عمران گاراژیان، لیلا پاپلی یزدی
فرایند مطالعات: توصیف و ارزیابی اطلاعات
آثار مادی (عمدتا سفال) فرهنگی که در دهه های ۷۰-۱۹۶۰ به نام چشمه علی خوانده شد در گستره جغرافیایی از جنوب غرب بیابان قره قوم تا شمال دشت کویر و کویر نمک شناسایی شده است. طی یکصد سال گذشته یعنی از زمان شناسایی نخستین داده ها در مورد این فرهنگ در سال ۱۹۰۴ بوسیله ر.پومپلی تا امروز ده ها تفسیردرباره پیوندهای فرهنگی و ارتباط میان استقرارهای دارای آثار این فرهنگ ارائه شده است (Masson & Sarianidi 1972, Sarianidi 1976, Melleart 1975, McCown 1942, De Morgan 1927, ملک شهمیرزادی ۱۳۷۲ و توزی ۱۳۷۸ ).
اما بدون اغراق هیچ یک از تفاسیر ارائه شده, مدلی واقع نما از کم و کیف این پیوندها ارائه نمی دهد. برای نقد و بررسی تفسیرهای یاد شده مرور فرایند مطالعات و شناسایی آثار فرهنگ چشمه علی و آنوی Ia در گستره جغرافیایی مورد بحث همچنین ارزیابی اطلاعات موجود لازم است.
نخستین بار سفال با پوشش قرمز رنگ دارای نقوش هندسی سیاه طی کاوشهای پومپلی در پایین ترین لایه های تپه آنو واقع در جنوب غرب ترکمنستان گزارش شد. این سفال در زمینه باستان شناسی فاقد فلز بدست آمد و کاوشگر لایه دارای این نوع سفال را که روی خاک بکر قرار داشت آنوی Ia نام نهاد (Pumplley 1904). طی سالهای بعد این نوع سفال در منابع باستان شناختی آسیای مرکزی با عنوان آنوی Ia شناخته شد. به نقل از دمرگان پومپلی این سفال ها را با نمونه های شوش قابل مقایسه می داند اما دمرگان با این نظر موافق نیست او این سفال ها را چه از نظر تکنینک و چه نقش مایه با سفالهای جدید تر شوش و تپه موسیان مقایسه می کند (De Morgan 1927).
بدون شک این مقایسه های کلی و عمومی برای معرفی سطح پیشرفت تکنولوژیک جوامع تولید کننده این سفالهاست و البته عمده ترین هدف ازآن تعیین جایگاه گاهنگاری این آثار است و گرنه به هیچ رویی نمی توان پیوندی فرهنگی میان شوش و ترکمنستان را بدون هیچ استقرار واسطه و اطلاعات و مدلهای میانجی و صرفا از طریق مقایسه سفالها نتیجه گرفت.
نبود اطلاعات در مورد آثار باستانی فلات مرکزی ایران نیز از دیگر عوامل زمینه ساز مقایسه آثار آنو با سرزمینهای دوردست بوده است.
در سال ۱۹۱۲ دمرگان در شهر ری تپه ای را بررسی کرد که به سبب قرارگیری در کنار چشمه ای به نام چشمه علی به همین نام خوانده شد. در سال ۱۹۲۴ دایت کاردار سفارت فرانسه در تهران در این محل کاوشهایی انجام داد (واندنبرگ ۱۳۷۹).
تا دهه ۱۹۳۰ فعالیتهای باستان شناسی در ایران عموتا متمرکز در مناطق غرب و جنوب غربی بود به همبن سبب جز تپه چشمه علی از محل دیگری سفال نوع چشمه علی شناسایی و گزارش نشده است.
در جنوب غرب ترکمنستان و در اوایل دهه ۱۹۳۰ مارشچنکو (A.A. Marushchenkov) سفال مشهور به آنوی Ia را از چند محوطه شناسایی کرد که گزارش و نشانی هیچ یک از این محوطه ها منتشر نشد(به نقل از Kohl 1984).
کاوشهای چشمه علی طی سالهای ۶-۱۹۳۴ بوسیله اریک اشمیت و طی سه فصل انجام شد. این کاوشها می توانست تحولی در فرایند مطالعات باستان شناسی شمال مرکزی ایران قلمداد شود اما متاسفانه درگذشت نابهنگام اشمیت در اثر سانحه هوایی در سال ۱۹۶۴ که مانع انتشار گزارشهای چشمه علی شد این تحول بالقوه را به مسئله و مشکلی لاینحل تبدیل کرد. مشکلی که تلاش برای حل آن تاکنون به نتیجه نرسیده است (بازنگری آثار چشمه علی و یادداشتهای اشمیت توسط متیو متنی که با شکست روبه رو شد از نمونه های بارز آن است Matney 1998).
حاصل کاوشهای چشمه علی چند خبرنامه کوتاه , یادداشتهای اشمیت , چند آلبوم عکس و سفالهای این تپه است. اشمیت در یکی ار خبرنامه ها آثار پیش از تاریخی چشمه علی را به دوره تقسیم کرده دوره قدیمی تر را همزمان با تپه آنو و دوره جدیدتر را که به دو زیر دوره تقسیم می شود همزمان با حصار Ia و Ib می داند(علی محمد اسفندیاری ۱۳۷۸). اطلاعات این خبرنامه کوتاه به نظر می رسد غیر قابل نقد و بررسی است. اما شامل نکته ای کلیدی است و آن نتیجه گرفتن همزمانی آثار مشابه است (چشمه علی و آنو, چشمه علی و حصار) که در محلهایی دوراز هم واقع شده اند. فرایندی که در باستان شناسی سنتی به طور کلی پذیرفته شده است. آیا واقعا به صرف وجود شباهتهای نسبی میان آثار دو استقرار می توان آن دو را همزمان دانست؟!
