دیوانه کیست؟
فیلم پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته( One Flew Over the Cuckoo’s Nest) که در ایران با نام دیوانه از قفس پرید مشهور است در سال ۱۹۷۵ به کارگردانی میلوش فورمن ساخته شده است. این فیلم اقتباسی است از رمانی به هیمن نام که توسط کن کیستی در سال ۱۹۶۲ نوشته شده است. همچنین این اثر توانسته است هشت اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و … را دریافت کند. این فیلم با قابی ثابت از فضای کوه و طبیعت آغاز می شود و سپس با حرکت ماشین در جاده، فضای فیلم از طبیعت به داخل یک بیمارستان روانی منتقل می شود. داستان این فیلم حول محور شخصیت مک مورفی شکل می گیرد که بازی نقش آن بر عهده جک نیکلسون است. زمانی که پزشک بیمارستان در حال مطالعه پرونده این بیمار است مک مورفی به ما معرفی می شود. فردی که به دلیل تجاوز به یک دختر و ایجاد نزاع و درگیری زندانی شده است. در اردوگاه کار اجباری، تن به کار نمی داده و حالا به این مرکز نگهداری از بیماران روانی فرستاده شده است تا توسط پزشکان آنجا صحت عقل و یا بیماری روانی داشتن وی تایید شود. البته این سوالی است که نه تنها برای پزشکان این بیمارستان روانی مطرح می شود بلکه برای تمام مخاطبین این فیلم نیز مطرح است. در اولین سکانس که مورفی وارد این بیمارستان روانی می شود، سعی می کند با خنده های بلند و ایجاد سر و صدا تصویری دیوانه وار از خودش به نمایش بگذارد در صورتی که این شخصیت نه تنها در کنار بیماران بستری شده در این بیمارستان که به شدت آرام هستند تعریف نمی شود بلکه در مقابل آن ها قرار می گیرد. اما این سوال که آیا این فرد دیوانه است یا خیر؟ با پیش رفتن فیلم و آشنا شدن مخاطب با بیماران روانی در این بخش ، در مورد تک تک آن ها قابل طرح است. در ادامه فیلم به نمایش روال زندگی عادی و به شدت برنامه ریزی شده در این بیمارستان می پردازد. برنامه ای با زمان های مشخص برای ورزش، گشت در حیاط بیمارستان، استخر و برگزاری جلسات گفتگوی گروهی.این جلسات گفتگو به گونه ای طراحی شده است که هر روز در مورد مشکلات یکی از بیماران صحبت می شود و دیگران می توانند و باید نظر خود را در خصوص مشکل مطرح کنند. در خلال همین جلسات است که مخاطب فیلم با زندگی گذشته و نوع شخصیت هر کدام از بیماران آَشنا می شود. رئیسات این جلسات برعهده سرپرستار این بخش، پرستار راچرد است که بازی آن بر عهده لوئیز فلچر گذاشته شده است. او با چهره سرد خود خالی از هر گونه عاطفه ای به نظر می رسد اما با ادامه فیلم او به مخاطب ثبات می کند که به گمان خودش با تمام این سختگیری ها سعی دارد به بیماران این بیمارستان کمک کند به طوری که گویی اصلا متوجه آسیبی که به آن ها وارد می کند نیست.
