انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ماه اسفند، ماه زمین

در روز پنجم ماه اسفند، جشن اسفندگان برگزار می شود. در این روز برای بزرگداشت اسفندارمذ، برابر با اوستایی سپنته آرمیتی (Səpantā Ârmaiti) دختر اهورامزدا، ایزدبانوی خرد و زمین، که یکی از امشاسپندان در دین زرتشتی است، جشنی برگزار می شود. در یسنای یکم/بند یک فهرست این امشاسپندان این گونه یاد می شود: « من پیشکش می کنم آن را، من انجام می دهم آن را برای وهومنه، برای اشه وهیشته، برای خشثره وئیریه، برای سپنته آرمیتی، برای هئورتات و امرتات، برای آفریننده ی گاو، برای آتش اهورامزدا، کوشاترین اثربخش امشه سپنته». معنای دقیق سپنته آرمیتی «اندیشه سازگار» (نیبرگ، ص ۴۱۷) است. در کتاب تئوپمپ خیوس (Chios) که پس از اسکند می زیسته است، به فهرستی از مفاهیم مجرد برابر با ایزدان ایرانی برمی خوریم : ۱- نیکو خواهی؛ ۲- راستی؛ ۳- نظم قانونی؛ ۴- دانایی؛ ۵- توانگری، ۶- آفریننده ی خوشی ها برمی خوریم که به ترتیب می توانند ترجمه ای از معانی امشاسپندان باشد (همان، ص ۴۱۶). این نام در منابع ارمنی هم به صورت spandaramet برای ایزد باروری به کار رفته است و با دیونیسوس (Dionysos) یکی دانسته شده است.

این نام در گاهشماری هخامنشی نیست. در گاهشماری فارسی باستان ماه دوازدهم تنها در تحریر ایلامی آن به صورتهای mi-ya-kán-na-i و یا mi-kán-na-i باقی مانده است. یوستی (Justi, p. 250) این نام را با اوستایی aēxa- «یخ» و پیشوند vi- «بی» تجزیه می کند به معنی «از یخ رها شده». این نظر به گمان اشمیت (Schmitt) کاملاً مردود است، زیرا به نظر او در این صورت باید ترکیب *vi-aixa را داشته باشیم. بارتولمه ( Bartholmae, 1904, 1475) این نام را با ودایی vyácas- «پیرامون، گستره» مقایسه می کند. این ماه را به نظر اشمیت می توان از پسوند vi- و ریشۀ kan- دانست: «[ماه] کند و شخم» دانست. هینتس (Hinz) این نظر را دنبال کرده است. (ریشه ای که کنت (Kent, 1953, 208 ) به صورت xan «کندن» می دهد، به نظر اشمیت درست نیست)..گاهنباری که با آن ارتباط دارد، همسپس مئیذیه است که برخی آنرا به معنی «در آن قربانی به عمل می آورند» (تقی زاده، ص ۱۰۳-۱۰۵)، دانسته اند. شاید این تعبیر نشانگر این است که در ماه پیش از آن اجرای قربانی (ن. ک. توضیحات ماه دهم) ممنوع بوده است و دوباره در این گاهنبار اجرای آن تکلیف می شده است، در واقع نوعی عید «قربانی» پس از مراسم روزۀ گوشتی در دو ماه پیش از آن و بعدها با عید نوروز پیوند خورده است.

