انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تحلیل و بررسی فیلم شیوع

مقدمه:

Contagion(شیوع) فیلمی است که در سال ۲۰۱۱ توسط کارگردان آمریکایی به نام steven soderbergh ساخته شده است. این فیلم بیشتر نگاهی به بیماری های واگیردار دارد که امروزه به دلیل افزایش ارتباطات و مبادلات تجاری میان انسان ها و کشورها که می تواند اثرات مخرب و جبران ناپذیری به جوامع انسانی وارد کند. فیلم بیشتر متاثر از بیماری های واگیردار مانند سارس و آنفولانزای خوکی است که قبلا در جوامع شیوع پیدا کرده است و به نوعی نظم اجتماعی را مختل کرده بود. و نگاهی به آینده نیز دارد که در صورت بروز دوباره چنین بیماری هایی در سطح جهانی می تواند اختلالات زیادی به زندگی اجتماعی و امنیت بشر وارد نماید. حالا بعد از گذشت ۹ سال از ساخت این فیلم، ویروس دیگری به نام کووید۱۹ دوباره قدم به زندگی بشر گذاشته است. و این باعث شد تا دوباره با تجربه ای ملموس تر از گذشته به فیلم contagion برگردم.

تحلیل و بررسی فیلم:

هنگامی که فیلم شروع می شود مخاطب ابتدا با صحنه ای مشکی رنگ مواجه می شود که از پشت آن صدای سرفه های مکرر شنیده می شود. در ابتدا این سرفه ها برای مخاطب بسیار عادی است و توجه چندانی به آن نمی کند. بعد از چند لحظه صفحه مشکی رنگ کنار می رود و شما خانمی را مشاهده می کنید که برای کارهای تجاری خود به هنگ کنگ آمده و اکنون در حال انتظار است تا از طریق پرواز به شهر خود برگردد. او نشانه هایی از بی حوصلگی و خستگی و حتی سردرد را در خود احساس می کند. کارگردان صحنه هایی از لمس کردن اشیا مختلف توسط انسان ها، از میله ها و صندلی های سرویس حمل و نقل عمومی گرفته تا آسانسورها و دستگیره های درب منازل را همراه با پس زمینه ای از موسیقی آرام اما مخوف به تصویر می کشد. او بعد از بازگشت به شهر خود دچار تشنج می شود و فوت  می کند. پزشکان در توضیح علت بیماری او ناکام می مانند و شروع به تحقیقات می کنند. همزمان چنین خبر هایی نیز از سرتاسر جهان گزارش می شود که دارای همین نشانه ها است. و داستان از اینجا شروع می شود. دوربین مدام به شهرهای مختلف دنیا می رود و زندگی انسان ها را در بی تفاوتی و بی خبری از این ماجرا را به خوبی نشان می دهد. اما اکنون در میان اکثر شهرها حداقل یک نفر مبتلا به این بیماری شده است و با اطرافیان خود در ارتباط است. و اکنون این ویروس به نوعی در حال پخش شدن است.

اولین نشانه ای که توجه مرا در این ماجرا به خود جلب می کند. تجارت یک خانم آمریکایی در هنگ کنگ بود. درواقع این نشانه ای است از نوعی تجارت جهانی که می شود گفت مرزهای ملی به نوعی کم رنگ شده و کشورها از طریق شرکت های فراملی و چند ملیتی و فارغ از مرز بندی های ملی در ارتباط تجاری با یکدیگر قرار گرفته اند. از این رو مفهوم جهانی شدن بیش از پیش برایم ملموس تر شد. حالا دیگر مدرنیته افسارگسیخته ای که گیدنز از آن صحبت می کرد به واقعیت نزدیک شده است. دیگر اتفاقاتی که در دوردست ترین نقطه جهان به وقوع می پیوندد می تواند تاثیر بسیار عمیقی در زندگی انسان های دیگر نقاط جهان بگذارد. با پخش شدن این ویروس ناشناس در جوامع مختلف زندگی بسیاری از مردم دچار ترس و اضطراب و نگرانی شده است. گویی انسانی که در جامعه مدرن زیست می کند و به قول ژان بودریار بیشتر از اینکه با انسان های هم نوع خود رابطه داشته باشد به وسیله اشیا احاطه شده و خصلتی ابزاری به خود گرفته است، اکنون به جای اینکه خود را با اشیا مواجه ببیند با پدیده مرگ مواجه شده است. انسان دوران مدرن که کمتر خود را در مواجهه با مرگ می دید و کمتر ذهن خود را با پرسش های بنیادی هستی شناختی درگیر می کرد اکنون خود به طور ناخواسته با پدیده مرگ مواجه شده است. کاش مواجهه با مرگ برای انسان مدرن مانند مواجهه با آینه ای بشود که در آن به رابطه اشتباه خود با طبیعت پی ببرد و خود را جزیی از طبیعت بپندارد و نه موجودی جدا از طبیعت که صرفا باید برای انباشت سرمایه و رفع نیازهای کاذب خود مدام به طبیعت یورش ببرد.

