انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

محدودیت در نگرش به زبانهای غیرمادری، گفتگو با نازنین باعاطفه پور

خانم نازنین باعاطفه پور، عضو هیات مدیره و خزانه دار انجمن صنفی مدرسان زبان های خارجی است. این انجمن در آبانماه ۹۳ به ثبت رسمی رسید و اهداف تشکیل آن،تلاش برای بهبود وضعیت تدریس زبان های خارجی در ایران، تعیین استاندارد هایی برای شیوه های تدریس زبان به گروه های مختلف زبان آموز، برگزاری دوره های آموزش زبان برای گروه های متفاوت مدرسان و ایجاد دوره های تخصصی و حرفه ای آموزش زبان، رونق بخشیدن به مناسبات فرهنگی با همکاری سفارتخانه های مختلف به منظور گسترش آموزش زبان به حیطه فرهنگ،

معرفی و تعیین استانداردهایی برای دستمزد مدرسان از جمله در آموزشگاه های زبان و ایجاد امکان پیشگیری از سوء استفاده حرفه ای از آنان و نیز ایجاد ارتباط منطقی بین سطوح معلومات و مهارتی مدرسان و تدریس عملی آنان است.

خانم باعاطفه پور، کارشناس زبان فرانسه و محقق در امر روان شناسی آموزشی، ۱۰ سالی است که با فعالیت منسجم در شاخه آموزش زبان، به بررسی مسائل مختلف این شاخه می پردازد: انگیزه زبان آموزان از انتخاب یک زبان خارجی برای یادگیری، نیاز سنجی و استعدادیابی آنان در زمینه زبان آموزی، ارائه مشاوره برای انتخاب زبان خارجی و متد مناسب یادگیری آن برای هر (گروه) زبان آموز، مطالعه و بررسی متدهای نوین آموزش و معرفی و به کارگیری آنها در آموزشگاه های مختلفو غیره. همچنین تجربه فعالیت به عنوان مدرس، سوپروایزر آموزشی و مدیر دپارتمان در آموزشگاه های زبان، امکان شناخت و لمس مسائل مربوط به حیطه مدرسان را نیز برای ایشان فراهم کرده است. در نخستین گفتگوی خود با یک دست اندرکاربخش آموزشگاهی زبان، به گفتگو با ایشان نشستیم تا از تجربه های ارزشمندشان بهره مند شویم.

خانم باعاطفه پور عزیز، شما اولین دست اندرکار زبان خارجی در بخش آموزشگاهی هستید که ما از طرف انسان شناسی و فرهنگ، سعادت گفتگو با ایشان را داریم. به نظر شما برای بررسی این بخش اصلا از کجا باید کار را شروع کنیم؟

خواهش می کنم. مدتی تز کار من دقیقا همین بود من مدتی روی این مسئله کار می کردم که اصلا چرا ایرانی ها از زبان خواندن بدشان می آید؟! مثلا جامعه مهندسی را در نظر بگیرید. آقا و یا خانمی که دکترای فلان شاخه مهندسی را دارد، از زبان خوشش نمی آید. می دانیم در زبان آموزی، یک سری از فرایندهای مغزی مانند استفاده از نیمکره ها دخالت دارند. خوب این می تواند یک دلیل باشد، اما نه در مورد همه. وانگهی به هر حال، آیا آنها نیازمند این زبان هستند یا نه؟ در این صورت چرا اشتیاقی برای ادامه یا حتی شروع زبان آموزی ندارند؟ دایم به دنبال چیزی شبیه به قرصی برای تبدیل شدن یک شبه به یک زباندان خبره هستند. البته نباید نادیده گرفت که این مورد از سیستم آموزشی بوده که نتوانسته این قرص را بدهد. قرصی که ما آن را “خلاقیت در تدریس” می نامیم. گاهی مدرسان زبان به دلیل وجود یک سری از مسائل نتوانسته اند این قرص را اجرا کنند. یکی از این مسائل، نداشتن علم کافی در فن تدریس بوده. همیشه در گروه های مختلف سنی، دانشجو وارد دانشگاه می شود و یک سری علوم دریافت می کند. اما با زبان وارد یک دنیای جدید می شود، علم را می گیرد و می خواهد به جامعه انتقال بدهد. حال باید دید چطور می تواند عشق خود را که زبانی دیگر و متفاوت از زبان مادری بوده، در قالبی زیباتر به سایرین عرضه کند. چون به هر حال این زبان، محبوب او بوده، شاید جذابیتی برای سایرین نداشته باشد. بنابراین باید راهی برای این انتقال پیدا کرد. چون در هر صورت، در جامعه نیاز به زبان خارجی وجود دارد و این نیاز بایستی برطرف شود. از طرفی، برخی اشتیاق زبان آموزی دارند و باید راهی برای پاسخ به عطش آنان هم یافت. بنابر این اوست که باید این نیاز را به وجود بیاورد. یکی از مشکلات ما اینست که دانشجوی ما که از دانشگاه بیرون می آید، برای خویش دارای ادعا می باشد. کلی معلومات دارد و با خود فکر می کند به آسانی وارد یک آموزشگاه و حیطه تدریس می شود، با یک مصاحبه و نهایتا، یک آزمون کتبی و شفاهی و دمو، احراز صلاحیت دایم می شود. ما در انجمن به راهکاری برای این قضیه فکر کردیم. دیدیم اگر بخواهیم به کسانی که از دانشگاه بیرون می آیند، پیشنهاد تدریس بدهیم، احتمالا اغلب آنها تدریس به شاخه بزرگسال را انتخاب می کنند. چرا؟ چون آسانتر است. به این ترتیب به راهکاری فکر کردیم تا از هجوم سیل فارغ التحصیلان به سمت این شاخه پیشگیری شود. یعنی مدرس، با توجه به توانایی، فن تدریس و سطح علمی، مدرک آموزش دریافت کند. به این خاطر تصمیم گرفتیم دوره سنی ۱۴-۴ سال را تحت پوشش قرار بدهیم. یعنی درحال حاضر، برگزاری آزمون و تربیت مدرس زبان برای این پایه در اولویت است و کسانی که به آموزش بزرگسال تمایل داشته باشند، از نظر انجمن، کاری عادی انجام می دهند. نه اینکه ما از آنها حمایت نکنیم، روشن است که انجمن، پشتوانه آنها هم خواهد بود. منتها اولویت فعلی ما، تمرکز بر آموزش زبان در مقاطع پایه است، آنهم با توجه به توانایی های هر فرد. دسته دیگر مسائل به اساتید زبان مربوط می شود، برای نمونه، نداشتن فن تدریس. بعضی از آنها شوق تدریس دارند اما فن تدریس را نه. بعضی فن تدریس دارند، اما علم آن را ندارند. البته می دانم طرح این مساله در اینجا می توان چالش زا باشد، اما مطمئنم این مساله بسیاری از دانشجویان است. چون به هر حال همه ما این تجربه را داشته ایم که در دانشگاه استادی بسیار پرمعلومات را دیده ایم که از نظر ما برای انتقال دانش خود به بچه ها با مشکل روبروست. از طرف دیگر، استادی هم هست که شاید معلومات عادی تری داشته باشد و حتی پاسخ بعضی از پرسشها را به جلسه دیگری موکول کند. اما همین معلومات خود را در قالب شیوه ای جذاب و خلاقانه به آنان عرضه کند، طوریکه بچه های کلاس های دیگر هم در کلاس او حاضر شوند، جوّی پرتحرک ایجاد شود و انتقال علمی در فضایی شاد و با مشارکت دانشجو انجام گیرد. دسته دیگر اساتید، آنهایی هستند که خلاقیت دارند اما سطح علمی کافی ندارند. این دسته تا جایی پیش می روند، اما همانجا متوقف می شوند. چرا؟ چون دانشجو خسته و از آموزش، رویگردان می شود. دسته بعد، اساتیدی هستند که هم علم و هم فن تدریس خوبی دارند، اما به خاطر دریافت نکردن حقوق مناسب، انگیزه خود را برای صرف خلاقیت در آموزش از دست می دهند. این سه چالش اصلی آموزش زبان های خارجی در ایران است.

