آدمهای چهارباغ. علی خدایی. تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۸.
۱.
آدمهای چهارباغ نوعی نوشتن از (نه درباره) شهر را پیش مینهد و تجربه میکند. ویژگی این نوع نوشتن از شهر، زمینهای از عناصر (مکان، آدمها و حتی گاهی وقایع یا نوعی تاریخنگاریِ) «واقعی» و مستند است که در ترکیبی از تخیّل و داستان، ساختار و منظومهای داستانی را خلق میکند؛ منظومهای داستانی بر بنیان و متشکل از عناصر واقعی. در آدمهای چهارباغ، در ظرفِ مستندی به نام خیابان چهارباغِ عباسی در اصفهان، با وفاداری کامل به مختصات واقعی این مکان، با حضور کاراکترهایی که اغلب مابازایی بیرون از جهان این متن دارند، داستانها و ماجراهایی تخیّلی، واقع یا محقَّق میشوند.
بهخصوص نویسندههای اصفهانی بهوفور از مکانها و آدمها و وقایع شهریِ اصفهان در آثار خود استفاده کردهاند و هر بار به اقتضای داستان خود، به واقعیت بیرونی (بیرون از جهان متنِ) این عناصر وفادار بوده یا نبودهاند. در آدمهای چهارباغ اما این اولین بار است (یا شاید برای من اولین بار است) که یک مکان شهری مشخص، بهدقت به همزاد بیرون از متنش وفادار و طابق النعل بالنعل با آن منطبق است؛ اما در این ظرفِ مستند، اسبِ تیزپای تخیّلِ داستانیِ علی خدایی، در یک «صبحِ دو سه روز مانده به مهرِ» سال فلان، از آمادگاه به چهارباغِ عباسی میآید و سرتاسر چهارباغ را، کموبیش ظرف یک سال زیر پا میگذارد.
این ایده، جالب است و حتی از زاویه دید مطالعات شهری میتواند کارکردهای خودش را داشته باشد. از این زاویه، ماجراهای داستانیِ آدمهای چهارباغ، تجربههای شهریاند که در چنین مکان شهری میتوانند اتفاق بیفتند.
با این اوصاف، آدمهای چهارباغ منظومهای است از مکانی واقعی با آدمهای واقعی و ماجراهای تخیّلی. این منظومه اگر بخواهد قوام داشته باشد، اگر بخواهد پذیرفتنی باشد، به مواد لازم زیر نیاز دارد:
– مهارتهای داستانپردازی؛
– انبوهی از اطلاعات و دانستههای پشت پرده متن که به شهر، مردم، فرهنگ، فولکلور، خاطرات جمعی، روانشناسی اجتماعی، لهجه، آدابورسوم و… مربوط است؛
– و بالاخره زیستنِ همه اینها.
اصلاً کارِ آسانی نیست؛ سهلِ ممتنع است.
نوشتههای مرتبط
۲. لهجه اصفهانیِ آدمهای چهارباغ
علی خدایی اصفهانی نیست؛ اما سالهاست در اصفهان زندگی میکند و لایهلایههای آدمهای چهارباغ نشان میدهد که او، علاوه بر تخیّل، به دانشِ حجمِ قابلتوجهی از مناسبات و روابط و آداب و وقایع تاریخ معاصر این شهر، بهخصوص در حیطه زندگی مردم عادی اصفهان مجهز است. باوجوداین اما علی خدایی اصفهانی نیست و اصفهانی نبودنِ او، در بازنماییِ او از لهجه اصفهانی، البته برای اصفهانیها، بهوضوح خود مینماید. لهجه اصفهانی (و حتماً هر لهجه دیگری را) که نمیتوان فراگرفت یا کسب کرد! سالها سال زندگی در نافِ اصفهان هم فقط مختصاتی از لهجه را به آدم میآموزد. اما اصفهانی نبودنِ شخص، برای اهلِ لهجه، یعنی همانها که مادرزاد این لهجه را زیستهاند و در اتمسفر آن بارآمدهاند، دهان باز کند، لو میرود! بخشی از این لهجه، به جنس و حالت و آهنگِ صدای شخص بسته است که عمدتاً به نوشتار درنمیآید. (اصفهانی باشید، نیاز نیست کلمات را بهشیوه لهجه اصفهانی تلفظ کنید؛ دهان باز کنید معلوم است.) بخش دیگری از مختصات این لهجه، به آن مؤلفههای کلامی و زبانی مربوط است که میتوان آنها را نگاشت (۱). اما همین نوشتن یا نگاشتن هم آداب خود را دارد و همینجاست که لهجه اصفهانیِ آدمهای چهارباغ درنمیآید و اصفهانی نبودنِ علی خدایی لو میرود!
