مستند منیر؛ از آیینهکاری سنتی تا هنر معاصر
منیر شاهرودی فرمانفرمائیان، (۱۳۰۱ – ۱۳۹۸) هنرمندی است که با الهام از هنر کهن ایرانی و ترکیب آن با آموزههای مدرن، آثاری بدیع خلق کرده، این آثار در موزه ها و نمایشگاههای مختلفی ارائه شدهاند که آخرین و شاید یکی از شاخصترینشان، نمایشگاه انفرادیاش در موزه گوگنهایم (۱) است. مستند «منیر» ساخته بهمن کیارستمی در سال ۱۳۹۳ به زندگی و آثار این زن هنرمند میپردازد که برخی آثارش در ایران نیز در موزه نگارستان به نمایش عموم درآمدهاند.
نوشتههای مرتبط
آثار هنری خانم فرمانفرماییان در هنرهای تجسمی تنوع قابل توجهی دارند اما وی عمدتا به خاطر آینهکاریهایش شناخته میشود. نخست اشکال پیچیده سه بعدی هندسی را شکل داده و با پوشش برشهایی از آیینه روی آن، آثار هنری بینظیری خلق میکند تا آینهکاری ایرانی، از چهار دیواریهای بسته در قابهایی نو نقش ببندد و به سفری دور دنیا برود. هنرمند در صحبت با فیلمساز، به این نکته اشاره میکند که در تماشای این آثار مخاطب انعکاس تصویر خودش را در آیینههای اثر هنری میبیند لذا بیننده بخشی از هنر میشود و هنر بخشی از بیننده و بدینترتیب با حضور و عبور اشیا و رنگها، ویژگی اثر هنری نیز تغییر میکند. منیر متولد قزوین است شهری که یکی از قدیمیترین آینهکاریهای موجود از دوران صفویه در عمارت عالی قاپوی آن به دستور شاه تهماسب نقش بسته است. اما آنچه منیر را پس از اتمام تحصیلات هنریاش در نیویورک به شگفتی واداشت بازدیدش از حرم شاهچراغ در شیراز بود. در اوایل مستند، صدای منیر را روی تصاویری از این حرم میشنویم که روایت میکند چگونه در بازدیدش از این مکان مقدس، تحت تاثیر آراستگی و آینهکاریهای سقف و دیوارها قرار گرفتهبود و آن را همچون تئاتری زنده میدید؛ افرادی که پای ضریح دعا میکردند و تصاویرشان در آینهکاریها تلالو خاصی یافته بود. از اینجا بود که آرزو کرد این همه زیبایی را از حریم حرم به کوچه و بازار جهانی بیاورد تا زیبایی این هنر دیرین ایرانی بر جهانیان نمایان گردد.
نمیتوان منکر این شد که منیر در جوانی و میانسالی فرصتهایی ویژه نصیبش شده بود تا بتواند معنای هنر را دریابد و فرم خاص خودش را بیابد. او متولد ۱۳۰۱ است و از همسن و سالانش کمتر زنی امکان این را داشته که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل کند چه برسد به این که از آنجا به نیویورک برود و تحصیلات هنریاش را در آنجا ادامه دهد. همین ارتباط او در جوانی با جامعه هنری نیویورک، هم درک خودش و هم زمینه را برای پذیرشش به عنوان یک هنرمند آماده ساخت. هر چند خودش در مصاحبهای که در مستند آمده، متواضعانه میگوید که معاشرتش با هنرمندان مطرحی چون اندی وارهول، سل لوویت[۱] و بارنت نیومن[۲] دلیل بر هنرمند بودن او نبوده و لابد او را فقط به دلیل این که دختر زیبایی بود در جمعشان پذیرا بودند و همچنان تاکید دارد که هنوز هم مطمئن نیست واقعا هنرمند هست یا خیر.