حالا می خواهیم دایره بررسی مان را کمی تنگ تر کنیم و به مسائل خاص آموزش زبان فرانسه در ایران بپردازیم. چرا مردم ما اغلب به یادگیری زبان انگلیسی بسنده می کنند؟

برای بررسی این مساله باید ببینیم چرا آنها فکر می کنند زبان خارجی یعنی انگلیسی! این به محدودیت تفکر در ارتباط با نگرش به زبانهای غیر مادری برمی گردد. البته امروز تنگناهای زندگی، انسان را محدود می کند، اما ما می توانیم تفکر و درون خود را محدود نگه نداریم. چون اگر کسی محدود فکر کند، دنیای محدودی برای خود می سازد و در نتیجه به چیزهایی محدود بسنده می کند. اما دنیا خیلی بزرگتر از اینهاست. متاسفانه امروز به دلیل شرایط زندگی، ما به سمت نوعی محدودیت سوق پیدا کرده ایم و این به همه زمینه ها مربوط است: اقتصاد، آموزش، خانواده،… البته این تا اندازه زیادی خود اوست که خود را محدود می کند. من در زمانی که سرپرست دپارتمان بودم این تجربه را فراوان داشتم که کسانی که قصد یادگیری زبان به قصد مهاجرت را داشتند، می آمدند و می گفتند ما در زبان انگلیسی هم قوی نیستیم. حالا وضعیت زبان فرانسه مان چطور می شود؟ آیا فرانسه زبان خیلی سختی است؟ مثل عربی است؟ در صورتی که از نظر من و تا جایی که تجربه ام اجازه می دهد می توانم بگویم ساختار زبان فرانسه بسیار شبیه به فارسی است و اصولا از لحاظ ساختاری از یادگرفتن انگلیسی ساده تر است، چون به زبان فارسی نزدیکتر است. یک مثال ساده از این شباهت اینست که فرد برای استفاده از زبان انگلیسی باید دست کم ۵-۴ کتاب را بخواند وچندین آزمون هم پشت سر بگذارد. درحالیکه برای یادگیری زبان فرانسه، با توجه به پرمایه بودن متدهای آموزشی این زبان، رویهمرفته با یادگیری ۳-۲ کتاب آموزشی می تواند از مهارت خود استفاده کند. برای مقایسه ای بین متدهای آموزشی فعلی، می توانیم بگوییم یک زبان آموز فرانسه پس از گذراندن ترم۱، شاید به اندازه یک زبان آموز انگلیسی ترم ۲، زبان می داند.

عوامل این محدودیت تفکر کدامند؟ آیا به سیستم آموزش زبان در مدرسه هم مربوط می شود؟

بله. یکی از این عوامل، مشاوره آموزشی است که بچه ها را در آموزش زبان، محدود نگه می دارد. عامل دیگر، عدم وجود مشاوره در آموزش زبان خارجی است. سیستم آموزشی باید بازتر باشد و به بچه ها امکان انتخاب زبان خارجی داده شود. دقت کنید، مثلا پدرومادرها به عنوان مشاوره شغلی، به بچه ها این طور القا می کنند که باید دکتر یا مهندس شود! با این کار در همانجا ساختار ذهن و تفکر بچه را محدود می کنند. اگر بچه بخواهد هنر بخواند به او می گویند این را در آموزشگاه هم می توانی یاد بگیری. فعلا برو دانشگاه و مهندسی بخوان! شاید آن فرد اصلا استعداد آن کار را نداشته باشد. والدین با این کار در واقع محدودیت فکری درست می کنند، هم برای خودشان و هم برای دانش آموز. دانش آموز هم می آموزد نگاهی بسته به قضایا داشته باشد.ارائه نشدن یک مشاوره درست علمی با توجه به استعدادیابی بچه ها، می تواند سبب تحدید تفکر آنها شود.من می دیدم بسیاری از کسانی که برای یادگیری زبان به قصد مهاجرت به آموزشگاه می آمدند، دید کاملا بسته ای درباره زبان دومی که قرار بود یاد بگیرند داشتند و این منحصر به زبان فرانسه نبود، مثلا در مورد آلمانی هم همین وضعیت وجود داشت. انگار می خواستند کوهی را جابجا کنند یا برای زندگی به مریخ بروند. اوایل سکوت می کردم تا بهتر بتوانم دلایل این نگاه سنگین را درک کنم. پس از مدتی متوجه شدم یک بینش محدود نسبت به زندگی با زبان دیگر، زاینده چنین وحشتی است. فرد عمری با این بینش بزرگ شده و زندگی کرده بود و حالا که به متقضای زندگی مجبور شده بود مهاجرت کند، ناگهان خود را در یک دنیای ناشناخته می دید و این چنین به وحشت افتاده بود. بنابراین کار من در ابتدا دلداری دادن بود. می بایست قبل از هرچیز این هراس را در او کاهش می دادم. از این رو شروع به کار بر روی ذهن آنها کردم. از شباهت های بین این دو زبان برایشان صحبت می کردم و از ذهنیت شباهت آن به عربی فاصله می گرفتم. البته همان زبان عربی هم اگر با خلاقیت آموزش داده شود، آنقدرها دشوار نیست. بنابراین باید از این ذهنیت فاصله گرفت که چون انگلیسی زبان بین المللی است، همه کارها با آن راه می افتد و در نتیجه، یادگرفتن همین یک زبان کافی است. نه. اینطور نیست. درست است که زبان اینترنت و کاتالوگ ها وخیلی چیزهای دیگر، انگلیسی است، اما ما باید این را درک کنیم که انگلیسی، زبان تجارت است، فرانسه، زبان هنر و آلمانی، زبان صنعت. این مطلب هنوز در جامعه ما جا نیفتاده که وقتی طرف می خواهد برای یادگرفتن زبانی اقدام کند، به رشته تخصصیش هم نگاهی داشته باشد، مثلا اگر در شاخه هنر مشغول است، با خود فکر کند حالا که زبان هنر، فرانسه است، چه الزامی هست که خود را در قالب یادگیری انگلیسی محدود کند؟
