انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدل بیوگرافی فرهنگی عکس

مدل بیوگرافی فرهنگی عکس

سمانه صفری

 

انسان‌شناسی در دهه‌های اخیر از نظریاتی که در تلاشند نگاهی ماتریالیستی به اشیاء اتخاذ کنند اثر پذیرفته است. در این زمینه می‌توان به کتاب حیات اجتماعی اشیاء: کالا‌ از منظری فرهنگی اثر آرجون آپادورایِ انسان‌شناس اشاره کرد. در این اثر مقاله‌ای از ایگور کوپیتف که در آن به بیوگرافی فرهنگی اشیاء پرداخته است می‌تواند در بررسی عکس راه گشا باشد. کوپیتف معتقد است که تولید کالا اگرچه در فرآیندی اقتصادی محقق می‌شود فراتر از آن فرآیندی فرهنگی و شناختی نیز هست. کالا اگرچه به عنوان یک شیء پا به عرصه‌ی حیات می‌گذارد٬ اما در ساحت فرهنگ نیز به طور مشخص تعریف شده است از این رو توجه به فرآیند‌هایی که در پسِ فرآیند‌های اقتصادی عینی کالا در جریان است الزام پیدا می‌کند.(Kopytoff٬۱۹۸۶:۶۴) چنین نظریاتی راه را برای مطالعه‌ی ماتریالیستی عکس و عمل عکاسانه گشوده‌اند. در واقع عکس فراتر از محتوای بصری اش٬ در فرآیندی فرهنگی خلق شده‌ است و چنین پیوندی در خوانش آن موثر واقع می‌شود. از این رو تلاش خوهیم کرد که به فهمی از عکس به مثابه یک شیء در جهان اشیاء دست پیدا کنیم. جهانی که نه فقط مختص به اشیاء به عنوان ابژه‌هایی بی‌جان است و از جهان کنشگران انسانی گسیخته است٬ بلکه از منظری انتقادی به تفکیک میان اشیاء و افراد نظر دارد. جهانی که نه تنها در آن افراد می‌توانند کالا شده بلکه تمامی اشیاء نیز کالا و قابل مبادله نیستند. در واقع او معتقد است که دو قطب جهانی که در آن همه‌ چیز کالا و از این رو قابل مبادله است و جهانی که در آن همه چیز تکین و غیرقابل مبادله است٬ دو قطب انتزاعی هستند. از این منظر ما شاهد گونه‌های متفاوتی از اقتصاد هستیم که در جایی میان این دو قطب افراطی جای گرفته‌اند. کوپیتف می‌گوید که همانطور که یک انسان می‌تواند قابل مبادله باشد (به عنوان مثال سیستم برده گی) و کالا بشود٬ کالا‌ها هم می‌توانند بر حسب شرایط در بازه‌هایی شرایطی را تجربه کنند که از شرایط یک کالا فاصله بگیرند. او از این منظر بیوگرافی را بازتعریف کرده و تعریفی فرهنگی از آن ارائه داده و آن را برای فهم روشن‌تر فرآیند کالایی شدن و هویت‌های متکثر اجتماعی‌ای که یک شیء می‌تواند پذیرا باشد به کار می‌گیرد.از نقطه نظر کوپیتف بیوگرافی فرهنگی از این رو فرهنگی نیست که به آن چیز می‌پردازد بلکه نقطه نظری است که در نسبت با آن اتخاذ می‌کند. در بیوگرافی فرهنگی ابژه به عنوان یک ساخته‌ی فرهنگی مطرح است که در برابر معانی فرهنگی‌ای که به آن نسبت داده می‌شود تسلیم می‌شود و از تن دادن به طبقه‌بندی‌های تحمیلی فرهنگ رهایی ندارد. به همین جهت فهم طبقه بندی های تحمیلی فرهنگ اهمیت پیدا می‌کند. کوپیتف از مارگارت مید نقل می‌کند که یکی از را‌های فهم یک فرهنگ این است که ببینیم چه بیوگرافی‌هایی در آن ٬وضعیت اجتماعی موفق تعریف می‌شوند. آنچه که ممکن است در کشوری زندگی خوب فرض شود ممکن است در زمان و مکان دیگری خوب به نظر نیاید. در واقع اطلاع از وضعیت‌هایی که در یک فرهنگ ایده‌آل محسوب می‌شوند به ما کمک می‌کنند که الگو‌هایی که در آن فرهنگ مطلوب تلقی می‌شوند را لحاظ کنیم و از آن برای تحلیل شرایط اشیاء مورد نظرمان در آن فرهنگ استفاده کنیم. ۶۵-۶۶)(Kopytoff,1986:

در بررسی مدل‌های ایده‌آل که در یک فرهنگ مطلوب فرض می‌شوند به شرایطی که به شرایط مطلوب منطبق نیستند هم پرداخته می‌شود و نشان داده می شود که در آن فرهنگ چگونه به عزیمت از آن الگوها پاسخ داده می‌شود.