با در نظر گرفتن سرعت بسیار کند ارتباطات و تحولها و تعامل های فرهنگی در پیش از تاریخ باز هم می توان این همزمانی را پذیرفت. به نظر می رسد این رویکرد ناشی از نبود روشی برای گاهنگاری دوره هاست و حال که ساهاست روشهای گاهنگاری مطلق به کار گزفته می شود, طبیعتا این رویکرد اعتبارش را برای گاهنگاری از دست داده است. احتمالا جستن صرفا شباهتها و از نظر دور داشتن تفاوتها نیز توصیفی در راستای استنتاج همزمانی است. اظهار نظر واندنبرگ در مورد آثار چشمه علی مثال گویای این موضوع است او می نویسد: قدمی ترین دوره چشمه علی (Ia) که روی خاک بکر قرار دارد شامل آثاری شبیه به سفال منقوش سیلک IIاست. در دوره بعد (Ib) قطعات سفال شبیه به سفال لایه سوم سیلک است (واندنبرگ ۱۳۷۹). در اینجا شباهت از این نظر ذکر می شود که بر اساس آن همزمانی پیشنهاد گردد.
به فرایند مطالعات بازمی گردیم؛ اشمیت در سال ۱۹۳۴ یک تپه دیگر دارای سفال مشابه چشمه علی در نزدیکی ان را گزارش کرده است. این تپه مرتضی گرد نام دارد و در سال ۱۹۷۶ بوسیله مجیدزاده و در پایان نامه دکترایش معرفی شده است (Madjidzadeh 1976).
شناسایی سفال نوع چشمه علی در اوایل قرن گذشته به دشت تهران محدود نشد. در سال ۱۹۳۱ تورنگ تپه واقع در ۲۰ کیلومتری شمال شرق گرگان توسط وولسین کاوش شد. این تپه مجددا در سال ۱۹۶۱ بوسیله ژان دهه مورد کاوش قرار گرفت (Deshayes 1967). پایینترین آثار این تپه دوره I شامل دو زیر دوره است: Ia دارای آثار فرهنگ جیتون یعنی دوره نوسنگی و Ib دارای سفالهای مشابه با فرهنگ چشمه علی (ملک شهمیرزادی ۱۳۷۸). در اینجا نیز از شباهت آثار همزمانی نتیجه گرفته شده است.
سیلک تپه باستانی واقع در جنوب غرب کاشان طی سالهای ۳۸-۱۹۳۳ بوسیله رومان گیرشمن کاوش شد. در تپه شمالی که دارای آثار قدیمی تر بود آثار دو دوره شناسایی شد. در این تپه سفالهای خشن و نخودی دوره I به تدریج به سفالهای قرمز رنگ ظریف با نقوش سیاه در دوره II جای گزین شده است (گیرشمن ۱۳۷۹). به دلیل اهمیت تپه باستانی سیلک در مطالعات باستان شناسی پیش از تاریخ ایران و همچنین شیوه حفاری نسبتا قابل قبولش نسیبت به زمان حفاری سفال چشمه علی به سیلک II نیز معروف شده است. بر اساس آنچه گیرشمن در گزارش حفاری های سیلک توصیف کرده است سفالهای با پوشش قرمز و نقوش سیاه به یکباره در دوره II ظاهر نمی شوند. بلکه پیشینه ای در لایه های جدیدتر دوره اول دارند که در دوره دوم به اوج ظرافت می رسد و در دوره سوم نیز سفالهای نخودی جای گزین سفالهای قرمز می شوند. در بررسی فرایند کلی آثار لایه های گوناگون تفاوتی محسوس میان سیلک و چشمه علی مشاهده می شود. گرچه گزارش کاوشهای اشمیت در چشمه علی هرگز منتشر نشد اما مطالعات بعدی بر روی آثار این کاوشها و خود تپه نشان می دهد که سنت سفالهای قرمز رنگ در چشمه علی از قدیمی ترین لایه ها تا جدیدترین لایه ها دارای آثار مس- سنگ سنتی متداوم است.
گیرشمن تحت عنوان روابط خارجی, آثار سیلک را با آنو مقایسه کرده است. او درباره آثار دوره های آنو I,II چنین می نویسد: درباره فرهنگهای اول و دوم این محوطه (آنو) با فرهنگ های قدیمی ایران مثل موسیان, شوش , گیان و حصار که در سفال آنها بعضی افراد نیای مشترک با سفال آنو را حدس می زنند از آن خیلی غافل هستند(اشاره گیرشمن به نظر دمرگان است که قبلا ذکر شد). تپه شمالی سیلک این فضای خالی را پر می کند(گیرشمن ۱۳۷۹). در ادامه گیرشمن به طور مفصل شکل سفالها , شیوه های معیشت, سنتهای تدفین و مصالح معماری همچنین وجود و نبود بقایای فلزی در آنو وسیلک را با هم مقایسه کرده و نییجه می گیرد که:
۱- فرهنگ دوم (آنو) با پاره ای تغییر و تکامل در هنر سفالگری و فلزکاری که چندان هم به چشم نمی آید چیزی نیست جز مرحله جوانتری از فرهنگ اول.
۲-فرهنگ دوم نشانگر همان ویژگیهایی است که لایه های متاخرتر سیلک اول آنها را دارند. به بیانی دیگر از نظر گاهنگاری زمان سکونت گورکان شمالی (آنو) همزمان با سیلک I است.