آخر اینطور فکر می کند که اگر انگلیسی یاد بگیرد، می تواند در همان شاخه هنر با تمام کشورهای دنیا ارتباط برقرار کند…

این دقیقا همان بلایی است که سر مهاجرین می آید. مثلا فردی قصد مهاجرت به کانادا را دارد. اما تا به حال فکر می کرده برای این کار کافیست تنها انگلیسی بداند. این یعنی محدودیت فکر، که از نداشتن شناخت نسبت به فرهنگ و وضع زندگی آن کشور سرچشمه می گیرد. حالا به یکباره خود را مجبور به یادگیری زبان فرانسه می بیند. آنهم در حالیکه همان زبان انگلیسی را هم که ادعا می کند، به صورت دست و پاشکسته و کتابی و نه چندان کاربردی می داند. این نتیجه یک تصمیم گیری شتابزده است که قبل از تحقیق درباره وضعیت کشور مورد نظر انجام شده. گذشته از این، بسیاری از کشورهای اروپا و آفریقا فرانسه زبانند. زبان فرانسه محدود به کشور فرانسه نیست. نباید فکر کرد تنها با یک زبان انگلیسی همه کارها به راه می افتد.

نگاهی به آموزش زبان دانشگاهیمان بیندازیم: اظهار می شود در دانشگاه های دولتی، یک دسته عمده از زبان اموزان فرانسه را دانشجویانی تشکیل می دهند که چون از رشته های دیگر بازمانده اند، به فرانسه روی آورده اند. درحالیکه با اینهمه تلاش و غربالگری برای ورود بچه ها به دانشگاه، انتظار داریم با یک دسته بچه باانگیزه روبرو شویم که سرمایه انسانی و اقتصادی این دانشگاه ها به هدر نرود و آموزش به حداکثر راندمان برسد….

ببینید، استعداد زبان آموزی به دانشگاه دولتی یا آزادبودن ربطی ندارد. بچه هایی که مستعد و مشتاق زبان هستند، هرجا که باشند، حتی در یک سیستم درهم ریخته هم می توانند راهی برای خود پیدا کنند. من در زمان مصاحبه با مدرسان زبان، به وفور با فارغ التحصیلان زبان روبرو می شدم که به هر حال، تلاش به خرج داده و جایی تحصیل کرده و حالا برای آموزش مراجعه کرده بودند. به هر تقدیر، ادعایی هم داشتند، البته حق داشتند، سالها تلاش و وقت و هزینه صرف شده بود. این اجتناب ناپذیر است. وقتی از آنان تقاضا می کردم یک مطلب گرامری را تدریس کنند، طوری این تدریس انجام می شد که من که پیش زمینه زبان فرانسه و آن مطلب دستوری را داشتم، اصلا متوجه صحبت هایشان نمی شدم. تکلیف زبان آموزان صفرکیلومتر که روشن بود! بنابراین یکی از اهداف تاسیس انجمن، رفع این دست مشکلات است. به هر حال کسانی وجود دارند که زندگی خود را به این شاخه اختصاص داده اند، وقت گذاشته و پژوهش کرده اند. تحصیلات دانشگاهی مرتبط با آن را پشت سر گذاشته اند. خوب، انتظار هم دارند، حق هم دارند. حالا در آموزشگاه چه می گذرد؟ به خاطر سود بیشتر، اصول تدریس کمتر دیده میشود و از افراد که مهارت نسبتا بالایی ندارند، با دستمزد پایین تر استفاده می کنند و ضربه های جبران ناپذیری به آموزش زبان وارد می کنند…
دقیقا. من وقتی به این موضوع فکر می کنم متوجه نمی شوم آیا آنها فکر نمی کنند این یک چرخه معیوب است و در درازمدت، به زیان آنها تبدیل می شود؟ چون پس از مدتی تاثیر منفی کارهای این دست افراد بر روی زبان آموزان روشن می شود و در نهایت به ریزش آمار آنها می انجامد…
بله. دقیقا همین طور است. این یکی از مشکلات سرپرستان دپارتمان های زبان آموزشگاه هاست. یکی می آید و کاری انجام می دهد و می رود. بعد مجبور می شوند یک سرپرست خوب استخدام کنند تا خرابکاریهای فرد قبل تا حدی جبران شود و آموزشگاه به اسم و رسمی برسد. وقتی برای خود نامی بهم زد، دوباره از این نام سوء استفاده می کند و باز داستان استخدام افراد ناکارامد، و بعد دوباره همان داستان قبلی تکرار می شود. در این مورد انجمن درصدد استانداردسازی یکپارچه است.
