نشست یک صد و هفتاد و هشتمین یکشنبه های انسانشناسی و فرهنگ
یکشنبه ۲۹ دی ۹۸ ساعت ۱۶ الی ۱۹
نوشتههای مرتبط
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
موضوع: مدیریت فرهنگی در دههٔ ۱۳۴۰ با یادی از فریدون رهنما
محمدرضا اصلانی؛ فیلمساز، شاعر، نویسنده و پژوهشگر
بابک کریمی؛ سینماپژوه
در زمینه فرهنگی همواره با نوعی ابهام و انحطاط سروکار داشتهایم. از زمانی که من این فیلم را در دهه ۴۰ در دانشکده با صدای خود فیلمساز دیدم، او واقعاً برای من تبدیل به یک شخصیت اسطورهای شد.
محمدرضا اصلانی تاکید کرد: متأسفانه کپی ضعیفی که در اینجا در اختیارمان بود، قدرت فیلم را نشان نمیداد. مشکل ما آن است که همین امروز بسیاری از فیلمسازان ما حتی خودشان نسخهای از فیلم خود را در اختیار نداشته و کنترلی نیز بر توزیع فیلمهایشان ندارند؛ همینکه اینجا جمع شدهایم باید قدر بدانیم و از فرصت استفاده کنیم و با یاد رهنما، گریزی به سینمای او نیز بزنیم. برای همین نیز میخواهم از مدیریت فرهنگی به او برسم. هنر و اثر هنری فقط در دست هنرمند نیست و برای آنکه بتواند وجود داشته باشد نیاز به مدیریت دارد تا بتواند دوام بیاورد.
کارگردان مستند شطرنج باد ادامه داد: مثالی تاریخی بیاورم، شاهنامه بسیار اهمیت دارد اما اگر سامانیان نبودند، شاهنامه نمیتوانست تا به امروز به دست ما برسد و زبان ارزشمندی را برای ما به میراث بگذارد. اهمیت مدیریت فرهنگی در همین است؛ اینکه کار هنری را تداوم بخشد. به همین ترتیب فریدون رهنما چه پیش از تلویزیون و چه در دورانی که در این نهاد بود، نقش بسیار مهمی داشت. اگر به دهه چهل برسم باید بگویم این دهه بهیکباره ظاهر نشد و باید ریشه آن را تا مشروطه پیگیری کرد. حتی از ناصرالدینشاه تا دوره پهلوی دوم ما شاهد نوعی مدیریت فرهنگی کمابیش خود انگیخته بودیم که نه نتیجه کار حاکمان بلکه حاصل مجموعهای از عوامل بود.
اصلانی افزود: اندکی از شخصیت ناصرالدینشاه نیز بگویم که در این روند تأثیر زیادی داشت؛ بهویژه در نقاشی، خوشنویسی و عکاسی هنرمندان او با عکاسان مدرن جهان نیز ارتباط داشتند و در همین باغ فردوس گرد هم میآمدند و با یکدیگر صحبت میکردند و گفتگو مینشستند.
اصلانی در ادامه و برای تشریح رخدادهای فرهنگی در دوره مذکور، تصریح کرد: پس از دوران بسیار آشفته مشروطه باید به محمدعلی فروغی بهعنوان یک مدیر فرهنگی مهم اشاره کرد. او از نخستین کسانی است که اصطلاح پرورش دادن عامه را مطرح و همراه با تیمورتاش، انجمن آثار ملی را تأسیس کرد. امثال تقی زاده و صدیق و فروغی و حکمت و غیره برای مردمی که چیزی جز سنتهای تخریبشده نداشتند، برنامهریزی کردند تا بتوانند بهنوعی انسجام ملی برسند و روند ملتسازی به تحقق درآید. از اولین کارهای این انجمن خواست افزایش بودجه آموزش کشور و تأسیس فرهنگستان ادب و زبان فارسی است تا زبان جدید را به وجود بیاورند و سپس به دنبال تأسیس دانشگاه تهران میروند و پس از آن موزه ایران باستان را دنبال میکنند.
فروغی با ایده موزه برای نخستین بار زیبایی را بهمثابه اخلاق و راهی برای ایجاد وحدت و انسجام ملی مطرح میکند. ساخت آرامگاه فردوسی و تشکیل کنگره جهانی فردوسی از دیگر اقدامات آنها است.
نویسنده کتابهای شبهای نیمکتی و سوگنامه سالهای ممنوع در ادامه افزود: تأسیس مجله موسیقی به مدیریت مینباشیان از دیگر برنامههایی است که در قالب این مدیریت فرهنگی شکل میگیرد. فروغی میگفت باید کاری کرد که مردم از شارلاتانیسم و هوچی گری بهسوی فرهنگ بیایند؛ مدیریت فرهنگی به این معنا است. پس از این زمان ما در دهه بیست باز نوعی انحطاط داریم ولی از دهه سی با مرحوم ضیاپور و گروه فرهنگی او تأثیر زیادی در انتشار افکار جدید هنری دارند که سپس به دهه ۴۰ میرسیم. در دهه ۴۰ با افزایش درآمدهای نفتی بخش خصوصی نیز به جلو میآید که کار بخش دولتی را تکمیل میکند.