بهمن کیارستمی درخصوص فرایند ساخت این مستند که یک سال و نیم به طول انجامیده به چالشهای کار اشاره کرده مبنی بر این که خانم فرمانفرماییان علاقهای به حضور مقابل دوربین نداشته، لذا بخشی از کار با ضبط صدای ایشان انجام شده و در بخش دیگر پس از رایزنی و اصرار دوستانش سرانجام به حضور کوتاهی مقابل دوربین رضایت داد (۲). در صحنه آغازین فیلم هم شاهد همین کشمکش هستیم که خانم فرمانفرماییان از مقابل دوربین میگریزد و اجازه فیلمبرداری نمیدهد در عوض از مستندساز میخواهد که محتوای حرفهایش را به گوش مخاطب برساند تا این هنر کهنسال در میان هنرمندان دوران مدرن و معاصر، شناخته شده جای خود را بیابد. شاید بشود گفت که بخشی از ارزش کار مستندساز در همین بود که در چنین شرایطی، ناامید نشده، به مصاحبه با هنرمندان نامآشنایی که منیر و کارهایش را میشناختند پرداخته، راههای مختلف را برای حضور منیر در مقابل دوربین امتحان کرده و آرشیوهای ویدیویی مختلف، و مصاحبههای قدیمی را با تصاویر جدید درهم آمیخته و سرانجام او را به حضوری حداقل در قاب دوربینش راضی کرده، تا بتواند هر چه بیشتر زندگی این هنرمند را از جوانی تا کهنسالی در مستندش ثبت نماید.
صدای منیر را روی تصاویری از کارهایش میشنویم که از درک هندسیاش میگوید که چگونه معلم جبر و هندسه ارتباط اعداد و شکلها را به او آموخته بود، جزییاتی که صادقانه میگوید پس از گذشت سالیان، هیچ به خاطرش نمانده اما در مورد تیپها و خانواده (یا به قول خودش فامیل)های مختلف این آثار با دقت و حوصله توضیح میدهد که چگونه بر اساس چند ضلعی بودن یا برجستگی بیشتر دسته بندی میشوند. هنر ایرانی جلوهای متفاوت از آنچه در غرب به عنوان هنر شناخته میشود داشته، جنبهای کارکردی که در معماری و تزیینات داخلی ساختمانهای مهم نقش بسته است. آنچه امروزه به عنوان بخشی از هنر اسلامی – ایرانی شناخته میشود در واقع ریشه در معماری ساسانی داشته و در دورههای بعدی از سلجوقی تا صفوی توسعه یافته؛ نقوش هندسی در نقاشی و تذهیب کتابها، گچبریها و آینهکاریهایی با سبکهای مختلف در ساختمانها.
صدای منیر روی عکسهایی از جوانیاش ادامه میدهد که پس از تحصیل و کار هنری در نیویورک، در سی و چند سالگی به ایران برگشت و مطابق شغلی که به او محول شده بود به جای جای ایران سفر کرده، هنرها و صنایع دستی ایران را جمعآوری و ثبت نمود، از لباسها و زینتآلات ترکمن، تا درهای کندهکاری شده، نقاشیهای قهوهخانهای و نسخ خطی. آنچه خانم فرمانفرماییان در این فرایند انجام داد بسی بیشتر از وظیفه شغلی بود که به او محول شده بود چرا که علاوه بر مردمنگاری هنری و ارائه گزارش در مورد این آثار، به طور موازی با هزینه شخصی به گرداوری مجموعهای از این زیباییها در کلکسیون خانوادگیشان پرداخت. تا حدی که فریدون آو، هنرمند و مجموعهدار، پیش از هرچیزی منیر را یک کلکسیونر مینامد. به هرحال، با زمینه و شناخت هنری که او در تحصیلات و تجربیاتش کسب کرده بود و نگاه زیباییشناسانه منحصر به فردش، یادگارهای به جای مانده از قرون و اعصار پیشین را عمیقا درک کرده و سالهای بعد به احیای آن پرداخته و یادگارهای هنری جدیدی برای آیندگان به جای گذاشته است.
در بخشهایی از این مستند، مصاحبه تعدادی از هنرمندان و هنرشناسانی که منیر و آثارش را میشناختند را شاهدیم. سوزان کاتر[۳]، مدیر موزه، بخشی از موفقیت منیر را به ارتباطات ایران با جامعه جهانی هنری در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی مرتبط میداند بخشی از مصاحبه با فیلیپ آدامز، هنرمند استرالیایی، در شبکه ABC نیز در مستند آمده که این موزاییک شیشه ای خلق شده توسط منیر را میستاید. نادر اردلان، معمار و پژوهشگر ایرانی، از طرفی به مستندساز توضیحاتی درخصوص تاثیر مفاهیم صوفیگری در زیبایی شناسی اسلامی داده و بر این باور است که خانم فرمانفرماییان در آثارش، آگاهانه و چه بسا ناخودآگاه، از همین نمادپردازی الهام گرفته است. اما در صحنه بعدی منیر در نمایشگاهش با صراحت، به راهنمای موزه، توضیح میدهد که چنین فلسفهای در کار نبوده و کارش فقط شش ضلعی و خط و هندسه است که او آن را چهارچوب کاریاش مینامد.
