدن ناشی از تاثیر زمان و مکان است.
به عقیده حنفی سنت و نوسازی سه حوزه را پوشش میدهند.نخست تحلیل میراث گذشته و وتحلیل ساختارهای روانی مردم و بررسی این که تا چه اندازه متاثر از میراث گذشته ها هستند و تا چه اندازه متاثر از شرایط کنونی میباشند و در آخر تحلیل ساختارهای واقعیت حاضر، به عبارت دیگرسنت و نوسازی میخواهند از جامعه شناسی معرفت به تحلیل منش و رفتار مردم گذار کنند ؛یعنی از علوم انسانی به فرهنگ ملی و از فرهنگ ملی به انقلاب اجتماعی- سیاسی پل ارتباطی برقرار کنند.
فصل دوم کتاب بحران تغییر در دوران معاصر را مطرح میکند. حنفی معتقد است همانگونه که در سطح نظری ،رویکردها وراه حل های سه گانه در مواجهه با دشواری سنت و نوسازی وجود دارند در سطح عملی نیز همان رویکردها و راه حل ها وجود دارند و مسئول بحران تغییر هستند.
بعضی ها با زنده نگاه داشتن و تجدید سنت های گذشته مایل به ایجاد تغییر هستند.اما تلاش آنها با ناکامی همراه است زیرا بسیاری از این تلاشها با قدرت سیاسی هماهنگ میشود ولی به دلایلی دچار ناکامی میشوند. نخست اینکه آنها علاقمند به ایجاد حاکمیت الهی هستند ؛این روش عرصه را بر سیاست تنگ میکند و نمیتواند تغییرات اجتماعی ایجاد کند زیرا این تغییرات در چارچوب عقل و دانش ایجاد میشود.سلطه ی تصور کاپیتالیستی از دین که تصوری طبقاتی است، در نتیجۀ اعتقاد به دیدگاه سلسله مراتبی از جهان شکل میگیرد. این اعتقاد هستی را بر طبق مراتب شرافت طبقه بندی میکند؛هر چه بالاتر رویم مراتب کمال افزوده میشود ؛این دیدگاه مردم را در طبقات اجتماعی مختلف قرا رمیدهد؛ تصوری عمودی و از بالا به جهان دارد نه تصوری افقی و برابر، از این رو هر چند که در ظاهر با استعمار ،مالکیت،مظاهر فئودالیسم و فساد اجتماعی مبارزه میکنند اما به سرمایه داری گرایش دارندو با سوسیالیسم عداوت میورزند.حنفی مدعی است اعتقاد به بهشت و جهنم ،بستری برای دوگانگی فرد ایجاد میکند .فرد در دنیا زندگی میکند و ادعای آخرت دارد .این دوگانگی مبنای همین رفتارهای دوگانه ی ملت ماست. نزاع همه یا هیچ ،در هنگام کنشگری و عمل به این معنا که مردم یا مومن هستند و یا کافر ،منجر به دوقطبی شدن میشود ؛مردم را به خودی و غیر خودی تقسیم میکند . دلایل ناکامی به تغییرواقعیت با زور و فشار و قبضه ی قدرت بی آنکه منتظر دخالت و یا اراده ی مردم باشند؛ تشدید مجازات ها و افزایش لیست تابوها ،اعتماد انسان را سلب میکند و به جای شجاعت و اقدام ؛تخم ترس و تزلزل را در دل انسانها میکارد ؛انسان را همیشه در موضع گناهکار و خطاکار قرار میدهد.
در ادامه حنفی به بحران تغییربواسطه ی امر جدید میپردازد و معتقد است تبعیت و تقلید کورکورانه، دشمنی با سنت ملی مردم و جایگزینی آن با سنت وارداتی مشکلات خود را داراست زیرا مردم در آن سنت وارداتی جایگاه خود را نمییابند.و اما هواداران تغییر بواسطه ی قدیم و جدید نیز بحرانهای مخصوص خود را دارند ؛از جمله فقدان بنیانهای نظری روشن که تغییرات اجتماعی بر اساس آنها امکان پذیرباشند؛ در غیر این صورت ، اگر قدرت حاکم از طرفداران قدیم و جدید باشد ،تغییر و تحول از جانب قدرت صورت میگیرد ؛ممکن است پاسخگوی نیاز مردم باشد ،اما فرآیندی تحمیلی است و پذیرش مردم نیز در قالب اطاعت از قدرت است.
