الن گریبن برگردان مصطفی حسینی
نویسنده رئالیست و طنزپرداز گستاخاندیشه آمریکایی، ساموئل لنگهورن کلمنس (۱۸۳۵- ۱۹۱۰)، که بیشتر با نام مستعارش «مارک تواین» شناخته میشود، شاید در نگاه اوّل طرفدار نامحتمل ریاضیدان و منجّم، و شاعر ایرانی عمر خیّام ــ که پیش از آنکه در قرن ششم ه. ق روی در نقاب خاک کشد، رباعیّاتی سخت درنگانگیز درباره حیات آدمی سرود ــ شمرده شود. با وجودِ این، علائق نسبتاً متعارف تواین به شعرْ او را به فصاحت زبان اشعار الفرد لرد تنیسن و توانایی بیان شعر رُدیارد کیپلینگ علاقهمند ساخته بود، هرچند تواین به خاطر علاقه شدیدش به برخی از اشعار رازآلود رابرت براونینگ مایه شگفتی بعضی از دوستانش شده بود. بااینهمه، او که خواننده حریص انواع مختلف آثار ادبی بود با محبوبیّت اشعار عمر خیّام، که در نیمه دوّم قرن نوزده بریتانیای کبیر و آمریکا را درنوردیده بود، مواجه شد. این موج عظیم اقبال به رباعیّات عمر خیّام را شاعرـ مترجم انگلیسی، ادوارد فیتزجرالد (۱۸۰۹- ۱۸۸۳) برانگیخته بود، اگرچه این تب چند سال بعد از آنکه او در سال ۱۸۵۹، ترجمه آزادش از رباعیّات عمر خیّام را منتشر کرد بالا گرفت. فیتزجرالد تا پایان عمر، چهار چاپِ ویراسته از رباعیّات عمر خیّام را، که آخرین آنها در سال ۱۸۷۹ چاپ شد، منتشر کرد. سرانجام کتابگزاریهای ستایشآمیز بر دهه آخر فعّالیّتهای ادبی فیتزجرالد تأثیر بهسزایی برجا نهاد، و او پیش از آنکه در سال ۱۸۸۳ شعله وجودش به خاموشی گراید طعم شیرین حُسن قبولِ روزافزون اثرش را چشید.
نوشتههای مرتبط
از لحظهای که مارک تواین دیده بر دیدار ترجمه رباعیّات عمر خیّام باز کرد، شیفته زیبایی افسونگرانه و پیامِ جهانگیر آن شد. احتمالاً رباعی شماره چهل و پنج در چاپ چهارم فیتزجرالد رباعی محبوب تواین بود: لحظهای درنگ ــ لحظهای چشیدن مزه آب هستی از چاهی که در میان بیابان عدم است. و هان! کاروان موهوم به همان هیچی که ازآنجا روان شده بود بازگشته است . پس بشتاب!
ظاهراً تلمیحات و اشارات موجود در برخی از رباعیّات عمر خیّام به اصول و مبانی معنوی عرفان و تصوّف اسلامی برای تواین اهمیّت ناچیزی داشت؛ امّا او از صراحت گوینده در باب شادخواری و دعوت به بادهنوشی، و بیاعتنایی به هشدارباش روح آدمی لذّت میبُرد. شکّاکیتِ روح تواین با لحنِ جبری، که بارها بدان مثلاً در رباعی شماره هشت، برخورده بود همخوانی تام و تمام داشت: چه در نیشابور و چه در بلخ، چه اینکه جام از شهد شیرین پُر شود یا از زهر تلخ، شراب زندگی پیوسته قطرهقطره فرومیچکد، و برگهای زندگی یکانیکان و بیوقفه فرومیافتند . یا در رباعی شماره هفده: بیندیش، در این کاروانسرای ویران/ که شب و روز درهای دوگانه آناند،/ چگونه سلطان، باشکوه تمام/ در مهلت یکساعته مقرّر خویش ماند، و سپس بیدرنگ روانه شد .