دو فرهنگ ایران و ترکستان از نقطه مشترکی شروع می شود و در پی آن توسعه مشترک طولانی و موازی می یابد. این توسعه مشترک در همسانی سفال ،آغاز فلزکاری ، شیوه های معیشت و یکسانی سنت دفن مردگان مشاهده می شود (گیرشمن ۱۳۷۹).
گیرشمن در عین توجه به ساختارهایی مانند معیشت و سنتهای تدفین توجه دقیقی به زمینه ها و بافتها نیز دارد. او در عین حال فرایندهای تحول و توسعه در آنو و سیلک را مورد مقایسه قرار می دهد. او نیز از شباهتها در مقیاسی گسترده همزمانی را نتیجه می گیرد!
پس از حفاریهای اشمیت در چشمه علی و گیرشمن در سیلک , دونالد مک کان با مطالعه لایه نگاری تطبیقی فرهنگهای پیش از تاریخی ایران سفالهای آنوی Ia,b را با سفالهای دوره سیلک I,II مقایسه کرد. وی در این باره می نویسد سفالگری آنوی Ia در مرحله سیلک II است. در صورتی که سنت فرهنگ نوع سیلک I را نشان می دهد, البته ظروف نخودی آنو در اصل همانند سیلک II نیست. شکل سفالهای آنوی I به استثنای کاسه های گود, نوعی که احتمالا تکامل یافته یک گونه سیلک Iمی باشد با سفالهای سیلک I تفاوت دارد. شاید در آنو شکل ظروف نخودی به ظروف قرمز رنگ نزدیک شده بود به عبارت دیگر فرهنگ ظروف نخودی که در آنوی Ia رواج داشت آنقدر با سیلک I تفاوت پیدا کرده بود که بیشتر شکلهای آنها ناهمانند بوده است.
در آنوی I عناصر مختلفی وجود دارد که در سیلک قبل از دوره دوم پیدا نشده آنوی Ia با عنایت به شکل فنجانها یک گونه نقش و وجود ظروف با کف مقعر حلقوی همزمان با سیلک IIاست. به نظر می رسد فرهنگ آنوی I از توابع (اقمار) سیلک II بوده است. نبود نقش حیوانی در آنو تایید می کند که این عنصر در سیلک II تاثیر بیرونی است؛ از نظر ایجاد نقش-دوره یاد شده- متفاوت با سیلک I بوده است(McCown 1942).
در سال ۱۹۴۸کارلتون اسنلی کون در دو غار کمربند و هوتو در ساحل جنوبی دریای خزر و نزدیکی بهشهر به کاوش پرداخت, در غار کمربند از لایه ۳ به بالا چند قطعه سفال شبیه به سفالهای فرهنگ چشمه علی شناسایی شد و در غار هوتو نیز از لایه های ۴۵-۳۲ به تدریج سفالهای پوک کمربند جای خود را به سفال ظریف نوع چشمه علی داده است (Coon 1951). در سال ۱۹۵۷برتون براون در قره تپه شهریار در ۲۰ کیلومتری جنوب تهران کاوش کرد و آثار دو دوره سیلک II و حصار I را در تپه مذکور تشخیص داد. او در اظهارنظر گاهنگاری برای آثار سیلک II قره تپه, تاریخی جدیدتر از گاهنگاری پیشنهادی دیگران ارائه می دهد(Brown 1959).
در سال ۱۹۵۹ علی حاکمی تپه اسماعیل آباد(موشلان تپه) را در دشت قزوین شناسایی کرد و در آن به حفر گمانه پرداخت. در دهه ۱۹۷۰پروژه کاوش و بررسی دشت قزوین توسط گروه باستان شناسی دانشگاه تهران آغاز شد, طی این پروژه تپه زاغه واقع در ۱۵۰ کیلومتری غرب تهران بوسیله ع.نگهبان و سپس ص.ملک کاوش شد. زاغه نیز به نظر کاوشگران استقراری دارای آثار دوره های هم افق با سیلک I,II است.
فرایند ظهور سفالهای قرمز رنگ نوع چشمه علی در میان آثار تپه زاغه همانند سیلک است چرا که لایه های ۹-۴ دارای سفالهای ساده, منقوش نوع زاغه و استاندارد زاغه است و در لایه های ۳-۱ سفالهای نوع چشمه علی در بین آثار پدیدار می شود. وجود بدون پیشینه سفالهای نوع چشمه علی در تپه زاغه را کاوشگر به وارادتی بودن این آثار تفسیر کرده است.
بررسیها در استان سمنان در دهه ۱۹۷۰ بوسیله ماسودا آغاز شد. نامبرده طی سالهای ۷۳-۱۹۷۱ تپه سنگ چخماق در ۸ کیلومتری شمال شاهرود را کاوش کرد, او نیز در چند صفحه بسیار کوتاه آثار هم افق با سیلک I,II را از این تپه گزارش کرده است (Masuda 1979).
انتشارنیافتن گزارش سنگ چخماق باستان شناسان را از دانستن زمینه های داده های باستان شناختی در سنگ چخماق، تنها استقرار نوسنگی و مس- سنگی کاوش شده درشمال شرق ایران محروم کرده است.
داده های مادیی که تحت عنوان آنوی Ia در ترکمنستان شناخته می شود و تنها در مواردی شباهتهای دوری با آثار فرهنگ چشمه علی دارد طی دهه ۸۰-۱۹۷۰ از پسیجیک تپه, مونجقلی (Bordieu 1972), چاکماکلی (Bordieu 1976) در حاشیه کویر قره قوم در ترکمنستان بررسی, کاوش و گزارش شده است؛ اطلاعات موجود درباره این استقرارها از این نظر اهمیت دارد که کاوش گسترده و انتشار گزارشهای آن موجب شد باستان شناسان اطلاعاتی از زمینه و بافت معماری فرهنگ آنوی Ia در حاشیه کویر قره قوم به دست آورند.