«در واقع در بیوگرافی اشیاء مشابه همان سوال‌هایی که از افراد پرسیده می شود را از اشیاء می‌پرسیم: از لحاظ جامعه‌شناختی ٬چه جایگاهی برای آن در یک زمان برای آن شیء طبیعی است و امکان‌های متعدد آن چگونه فهمیده می‌شوند.آن شیء از کجا آمده است و توسط چه کسی ساخته شده است؟ چه کاری انجام می‌داده و افراد چه سرگذشتی را سرنوشت ایده‌آل برای آن شیء تلقی می‌کنند.چه بازه‌هایی را می‌توان به عنوان «دوره‌هایی» که طی کرده است یا بازه هایی در «زندگی اش»تشخیص داد و مشخصه‌های فرهنگی آن بازه‌ها کدامند؟ چگونه مصرف یک شیء با تغییر دوره‌هایی که طی می‌کند دستخوش تغییر شده و زمانی که آن شیء به انتهای سودمندی‌اش می‌رسد چه اتفاقی برایش می‌افتد؟»

(Kopytoff,1986:66-67)برای فهم بهتر مدلی که کوپیتوف پیشنهاد می‌کند به مثالی که خود او مطرح می‌کند به صورت اجمالی می‌پردازیم. کوپیتوف به ما پیشنهاد می‌کند که در عوض نگاه صفر و صدی به کالایی شدن آن را به عنوان یک فرآیند درک کنیم٬ فرآیندی که در طی آن شیء ای که دنبال می کنیم یک وضعیت ثابت ندارد. او مثالی از بردگی می‌آورد. به نظر می‌رسد که زمانی که فردی به بردگی گرفته می‌شود٬ او به کالا تبدیل شده است٬ اما کوپیتوف تاکید می‌کند که نگاه ما به این وضعیت باید گسترده‌تر شود و از این رو او پیشنهاد می‌کند که مورد بررسی را( در اینجا فردی که به بردگی گرفته شده) در دوره‌هایی که طی می‌کند بنگریم و دست به یکسان سازی تمام دوره‌ها با یکدیگر نزده و در زمینه‌ای فرهنگی گذار مورد بررسی را از دوره‌ای به دوره‌ای دیگر دنبال کنیم. در واقع بدین وسیله می‌توانیم از منظری دیگر فرهنگ مورد نظرمان را کنکاش کنیم. نقطه‌ی شروع این فرآیند به اختیار درآوردن و به فروش گذاشتن فردی است که به بردگی گرفته شده است. در این نقطه فردی که به بردگی گرفته شده از هویت اجتماعی‌ای که تا پیش از این داشته کنده شده و به یک غیر انسان تبدیل می‌شود. منظور کوپیتوف از غیرانسان شدن آن فرد از دست دادن فردیتش و تبدیل آن به یک کالا یا کالایی بالقوه است. دوره‌ی بعدی که یک برده می هواند تجربه کند زمانی است که توسط فرد یا گروهی از افراد خریده می‌شود. در اینجا او هویت اجتماعی جدیدی دریافت می‌کند و وارد جمعیت جدیدی می‌شود. در این وضعیت او دوباره به فردی انسانی تبدیل می‌شود. هنگامی که فردی که به بردگی گرفته شده وارد جمعیت جدیدی می‌شود در نسبت با آن‌ها مجددا فردیت پیدا کرده و جایگاه جدیدی پیدا می‌کند. این جایگاه با جایگاهی که در دوره‌ی پیشین‌اش٬ هنگامی که به حراج گذاشته شده بود و کالا شده بود متمایز است. همچنین این جایگاه با جایگاهی که او پیش از آن به عنوان یک فرد آزاد تجربه کرده بود نیز متمایز است. در واقع این فرآیند را از جایگاه یک برده به جایگاه مشخصی در روابط اجتماعی و فردی منتقل کرده است. در این فرآیند او از جایگاه کالایی قابل مبادله به سمت اشغال وضعیت مشخصی که در آن سطحی از فردیت را دارد حرکت کرده است. لازم به ذکر است کوپیتوف در تشریح این فرآیند از خاطر نمی‌برد که فردی که به بردگی گرفته شده در دوره‌هایی که از سر می‌گذارند همواره یک کالای بالقوه است و این وضعیت تا زمانی که آزاد بشود برقرار است.(Kopytoff, 1986: 65-66)

