انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدرنیته و زیبایی شناختی شدن آیین‌های مذهبی و امکان تداوم آنها

به بهانه برگزاری “سوگواره های عاشورایی اقوام ایرانی” در سازمان میراث فرهنگی

دوران آل بویه برای حیات اجتماعات شیعی، نقطه عطف کلیدی ای محسوب می شود. از این دوره به بعد است که سنت های عزاداری به بخش مهمی از حیات فرهنگی و اجتماعی شیعیان تبدیل شده و در برخی عرصه ها مهمترین محمل هویت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جوامع شیعی می شوند. برخی ویژگی های مناسک عزاداری در مذهب تشیع مانند سیالیت ساختاری این مناسک و امکان انطباق آن با سنت های محلی و تبادل محتوایی و فرمی با این سنت ها سبب شده که در میان اجتماعات شیعی، مهمترین عرصه جمعی آیین های مذهبی به سنت های عزاداری اختصاص پیدا کند. در جهان سنت، این آیین ها، زمینه اصلی ادغام میراث قبلی یک جامعه در جهان بینی جدید مذهبی و تداوم نظام نمادین آن فرهنگ محسوب می شدند. ادغام آیین های عزاداری با سنت های محلی و فرهنگی جوامع شیعی، دلیل اصلی تنوع و تکثر این آیین‌هاست.

در جامعه ای مانند ایران و تنوع خرده فرهنگ‌های محلی و تعدد حوزه های فرهنگی در مناطق مختلف سبب شده که گستره عظیمی از انواع آیین های عزاداری در طی تاریخ اجتماعات شیعی ایرانی شکل بگیرند. سیر صعودی بسط آیین های شیعی در ایران بیش از همه از دوره صفویه شدت گرفت، از این دوره بود که تشیع بواسطه حمایت های ایدئولوژیک حکومت صفوی به درون روستاها و آبادی های دور دست هم راه یافت، و در مراکز شهری نیز به پشتوانه قدرت سیاسی و شمشیر شاهی هرگونه مخالفتی با این مذهب سرکوب شد. بسط فرهنگ شیعی در مناطق فرهنگی مختلف، همراه بوده با بسط آیین های مذهبی و افزایش اشکال محلی این آیین ها.

برای فهم سنت های عزاداری نمی توان آن را صرفا به زمینه مذهبی یا فرهنگ معاصر اجتماعات شیعی نسبت داد. آنچه که در این گوناگونی آیین های عزاداری باید مد نظر قرار گیرد، تنوع و گوناگونی سنت های فرهنگی آن جوامع است. ساز کرنا در حوزه فرهنگی گیلان ریشه در تاریخ و فرهنگ دیلمان دارد و کرپ زنی های لرستان نیز ریشه در سنت های فرهنگی محلی دارد. اگر فرهنگ را در تعریفی نشانه شناختی، نظام معنایی بدانیم که از دل تاریخ برآمده و امتداد یافته، فهم هر بخش از این فرهنگ، نیز منوط به درک تاریخ فرهنگی است. در آیین‌های عزاداری نیز تاریخ پیشا اسلامی اجتماعات شیعی و زمینه فرهنگی معاصر آنها، مهمترین مقدمه برای فهم ریشه های این آیین‌هاست.

بر مبنای این مطالب، می توان گفت آیین های عزادرای در رابطه با زمینه فرهنگی خاص خودشان شکل گرفته و تداوم یافته اند. آنچه که در شرایط معاصر و مدرن برای این آیین ها رخ‌داده، قبل از هر چیز تحول و گاه حذف زمینه های فرهنگی آنهاست. نوسازی و تجدد برای جوامع و فرهنگ های سنتی ایران تغییرات بسیاری را به همراه آورد. بخشی از این تغییرات، به حذف برخی سنت ها و آیین های فرهنگی و مذهبی انجامید. بسیاری از خرده آیین های مذهبی محلی عزاداری در این فرآیند حذف شدند. در کنار این تحولات فرهنگی و نوسازی فرهنگی، فرآیند دیگری که به تغییر فرهنگ و مذهب در سطوح محلی کمک کرد، گسترش رسانه های ملی و همراه با آن بسط و گاه تحمیل فرهنگ شهری و مرکزی به سایر مناطق بود. امروزه در آیین های عزادرای، می توان سبک های عزاداری و نوحه خوانی های تهران را در تمام نقاط کشور دید، و رسانه ملی بیش از همه به پخش مراسم های مذهبی مرکز کشور اختصاص دارد.

نتیجه این فرآیندها، حذف برخی زمینه های فرهنگی آیین های عزادرای محلی، و همچنین تضعیف این آیین ها بواسطه حضور آیین های عزاداری رسانه ای مرکز کشور بوده است. در این میان مساله ای که از منظر مطالعات آیینی و فرهنگی می توان مطرح کرد، چگونگی تداوم و بسط این آیین ها در شرایط جدید است، که هم وجه فرهنگی و سنتی آنها تضعیف شده و هم اینکه در رقابت با آیین های تهرانی، قدرت مقابله بسیار کمتری دارند. از سوی دیگر باید دقت کرد که آیین های عزاداری محلی از یکسو بخشی از میراث مذهبی و از سوی دیگر بخشی از میراث فرهنگی هستند. بخاطر این دو وجه حفظ و تداوم آنها ضرورت دارد تا هم میراث فرهنگی و مذهبی حفظ شود و هم اینکه از یکدست شدن فرهنگ ها و سنت های محلی بر طبق الگوی مرکز و پایتخت در حد امکان جلو گیری شود. در این راستا جشنواره آیین های عزاداری اقوام انجام می گیرد. هرچند متولیان این برنامه ها اعتقاد دارند که این کار آنها به معنای ارائه این آیین ها به مثابه آیین است، اما در عمل آنچه که رخ میدهد، اینست که آیین های محلی مذهبی، بصورت میراث فرهنگی و مذهبی “به نمایش” در می آیند.