تپه شیرآشیان در ۱۵ کیلومتری غرب دامغان در سال ۱۹۷۶ بررسی و معرفی شد (Madjidzadeh 1976). در سال ۱۹۷۹ تپه اسماعیل آباد دوباره کاوش شد در این تپه آثار هم افق با سیلک I,II شناسایی شد. سفالها از دوره I به تدریج با سفالهای قرمز دوره سیلک II جای گزین می شوند(Talai 1983). اثار به دست آمده از تپه اسماعیل آباد در نوع خود بی نظیر است , تنوع بسیار گسترده انواع نقوش و ظرافت سفالها در این استقرار دارای فرهنگ چشمه علی آن را از دیگر استقرارهای این دوره نسبتا متمایز می کند.
بررسی دره های بالایی اترک بوسیله ریچاردی و بیشونه همچنین بررسی دشت درگز توسط کوهل و هسکل هر دو در آستانه انقلاب انجام شد که آخرین فعالیتهای باستان شناسان خارجی در ایران قبل از انقلاب ونخستین توجه ها به آثار استقرارهای پیش از تاریخی در دره های ارتفاعات خراسان است.
ریچاردی طی بررسی دره های بالایی اترک چهار استقرار فتح آباد, خندق, جعفرآباد و یک استقرار بدون نام (XA6) را به عنوان استقرارهای دارای آثار مشابه با آنوی I معرفی کرده است (Ricciardi 1985, 1976).
قابل ذکر است که کوهل و هسکل معتقدند که آثار قدیمی تر از نمازگاه I در دشت درگز وجود ندارد یا در زیر لایه های رسوبی مدفون شده است (Kohl & Heskel1980). اما بررسی های بعدی نشانداد که این نظر درست نیست. ماسودا طی یک بررسی عمومی دو تپه حیدران و پهلوان را در ۲ و ۴ کیلومتری جنوب شرق جاجرم گزارش کرد که تپه پهلوان دارای سفالهای نوع چشمه علی است(Masuda 1975). این منطقه از این نظر که در میان منطقه شاهرود در دامنه های جنوبی البرز، دره های بالایی اترک و دشت گرگان واقع شده وجود آثار درآن از اهمیت فوق العاده برخوردار است.
پس از انقلاب اسلامی فعالیت باستان شناسان خارجی در ایران متوقف و تا یک دهه فعالیتهای باستان شناسان ایرانی معطوف به بررسی و گمانه زنیهای اضطراری شد. طی این فعالیتها نیز استقرارهایی دارای آثار فرهنگ چشمه علی شناسایی شدند.
در سال ۱۹۸۵ تپه شغالی در شهر پیشوا واقع در جنوب تهران توسط احمد تهرانی مقدم گمانه زنی شد. در عمیق ترین لایه های این تپه سفالهای نوع چشمه علی شناسایی شد(تهرانی مقدم ۱۳۷۱).
از سال ۱۹۸۸ طی ۵ فصل میرعابدین کابلی به بررسی در منطقه قمرود پرداخت. در این منطقه که قبلا گیرشمن در جنوب آن از تپه کوچکی سفالهای نوع سیلک II را شناسایی کرده بود (به نقل از اسفندیاری ۱۳۷۸) کابلی از ۵ محوطه سفال نوع چشمه علی را گزارش کرد(کابلی ۱۳۷۸). در ادامه این بررسیها نامبرده از سال ۱۳۷۴ تاکنون مشغول کاوش در قره تپه قمرود است. بر اساس یادداشت کوتاهی که از این کاوش منتشر شده عمده آثار کاوش شده در قره تپه همزمان با سیلک IIIدانسته شده است (کابلی ۱۳۷۶).
در سال ۱۹۹۳ ص.ملک مجموعه اطلاعات سفالهای دارای فرم و نقش مشابه فرهنگ چشمه علی را گردآوری کرده و در مقاله ای با عنوان «انتقال اندیشه:سوسک مصری در دشت قزوین» این اطلاعات را برای ارائه تفسیری در مورد روابط فرهنگی ایران –آسیای مرکزی , بین النهرین و آسیای صغیر به عنوان پیشینه جاده ابریشم به کار گرفته است (ملک ۱۳۷۲).
در سال ۱۹۹۶ کوثری و ملک به گمانه زنی در تپه پوئینک در شرق ری پرداختند در این تپه نیز آثار فرهنگ چشمه علی از پایین ترین لایه ها روی خاک بکر گزارش شده است (ملک ۱۳۷۶).در سال ۱۹۹۷ ح.فاضلی و م.صراف چشمه علی را لایه نگاری کردند (Fazeli 2001).
در سال ۱۹۹۸گاراژیان دشت درگز خراسان مجاور مرز ایران و ترکمنستان را بررسی و ۲۲ محوطه پیش از تاریخی گزارش کرد از این محوطه ها سه محوطه یوخاری قلعه قره قویونلو, نوروز تپه و یاریم تپه دارای سفالهای نوع آنوی Ia بودند. این سفالها دقیقا همانند سفالهای نوع چشمه علی نیستند بلکه تنها یک نقش مایه نقوش سیاه رنگ تورریز در میان نوارهای پهن و کاسه هایی با کف مقعر یعنی شاخصهای تمایز آثار آنوی Ia از جیتون در آنها قابل مقایسه با سفالهای نوع چشمه علی است (گاراژیان ۱۳۷۷).