بیوگرافی فرهنگی بردگی و الگویی که کوپیتوف برای تشریح این فرآیند اتخاذ کرده است٬ می‌تواند به روشی مشابه برای دیگر چیز‌ها به کار گرفته شود. اگرچه مثالی که کوپیتوف روی آن تمرکز کرده منطبق بر حوزه‌ی مورد مطالعه‌اش بوده اما استفاده از الگوی پیشنهادی‌اش ممکن است در موارد دیگری نیز راهگشا باشد. به نظر می‌رسد نقطه‌ی اشتراکی که وضعیت فردی که به برده‌گی گرفته شده و سایر چیزها می توانند داشته باشند این است که در همه‌ی این موارد فرهنگ به نوعی این بیوگرافی‌ها را شکل داده است.
استفاده از مدل بیوگرافی فرهنگی کوپیتوف برای عکس می‌تواند سودمند باشد. زیرا عکس‌ها اشیائی هستند که حامل بیوگرافی فرهنگی هستند و با این ملاحظه پا به عرصه‌ی حیات می‌گذارند. عکس‌ها از جغرافیایی به جغرافیای دیگر و از زمانی به زمان دیگر دچار تحولات معنایی و کارکردی می‌شوند. عکس‌ها را می‌توان به منظورهای گوناگون در شرایط گوناگون به نمایش گذاشت و با این عمل نقش‌های جدیدی برای ایفا کردن و معانی جدیدی به آن ها بخشید.
مدل بیوگرافی فرهنگی کوپیتوف به ما نشان می‌دهد که اشیاء را نمی‌توان تنها در یک لحظه از وجودشان فهم کرد. برای فهم دقیق‌تر یک شیء بایستی آن را به صورت مستمر در طول زمان مصرفش دنبال کنیم و به خاطر داشته باشیم که زمان و مکان فاکتور‌های اثر‌ گذاری در طول حیات یک شیء هستند. (Edwards,2012:222)
مدل بیوگرافی فرهنگی به واسطه‌ی تمرکزش بر تغییر معنا و کارکرد اشیاء در زمان‌ها و مکان‌های مختلف در زمینه‌ی مطالعه‌ی عکس به کار گرفته شده است. شاید عکاسی به گونه‌ای متفاوت از سایر رسانه‌های هنری در طول تاریخش با این مسئله مواجه شده است و این مواجه در پیوند این مدل و مطالعه‌ی عکس اثر گذار بوده است. عکاسی به ما نشان داد که تلاش برای انعکاس بی کم و کاست واقعیت٬ حتی به واسطه‌ی ابزاری مکانیکی ممکن نیست. و عکس به عنوان بازنمایی واقعیت تحت تاثیر وضعیت‌های گوناگونی که در گردشش به عنوان یک شیء در جهان اشیاء تجربه می‌کند قرار می گیرد. مواجهه‌های گوناگون با عکس‌ها نشان داده‌اند که فهم عکس به راحتی ممکن نیست. عوامل بیشماری می‌توانند فهم ما از عکس به عنوان شیء‌ای که مثلا آن را در دست گرفته‌ایم را تحت تاثیر قرار دهند و استفاده از مدل بیوگرافی فرهنگی در مورد عکس شاید بتواند نگاه ما را گسترده‌تر کرده و فهم ما را از عکس تحت تاثیر قرار دهد.
مدل بیوگرافی فرهنگی در ارتباط با عکس در مواردی به کار گرفته شده است. مثالی از استفاده از این مدل را می‌توانیم در کتاب Camera Indica: The Social Life of Indian Photographs(1998) ببینیم. کریستوفر پاینی٬ انسان‌شناس که در زمینه‌ی مطالعه‌ی فرهنگ بصری در حوزه‌ی آسیای جنوبی و به طور مشخص هند متمرکز است در این مطالعه حیات اجتماعی عکس‌های هندی را دنبال می‌کند. او نشان می‌دهد که نقش پرتره‌نگاری در عکاسی هندی در طول زمان دستخوش تغییر شده است. در واقع پاینی به مطالعه‌ی عمل عکاسانه در هند و تغییراتی که پذیرفته است پرداخته است.
مثال دیگری از استفاده از مدل بیوگرافی فرهنگی مطالعه‌ای است که الیزابت ادواردز بر مجموعه‌های هنری در موزه به کار گرفته است. ادواردز معتقد است که فرم های مادی‌ای که یک عکس می‌تواند بپذیرد به همراه فرم‌های متفاوت ارائه آن در فهم معنای عکس اثر گذارند. ادواردزِ انسان شناس که انسان‌شناس تصویری و تاریخی است در Raw histories: photographs, anthropology and museums نشان می‌دهد که چطور عکس‌های توریستی از بومیان می‌تواند بر اثر شیوه‌های مصرف٬ آرشیو سازی می‌توانند حتی به عکس‌هایی علمی تغییر جایگاه پیدا کنند. ادواردز نشان می دهد که به نمایش درآوردن عکس‌ها در زمینه‌های متفاوت می‌تواند آن‌ها را دچار دگرگونی سازد. او نشان می‌دهد که عکس‌های بومیان می‌توانند برای همان مردم کاملا متفاوت از آن چیزی باشند که آن عکس‌ها در وضعیت پیشینیشان به خود دیده‌اند. (Edwards,2012:222-223)

منابع:
Kopytoff, Igor, (1986) “The cultural biography of things: Commoditization as process” from The social life of things : commodities in cultural perspective pp.64-91, Cambridge: Cambridge University Press
Edwards, Elizabeth,(2012), Objects of Affect: Photography Beyond the Image, Annual Review of Anthropology, Vol 41, pp.221-234