نکته ایی که در اینجا لازم به توضیح است، ارتباط گاهنبارها با ماههای فارسی باستان است. قدمت گاهنبارها و در نظر گرفتن خاستگاهی شبانی و زراعی برای آنها از سوی محققان دارند، بر همه روشن است. توصیفی که از این گاهنبارها به عنوان جشنهای کانونی در اوستا می شود، با ریشه شناسی لغوی آنها نیز پیوند دارد. فرضاً در بارۀ میذیوی زرمی گفته می شود «آورندۀ شیر یا شیره»، در بارۀ میذیوی شم آمده «وقتی که علف را در آن می برند» و برای پیتیش ههی گفته شده «آنکه گندم می آورد» و برای میذیایری «وقتی سرما استیلا دارد» و در باب همسپث مئیذی «که در آن قربانی به عمل می آورند» و همین نشان می دهد که آنها با ویژگیهای طبیعی سال سر و کار دارند و گاه ساده تر آز آنند که در ذهن امروزی ما بگنجد. گرچه منابع زرتشتی زمانهای متناقض و درهم و برهمی از جشنهای خود ارائه می دهد. این موضوع بیش از آنکه مربوط به پدیده های بیرونی یعنی جنبه های نجومی و طبیعی باشد، ناشی از ساختار درونی آن سیستم است. چنانکه بیکرمان خاطر نشان می سازد، مردم درواقع زندگی را موافق با تغییر فصل و گردش افلاک ترتیب می دادند، نه مطابق با بعضی زمان سنجی های رسمی (کراسنوولسکا، ص. ۵۹). در هر حال به گمان ما، گاهشماری فارسی باستان، بازماندۀ یکی از کهنترین گاهشماریهاست و در اصل شبیه به گاهنبارهاست که خود نیز ریشه در زندگی شبانی و کشاورزی مردم باستان دارند و در آغاز به جای نامگذاری ماهیانه، تقسیم بندی فصلی داشته اند و این تقسیم بندیها تنها بر اساس موضوعات طبیعی و کار و وظیفۀ آنان و در پیوند با چیزهای بسیار با ارزش زندگی آنان یعنی آب، گیاه و دام صورت گرفته است. چنانکه از شواهد زبانشناختی برمی آید، ابتدایی ترین تقسیم بندی سال که بدست هند و ایرانیان صورت گرفت سال را به دو فصل متقابل سرد و گرم، زمستان و نازمستان تقسیم نمودند (کراسنوولسکا،ص. ۶۱). از همین رو، می توان تصور کرد که در آغاز دو گاه یا دو گاهنبار و به تبع آن دو جشن اصلی نیز وجود داشته، یکی بهاری-تابستانی و دیگری پاییزی-زمستانی؛ قرار گرفتن متفاوت آغاز سال در یکی از این دو زمان نیز می تواند ناشی از آن باشد. در این تقسیم بندیهای فصلی، دقت در تقسیم بندیهای دقیق سال به ماههای گوناگون از اهمیت کمتری برخوردار است؛ اهمیت اساسی در این بخش بندیها بیشتر بر بنیاد فعالیتهای اقتصادی است که فصلها در آن نقش اساسی ایفا می کنند که کاما دربارۀ اختلاف طول گاههای شش گانه چنین حدس زده است که بدواً سال بدو فصل بزرگ (تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه) تقسیم می شده و میذیوی شم وسط آن تابستان و ایاثریم آخر آن و میذیایری وسط زمستان و همسپث مئیذی آخر آن بوده است و بعدها که چهار فصل معروف ایجاد شده است دو گاهنبار دیگر نیز به وجود آمد که میذیوی زرمی وسط بهار سه ماهه و پیتیش ههی آخر تابستان سه ماهه باشد (تقی زاده، ص ۱۰۸-۱۰۹). جشنهایی که بدین تقسیم بندی فصلی پیوند دارد نیز شبانی و کشاورزی هستند و ایزدان و فرشتگانی موکل نگهبان و حامی آنان در نظر گرفته می شدند. پس این گمان که گاهشماری فارسی باستان نیز در اصل بر اساس تقسیم بندی فصول بوده و از این حیث شباهت بسیار با گاهنبارها داشته باشد، دور از ذهن نیست. اما از آنجا که ایرانیان مهاجر غربی کم کم نیاز به گاهشماری دقیق تری داشتند، سبب شد که تقسیم بندی دوازده بخشی تازه ای از سال شکل گرفت. در این میان تنها ماهی که ارزش بسیار بالایی دارد و نشانگر آغاز سال است، ماه باگایادیش (مهرماه) است و بازماندۀ سنت بسیار کهن آریایی و به یادآور زمانی است که آریاییها سال خود را با زمستان نشان می دادند و با ایزد بسیار مهم آنان، یعنی میترا و نیز وضعیت معاش و اقتصادی آنان، یعنی گاوداری (قبلاً توضیح داده شد که گاوداری از ابداعات آریاییان است) به ویژه در این نیمۀ سال که زمان جفت گیری آنان است، پیوند یافته است. ماه مهم دیگری که در آن جشن بسیار مهم بزرگداشت «آتش» برگزار می شود، ماه «آثییادی» (=آذرجشن) برای تقویت گرمای خورشید و اهمیت آتش بود که تاثیر این آیین را (=بزرگداشت آتش که باز از لحاظ جغرافیایی برای مردم مناطق سردسیر اهمیت بیشتری تا مناطق جنوبی تردارد) در سراسر فرهنگ آریایی-ایرانی می بینیم. در کوچ تدریجی آنان به مناطق جنوبی تر و تغییر و گسترش نظام معیشت آنان، یعنی افزوده شدن زراعت و سیستم آبیاری متمرکز به دامپروری و آشنایی با اقوام همسایه (بین النهرین) این ویژگی تقسیم بندی سال تغییر یافت و در واقع، نیمی از سال با امور زراعی و نیمی از سال با امور دامی مربوط گشت. برای بزرگداشت و ارزشگذاری برای این امور، روشن است که مراسم و جشنهایی صورت می گرفته است و مهمترین آنها به نوعی با گاهنبارها که خود برگرفته از سنت کهن این قوم است، ارتباط دارند. تا این اواخر در بین مردم ایران برگزار میشد، مثلاً «تیرگان»، «مهرگان»، «سده»، «چله» و «نوروز» می توان نام برد. به گمان نگارنده، از میان این جشنها جشن «تیرگان» و «نوروز» برگرفته از سنت مناطق جنوبی و احتمالاً در اثر نفوذ فرهنگ بین النهرین اقوام بومی ایران و جشنهای «مهرگان» و «سده» و «چله» برخاسته از سنت آریایی کهن است.