بررسی دامنه های جنوبی البرز در شمال شرق ایران و در محدوده استان کنونی سمنان بوسیله ح.رضوانی در سالهای ۲۰۰۰-۱۹۹۹انجام شد وی ۱۶ محوطه دارای سفالهای نوع چشمه علی گزارش کرده است(رضوانی ۱۳۷۸,۱۳۷۸). بر اساس داده های حاصل از بررسیهای سطحی استقرارهای دامنه های جنوب شرقی البرز به ویژه محدوده شهرستان شاهرود استقرارهایی گسترده (بالغ بر ۳هکتار) هستند که در سطح ، سفالهای نوع چشمه علی اکثرا دارای نقوش هندسی و در طیف گسترده ای مشاهده می شود.
در سال ۲۰۰۰کاوش اضطراری ص.ملک و ج.نوکنده در آق تپه در ۳۵۰ متری جنوب غرب روستای بزق آباد در محدوده شهرستان گنبدکاووس انجام شد. نامبردگان از دوره IIاین تپه سفالهای نوع چشمه علی را گزارش کردند (ملک و نوکنده ۱۳۷۹).
آخرین محوطه کاوش شده در دشت تهران دارای سفالهای نوع چشمه علی جیران تپه است که در محدوده تپه بزرگ ازبکی در شهرستان ساوجبلاغ کرج قرار دارد (مجیدزاده ۱۳۸۰). اطلاعات جزیی و دقیق این کاوشها هنوز منتشر نشده است اما نخستین بار طی بررسی آ.اسفندیاری آثار فرهنگ چشمه علی در این تپه شناسایی و گزارش شد(اسفندیاری ۱۳۷۸).
در سال ۲۰۰۱ ح.فاضلی به بررسی دشت تهران پرداخت و چهار محوطه مافین آباد,فخرآباد, میمون آباد و صادق آبادی را با سفالهای نوع چشمه علی معرفی کرده است. (fazeli 2001).
در سالهای اخیر بررسیهای باستان شناسی در شرق ایران افزایش یافته اما عموما این بررسیها معطوف به آثار دوره های اسلامی و تاریخی بوده است.
در سال ۲۰۰۲ م.اعتمادی در محدوده شهرستان نیشابور محوطه گسترده (۱۳ هکتاری) برج را شناسایی کرد. بررسی نگارندگان در این تپه نشان داد که عمده آثار سطحی که احتمالا تداومی از پایان نوسنگی تا پایان برنز را نشان می دهد سفالهایی با پوشش غلیظ قرمز قابل مقایسه با سفالهای آلویی هستند. اما در میان سفالها نمونه های معدودی به چشم می خورد که نقوش سیاه روی زمینه قرمز دارند وشباهتهای دوری با سفال چشمه علی را نشان می دهد. همچنین فرم کاسه هایی با کف مقعر نیز در این محوطه شناسایی شده است.
در سال ۲۰۰۳ نگارندگان با هدف گردآوری اطلاعات کلی و تبیین فرضیات برای مطالعات پیش از تاریخی خراسان دست به بررسیهای گسترده در دره های ارتفاعات شمال خراسان زدند. در این بررسیها آثار فرهنگ چشمه علی در استقراری به نام ذوالفرخ واقع در ۱۱۴ کیلومتری جنوب شهر سبزوار در حاشیه شرقی کویر شناسایی شد. گرچه حتی وجود استقراری پیش از تاریخی در میان کویر و دور از منابع آب دور از انتظار است اما سفالهای سطحی این استقرار شباهتهای نزدیکی با سفالهای نوع چشمه علی دارد. در این بررسی استقرارهای قلعه خان در بخش مانه و سملقان و تپه یام دارای سفالهای فرهنگ نوع چشمه علی شناسایی شد که سفالهای اولی بسیار شبیه سفالهای نوع چشمه علی است.
تاریخ باستان شناسی ایران با پژوهشهای تاریخ هنری و زیبایی شناسانه فرانسویان در اواخر قرن ۱۹م. آغاز می شود, شیوه ای که در باستان شناسی ایران اقتدار خود را تا امروز حفظ کرده است.
سفال چشمه علی سفالی ظریف, دارای نقوش بسیار زیبا و با پوششی قرمز رنگ است که به سادگی از سفالهای پیش از خود قابل تمیز است. همین ویژگیهای این نوع سفال به علاوه سادگی در شناسایی در بررسی سطحی سبب شده تا میل به شناسایی آن در باستان شناسان ایرانی افزایش یابد. میلی که عمدتا بر شناخت زمینه و بافت اجتماعی ظهور آن پیشی گرفته است و شاید همین زیبایی و تکنینک بالای ساخت سفال چشمه علی است که سبب شده ما تا امروز از کاربرد, نحوه استفاده, طبقه اجتماعی استفاده کننده گان و ساختار اجتماعی جوامع سازنده این نوع سفال تقریبا بی اطلاع باشیم
سفال نوع چشمه علی گونه های متفاوتی دارد: گوته دارای پوشش قرمز با خمیره قرمز و با فرم کاسه ها و گلدانها عموما کوچک در شمال مرکزی ایران, گونه ای با خمیره نخودی وپوشش رقیق قرمز در شمال شرق خراسان, و گونه ای که مک کان آن را سفال سیلک II با فرم سیلک I می نامد و در جنوب غربی ترکمنستان و شمال خراسان شناسایی شده است. هر چند شباهتهای انکارناپذیر و کلی در این گونه ها وجود دارد اما این شباهت کلی است و نمی توان آن را به جزییات نسبت داد. مدلهای پیشنهادی برای تبادل سفال چشمه علی عموما با چشم پوشی از تفاوتهای عمده سفالهای انواع مختلف این نوع سفال ارائه شده اند و در مواردی شباهت را آنقدر دانسته اند که حتی اظهار شده ممکن است این سفالهاساخته یک کارگاه باشد.