حنفی به مساله سنت و نوسازی بعنوان یک حرکت ایدئولوژیک از سوی کشورهای در حال توسعه اشاره میکند وعدم وضوح بنیانهای نظری در آنها منجر به بلاتکلیفی و سردرگمی و چرخش در میان ایدئولوژیهای غربی و شرقی شده است. موضوع جدی این است که مسئله نوسازی ممکن است بتواندمشکل سرمایه گذاری ومظاهر مادی در این جوامع را حل کند اما توسعه به معنای سرمایه گذاری انسانی است تا بتواند منجر به آفرینش انسانهای جدید شود.
حنفی میکوشد توضیح دهد با توجه به اینکه به تازگی از جامعه فئودالی به جامعه بورژوایی گذر کرده ایم از این رو تعریف مفاهیم ما تحت نفوذ جامعه ی فئودالی گذشته و جامعه اکنون قرار دارد .و هنوز نتوانسته ایم تعاریف مستقلی را به وجود آوریم؛ از این رو بسیاری ازاین تعاریف ،دستمایه سوء استفاده ی قدرتهای دینی و سیاسی قرارمیگیرند.حنفی معتقد است وقتی گفته میشود سنت و نوسازی لا محاله و به الحاد منجر میشود .این درست نیست زیرا دو مقوله ی الحاد و ایمان مقوله هایی نظری هستند ؛آنچه برای عده ای ایما ن محسوب می شود، ممکن است برای بعضی الحاد باشد .ایمان مقوله ای است که باید در مورد محتوای آن داوری کرد ،در سنت گشته ((ایمان قولی ))را بر ((ایمان عملی ))ترجیح داده اند.از این رو الحاد به این معنا تحولی در انتخاب های قدیمی است ؛تحولی از “قول به عمل “و از “ایده به رفتار و سلوک “،از “اندیشه به عالم واقعیت “،بنابراین الحاد مفهوم اصلی ایمان است نه مفهوم متضاد آن .اما با توجه به اینکه بسیاری از تعریف مفاهیم تحت نفوذ جامعه فئودالی گذشته میباشد ؛ایمان را پاسداشت و حفظ میراث گذشتگان و ماندگاری وضع موجود، دفاع از تقلید و حمایت از منافع طبقاتی تعریف کرده اند.بدین ترتیب سرپوش گذاشتن نسبت به چیز دیگری که مخالف فحوای ایمان عرفی است ایمان قلمداد میشود.و الحاد از میان برداشتن سرپوش ها و عریان کردن واقعیت ،بازگشت مفهوم اصلی، تن ندادن به سازش کاری و قبول دنیای واقعی است .اتهام به الحاد در نهایت امر، دفاع قدرت دینی و سیاسی از اوضاع و شرایط است .قدرت دینی و سیاسی هر آن کس را که میخواهد از منافع مردم دفاع کند به الحاد متهم میکند.
اما حنفی در پاسخ به آنهایی که معتقدند سنت و نوسازی به جنبشی سکولار منجر میشود و سکولاریسم سنت گذشته و میراث معنوی و آثار دینی ما را از بین میبرد توضیح میدهد که سکولاریسم غربی در پاسخ به نیاز طبیعی به وجود آمد.برای بازگرداندن آزادی کنش و بیان آزادی در فهم و ادراک و عصیان علیه انواع مرجعیت ها و هرگونه اتوریته ای جز اتوریته عقل و وجدان.بنابراین سکولاریسم بازگشت به مضمون ،ذات،صداقت و یگانگی انسان است .حنفی میگوید سکولاریسم بنیان و پایه ((وحی)) است و وحی بالذات سکولار بوده و در نتیجه کارکرد تاریخی ، دینی شده است که در لحظات واپس ماندگی و ثبات تحول جوامع سر بر میآورد.بدین ترتیب روحانیت باوری هیچ ربط و نسبتی به ما ندارد و سکولاریسم پاک آن را مردود میشمارد.سکولاریسم در سنت و واقعیت ما امری بنیانی است و اینکه آن را به الحاد و کفر متهم میکنند فکری بیگانه است.