وی افزود: از دستاوردهای بزرگ این دوره انتشارات فرانکلین بود که مرحوم صنعتی زاده شخصیتهایی چون نجف دریابندری، منوچهر انور و بسیاری دیگر را گرد میآورد و تأثیر زیادی دارد.
فرهنگ و هنر در این دهه نهاد اصلی ساخت فیلمهای فرهنگی است؛ همانطور که شرکت نفت در این زمینه فعال است و ابراهیم گلستان که پیشکسوت یک مکتب مستندسازی است از همین شرکت نفت بیرون میآید. سازمان برنامه و بودجه در این زمینه فعال بود و یک سازمان فیلمسازی ایجاد میکند، منوچهر انور در آنجا فیلمهای زیادی چون «نیش دارو» را ساخت و البته باید به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشاره کرد که تأثیر زیادی دارد و درباره آن در جلسه دیگری که به این کانون اختصاص دارد و یادی نیز از مرحوم شیروانلو خواهد شد، صحبت میکنیم.
بابک کریمی
نگاهی که از گذشته تا آینده ادامه دارد
در ادامه بابک کریمی، پژوهشگر سینما، تصریح کرد: در این شرایط بحرانی حتی اگر امکانات مادی خوب نباشد، دیدن فیلمهای رهنما و صحبت کردن از او کار مهمی است که نباید از آن دریغ کرد. فریدون رهنما همانگونه است که در بخشی از این فیلم در صف سربازان، سرباز معکوسی را نشان میدهد که نماد خود اوست؛ یعنی نوعی خلاف جریان بودن. رهنما نگاهی تاریخی به ایران دارد که از گذشته تا آینده ادامه دارد و حال ما را حامل چنین خطی میداند.
در اینجا میخواهم بگویم چطور رهنما برای من، برای من و نسل ما برساخته شد، چرا به حاشیه سینمای ما رانده شد؟
وی افزود: اگر دهه سی و ابتدای دهه چهل را با فیلمسازانی چون فروغ فرخزاد، ابراهیم گلستان و فرخ غفاری بهعنوان سینمای مؤلف بدانیم، باید بپرسیم چرا این سینمای مؤلف به این شکل مطرح میشود. به نظر من برای پاسخ به این سؤال باید به گروهی از متون اشارهکنیم. رهنما دریکی از گفتوگوهایش میگوید: «گذشته جهت ما است؛ همانگونه که فردا در امروز هست» یا جایی میگوید: «باید کاری کرد و پیش رفت و با این کار کردن خود را بسراییم».
این سینماپژوه خاطرنشان کرد: به نظر میرسد مهمترین نکته برای رهنما ایستادگی برای باقی ماندن و توانایی به کار کردن است؟ متأسفانه رهنما نتوانست به دلیل فضای فرهنگی و سنگاندازی در کارش، بیشتر از دو فیلم بلند بسازد.
کریمی با نقلقولی از فوزیه مجد گفت که در اواخر عمر رهنما بسیار ناامید شده بود و از همکارانش به دلیل عدم همکاری و پشتیبانی آنها از ایشان گله میکرد؛ و اینها نشاندهنده آن است که فضای فرهنگی تا چه حد به رهنما فشار میآورد.
مدیریت فرهنگی همان سرپرستی فرهنگی نیست
پس از صحبتهای کریمی، اصلانی بار دیگر به موضوع مدیریت فرهنگی اشاره کرد و گفت: مدیریت فرهنگی را نباید با سرپرستی فرهنگی اشتباه گرفت و منظور از مدیریت، ایجاد فضای مناسب برای کسانی بود که میتوانستند کار هنری کنند. رهنما از کسانی بود که فضا ایجاد کرد و از این لحاظ بسیار مؤثر بود و به همین دلیل نیز در تلویزیون با دشمنیهای زیادی از جانب کسانی که با این موضوع مخالف بودند، روبرو شد؛ و البته باید از شخصیتهایی چون فرخ غفاری و بیژن صفاری نیز یادکرد که سنتهای تعزیه و گسترش سینما را از طریق فیلمخانه ایران احیا کردند.
وی افزود: رهنما به هنرمندان بر اساس زادگاه فرهنگی هرکدام از آنها امکان تهیه فیلم میداد: به تقوایی برای ساختن فیلم «زار» در جنوب و یا به کیمیاوی برای ساختن فیلم «یا ضامن آهو» در مشهد و غیره؛ یا بازهم مرحوم رهنما بود که از نخستین کار تئاتر عباس نعلبندیان در برابر مخالفتها دفاع کرد و کارگردانیاش را به آربی آونسیان واگذار کرد؛ بنابراین میخواهم نتیجه بگیرم که مدیریت فرهنگی به معنی کشف استعدادها و آزادی دادن برای خلاقیت است و نه سانسور و تصدیگری فرهنگی. اینکه به استعدادها امکان بروز داده شود و واهمهای از بروز برخی از اشتباهات نباشد چون این اشتباهات خود به خلاقیت و رشد آن کمک خواهد کرد.