به تبع نام خانوادگی فرمانفرماییان که منیر از همسر دومش گرفته بود، در سالهای پس از انقلاب، با خانواده ناچار به مهاجرت مجدد به آمریکا شدند و این وقفهای در تولید هنریاش ایجاد کرد. فرانک استلا[۴]، نقاش و مجسمهساز آمریکایی، در این باره میگوید زندگی خانوادگی به منیر فرصت نمیداد تا روی کارهای هنری اش تمرکز داشته باشد به همین دلیل بود که در میانسالی، پس از بزرگ شدن بچه ها و البته حضور مجددش در نیویورک توانست مثمر ثمر باشد و سرانجام امکان یابد تا خلاقیتش را تجسم بخشد. اما در خلال این مستند میتوان دید که زندگی خانوادگی هرچند ارائه هنرش را به تاخیر انداخته بود، اما فرصتهای کمنظیری را هم در اختیارش قرار داد. به هر حال ردپای حمایت مالی همسر دومش ابوالبشر فرمانفرماییان در گردآوری مجموعه های نفیس هنری و طراحی داخلی خانهشان در تهران را نمیتوان نادیده گرفت. فیلمساز، منیر را تا خانه قدیمی مصادره شدهشان همراهی میکند که اکنون متروکهای است مدفون شده زیر گرد و غبار سالیان. خانهای که بخشی از تاریخ معاصر ایران است چرا که در عین طراحی داخلی فوقالعادهاش، در سالهای دور میزبان شخصیتهای شهیر سیاسی و هنری در مناسبتهای گوناگون بودهاست.
ذاتی بودن زیبایی با عناصری همچون تقارن، همگرایی، توازن و امثالهم همواره مورد بحث هنرمندان و هنرشناسان بوده است (۳). هنر منیر در تلفیق هنر سنتی ایرانی با دیدگاه مدرنش از هنر معاصر است اما کیارستمی به جزییات این هنر، شکلگیری و توسعهاش نمیپردازد و مخاطب را درگیر اطلاعات تخصصی زیبایی شناسی و هنر نمیکند، بلکه برخلاف آنچه خانم فرمانفرماییان روی آن تاکید دارد به سراغ زندگی هنرمند و روند رشد و ارائه کارهایش میرود. بر همین اساس «منیر» بهترین عنوان برای این مستند است. منیر سال ۲۰۰۴ به درخواست برخی آشنایان و هنرمندان ایران بازگشت، و پس از سالها آثارش در موزه هنرهای معاصر ایران به نمایش گذاشتهشد و او وقتی سر رسید که متوجه شد نصب یکی از مجسمهها مطابق میلش نبود، نارضایتیاش را اعلام کرد و با صراحت لهجه همیشگیاش عنوان میکند که «موزه خیلی خیلی بدیه!» و البته شاهد این مدعا تصویری است که مستندساز از آن اثر هنری نشان میدهد که اکنون گوشهای در حیاط موزه خاک میخورد. کمالگرایی منیر مانند اغلب هنرمندان موفق، با نارضایتیاش از جزییات رویدادها همراه بود. مثل مورد فوقالذکر یا وقتی که به دستیارانش اعتراض میکند و نظرشان را در مورد تغییر دادن یا ندادن کارها قبول نمیکند و با شوخی و خنده کار خودش را میکند. با همین شوخطبعی منحصر به فردش، اغلب بهمن کیارستمی را از پشت دوربین خطاب قرار میدهد و فیلمساز هم با یکی از همین خطابهای او مستند را پایان میبخشد. در قابی چشمنواز، منیرِ سالخورده کنار پنجرهاش نشسته، لحظاتی به بیرون خیره شده تا سرانجام برمیگردد و رو به دوربین میگوید «بسه دیگه»! و تصویر سیاه میشود. منیر شاهرودی فرمانفرماییان کمتر از پنج سال پس از این مستند چشم از جهان فرو میبندد تا بهمن کیارستمی آخرین هنرمندی شود که او و هنرش را یکجا در قاب سینما ثبت کرده باشد. این مستند را میتوان از پلتفرمهای بین المللی همچون آمازون و اپل تیوی، همچنین در پلتفرمهای ایرانی هاشور و تیوال دید.
منابع
- https://www.guggenheim.org/exhibition/monir
- ir/w4dpac
- فکوهی، ناصر (۱۳۹۸). انسانشناسی هنر، زیبایی، قدرت، اساطیر، تهران:ثالث.
[۱] Sol Le Witt
[۲] Barnett Newman
[۳] Suzanne Cotter
[۴] Frank Stella