عواطفی ازایندست، در بابِ عواقب مرگ، آمیخته به آن پیام جسارتآمیزِ بدبینانه، مانند مضمون اغتنام فرصت فیالمثل در رباعی شماره بیستوچهار، ستونهای عصر ویکتوریایِ فیتزجرالد را به لرزه افکند: از تمتّعات دنیوی بیشترین بهره را برگیریم/ پیش از آنکه ما نیز در خاک شویم/ زیرا خاک به خاک، و در آغوش خاک خواهیم خُفت/ بی باده، بی سرود، بی سرایشگر، و بیسرانجام .
این تحذیرها با هشدارهایی نظیر آنچه در رباعی شماره هفتادویک هست به اوج میرسد: انگشت نگارنده مینویسد و چون نوشت حرکت کرده، پیش میرود. تو با همه تقدّس و زیرکی خویش نمیتوانی آن را افسون کنی که حتّی نیم سطر را حذف کند و همه اشکهای تو نیز یک کلمه از آن را فرو نخواهد شست .
اوّلین اشاره مضبوط تواین به رباعیّات عمر خیّام، ذکرِ عبارتِ «حکیم عمر خیّام دیرینهروز»، در نامهای بود که به سال ۱۸۷۶ نوشت. یک سال پیش از آن، دوست خوبش پدر روحانی جوزف ه. تویچل ، بهرغم اینکه در مواعظ مذهبی و گفتوگوهای خصوصی حامیِ معنوی تواین بود، به اصرار از او خواسته بود که:
«قطعاتی از عمر خیّام را ــ که در صفحه اوّل روزنامه صبح [هارتفورد کنکتیکات] کیورانت چاپ شده ــ (اگر هنوز نخواندهای) بخوان. به نظرم چارهای جز خرید کتاب نداریم. تاکنون به چنین چیزی که برخی از افکار مرا بهتمامی بیان کند برنخوردهام. و طُرفه اینکه این اثر، تنها یک ترجمه است. پس از آنکه آن را خواندید، دربارهاش سخن خواهیم گفت. خیّام بیهیچ گُمان شاعر بزرگی است. بههرروی، او امروز صبح در من مکاشفهای عظیم برانگیخته است.»
توصیه شوقانگیز این پدر روحانی بیش از هر چیز گواهِ صادقی است بر زیبایی خاطرهانگیز و دلهرهآور این شعر کهن پارسی، که در آغاز بر وسواسهای پایدار کشیش پروتستانی، در مقابل چیزی که به جبرگرایی یأسآلود میمانست، غلبه کرد.
از قرار معلوم مارک تواین نصیحت پدر روحانی تویچل درباره خرید بیدرنگِ کتاب را به دیده منّت نهاد، و سرانجام در سال ۱۸۸۴، وقتیکه او به مدیر امور مالیش دستور داد یک نسخه از ویرایش چهارمِ اثر فیتزجرالد را تهیّه کند، صاحب یک نسخه شخصی از رباعیّات عمر خیّام شد. امروزه مدرکی در دست هست که تواین و خانوادهاش درنهایت دستکم نُه نسخه مختلف از رباعیّات عمر خیّام را در اختیار داشتند (یا آن نسخهها را خواندند)، موضوعی که از تبدیل این اثر به معیاری ادبی برای تواین حکایت میکند. خانواده او چنان مسحور این شعر شدند که کلارا، یکی از دختران تواین، حتّی قصّه طنزآمیز رباعیّات یک بچه گربه ایرانی را خرید، و خودِ او در سال ۱۹۰۸ نام دو تا از گربههای محبوبش را خیّام نهاد.