یکصد سال از زمان شناسایی نخستین سفال آنوی Ia گذشته است, و درست از همان زمان کاوشگران سعی در شناسایی سرچشمه این نوع سفال کرده اند , فارغ از مدلهایی واقعی و فارغ از انسانهایی که آنها را ساخته و از آنها استفاده کرده اند.
با فرض روابط بین محوطه های دارای سفال نوع چشمه علی و با هدف توضیح این روابط دست به یک تجربه زدیم. در این تجربه سعی کردیم زمان لازم برای طی فاصله بین محوطه ها را در یابیم. نتیجه اینکه یک مرد جوان با ۱۰-۸ کیلوگرم بار و در فصل تابستان فاصله ای به مسافت ۳۰۰/۸ کیلومتر را در ۱۵/۱ ساعت می پیماید اما برای همین پیاده روی احتیاج به دست کم ۴۰ دقیقه استراحت دارد, فاصله ای که او می تواند با احتساب رفت و برگشت در یک روز بپیماید بیش از۲۵ کیلومتر نیست. این سرعت در حالی است که زنان و فرزندان همراه مرد مزبور نباشند و همچنین راه به صورت خط مستقیم باشد. نتیجه اینکه برای استقرارهای با فاصله بیش از ۱۵ کیلومتر نمی توان ارتباط متداوم و به صورت روزانه را در نظر گرفت. هنچنین برای استقرارهایی که بیش از ۲۵کیلومتر از یکدیگر فاصله داشته باشند نمی توان ارتباط متداوم یک شبانه روزی در نظر گرفت. با وجود پراکندگی استقرارهای دارای سفال نوع چشمه علی در متراکمترین قسمتها یعنی دشت تهران و دشت شاهرود به سادگی می توان دریافت که بر اساس اطلاعات حاصل از این تجربه نباید ارتباط متداوم میان این استقرارها را در نظر بگیریم. این در حالی است که اکثر استقرار های دارای فرهنگ چشمه علی به صورت مجموعه هایی در واحه ها و دشتهای حاشیه کویر واقع شده اند که صدها کیلومتر با هم فاصله دارند. از همه اینها مهمتر اینکه به نظر می رسد با وجود رسوبات و نهشته های بادی در دشتها و واحه هایی که استقرارهای چشمه علی در آن واقع شده اند احتمال شناسایی تمام استقرارهای دارای این فرهنگ بسیار کم است. نکته پایانی اینکه با اطلاعات بسیار محدودی که درباره استقرارهای دارای فرهنگ چشمه علی در دست است با ذهنیت معاصر نمی توانیم انگیزه های چنین ارتباطی را بدون استفاده از مدل بازسازی کنیم.
پیشنهاد مدل با توجه به زمینه زنده
فرضیه ارتباط آسیای مرکزی و ایران مرکزی در دوره مس – سنگی و حتی پس از آن بدون مدل قابل قبول و آزمون پذیر ارائه شده است. به گفته متیو جانسون (Johnson,1999) نه اینکه باستان شناسی سنتی فاقد مدل باشد بلکه این باستان شناسی مدلهای خود را عموما از داده های تاریخی وام می گیرد. این در حالی است که زمانی احتمال سقوط به ورطه تفسیرهای غیر واقعی بالا می رود که بدانیم داده های باستان شناسی ساکت و خاموشند و ما با مدل به مثابه دستور زبان به داده ها به مثابه لغت مفهوم می بخشیم.
در مورد ارتباط بین آسیای مرکزی و ایران مرکزی واضح است که مسیرهای پینهاد شده مطابق با جاده ابریشم و لاجورد دوره تاریخی است (رک : ملک شهمیرزادی,۱۳۷۲). این در حالی است که در صورت طرح فرضیه ارتباط در این گستره جغرافیایی ناچار به در نظر گرفتن قابلیتهای برقرارکننده چنین ارتباطی یعنی «انسان» هستیم و قاعدتا باید وجوه اجتماعی, فرهنگی و قومی او را مئ نظر بگیریم. مسلما چنین فرضیه ای با پرسشهای فراوانی همراه است ,شاید در زمان گیرشمن قابل قبول بود که سفالهای سیلک II با سفالهای آنو Ia قابل مقایسه و شبیه هستند اما چه در آن زمان و چه در این زمان که در فاصله میان سیلک و آنو بیش از ۵۰ محوطه باستانی با سفال نوع چشمه علی شناسایی شده این پرسش به جای خود باقی است که این ارتباط چرا و چگونه برقرار می شده و مدلهای برقراری چنین ارتباطی کدامند؟ آیا اساسا چنین ارتباطی چه ضرورتی داشته؟ و در صورت پذیرش آن چه کنش و واکنشی هایی با ساختار اجتماعی و قومی و فرهنگی جوامع بر قرار کننده روابط داشته است؟
با توجه به قابلیتهای انسانی و اجتماعی و با فرض ارتباط بین محوطه های دارای سفال نوع چشمه علی به دنبال الگویی بودیم که فراورده های مادی مشترکی در استقرارهای مختلف به جا بگذارد. با استفاده از این مدل می توانستیم قابلیت های انسانی در طی مسافتهای طولانی و جاگذاری داده های مشابه را توضیح دهیم.
در سال ۲۰۰۲ و در پژوهش قوم باستان شناسانه دهستان میانکوه درگز در شمال شرقی استان خراسان موفق به مشاهده چنین الگویی شدیم؛ این الگو خانواده آهنگری دوره گرد بودند که در روستای یدک در شمال شرق قوچان ساکن هستند و از چکنه در جنوب شرق قوچان تا شرق دهستان میانکوه در درگز یعنی منطقه ای به وسعت را دوره گردی کرده و به روستاهای آن خدمات رسانی می کنند.