فکر می کردم در دانشگاه با وجود تمام معایب ناشی از سیستم پذیرش متمرکز بر کنکور تستی، به هر حال بچه ها با/بی انگیزه پس از چندسال مدرکی می گیرند و وارد کاری مرتبط یا نامرتبط با تخصص شان می شوند. اما درباره آموزشگاه، تصور دیگری داشتم و فکر می کردم تنها بچه های باانگیزه برای زبان آموزی به آن روی می آورند و با کمک یک متد خاص که انتخاب آن در آموزشگاه ها انعطاف بیشتری دارد، در کل به جواب بهتری می رسند. چون لااقل تا پایان کتاب اول که برای امتحان مصاحبه سفارت لازم بود، بچه ها خیلی باانگیزه تر بودند…
از لحاظ متدیک برای آموزش زبان دوم، من به شخصه هیچ متد خاصی را به همه پیشنهاد نمی کنم. بلکه تعیین متد باید با توجه استعداد و نیاز افراد صورت بگیرد. مثلا یک کتاب شلوغ و پراز رنگ و تصویر که توی دو صفحه آن به هر نکته ای تنهااشاره ای شده و بقیه کار بر عهده استاد گذاشته شده، هنگام تدریس تمام انرژی او را می برد. بنابراین چنین کتابی بیشتر برای کسانی توصیه می شود که از زبانی نزدیک به آن زبان می خواهند وارد آن شوند نه برای گویشور یک زبان متفاوت. اما متاسفانه شیوه رایج انتخاب متد زبان در بسیاری از آموزشگاه های ما اینست که یک کتاب را برای آموزش انتخاب می کنند چون مثلا جدید است، یعنی چیزی شبیه به نوعی برند برای آموزشگاه. کسانی هم که می خواهند به قصد مهاجرت زبان یاد بگیرند، از گوشه و کنار “توصیه”هایی می گیرند مبنی براینکه به آموزشگاهی بروند که لااقل فلان متد را کار کند! آنوقت تصور کنید همین زبان آموز به آموزشگاه می آید و وقتی از او می پرسیم زبان دیگری می دانید؟ زبان انگلیسی تان در چه حد است؟ نگاهی می کند و جواب می دهد در هیچ حد! انگلیسی خاصی نمی دانم ولی می خواهم فرانسه یاد بگیرم آنهم با متد فلان! یعنی با این وضعیت زبان خارجیش، متد را او برای آموزشگاه تعیین می کند. می بینید که ما با چه وضعیتی روبرو هستیم. در جریان همین تجربه ها بود که در یکی از آموزشگاه های معتبر تصمیم گرفتیم به ساماندهی متدها برای دوره های مختلف بپردازیم، یعنی مثلا برای کلاس های گروهی، یک متد و برای کلاس های نیمه گروهی، متد دیگری انتخاب کردیم تا تعیین متد با توجه به نیازهای استعدادیابی افراد صورت گیرد. در ضمن نوعی تست کوچک روانشناختی هم می گرفتیم تا تاثیر ظاهری و اولیه هریک از متدها بر زبان آموزان مشخص شود، به این ترتیب که به کسی که هیچ چیز از زبان فرانسه نمی دانست، مثلا دو متد مختلف عرضه می کردیم و از او می خواستیم به دو صفحه از هریک از کتاب ها نگاهی بیندازد. او هم با دیدن کتاب پرحجم و رنگارنگ احساس می کرد حتما این کتاب پر از لغت و گرامر و مطلب برای یادگرفتن است. با دیدن کتابی سبک تر با مطالب دسته بندی شده تر و تصاویر کمتر، احساس آرامش بیشتری به او دست می داد. البته این نتیجه دور از ذهنی نیست. وقتی ما به پیشینه و انگیزه زبان آموز برای یادگیری یک زبان خارجی نگاه می کنیم، متوجه می شویم برای نمونه، افراد مهاجر که اتفاقا در یادگیری زبان، عجله هم دارند و فرصت زیادی برای یادگیری جامع ندارند، به دنبال جایی هستند که میزان لازم زبان برای گذراندن آزمون سطح مورد نظر را به آنان عرضه کند. پیشینه زبانی آنان هم یکی دیگر از مواردی است که باید لحاظ شود. برای مثال، از یکی از بچه ها که اهل آبادان و اصالتا عرب بود، درباره حضور او در کلاس زبان دیگری پرسیدیم. اظهار کرد در کلاس انگلیسی حضور داشته. پرسیدیم آیا وقتی معلم کاملا به انگلیسی صحبت می کند، او منظور وی را بهتر متوجه می شود یا وقتی گاهی از کلمات زبان مادری هم استفاده می کند؟ او گزینه دوم را ترجیح می داد چون انگلیسی را در حد زیادی نمی دانست، اما همین تست درباره زبان آموزان دیگری که سطح انگلیسی بالاتری داشتند، پاسخ متفاوتی بدست داد و با کلاسی که تماما به انگلیسی برگزار می شد، مشکلی نداشتند. این یعنی ما نمی توانیم یک روش و یک متد را به همه زبان آموزان با هر انگیزه و پیشینه و هدفی توصیه کنیم.
اما متاسفانه با نگاهی به دوروبر متوجه جنبه پررنگ تجاری در کار اغلب آموزشگاه های زبان می شویم…
بله. متاسفانه درست است. چیزی شبیه به کار هنرمندی است که از هنر خود پول درمی آورد. مادام که او بر پول متمرکز شده، یکسره تسلیم بازار، کار می کند و این در نهایت به افت و ابتذال سطح هنریش می انجامد. همین مساله درباره آموزش زبان صادق است. این روند به خستگی زبان آموزان و ریزش آنها می انجامد.