حنفی در فصل سوم به بحران روش شناختی در پژوهش های اسلامی میپردازد. حنفی معتقد است اگر بحران تغبیر ،بحران انقلاب در واقعیت ماست. بحران مطالعات اسلامی ، بحران پژوهش علمی است زیرا این بحران از تضاد میان شخصیت پژوهشگر بعنوان مسلمان و موضوع پژوهش به وجود میآید بحران پژوهشگر از تصوری ناشی میشود که اسلام را مجموعه ای از عقایدی میبیند که هیچ ارتباطی با پژوهش علمی ندارند.یا بحران به وجود آمده؛ ناشی از غربگرایی و تقلید روش های علمی است که با داده های اصلی و بومی هماهنگی ندارد و یا برخاسته از نگاه ایستا و راکدی است که اندیشه اسلامی نسبت به زندگی دارد و یا ناشی از رکودی است که مطالعات اسلامی دچار آن هستند و نتوانسته اند در برابر روش های غربی بدیلی به پژوهشگران عرضه کنند؛ مجموعه این بحرانها و معضلات باعث سرخوردگی پژوهشگر میشود که آنان ناچار میشوند یا به گذشته گرایی یا تنگ نظری و تعصب و تصوف رجوع کنند یا به امر جدید روی بیاورند ؛بدون آنکه هیچ درک و فهم عمیقی از امر جدید داشته باشند. خلاصه اینکه هر خطایی در داوری از خطا در روش ایجاد میشود.
فصل چهارم به شیوه های نوسازی پرداخته شده است.نوسازی به شیوه های مختلفی تحقق مییابد،برخی از آنها به زبان مربوط میشوند،برخی به معنا و برخی دیگر به اشیاء.کشف زبان جدید همان کشف دانش است و دانش ابتدا با تاسیس زبان به وجود آمده است .دانش جدید با نوسازی از راه زبان آغاز میشود. زبان وسیله ی بیان و تعبیر است.هر اندیشه ی جدیدی زبان ویژه ی خود را بازگو میکند و هر جنبش جدیدی با نوسازی زبانی آغاز میشود سنت گذشته ما هنوز با الفاظ و اصطلاحات قدیمی بیان و تعبیر میشود و این موضوع مانع از فهم جدید و تحول آن میگردد.زبان موجود ؛نمیتواند مطابق با خواسته های زمانه ،مضامین مدرن را بیان کند.زیرا که این زبان مدت های مدیدی با مفاهیم سنتی رایجی که میخواهیم از آن رهایی یابیم مطابقت داشته است.نوسازی زبان یک عمل مکانیکی نیست بلکه یه فرآیند خودکار و طبیعی است و هنگام مدرن شدن تمدنها و گذار آن از مراحل تحول جدید روی میدهد.حنفی معتقد است زبان به مضمون اندیشه آسیبی نمیرساند .نفس نوسازی فرصت دادن به اندیشه است که با عث به وجود آمدن الفاظ جدید میشود.
فصل آخر به موضوعات نوسازی یعنی بازسازی علوم می پردازد.علاوه بر شیوه های نوسازی سنت که تمام علوم دینی و عقلی را فرا میگیرد ،شیوه های دیگری نیز وجود دارد که با آن هر علمی را میتوان جداگانه بازسازی کرد.حنفی میگوید علی رغم اینکه سنت ،علوم عقلی متمایزی مانند کلام ،فلسفه ،تصوف و اصول فقه را برای ما به میراث گذاشته است ؛اما غایت نهایی ((سنت و نوسازی))یکی کردن تمامی علوم در علمی واحد است که مترادف خود تمدن باشد. تمامی علوم در پی فهم و تبدیل وحی به نظریه هستند؛مانند آنچه در کلام وفلسفه انجام میشود و یا اینکه تمامی علوم در پی فهم و تبدیل وحی به روش هستند . اما غایت نهایی ،تبدیل خود وحی به نظریه و یا به علم یا اگر خواستیم بگوییم به برنامه است.(۲۷۲)حال اگر آغاز علوم عقلی سنتی ،وحی است ،پایان آن ایدئولوژی است بنابراین وظیفه سنت و نوسازی تبدیل وحی به علم جامع و کاملی است .زیرا وحی همان منطق هستی است.(۲۷۶)
تهران- ۱۵آبان ۱۳۹۹
حنفی،حسن،(۱۳۹۸)،مترجم،حسام الدین خاکپور،تهران:نشرنگاه معاصر