از نشانه های دیگری که برای چندین بار در فیلم مشاهده می کنید، تاکید کارگردان به موضوع جمعیت است. هرگاه دوربین وارد یک شهر جدید مانند توکیو، لندن، سانفرانسیسکو می شود اولین چیزی که به مخاطب به صورت زیرنویس تذکر داده می شود جمعیت آن شهر است. در صحنه های دیگری از فیلم نیز مشاهده می کنید که نظم اجتماعی به واسطه شیوع این ویروس مختل شده است و جمعیت زیادی از انسان ها به فروشگاه های مواد غذایی یورش می برند و اقلام مصرفی خود را برمی دارند. دولت ها هم دیگر پاسخگوی نیازهای مصرفی مردم نیستند و مدام مشاهده می کنید که مردم بر سر اقلام مصرفی خود با یکدیگر درگیر می شوند. درواقع بیشترین تاثیر این ویروس بر سیستم اقتصادی شهرها را می توان مشاهده کرد. اکنون انسان مدرن که در گذشته نه چندان دور خود را در احاطه انواع اشیا و وفور کالاهای مصرفی می دید دچار سردرگمی شده است و دیگر این آگاهی کاذب او که کالاهای مصرفی همیشه برای رفع نیازهای او وجود دارند از بین رفته است. بنابراین مسئله جمعیت که در این فیلم بر آن تاکید می شود را می توان در ارتباط با نحوه تولید و مصرف و انبوه کالاها مشاهده و بررسی کرد. ژان بودریار در کتاب “جامعه مصرفی” انباشتگی و وفور را یکی از مهمترین ویژگی ها در توصیف جوامع مصرفی می داند. و معتقد است که در انباشتگی انواع کالاهای مصرفی در سوپرمارکت ها و… چیزی بیش از مجموعه ای از تولیدات قابل مشاهده است؛ درواقع همه این ها را شواهدی بر وجود مازاد و نفی قطعی کمیابی در ذهن انسان می پندارد. در زیست جهان مدرن از زمانی که انسان چشم به جهان می گشاید خود را در احاطه انواع اشیا مادی می بیند. انسانی که به هنگام قدم زدن در خیابان های شهر هر لحظه با انواع کالاها در پشت ویترین مغازه ها مواجه می شود که ندای انباشتگی و وفور و عدم کمیابی را در ذهن او منعکس می کند. اما اکنون با گسترش این ویروس به نوعی خود را در خطر می بیند. و متوجه شده است که این کالاها می توانند روزی کمیاب شوند و سبک زندگی او را دچار اختلال نمایند. انتظار می رود که انسان پسا کرونا در نظام گسترده تولید و مصرف انبوه کالاها و افزایش جمعیت بازاندیشی کند. و دست از استعمار زیست جهان در جهت سود و بهره برداری بی رویه از منبع طبیعی برداشته و در برخورد خود با طبیعت و حیوانات تاملات جدی نماید.