پس از آشنایی مختصر با این فیلم و شخصیت های آن قصد دارم به بررسی مفاهیم نهفته در این فیلم بپردازم. ایده این فیلم را می توان با آنچه فوکو در کتاب تاریخ جنون بیان می کند یکی دانست. زمانی که فوکو می نویسد:« علاج جنون و دیوانگی در آسایشگاه به هیچ رو از رحم و شفقت علمی و پزشکی ناشی نمی شد. بلکه این امر تلاشی منظم، علمی و نظام مند است برای اعاده شخص به حالت طبیعی و به هنجار. یعنی بازگشت او به بستر جامعه به مثابه فردی مفید، مولد و به لحاظ اقتصادی کارآمد.» می توان تمام این نوشته را در نظم روزانه و دقیق و برنامه ریزی شده این بیمارستان روانی دید. تا جایی که در خواست دیدن مسابقات بیسبال هم به دلیل برهم زدن نظم روزانه، مورد قبول واقع نمی شود. این مورد در دیالوگی که پرستار راچر مطرح می کند وجود دارد که می گوید: « مدت ها طول می کشد شما به برنامه جدید عادت کنید.» همان طور که فوکو می گوید جنون تعریف مشخصی ندارد و با تغییر گفتمان مفهوم آن نیز تغییر می کند و انسان عصر جدید به این منظور از واژه جنون استفاده می کند تا بتواند از طریق آن بین امر عقلانی و امر غیرعقلانی تمایز قائل شوند. برداشت نمادین از این اندیشه را می توان در سکانی آغازین و پایانی فیلم مشاهده کرد جایی که فیلم از طبیعت آغاز می شود به درون یک بیمارستان روانی منتقل می وشد و سپس با فرار یکی از بیمارن روانی دورباره به طبیعت باز می گردد. گویا که همه چی طبیعی است و این جامعه است که مفاهیمی چون جنون و دیوانگی را برساخت می کند. و از طریق آن انسان ها را به بند می کشد.
بیایید به جلسات گفتگو فیلم بازگردیم جایی که تنها فرد عاقل در این بحث ها پرستار راچر است اما در بسیاری از گفتگو ها ما حرف های عاقلانه را از همین افرادی می شنویم که به عنوان دیوانه شناخته می شوند. برای مثال یکی از شخصیت ها می گوید شاید فلانی دوست نداشته باشد ما در مورد زندگی اش صحبت کنیم و یا زمانی که این بیماران بر سر مفاهیم و معنای آن ها با یکدیگر بحث می کنند. موردی که گاهی توسط انسان های عاقل در خلال گفتگو هایشان فراموش می شود که زمانی که از یک مفهوم انتزعی صحبت می کنند بیش از آن نیاز است میان ذهنیتی را در رابطه با آن مفهوم بین خود و طرف دیگر گفتگو شکل بدهند. این بیماران روانی، افرادی هستند که بیشتر آن ها خود به صورت داوطلبانه در این مرکز بستری شده اند و هر زمان که بخواهند می توانند از آن خارج شوند. پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که چه عاملی باعث می شود آن ها در این مرکز باقی بمانند؟ آیا نمی توان ریشه های آن را در نظریه داغ ننگ اروینگ گافمن جستجو کرد؟ نکته این است که افرادی که برچسب دیوانه بودن را بر خود یدک می کشند جایگاهی در اجتماع و حتی در بین خانواده خود نمی توانند داشته باشند.
به عنوان نکته آخر ، باید به تیم شدن افراد این بیمارستان اشاره کرد. پیش از ورود مورفی هر یک از بیماران روانی درگیر خود است و به ندرت می توان آن ها را در کنش جمعی تعریف کرد ، حتی زمانی که با یکدیگر بازی می کنند باز هم به نظر می رسد با قوانین خود به بازی مشغول هستند. اما با ورود مورفی و پس از گذشت زمانی آنها در کنار یک دیگر و در یک کنش جمعی تعریف می شوند که حالا دیگر به ماه گیری می روند، مهمانی شبانه برگزار می کنند و به نفع مورفی در رای گیری شرکت می کنند. با این نگاه می توان به مورفی به عنوان یک شخصیت کاریزماتیک اشاره کرد تا جایی که مثل تمام شخصیت های کاریمزاتیک دیگر در زمان غیابش و بعد از خروج موقتش از داستان، افسانه هایی در مورد فرار کردن او در بین بیماران مطرح می شود.
در پایان باید گفت هر مخاطبی در مواجه با این فیلم حداقل یک بار خود را با این پرسش در مواجه قرار می دهد که دیوانه کیست؟ و به راستی دیوانه کیست؟