بهعلاوه، نظریات گسترده تواین درباره این شعر یکسره ستایشآمیز است. دوستی، مانکیور د. کانوی ، رباعی برجسته شماره هشتادویک را ــ «همان رباعی مشهور و تهوّرآمیز که اینگونه آغاز میشود: ای آنکه بشر را از خاکِ پست آفریدی» ــ در ذهن تواین بیدار کرد که گویی درازدامنترین و شگرفترین اندیشهای است که تاکنون در شعری موجز با کمترین کلمات بیانشده است. کانوی گفت که تواین «بهتزده شد… زیرا قبلاً او را با چنین شعری آشنا نکرده بودم». موضوعِ رباعی مدّ نظر تواین مسئولیتِ احترامآمیز خداوند و آدمی است: ای آنکه بشر را از خاکِ پست آفریدی و همراه بهشت/ مار را، به خاطرِ همه گناهانی که روی بشر را/ سیاه کرده است، بر او خُرده مگیر،/ و بخشایشاش را بپذیر.
تواین در سال ۱۸۹۹ در نامهای به دوست دیگری نوشت: «من غلام حلقهبهگوش خیّامِ فیتزجرالدم». هیچ شعر دیگری نزد تواین، که غالباً منتقد بیپروای نویسندگانی بود که آثار آنها را میخواند، به چنین پایهای از احترام دست نیافت. از سوی دیگر، ترجمههای رقیب که پس از برگردان استادانه فیتزجرالد درآمدند چندان باب طبعِ تواین نبودند. تواین با ملال خاطر درباره ترجمه سال ۱۸۹۹ الیزابت الدن کرتیس با عنوان صد و یک رباعی از رباعیّات عمر خیّام چنین نوشت: «این ترجمه مفصّلترین و دقیقترین سرقتِ مشروح ادبی است که در هر قرنی صورت گرفته است»، و آن را «توهین» به ساحت «شعر مقدّس خیّام» دانست. ترجمه او «یادآور کار رهبر تمنی بود که میخواست تاجمحل را ویران کند و آن را بر اساس عقاید خود از نو بسازد». ترجمه اِبِِن فرانسیس تامسن با عنوانِ رباعیّات عمر خیّام نیشابوری ، از منظر تواین اندکی بهتر بود، امّا به گفته منشیِ تواین او بدان هم اعتنایی نداشت زیرا شباهت چندانی به ترجمه فیتزجرالد نداشت، و باعث شد که او از سر شوخطبعی بنویسد که «خیّام ذائقه ادبی او را تغییر داده است». خوانش این ترجمه متوسّط حتّی او را به گفتنِ این سخن نیز واداشت: «آدمی هرچه بیشتر خیّام را میفهمد تشنهتر میشود».
عالیترین و ستایشآمیزترین واکنشِ تواین نسبت به خیّام این بود که نقیضهای بر اشعار او بسراید. زیرا در سالهای آغازین نویسندگی در نقیضهنویسی بر آثار بسیار محبوبش، خواه هملتِ شکسپیر یا مرگِ آرتور تامس ملری ، میل وافری از خود نشان داده بود. سپس گاه به جدّ و گاه به شوخی، ابتدا در دفترچه یادداشت سپس در برگههای کوچک مجزا شروع به سرایش رباعیّاتِ نقیضه کرد؛ به احتمال قوی هنگام اقامت موقّت در سال ۱۸۹۸ در وین. رباعیّات ممتاز عهد شباب به شکلِ تکلّفآمیزی از قالب عروضی و سبک موزون ترجمه فیتزجرالد پیروی میکند. اگر رباعیّات عمر خیّامِ فیتزجرالد در نکوداشتِ جوانی است، رباعیّات چهل و پنجگانه تواین از دردها و رنجهای آدمی شِکوه میکند و بر پیری تأسف میخورد. او درد و رنجهای آدمی را از سودن و فروریختن دندانها گرفته تا کمسویی چشم و گرانباری گوش تا تهیدستی و سالخوردگی یکبهیک برمیشمرد و در سیاهه بلندبالایش هیچ حزن و اندوهی را از قلم نمیاندازد.