سومین نشانه ای که در این فیلم نظر من را به خود جلب کرد مسئله نابرابری در مواجهه با شیوع این بیماری بود. در زمانی که پزشکان واکسن این بیماری را کشف کرده اند، صف های طولانی از مردم عادی دیده می شود که منتظر دریافت واکسن هستند. اما مشاهده می شود که رییس سازمان بهداشت جهانی به دلیل دسترسی که به واکسن دارد آن را در خارج از نوبت برای خانواده خود تهیه می کند. درواقع کارگردان دسترسی نابرابر افراد جامعه به خدمات بهداشتی را به نمایش می گذارد. در جامعه امروز ما نیز با شیوع بیماری کرونا می شود این نابرابری را در سطح جامعه مشاهده کرد. افراد طبقه بالای جامعه به واسطه سرمایه و ثروتی که در اختیار دارند میزان دسترسی آنان به بیمارستان، بیمه و هزینه دارو بسیار بیشتر از طبقه فرودست جامعه است. رکود اقتصادی ناشی شیوع این ویروس می تواند منجر به افزایش این بیماری در میان طبقه فرودست جامعه بشود چرا که این طبقه به دلیل عدم برخورداری از منابع کافی برای رفع نیازهای خود مجبور است در دوره بحرانی به جای اینکه در قرنطینه بماند برای بدست آوردن هزینه های زندگی خود وارد محیط اجتماع بشود. با توجه به حومه هایی که در اطراف شهرها در قالب اسکان غیر رسمی شکل گرفته اند که همه از طبقات محروم جامعه هستند، می شود گفت این قشر از جامعه به لحاظ بهداشت و سلامت در درجه پایین تری نسبت به دیگر اقشار جامعه قرار دارند. و اکثر این افراد به دلیل رفع نیازهای خود با افراد جامعه رابطه دارند که می تواند منجر به شیوع بیشتر بیماری بشود.

آخرین صحنه ای که در فیلم نمایش داده می شود حیوان خوک است که بازمانده غذای یک خفاش را می خورد و بعد گوشت آن برای مصرف انسان ها در جامعه پخش و درنتیجه منجر به شیوع ویروس در بین انسان ها می شود. درواقع تعرض بی سابقه بشریت به طبیعت در دنیای مدرن بر کسی پوشیده نیست، افزایش جمعیت انسان باعث افزایش تولید و مصرف و در نتیجه تولید زباله های بیشتر توسط انسان می باشد. همچنین میزان آلودگی و میزان مصرف سوخت های فسیلی نیز به تبع افزایش جمعیت رشد خواهد کرد و روز به روز میزان تعرض انسان مدرن به طبیعت افزایش بیشتری خواهد یافت. انسان مدرن با گسترش فعالیت صنعتی و استفاده از ماشین در بهره برداری از طبیعت، به نوعی خرد ابزاری خود را به رخ طبیعت می کشد و روزانه شعاع دایره خود را نسبت به استعمار زیست جهان افزایش می دهد. در آخر اشاره ای به بیان فردریش انگلس در کتاب دیالکتیک طبیعت میکنم؛ “بگذارید بخاطر پیروزی مان بر طبیعت بیش از حد خودستایی نکنیم. برای هر پیروزی طبیعت انتقام خود را از ما می گیرد.”

نتیجه گیری:

فیلم “واگیری” متاثر از بیماری های سارس و آنفولانزای خوکی که در گذشته به جوامع بشری خسارت های جبران ناپذیری را وارد کرده ساخته شده است. در حالت کلی این فیلم به رابطه انسان با طبیعت می پردازد و تعرض بیش از حد انسان به طبیعت را از دلایل عمده شیوع این بیماری ها می داند. دو دلیل دیگر نیز در اینجا به تصویر کشیده می شود. یکی افزایش روند جهانی شدن است که بیشتر از جنبه اقتصادی به آن پرداخته می شود به این معنا که امروزه انسان از طریق گسترش حمل و نقل و تکنولوژی دست به مبادله کالاهای تجاری در مقیاس جهانی و در کوتاهترین زمان ممکن می زند. دیگری افزایش جمعیت انسان و به تبع آن افزایش تولید و مصرف انبوه انواع کالاها که در نتیجه به استعمار بیش از پیش زیست جهان از طرف بشریت منجر می شود. درواقع این فیلم به نوعی در نسبت رابطه انسان مدرن با طبیعت و نیاز به بازاندیشی در نحوه تولید و مصرف و برخورد با طبیعت و حیوانات تذکر می دهد.

پایان