آیین های مذهبی در زمینه واقعی شان، و موقعیت زمانی ومکانی مناسکی خاصی، هیچوقت “به نمایش” در نمی آیند ، بلکه آنها “انجام” می شوند. مردم در مراسم کرپ زنی، سینه زنی، زنجیر زنی، یا در مراسم تعزیه، این رسم را به عنوان رسم عزادرای “انجام ” می دهند. آنچه که آنها تجربه می کنند، یک تجربه مذهبی است. حضور آنها هم برای “مشارکت” است، حتی اگر در گوشه ای از مراسم هم ایستاده باشند، این ایستادن هم به نوعی مشارکت آنها در مراسم محسوب می شود، و آنها با رفتارهایی مانند گریه کردن، سینه زدن، اشک ریختن به نوعی در این مراسم سهیم می شوند. در نهایت بواسطه این شرایط، تجربه مذهبی و شعف درونی خاص خودشان را بدست می آورند.

اما وقتی در جشنواره ای این مراسم ها به “نمایش” در می آیند، اول از همه اینکه آنها زمینه فرهنگی و اجتماعی شان را ندارند، دوم اینکه مخاطبان برای “دیدن” آمده اند، نه برای “مشارکت”. به همین سبب آنها این مراسم را می بینند، نه اینکه در آن مشارکت کنند. به همین سبب هم در نهایت از این نمایش مراسم مذهبی و فرهنگی، “لذت” می برند. این لذت به عنوان یک امر زیبایی شناختی است نه یک امر مذهبی و فرهنگی. در این گونه جشنواره ها به کرات می توان دید که وقتی افراد یک رسم مذهبی خوششان می آید یا اینکه از یک اجراگر مراسم مذهب می خواهند تشکر کنند، می گویند “خیلی زیبا بود، و خیلی لذت بردیم”. هرچند گاهی در میانه این مراسم های مذهبی، به دلیل تعلق خاطر مخاطبان به مذهب می توانند تجربه ای مذهبی هم داشته باشند، اما در عمل و در وجه غالب همه مخاطبان از این رسم های محلی به عنوان رسوم فرهنگی “لذت” می برند.

بر این مبنا این باید گفت که فرآیند جشنواره ای شدن، تبدیل این رسم های فرهنگی و مذهبی، به مقوله هایی هنری و زیباشناختی است. تبدیل این میراث مذهبی به امری زیبایی شناختی این امکان را فراهم می کند که آنها در سطح ملی و به عنوان میراث فرهنگی مطرح شوند، در اینصورت سازمان های مدرنی که متولی حفظ میراث فرهنگی اند، بخشی از انرژی خودشان را معطوف به ثبت، نگهداری و توسعه این سنت ها و آیین ها در شکل مطلوب و عالی آنها می کنند. این موضع به تداوم بخشی از مهارت های سنتی برگزاری آیین های مذهبی (مانند نواختن کرنا و سایر ابزار موسیقایی عزاداری) به عنوان مهارتی فرهنگی و هنری کمک می کند. به عبارت دیگر از یکسو مخاطبانی را در عرصه فرامحلی برای این آیین ها فراهم می کند، و از سوی دیگر امکان تداوم اشکال برتر این آیین ها را مهیا می کنند و در نهایت قشری از مردم محلی را به عنوان متخصصان بومی این سنت ها و آیین ها تربیت می کند. در نتیجه هم از لحاظ فرم و هم از لحاظ متخصص اجرایی، این آیین ها امکان تداوم پیدا می کنند. علاوه بر اینها، در حوزه محلی نیز این بخش از سنت های مذهبی از نظر نسل جدید و مدرن به عنوان اموری سنتی (در تقابل با مفاهیم مدرن و جدید و مطلوب) بلکه به عنوان اموری هنری و فرهنگی تلقی شده که به حفظ آنها کمک می کند.

به عنوان نتیجه می توان گفت که برخورد فرهنگی و فرامحلی و هنری کردن سنت ها و آیین های مذهبی محلی، تنها راه حل جلوگیری از نابودی سنت های محلی مذهبی در مواجهه با روندهای نوسازی و توسعه و گسترش فرهنگ شهری پایتخت است. از این طریق تلقی نسل جدید و جوان مردم محلی را نسبت به میراث سنتی تغییر داده و بواسطه هنری شدن، این آیین ها برای آنها ارزش و منزلت پیدا می کنند، از سوی دیگر بخشی از انرژی نهادهای فرهنگی مدرن را برای حفظ و تداوم این آیین ها به خدمت می گیرد. اگر این سنتها و آینی ها حفظ شوند و از لحاظ فرهنگی ارزش آنها برای مردم امروز شناخته شود، مردم محلی می توانند با تعلق خاطری دوگانه یعنی هم به عنوان بخشی از میراث فرهنگی باارزش و هم به عنوان بخشی از میراث معنوی شان، به تداوم این آیین‌ها همت بورزند. به عبارت دیگر زیبایی شناختی کردن آیین های مذهبی، امکان بازگشت آنها را به حیات مذهبی نسلی که ممکن است در روند عادی نوسازی و گذار به زندگی مدرن آنها را به فراموشی بسپرند، فراهم می کنند. یعنی هنری کردن میراث مذهبی، مقدمه ای می تواند باشد برای حفظ و احیای آنها در آینده.

این مطلب بازنشر شده است.