شاید این یکی از دلایل تعویض مکرر آموزشگاه زبان در مورد بعضی از آنان باشد، اینطور نیست؟ من کسانی را سراغ دارم که بارها آموزشگاه خود را عوض کرده اند، چون به طور تجربی به هر آموزشگاهی که رفته اند و دوره زبانی در آن گذرانده اند، در نهایت به این کسالت و یکنواختی رسیده اند. در ضمن، پس از صرف هزینه انسانی و اقتصادی طولانی، نتیجه شایسته ای در آموزش زبان نگرفته اند و سطح زبانشان با مجموع هزینه صرف شده، همخوانی ندارد…
بله. صددرصد.آخرش هم به این نتیجه می رسد که نه فلان متد و نه بهمان آموزشگاه به درد نمی خورد. بلکه جزوه از همه بهتر است! من زبان آموزانی را سراغ دارم که با یک کتاب، زبان آموخته اند. یعنی زبان را با یک کتاب شروع کرده اند و به طور منظم، تا آخر آن پیش رفته اند. سطح علمی مدرس هم متوسط بوده. منتها شاگرد با این کتاب ارتباط برقرار کرده.بعضی از متدها به شدت شاگردان را خسته می کند بدون اینکه لااقل یک سطح قابل قبول زبانی به آنها بدهد که البته، این هم نتیجه اتکای بیش از اندازه تنها به روش موجود در کتاب است. مثلا تکیه به کتابی که از لحاظ گرامر، ضعیف عمل کرده اما پر از تمرین های مکالمه گراست.در نتیجه، ممکنست معلم بچه ها را به صحبت کردن، اگرچه پر از اشتباه تشویق کند. من با این دست زبان آموزان روبرو بوده ام، آنها پس از صرف مدتی طولانی در آموزش زبان، در طول یک مکالمه کوتاه، چند جمله درست هم تحویل نمی دهند و استدلالشان اینست که استادمان گفته باید حرف زد اگرچه پراز اشتباه! من به مدرسان خودمان که با این قبیل متدها کار می کنند، موکدا توصیه می کنم از مواد کمک آموزشی بهره ببرند. به این ترتیب، شاگرد احساس می کند معلم به او توجه دارد و تنها برای رفع تکلیف، کار نمی کند. همین طورشاگرد از محسنات سایر متدهاهم بهره مند می شود.یعنی کار تکمیل می شود. حتی بعضی از متدهای قدیمی را هم هنوز با این روش در مورد بعضی گروه های زبان آموز می توان کار کرد.
می توانید برای جمله اخیرتان مثالی بیاورید؟
بله. شاگردی داشتیم که به قصد مهاجرت به هر آموزشگاهی که رفته بود، با متد متفاوتی زبان خوانده بود. آخرش هم چیز زیادی یاد نگرفته بود…
خدا را شکر که یاد نگرفته بود، وگرنه مجبور می شدید اول ذهن او را پاک کنید و بعد به آموزش زبان بپردازید و این کار، سخت تر از آموزش زبان به یک زبان آموز صفرکیلومتر است.
در واقع او از هر مطلب، چیزهای مبهمی یاد گرفته بود. اما رویهمرفته می توان گفت مطلب خاصی را به طور عمیق بلد نبود. من هم یکی از متدهای قدیمی را پیش روی او باز کردم و از او نظرش را خواستم. به خاطر سادگی تصاویر و سیاه و سفیدبودن کتاب، ابتدا دلسرد شد، اما به خاطر سرخوردگی از جاهای دیگر، و همینطور عجله ای که داشت، پذیرفت. البته به او گفتم با همین یک کتاب و دو کتاب مختصرتر کمک آموزشی به سطح مورد نظرش خواهد رسید. به این خاطر بود که پذیرفت. این یک واقعیت است. بعضی از متدهای قدیمی به دلیل پربار بودن، می توانند مطالب لازم برای برخی گروه های زبان آموز را به صورت کلاسه شده و مرتب به آنان عرضه کنند. حال ممکنست از لحاظ محتوای تصویری، ساده تر و دارای جذابیت ظاهری کمتری باشند. به میانه کتاب که رسیدیم، او به شدت مشتاق ادامه آن شده بود. حق هم داشت، چون از همان درس اول، درباره آموزش محتوای کاربردی مناسب برای زبان آموز فکر شده بود و او در پایان روز، با نگاهی مختصر به مطالب آموخته شده احساس می کرد فایل های زیادی در ذهنش باز شده. از طرف دیگر، کتاب لزوما یک موضوع خاص مثلا برای مکالمه های کلاسی به زبان آموزان توصیه نمی کند، بلکه آنان را در انتخاب موضوع کمی آزاد می گذارد. یکی از تفاوت های بین دو ناشر بزرگ فرانسوی کله (Clé) و اشت (Hachette) هم همین است. کتاب های کله بیشتر حالت کلاسیک و طبقه بندی شده و کتاب های اشت، معمولا حالت رنگارنگ و شلوغ تری دارد. کتاب های کله بیشتر به استاد کمک می کند. اما در مورد کتاب های اشت، عده ای به نیمه کتاب هم نمی رسند چون حالت درهم و برهم دارد.
بعضی آموزشگاه ها ادعا می کنند یک کتاب آکادمیک، مثل بیشتر کتاب های کله را در مدتی کوتاه کار می کنند و به آخر می رسانند. از این بابت هم شهریه ای هنگفت طلب می کنند. انگار مانورهای عجیب و غریب دادن روی متدهای مختلف هم یک جور بازارگرمی برای موسسه آنهاست. درحالیکه هر متد برای ساعات مشخصی آموزش تدوین شده…
اتفاقا اگر آموزش طولانی تر باشد، از لحاظ اقتصادی برای آموزشگاه باصرفه تر است. اما گاهی می توان بسته به شرایط، بعضی مطالب را در آموزش حذف کرد و به نکات مهم تر پرداخت. اما این کار باید با برنامه انجام شود. در اینجاست که به یک مشکل رایج دیگر برمی خوریم که نداشتن برنامه درس در مورد مدرسان است. من بارها مدرسانی را دیده ام که وارد کلاس می شوند بدون آنکه طرح درس داشته باشند. این سبب می شود مدت زمان مشخصی که می بایست به هر یک از موارد درسی مثل مکالمه، تمرین، فیلم یا … اختصاص پیدا کند، رعایت نشود. می توان کتابی را در یک سال درس داد، کتاب دیگر را در ۴۰ جلسه. اما همه اینها مستلزم آنست که مدرس، طرح درس داشته باشد، شناختی ازسطح شاگردانش بدست آورد، آنان را استعدادیابی و نیازسنجی کند و دست آخر بر اساس همه اینها تعداد جلسات و مدت زمان مناسب برای ارائه هر درس به گروه مورد نظر را تعیین کند.
چطور می شود بدون طرح درس وارد کلاس شد؟ این کار جرات زیادی می خواهد…
بله. من تجربه های عینی در این مورد داشته ام. داشتن طرح درس به این درد می خورد که وقتی شاگردی در بین ترم مراجعه می کند و تا اندازه ای زبان می داند، بتوان احتمالا یک کلاس مناسب برای او پیدا کرد تا مجبور نشود تا ترم بعد منتظر بماند.