خانواده آهنگر فاصله روستاها را پیاده می پیمایند و عموما زنان و فرزندان خود را همراه می برند؛ در هر روستا متناسب با میزان کار اطراق می کنند که معمولا زمانی بین ۷-۳ روز است. در هر روستا در خانه روستاییان و یا بناهای عام المنفعه ای مانند مسجد سکنی می گزینند. مردان خانواده آهنگرند و زنان غربال می بافند و نخ می ریسند. ردان خانواده نسل اندر نسل آهنگرند و شاهد بر این مدعا نام خانوادگی آنها «حداد» است که به معنی آهنگر است.
آنها در میدانگاهی روستاها بساط می کنند. وسایل آنها قابل حمل و عبارت است از یک چکش, یک سندان و یک جفت دم پوستی.
آهنگر متخصصی منحصر به فرد است و به همین دلیل کار کارگری نمی کند, او کارهایی مانند پتک زنی را به سفارشدهنده یا روستاییان می سپارد و خود به کار انها نظارت می کند و کارهای تخصصی را انجام می دهد.
آهنگر از آهنها و فلزات مستعمل در هر روستا برای ساخت دوباره ابزار استفاده می کند؛ در محل کار آهنگر زواید و بقایا باقی می ماند. انچه قابل استفاده است دوباره استفاده می شود و بقیه در همان جا گذاشته می شود. آهنگر در ساخت ابزار عموما سلیقع سفارش دهنده را مد نظر دارد. او در ازرای کار, گاه پول, گاه خدمات و گاه خوراک دریافت می کند.
آهنگران دوره گرد مهارت برقراری ارتباط با زبانهای مختلف بوم خود را یافته اند و خود را از هیچ محل یا روستای خاصی نمی دانند. آنها در فصول سرد سال در روستایی یکجانشین زندگی می کنند که در انجا روستاییان کارگاه و خانه در اختیارشان قرار می دهند. آهنگران دوره گرد در محدوده ای دوره گردی می کنند که روستاییان برخی از روستاها از وجود روستای دیگری که اهنگر به آنجا می رود حتی اطلاع هم ندارند و به دلیل صعب العبور بودن منطقه با آنها رفت و آمد نمی کنند.
فراورده ها و تولیدات فلزی آهنگر دوره گرد در تقریبا تمامی روستاهایی که او به آنها می رود یکسان است. این دادهای مادی شامل وسایل کشاورزی مانند داس, دامداری مانند علف بر و وسایل کارهای خانگی مانند درفش و سوزن است. آهنگر معمولا نقشی بر روی تولیدات خود حک می کند که در بیشتر موارد شبیه یا یکسان است. این شباهت را نمی توان نتیجه ارتباط دانست. در واقع کار آهنگر دوره گرد برقراری ارتباط نیست او با رفت و آمدهایش پیوندی فرهنگی برقرار می کند؛ پیوندی که هر چند داده های مادی شبیه و حتی یکسان به جا می گذارد اما سبب ارتباط استفاده کنندگان این فراورده ها نمی شود و روستاییان روستاهای مختلف حتی از دارا بودن ابزار شبیه به هم اطلاعی ندارند.
مدل ارائه شده مدلی جزمی و غیر قابل نقد نیست بلکه تنها الگو و نمونه ای است که می تواند پیچیدگی های اجتماعی و انسانی روابط و پیوندهای فرهنگی – اجتماعی را متذکر شود؛ پیچیدگیهایی که باستان شناسان گاه به سادگی آنها فرا انسان و تنها متجلی در داده های مادی دیده و آنها را بدون مراجعه به هیچ مدل انسانی مورد تفسیر قرار می دهند.
حال بل توجه به مدل ارائه شده و مدلهای مشابه می توان پرسشهایی طرح کرد که سرآغازی هستند بر نقد تفاسیر سنتی درباره روابط فرهنگی محوطه ها در دوره پیش از تاریخ:
چرا همواره در مورد الگوهای ارتباطی تبادل کالا و نه تبادل یا چرخش متخصص را در نظر داریم؟به راستی در صورت وجود چنین شکلی پیچیده از پیوندهای فرهنگی و با توجه به انتزاعی بودن آن چگونه می توان آن را تنها در داده های مادی شناسایی کرد؟ و همچنین در صورتی که وجود چنین پیوندهای پیچیده ای را بپذیریم چگونه می توانیم تنها به داده های مادی محدود چون سفال آن هم حاصل از بررسی سطحی و فاقد زمینه و بافت برای ترسیم راههای ارتباطی اکتفا کنیم؟
– در مقاله حاضر نتیجه مطالعات متاخر محوطه های باستان شناختی خراسان لحاظ نشده است.
برای مشاهده تصاویر در زیر کلیک کنید:
کتابنامه:
-Bishione, Raffaele “Dynamics of an Early South Asian Urbanization: First Period of Shahr-i Sokhta and its Connections with Southern Turkmenia” South Asian Archaeology; Norman Hammond (Ed.) London, 1973
– Cassin, Jack, Archaeological Pre- history of Turkmenistan, http:// www. Wavingartmuseum. Org/ex3-prehistoric.htm, 2000
-Dales, George F. “Archaeological and Radio Carbon Chronologies For protohistoric South Asia” South Asian Archaeology; Norman Hammond (ed) London; 1973
-Deshayes, Jean; Fouilles de Tureng Tepe Paris: Editions Recherche sur les Civilisations; 1987
-Ehrich, Robert, W. (ed); Chronologies in Old World Archaeology; Chicago and London: the University of Chicago Press; 1992
-Hakmi, Ali; Shahdad: Archaeological Excavations of a Bronze Age Centerin Iran; Translated and Edited by S.M.S Sajiadi; Rome: Ismeo, 1997
-Harris, David, The beginning of agriculture& sedentary settlement in
western Central Asia, Http:// www.ucl.ac.uk/archaeology,2001.