تواین تا زمان پرداختن به سرایش این اثر، دلایل بسیاری برای شِکوه از دنیا داشت، و از رهگذر مصائب بسیاری که بر او رفته بود بر درد و رنجهای جسم و جان آدمی نیک واقف بود. دختر دلبندش سوزی چند سال پیش براثر ابتلا به مننژیتِ ستون فقرات درگذشته بود. دیگر دخترش جین قربانی بیماری لاعلاج صرع بود، ورشکستگی مالی زندگی ساده و بیآلایش خانواده در هارتفورد، کانکتیکات، را فروپاشانده بود، مشکلات مالیش سوژه مطبوعات شده بود. زمانِ زیادی از مرگِ برادر بزرگترش اوریون نگذشته، نارسایی قلبی همسرش اولیویا را از پای درآورده بود. خودِ تواین هم، که اکنون در میانه ششمین دهه عمرش بود، رفتهرفته نشستنِ برف پیری را بر سر و مویِ خود احساس میکرد؛ آنهم در عصری که امکانات پزشکی برای تسکین آلام آدمی چندان رضایتبخش نبود. اندکی جای شگفتی است که بلایا و مصائبِ روزگار پیری، برای او به منزله موضوع و الهام ادبی بود.
اشعار تواین ایده رایج پیری را که گویی نویدبخش افتخار و امنیّت در دوران طلایی جوانی است به سخره میگیرد. امّا با نظر به شمار چشمگیر مواردی ازایندست در آثار تواین، برای او سخت بود که به خلقِ سوگسرودی جدّی یا طنزی گولوارانه بیندیشید. نتیجه کار او با رباعیّات درخشان و موجز خیّام تفاوتی آشکار دارد؛ راست را آن است که آماجِ تقلید تواین حفظِ شباهتِ خود با اثر اصلی بود. اقتباس تواین از رباعیّات مانندِ سایر آثار شاعرانه او هرگز در هیچیک از سفینههای شعر آمریکا نگنجید؛ بدیهی است که او را بهر کارِ دیگری ساخته بودند. بااینهمه، در رباعیّات ممتاز عهد شباب گاه به مصرعها و بیتهایی برمیخوریم که از توان این ناظمِ متفنّن در حوزه شعر فراتر است.
تواین بیست فقره از رباعیّات کمتر بحثانگیزش را در اثر موجزِ طنزآمیزی با عنوان «رؤیاهای ایّام کودکی» ــ که در شماره ژانویه ۱۹۰۰ مجلّه مککلیور چاپ شد ــ منتشر کرد. پیام این رباعیّات تشویق خوانندگان به کامجویی از لذّات جوانی، اندیشیدن به پیریِ محتوم، و انتظار ایّام رقّتانگیز کهولت بود. مابقی رباعیّات او تا سال ۱۹۸۳ منتشر نشد.
در سال ۱۹۰۷، پس از جمعبندی این موضوع که رباعیّات عمر خیّام از زمانی که او اوّلین بار در اواخر دهه ۱۸۷۰ به جذابیّت آنها پی بُرد چه ارمغانی برای او داشته، بیپروا چنین گفت: «هیچ شعری قبلاً تا این اندازه برای من لذّتبخش نبوده، و از آن زمان به بعد هیچ شعر دیگری تا این حدّ مایه دلخوشی من نبوده، این تنها شعری است که همیشه همراه خودم داشتهام، بیستوهشت سال است که آن را از دست فروننهادهام». با در نظر گرفتن این گواهِ صادق که برگردانِ فیتزجرالد از شعر خیّام هم در روزگار خوشِ ثبات خانواده، که شهرتش روزافزون بود، و هم در دهه ۱۸۸۰، که ثروتش رو به فزونی بود، و هم در دوره یأس و نومیدی در دهههای ۱۸۹۰ و ۱۹۰۰، عمیقاً به مذاق تواین خوشایند بود، جای شگفتی است که نفوذ این اثر ادبی در حافظه و تخیّل تواین باقی ماند. تنها کتاب مقدّس چنین تأثیر درازآهنگی بر این نویسنده دمدمی و غالباً عصبیمزاج داشت .
این مطلب در همکاری میان انسان شاسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود
آدرس تلگرام جهان کتاب
https://telegram.me/jahaneketabpub
برای مطالعه مقاله همراه با زیر نویس ها فایل زیر را دانلود کنید
۱۰-Hoseyni-Publishe_20170602-201227_1