با مشاهده وضعیت آموزش دانشگاهی، فکر می کردم اگر بچه ها انگیزه داشته باشند، بخش مهمی از کار آموزش به زودی در مسیر عادی می افتد. اما این طور که پیداست…
بله. درست است، اما اگر کسی انگیزه داشته باشد، باید انگیزه او را نگه داشت. با کم کاری از جانب مدرس و آموزشگاه، این انگیزه از بین می رود. یکی از اهداف تشکیل انجمن هم همین است. ما می خواهیم غربالی برای مدرسان ایجاد کنیم تا مدرس مناسب برای تدریس، آن هم در مقطع مناسب خود، تعیین شود.
مردم چطور باید به شما اعتماد کنند؟
وقتی انجمنی صنفی است، دولتی است و رسمیت دارد. از طرف دیگر، شما تا به حال چند آموزشگاه را دیده اید که در شاخه زبان فرانسه، برای مدرسان دوره ت س اف برگزار کند؟ تقریبا هیچ. چند نفر را می شناسید که ادعای تدریس این دوره را دارند؟ خیلی ها! از آنها می پرسیم آیا تا به حال خود شما در این آزمون شرکت کرده اید؟ نه، اما می دانیم چطوری است! روشن است که با این بی برنامگی نمی توان ادامه داد.
چراآزمون را به عنوان غربال خود انتخاب کردید؟ در صحبتی که پیش از مصاحبه با همکاران شما داشتیم، این صحبت ردوبدل شد که شاید راهکار آزمون با اقبال خاصی روبرو نشود. چون تقریبا همه ما در یک سیستم آموزشی آزمون-محور حضور داشته ایم و بعد از آنهمه کنکور و تست و آزمون و… احتمالا دیگر کسی تمایلی به گذراندن انواع آزمون ضمن خدمت نخواهد داشت.
ببینید، ما بر این اعتقادیم که یا باید به کار سروسامان داد و یا اینکه در همین آشوب غوطه خورد. درست است که آزمون چندان خوشایند نیست،اما این را هم باید در نظر داشت که پس از این آزمون ها صلاحیت مدرس احراز می شود. اگر آزمون نباشد از کجا باید توانایی ۴۰۰۰ نفر که ادعای تدریس زبان دارند، ثابت شود؟ آیا ما فرصت داریم با هریک از آنها مصاحبه جداگانه ای ترتیب بدهیم؟ طبیعتا باید فیلتری برای غربال آنها وجود داشته باشد. از سوی دیگر، کدامیک از آنها را در یک دوره تخصصی جای بدهیم؟ خوب بالاخره باید معیاری برای محک زدن پایه آنها وجود داشته باشد. درست است که این احراز صلاحیت، مخالفت هایی داشته. اما از طریق همین مخالفت هاست که می توان افرادی را که حائز صلاحیت چندانی نیستند، شناسایی کرد، کسانی که شاید ادعای زیادی هم داشته باشند! ببینید، در حال حاضر روال کار بعضی از آموزشگاه ها اینست که افراد را با هر سطح زبانی می پذیرند، اما پشت این کار نوعی توافق مالی وجود دارد، یعنی به جای یک مدرس خوب با دستمزد استاندارد، ترجیح می دهند یک مدرس متوسط یا حتی پایین با دستمزد کمتر از نصف استخدام کنند، در عوض، تمام روز را به این مدرس کلاس می دهند! چون سود اقتصادی برایشان اهمیت دارد. این مدرس همان مدرسی است که زبان آموز را از زبان دلزده می کند و سطح آموزشگاه را پایین می آورد. بعد به چرخه ای می رسیم که اول صحبت به آن اشاره کردم: استخدام یک سوپروایزر خوب و … حالا با این حساب، چه کسی بیشترین ضرر را می کند؟ زبان آموزی که بعد از گذراندن این قضایا نسبت به زبان سرد شده و کنار می رود.
وضعیت غم انگیزی است. می خواهید کمی هم به سیستم آموزش زبان فرانسه دانشگاهی برگردیم؟ بین دوستان دانشگاهیم کمتر کسی را سراغ دارم که در رشته تخصصی خود مشغول کار باشد.به بیان دقیق تر، ۱۰%! فکر می کنم شما هم شاهد وضعیت مشابهی بوده باشید. به نظرتان چرا؟
احتمالا یکی از دلایل آن، راندمان آموزش زبان در دانشگاه است. به این ترتیب که وقتی بچه ها از دوره لیسانس فارغ التحصیل می شوند، شاید خیلی از آنها متوجه صحبت های یک فرانسوی بشوند، اما نتوانند جواب بدهند. این به آن معناست که اگر بخواهند سروسامانی به این اوضاع بدهند باید به یک کلاس مکالمه در سفارت یا جایی همتراز آن بروند. البته این در ابتدا می تواند باعث دلسردی و کاهش اعتماد بنفس آنان شود، ولی به هر تقدیر باید دل را به دریا زد. ناگفته نماند در صورت شرکت در این دوره ها، معلومات خوبی عاید آنها می شود. چون با استفاده از مدرسان و رعایت استانداردهای سطح بالاتر، دوره ها پربار و تکمیل کننده تحصیلات دانشگاهی خواهد بود. همین امر سبب شده ما بعد از هر ترم، به فکر برگزاری دوره های مکالمه متناسب با تعداد جلسات گذرانده زبان آموزان بیفتیم که خیلی هم خوب جواب داده. گواینکه یک هزینه کوچک اضافی در حد ۸-۷ جلسه برای شاگرد خواهد داشت.
اما او با جان و دل این هزینه را متقبل می شود، چون فکر می کنم خیلی کمتر از هزینه تعویض مکرر آموزشگاه و متد و دست آخر هم دلزدگی باشد.
دقیقا همین طور است. علاوه بر آن، حس اعتمادبنفس خوبی به شاگرد می دهد. چون گرامر و لغتی را که در طول ترم یاد می گیرد، در این چند جلسه به کار می گیرد. البته مدرس هم باید به خود زحمت بررسی متدهای مختلف را بدهد تا با سبک و سنگین کردن هر متد، چه از لحاظ ظاهری و چه از لحاظ درونمایه، متد مناسب برای هر دوره را بیابد. و برای این کار لزوما نباید منتظر گذراندن یک دوره خاص بود.نکته جالبی که در اینجا مطرح می شود تی تی سی، یک کلاس نیست، یک کارگاه است. به این صورت که یک سری از مدرسان دور هم جمع می شوند تا به بررسی و تبادل آرا درباره مسائل و متد های آموزش با استفاده از تجربه های خود بپردازند.
