انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی دو اثر درباره دین / طلال اسد- ماکس مولر

-کتاب تبارشناسی دین /طلال اسد

Genealogies of Religion (1993) Discipline and Reasons of Power in Christianity and Islam.
The Johns Hopkins University Press

مهمترین کتاب وى به نام تبارشناسى هاى دین حاکى از پروژه اى بلندپروازانه به سبک فوکو و نیچه است: او در فصل اول این کتاب جاافتاده ترین تعریف دین توسط انسان شناس برجسته معاصر کلیفورد گیرتز را با مهارت و به تندى به نقد مى کشد. اسد با ردگیرى تحول تاریخى مفهوم دین در مسیحیت و سپس در دوران روشنگرى نشان مى دهد که تعریف دین توسط انسان شناسان غربى معلول و برخاسته از تاریخ مسیحى- روشنگرى غرب است و در نتیجه شناخت ادیان دیگر با این تعریف خاص از دین کارى بى حاصل و خطا است. اما او در پى تعریف دقیق ترى یا جامع ترى نیست بلکه مى کوشد برملا سازد که چه جریان هاى تاریخى در شکل گیرى و فرمول بندى مفهوم دین به صورتى که امروزه در بطن مدرنیته از آن بحث مى شود موثر و عامل بوده اند؟

همچنین اسد در فصل ششم کتاب به نام حدود نقد دینى در خاورمیانه ابتدا با نقد اثر کانت «روشنگرى چیست» مى کوشد نشان دهد که چطور در بزنگاه مدرنیته جدایى حیطه عمومى از دین به عنوان شرط اصلى رسیدن به دانش حقیقى تعریف شد در صورتى که به زعم وى این تعریف تاریخى به معناى نفى امکان دانش و نقادى در دولت- ملت هایى که از این جدایى پیروى نکرده اند نیست و سپس به توضیح مباحثه دینى در کشور زادگاهش عربستان مى پردازد. در کتاب تبارشناسىهاى دین کوشش من بر این بوده است که از لحاظ تاریخى نحوههاى شکلگیرى مفهوم دین را بررسى و ردگیرى کنم نه اینکه بخواهم تعریف بین فرهنگى از دین بدهم که بتوان آن را در همه جوامع به کار برد.

طلال اسد در تحلیل انسانشناسانه خود از دین به این نتیجه می رسد که منشاء و اساس همه ادیان یکی است ، اما کارکرد آنها در جوامع و زمان های مختلف متفاوت است. نظریه او بنام « دین طبیعی » (Natural religion) چنین بحث می کند که بسیاری از اصول مذهبی ازجمله اعتقاد به نیروهای ماوراء الطبیعه در همه ادیان وجود دارند و برای همه زمان ها و مکان ها نیز معتبرند.
اسد معتقد است که ارائه تعریفی عام از مذهب غیر ممکن است . نه تنها بدلیل اینکه هر جامعه ای فرهنگ و تاریخ خاص خود را دارد که درنتیجه ، مذهب آن جامعه نیز شکل خاص خود را متفاوت با سایر جوامع پیدا می کند ، بلکه بدین خاطر که تعریف دین اصولاً خود محصولی تاریخی است. از نظر او « وضع موجود » ، نظام فرهنگی و جنبه مذهبی جامعه به صورت متقابل با هم ارتباط دارند.از طریق تأثیر نظام فرهنگی بر عوامل مذهبی ، جنبه انسانی نیز تحت تأثیر قرار می گیرد و درنتیجه: « وضع موجود هر جامعه ای متفاوت می شود، هر گروه اجتماعی متفاوت با گروه دیگر، و هر فرهنگی متفاوت با فرهنگ دیگر.» (Asad, 1993:52)
………………………………………………………………………………………………………………….
کتاب اسطوره شناسی تطبیقی/ ماکس مولر:(۱۸۵۶)
Frederic max Muller 1856
Afford university press
مولر بنا بر دورانی که زیست می کرد به مکتب تطورگرایی تعلق دارد. او علاوه بر این اثر کتابی دیگر به نام مقدمه تاریخ دین (۱۸۷۳) می گوید که اعتقاد به یک موجود الهی امری جهان شمول است. هرچند ممکن است یک دین کودکانه یا ابتدایی به نظر برسد، با این وجود برای قرار دادن روح انسان در حضور خدا به کار میرود. مولر پیشبینی میکند حقیقتی که در همه ادیان حضور دارد ممکن است روزی باعث پدید آمدن شکل جدیدی از دین شود، که میتواند باز هم مسیحیت نامیده شود و حاوی بهترین بخش هر یک از وحیهای الهی است.
مولر در واقع یک زبان شناس است و محوریت مطالعاتش در حوزه زبان شناسی و ادیان شرقی است. او بسیاری از متون مقدس هندی مانند ریگ ودا را به انگلیسی ترجمه کرد. اما بعد از بازنشستگی از دانشگاه آکسفورد مطالعه علمی و تاریخی ادیان پرداخت. تمرکز عمده او بر زبان، ادبیات، ادیان و فلسفه هندی بود.
اسطوره شناسی تطبیقی در سال ۱۸۵۶ در انتشارات آکسفورد به چاپ رسیده است. علت اصلی چاپ این اثر در واقع، تسلط جریان تطوری بر عصر مولر بود. در پایان قرن نوزدهم، مباحثی که بر سر منشأ پیدایش دین بین مولر و محققانی مثل تیلور و آندریو لانگ جریان یافت یکی از مهمترین مجادلات علمی آن روزگار بود. تیلور معتقد بود که ریشه و منشأ پیدایش دین، عوامل متعدد روان شناختی دارد و به اموری مانند خواب، حال خلسه و امثال اینها استناد می کرد، در مقابل، لانگ استدلال می کرد که منشأ عقیده به خدا و موجود الاهی را باید به لحاظ تاریخی و در میان نخستین تلقی ها و باورهای بشر پیگیری کرد و لذا بحث از یافتن یک علت خاص و کهن در این مورد کاملاً بی معناست. اما، از نظر مولر، دین و اساطیر همراه با تلقی انسان نسبت به قوا و پدیده های طبیعی زاده شدند. مکتب “اسطوره شناسی طبیعت” که مولر آن را بنیاد نهاد و کسانی مانند جورج فاکس « متخصص ادبیات باستانی» و رابرت براون «سامی شناس» انگلیسی در زمره ی پیروان آن بودند، بر آن بود که اسطوره، بیان تخیل آمیز تجربه ی امر نامتنهای است که در اثر تماس با طبیعت در آدمی بیدار شده است. اسطوره های مربوط به خورشید برای مولر اهمیت زیادی داشتند، “اسطوره شناسی خورشیدی” او استدلال می کرد که خدایان و قهرمانان عمده ی اساطیری در بین اقوام هند و اروپایی، در اصل استعاره های خورشید بودند. مولر عقیده داشت که این انتقال از درک مستقیم نیروی خورشید به عرضه داشت استعاری آن در قالب اسطوره، نوعی “بیماری زبان” را به نمایش می گذاشت که در اثر آن در اصل، اشیاء طبیعی با هیبت و احترام تلقی می شدند و رفته رفته در اثر کاربردهای ابهام آمیز زبانی فراموش شده و در نهایت از درک مستقیم محروم ماند و با عمل تشبیه و استعاره از آنها یاد شده است. به اعتقاد مولر، خدایان در اصل، فقط نامهایی برای پدیده های طبیعی بوده اند. نامهایی که با گذشت زمان مورد تفسیر نادرست قرار گرفته، به آنها شخصیت بخشیده شده و به مقام خدایی رسیده اند.