-Hiebert, Fredrik, Enigmatic Bronze Age stamp seal excavated at Anau
Depe in Turkmenistan, http:// www. Upm.ac/archaeology, 2002
-Khlopina; L.I “Namazga – depe and The late Bronze Age of Southern Turknenia” The Bronze Age Civilization of Central Asia ; Philip L. Kohl (ed); New york; Armonk; 1981; 35-60
-Kircho, L.B “The Problem of the Origin of the Early Bronze Age Culture of Southern Turkmrnia” The Bronze Age Civilization of Central Asia; Philipl. Kohl (ed); New York: Armonk; 1981; 96-106
-Kohl, Philip. L; Central Asia Paleolithic beginning to Iron Age; Paris: Edition Recherche sur les civilisations 1984
. ____________ the Bronze Age Civilization of Cetral Asia; New York: Armonk 1981
– Kohl,Philip l.and Dennis L. Heskel “Archaeological Reconnaissance in the Darreh Gaz Plain: A short Report” Iran; Vol XVIII; 1980, 160-169
-Lmaberg – Karlovsky, C.C. and Maurizio, Tosi ” Shahr – i Sokhta and Tepe yahya: Tracks on the Earliest History of the Iranian Plateau” East and West ; New series Vol 23- Nos 1-2; 1973; 21-53
-Masson, V.M; Altyn – Depe; Translated by Henry N. Michael; Philadedphia: the University of Pennsulvania; 1981
-Masson,V.M.and D. R. Harris: New Excavations at Jeitun, Turkmenistan the First. Five Years; New Archaeological Discoveries in Asiatic Russia and Central Asia; Sankt – Petersburg; 1994; 14-16
-Masson, V.M. and V.I. Sarianidi; Central Asia Turkmenia Before the Achaemenids , Translated and Edited With a Preface by Ruth Tringham; Southanpton: Thames and Hudson; 1972
– Masson V.M.and T.P. Kiiatkina “Man at the Down of Civilization” the Bronze Age Civilization of Central Asia ; Philip L. Kohl (ed) New York: Armonk; 1981, 107- 234.
-Mc cown,D. The Comparative Stratigraphy of Early Iran; Chicago: the University of Chicago Press; 1942
-Mellaart, James; the Neolithic of the Near East ; London: Thames and hudson; 1975
-Pumpelly, Raphaes; Explorations in Turkestan with an Account of the Basin of Eastern Perstern and Sistan; Washington: Carnegie Institution of Washington; 1905
– Ricciardi, Roberta Veone,”Greci, PartieSasanidi” (1985) In: neoQuarantelli, Ezio (ed.), La Terra tra i due fiumi: venti anni di archeologia italiana in Medio Oriente, la Mesopotamia dei tesori Torino: Quadrante, 1985, p. 289-293, 340-348.
-Sarianidi, V.I. “Southern Turkmenia and Northern Iran Ties and Differences in Very Ancient Times” East and west, New Servies; Vol. Nos 3-4 S, P. Dec 1971; 291-310.
-Sarianidi, V.I “the Most Ancient Art of South Turkmenia and the Iranian Parallel” Vth International Congress of Iranian Art and Archaeology; Tehran: 1972; 383- 390.
– باغستانی، سوزان،بررسی مهرهای مشبک فلزی شرق ایران آسیای مرکزی و شمال چین،باستان شناسی وتاریخ سال سیزدهم ،بهار ۱۳۸۰،صص۲-۱۱
– رضوانی، حسن، الگوی استقرار و فرهنگهای پیش از تاریخ در استان سمنان، باستان شناسی و هنر ایران، ۳۲ مقاله در بزرگداشت عزت ا… نگهبان، به کوشش: عباس علیزاده،یوسف مجیدزاده، صادق ملک شهمیرزادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی،۱۳۷۸،صص. ۱۹-۷
– صادق، مینا، بررسی روابط فرهنگی و اقتصادی فلات ایران، جنوب ترکمنستان، افغانستان و بین النهرین در روزگار باستان، یادنامه گردهمایی باستان شناسی شوش، جلد اول، تهران، میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۶،صص.۲۴۸-۲۳۳
– علیزاده ،عباس، تئوری وعمل در باستان شناسی ، تهران ،میراث فرهنگی،۱۳۸۰
– طلایی، حسن، باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول قبل میلاد ، تهران ، سمت ،۱۳۷۴
– گاراژیان‚ عمران، بررسی باستان شناختی محلهای پیش از تاریخی حاشیه رودخانه درونگر واقع در شمال شرق استان خراسان، پایان نامه برای کارشناسی ارشد باستان شناسی‚ دانشگاه تربیت مدرس‚ ۱۳۷۷
– گاراژیان‚ عمران و دکتر جلال الدین رفیع فر‚ مطالعه راههای عملی و پایگاههای روابط فرهنگی طی دوره گذر از نوسنگی به مس – سنگی : ایران و آسیای مرکزی‚زیر چاپ در مجله مدرس ،۱۳۸۲
– گیرشمن، رومن، سیلک کاشان، ترجمه اصغر کریمی، جلد اول ،تهران سازمان میراث فرهنگی کشور۱۳۷۹
– مجیدزاده‚ یوسف‚ دوران مفرغ در ماوراء النهر باستان‚ باستان شناسی و تاریخ‚ سال سوم‚ شماره دوم‚ بهار و تابستان ۱۳۶۸‚صص.۱۴-۲
پیوست