آیا فقط مدرسانی که تحصیلات آکادمیک دارند، می توانند به آموزش زبان بپردازند؟
لزوما نه. گاهی اوقات افرادی در حرفه های دیگر، طوری به یک زبان مسلط هستند که انگار تحصیلات عالیه آن زبان را دارند. این تجربه عینی من است. تجربه ای که سبب شد عطای بعضی از کلاس های دانشگاه را به لقایش ببخشم و با شتاب تمام خود را به کلاس های مکالمه آزاد یک پزشک برسانم که ابتدا فکر می کردم عالی ترین تحصیلات در زمینه آموزش زبان فرانسه را پشت سر گذاشته! من محو تدریس این فرد بودم، مطالبی را که می گفت بلد بودم، محو روش تدریس او می شدم. دوره فوق العاده ای بود.
فکر می کنم یکی از کارهای اصلی این انجمن صنفی هم غربال کردن این دسته از اساتید است. چون تکلیف فارغ التحصیلان ناکارامد دانشگاهی احتمالا در همان نخستین آزمون ها روشن می شود.
بله. همین طور است. در ضمن با جاافتادن این انجمن و اطلاع رسانی گسترده، تنها استخدام مدرسانی با کارت عضویت انجمن میسر خواهد بود. ما هم در تلاش برای برگزاری آنلاین این آزمون ها هستیم تا مدرسان هرچه سریع تر و آسان تر و با کمترین کاغذبازی ممکن بتوانند کارت خود را دریافت کنند. نحوه امتیاز بندی این آزمون ها به صورت سطح بندی است که در گواهینامه مدرس درج می شود.
این یک اقدام نظارتی، کنترلی است. آیا اقدامی انگیزشی هم برای مدرسان در دست انجام دارید تا به میل خود به سمت انجمن جذب شوند؟
البته. شما چند موسسه در تهران می شناسید که مدرس خود را بیمه کند یا با رعایت دانش تحصیلی و فنی او سطح دستمزدی برایش تعریف کند؟ این حمایت، دقیقا همان کاریست که انجمن درصدد ارائه آن به مدرسان است تا به این وسیله از سوء استفاده حرفه ای از آنان جلوگیری کند. با غربال شدن مدرسان، آموزشگاه ها دیگر نمی توانند از هر مدرسی استفاده کنند. در ضمن، دنیای امروز دنیای گواهینامه های متعدد است. یک فرد با استعدادهای متفاوت پس از احراز صلاحیت می تواند در شاخه های مختلف به کار بپردازد. بااین حساب، آیا احراز صلاحیت یک مدرس زبان در شاخه تدریس خود، کار شاقی است؟
درست است. افزون بر اینها فکر می کنم جنبه اخلاقی قضیه را هم باید در نظر گرفت. مدرس هر روز که وارد کلاس می شود، در برابر زبان آموزانی قرار می گیرد که واقعا افراد بی انگیزهنیستند. اینها نخبگان و سرمایه های جوان سرزمین ما هستند که حالا به دلایلی یا قصد مهاجرت دارند یا به احتمال زیاد برای ادامه تحصیل، به فراگیری زبان می پردازند. آنهم در شرایط دشوار و نامطمئن و آشفته بازار کار امروز، که تامین هزینه مالی دوره های زبان هم خود، دغدغه مضاعفی را می سازد. قرار گرفتن در برابر این چهره های خسته از کار که به جای گذراندن آخرین ساعات روز به همراه خانواده، در کلاس آموزش زبان حاضر می شوند، حقیقتا بار اخلاقی سنگینی بر دوش مدرس قرار می دهد. وانگهی، حس بی انگیزگی و بلاتکلیفی و نداشتن برنامه درس مدرس به سرعت و بدون واسطه زبانی به شاگرد منتقل می شود.
دقیقا همین طور است. از سوی دیگر، این کارت، یک پشتوانه رسمی و تخصصی برای مدرس می سازد. پذیرش این دشواری اولیه در نهایت به سود خود اوست.
برای آشناکردن زبان آموزان با فرهنگ فرانسوی هم برنامه ای دارید؟ چون آموزش آکادمیک ما معمولا بر زبان متمرکز می شود و با وجود نیاز به مهارت های چندرشته ای در دنیا و به دنبال آن در ایران، به دلیل بوروکراسی و به خصوص مشکل بزرگ فردگرایی در سرزمین ما- که با مانع شدن از همکاری دانشکده ها با هم، سدی در برابر ایجاد گرایش های چندرشته ای است- به نظر می رسد نباید تنها منتظر بود دانشگاه ها برای معرفی فرهنگ های فرانکوفون دست به کار شوند. از سوی دیگر، آموزشگاه به دلیل کوچک تر بودن شبکه اداری، به سهولت بیشتری می تواند این روند را طی کند.
آموزشگاه علاوه بر آموزش به سود مادی هم فکر می کند. یعنی از یک طرف، هزینه های اقتصادی و زمانیِ طراحی و برگزاری این دوره ها و از طرف دیگر، پذیرش ریسک های مربوط به نتیجه کار، آنان را از این اقدام باز می دارد. بنابراین،آموزشگاه عمدتا به همان تبلیغات به روش محدود خود و سود کمتر، اما تضمین شده اش بسنده می کند.
اما با استفاده از سایت آموزشگاه می توان تبلیغی سریع و آسان و گسترده برای این کار انجام داد. به هر حال با توجه به میزان ثبت نام هم می توان آمار علاقمندان را بدست آورد.
ببینید، در اینجا باید انگیزه زبان آموزان را وارد قضیه کرد. بسیاری از زبان آموزان بنا به ضرورت در موقعیت یادگیری زبان قرار می گیرند و این برای آموزشگاه، مهم است. وانگهی خیلی از زبان آموزان، فراگیری زبان را به مراحل آخر کارهای مهاجرت موکول می کنند، یعنی ابتدا همه کارهای دیگر از جمله مراجعه به وکیل و تشکیل پرونده و… را انجام می دهند و آخر کار، به یاد یادگیری زبان می افتند. بنابراین تکلیف چنین دوره هایی تا اندازه ای نامعلوم است. به همین خاطر به نظر ما هنوز دانشگاه می تواند بهترین محل برای آشنایی دانشجویان با فرهنگ های فرانکوفون در حین تحصیل باشد. برای نمونه، می توان به جای تمرکز دایم بر کار ادبی و خواندن فلان متن و فلان کتاب با هم، یک نمایشنامه اجرا کرد، یک مقاله از روی آن درآورد، تحقیقی درباره آن انجام داد. بچه ها را به کار واداشت و کار کرد. این مشکل دانشگاه است که نمی تواند خلاقیتی در بچه ها ایجاد کند.
درست است. به همین خاطر وقتی از بچه های تئاتر می پرسیم چرا از ترجمه های ما در تئاتر استفاده نمی شود و برای هر اجرا، یک تئاتری، ترجمه جدیدی از متن ارائه می دهد و همان ترجمه را روی صحنه می برند، جواب می دهند، چون که ترجمه های شما ادبی است. یعنی حتی اینقدر همکاری بین دو دانشکده نیست که ترجمه به حالت کاربردی درآید.
ببینید، قبول! اصلا ترجمه های ما ادبی هم که باشد، برای به روی صحنه بردن مثلا در تئاتر شهر مناسب نخواهد بود. اما برای یک اجرا در دانشکده های زبان که مناسب است. اما همین را هم نداریم. همین میزان تلاش و کار و خلاقیت از طرف بچه ها را هم نداریم. اصلا برای دانشکده زبان، همان ترجمه ادبی خوب است، چون بچه ها با معیارهای ادبی به کار نگاه می کنند. ما در دانشگاه خودمان، این کار را انجام دادیم و با اعلان عمومی در سطح دانشگاه، چندنفر از بچه های هنر و طراحی لباس هم به ما پیوستند که با همان ها کارمان راه افتاد. چرا که بچه ها در دوره دانشگاه برای کار/پروژه دانشجویی آنقدرها دربند پول نیستند. بنابراین یک همکاری با کمترین هزینه شکل گرفت.
ظاهرا بچه ها با زبان دانشجویی با سهولت بیشتری با هم هماهنگ می شوند و نیازی به کاغذ و مجوزبازی های بالادست نیست.
بله. منتها باید انگیزه و تلاش هم به خرج بدهند. مثلا اگر قرار باشد چنین نمایشنامه ای در فلان دانشگاه خارجی روی صحنه برود، شاهد همکاری عجیبی خواهیم بود. چون در اینجا بچه ها عادت نکرده اند نه بشنوند، عادت ندارند به دنبال کاری بروند و از جایی جواب نگیرند، بعد مجبور شوند به سراغ جای دیگری بروند، اما آنها چنین ظرفیتی دارند. از فلان و بهمان انجمن حمایت از …. درخواست حمایت می کنند و کارشان راه می افتد. البته هماهنگی آن مشکل است، اما سرانجام کاری انجام می شود و بچه ها هم کار یاد می گیرند.
من هم به همین خاطر این سوال را درباره آموزشگاه پرسیدم، چون با وجود بوروکراسی اداری، فکر کردم احتمالا دست آموزشگاه برای برگزاری چنین برنامه هایی بازتر خواهد بود.
آموزشگاه در نهایت می تواند مثلا یک تور سفری به زبان فرانسه ترتیب بدهد، آنهم نه بیرون از شهر، چون به هر حال بدلیل عدم وجود لیدر متخصص محدودیت دارند. یا مثلا برگزاری کلاس های مکالمه آزاد با موضوعات مختلف و به صورت واقعا تخصصی، یعنی مکالمه آزاد با موضوع مستند، کارتون، سینما و… نه ملغمه ای از حرف های بی هدف.
درباره زبان آموزانی که برای ثبت نام می آیند و خودشان، یک متد از پیش تعیین شده دارند و می خواهند آموزشگاه با همان متد برایشان کلاسی بگذارد، چه نظری دارید؟
ابتدا باید دید از زبان فرانسه چه می دانند. این دقیقا همان سوالاتی است که سرپرست دپارتمان باید از آنها بپرسد. اینکه از کجا به چنین متدی رسیده اند، آیا وکیل به آنها چنین توصیه ای کرده، با چه استدلالی یک متد خاص را پیشنهاد می کنند، آیا توصیه هایی از بیرون وجود داشته، از جانب چه کسانی؟تا جایی که تجربه من نشان داده، استدلال آنها اغلب پایه محکمی نداشته و بیشتر تحت تاثیر حرف های بیرونی بوده. بنابراین با یک مشاوره مختصر و منطقی از جانب ما از پیشنهاد خود منصرف شده و استدلال مشاوران ما را پذیرفته اند.
آیا همه آموزشگاه ها این روند نیازسنجی و هدف یابی را دارند یا اینکه به خاطر از دست نرفتن مشتری، بلافاصله او را در متد دلخواهش ثبت نام می کنند؟
در این صورت، اگر مشتری همان اول کار از دست نرود، بعد از گذراندن یک ترم می رود.
چه برنامه ای برای همکاری با بخش فرهنگی سفارت دارید؟
برنامه های فراوان. برگزاری دوره های تخصصی زبان برای اقشار مختلف مانند تاجران، هنرمندان، مهندسان، پزشکان و… ارائه مشاوره، برگزاری دوره ها و امتحانات گوناگون زبان فرانسه و کانادا، برگزاری شبهای فرهنگی، تورهای سفری برای فرانکوفون ها و…. رویهمرفته مناسبات کاری فراوانی را با یکدیگر پیش بینی می کنیم. انجمن رقیب هیچ کس نیست، ادعای رقابت هم ندارد، بلکه منظور ما از تشکیل انجمن، ایجاد و گسترش همکاری در شاخه های گوناگون است که نتیجه نهایی آن، افزایش شناخت فرهنگی جامعه خواهد بود. سفارت هم اگر کمی دست بازتر و پذیراتر عمل کند و به فرهنگ مردم نزدیک تر شود، برای گسترش مناسبات و برنامه های فرهنگی به نتایج بهتری خواهیم رسید.
با تشکر فراوان از شما برای پذیرش دعوت مصاحبه با انسان شناسی و فرهنگ.