بههرحال علی خدایی به مصاف کار خیلی سختی رفته است. شکستهنویسی آنهم به لهجه اصفهانی؟ بازیبازی با دمِ شیر هم بازی؟! اصفهانی هم که نباشی که دیگر هیچ! نتیجهاش میشود لهجه اصفهانیِ جعلیِ آدمهای چهارباغ که، مثل تقلیدهای خنکِ این لهجه در آن رسانه کذایی وطنی (هرچند واقعاً نه به آن بی ملاحتی و نا اصلی)، توی کَتِ بنده بداصفهانی که نمیرود! نمیدانم هم آن آقای «ویراستار»، که اسمشان در شناسنامه کتاب آمده است، اصفهانیاند یا خیر و ماندهام که ایشان اصلاً چی را ویراستهاند؟
تحلیل علمی و فنّیِ لهجه یا درواقع لهجهنوشتهای آدمهای چهارباغ کارِ من نیست اما جای کار دارد. من به چند مورد اشاره میکنم. مثلاً شما همشهریهای محترم قضاوت کنید! کدام اصفهانی میگوید: «بچهها، بچهها. بیاین این جعبهها را باز کونیم.» (ص ۶۴) «کونیم» را ببینم یا «بچهها» و «بیاین» را؟! این جمله شاید بهتر بود اینجور نوشته میشد: «بِچا! بِچا! بیَین این جعبا را وا کونیم.» یا «میخوای [میخَی] یکی دیگه برادون بوگم؟» (ص ۸۲) یا «اصش نیمیدونی چه کیفی دارِد. رد که میشم میگِد نیمیآی [نیمییَی] بپری…» (ص ۹۶) یا «… بیا دری هتل تا در را برات [دَرا براد] باز [وا] کونم.» یا «فردا مدرسهها [مدرسا] باز شه از همین مدرسه [مدرسه] فارابی منو صدا [صِدام] میکونن سر [سری] صف سر [سری] بچهها رو [بِچا را] ماشین کونم.» (ص ۸) یا این دو سطر از یک دیالوگ میانِ «احمدسیبی» و «عادلهدواچی» ِ مثلن اصلِ اصفهانی:
«احمدسیبی گفت “چون شوماین باکی نیس. اما روی [رو] گاری نیمیبرمش!”
“شوما مردا حالِدون [حالدون] خُب نیس. کی گفته بذاریش روی [رو] گاری؟”» (ص ۷۷) همین «ی»ی ناقابل در «روی» حسابی نویسنده نااصفهانی را رسوا کرده است! همچنین است: «…خودِدَم بیشتر از همه [همه] این آدمای [آدما] چارباغ بالا پاین دیده. مثل تیارته این حکایت. تیارتای [تیارتا] ارحام…» (ص ۹۵) و…
علاوهبر اینها، یک نقطهضعف مهم اصفهانینویسیهای آدمهای چهارباغ به نظرم تشتّت و ناهمگونی در شکستهنویسیِ بعضی کلمات است و ربطی هم به کاراکتر یا سطح اجتماعی گوینده ندارد. برای نمونه:
«میخواهی» اغلب «میخوای» و در مواردی «میخَیی» آمده است.
«میآیید» اغلب «میآیْد»، جاهایی «میآین» و در یکجا «مییَین» آمده است.
استفاده از «ی» بهجای کسره نسبت، که از ویژگیهای مهم لهجه اصفهانی است، معدود جاهایی رعایت شده و اغلب نه. («اینم اتاق [اتاقی] شوما.» (ص ۷۴) «بردم لب [لبی] مادی» (ص ۷۴) «دیگه سیب [سیبی] خُب نمیدمت [نیمیدمد].» (ص ۲۷))
باوجود اینها بهنظرم دیالوگها حالوهوایی اصفهانی را، هرچند بیشتر به صورتی گردشگرپسند و برای غیراصفهانیها، کموبیش ساختهاند اما این نوع فارسینویسی و شکستهنویسی، اگر بهدرستی دربیاید، میتواند امکانات و حیطه تازهای را در زبان فارسی باز کند.
۳. کاراکترها
وجه دیگری از این منظومه اصفهانی، کاراکترهاست. کاراکترها، یعنی همین آدمهای چهارباغ، در مجموعه آدمهای چهارباغ به نظرم در یکجور برزخ به سر میبرند؛ برزخ میان «آدمِ واقعی» و کاراکتر داستانی. بخشی از تاریخ بهاصطلاح غیررسمی معاصر اصفهان در سرگذشتهای این آدمهای واقعی و البته مشهور رقم خورده است. پس کاراکترهای آدمهای چهارباغ، بیرون از جهان متن این «مجموعه داستان»، موجودیت خاص و مستند خود را دارند. اما مخاطبی (اصفهانی و غیر اصفهانی) که این آدمها را در جهان «واقعی» نمیشناسد، علیالقاعده باید به جهان متن متکی باشد؛ به شرطی که این کاراکتر در جهان متن ساخته شده باشد. تردید دارم که چنین اتفاقی در این مجموعه بهخوبی افتاده باشد؛ بهخصوص در مورد کاراکترهایی که فقط در یک فصل حاضر میشوند؛ آدمها یا درواقع نامهایی مثل «زاون»، «بهرامزلفی» و… وقتی این آدمها را در جهان واقعی به فراموشی میسپارم یا میکوشم آنها را بیرون از جهان متن آدمهای چهارباغ نادیده بگیرم، در جهانِ «مجموعه داستان» آدمهای چهارباغ تصوری از آنها ندارم. منظورم البته کاراکترسازیِ توصیفیِ کلاسیک نیست. آثار دیگر علی خدایی و نشانههایی در همین مجموعه نشان میدهد که او میتواند با کنشها و نشانههای معدود و اشارهوار، کاراکتر بسازد؛ چنانکه در همین مجموعه هم کاراکترهایی که در بیش از یک فصل («داستان»؟) حاضر میشوند، بیآنکه هیچجا بهصراحت توصیف شوند، در جریان کنشها و ماجراها و دیالوگهاشان ساخته میشوند.
با این اوصاف، خوانش (نهفقط خواندن) آدمهای چهارباغ به حجم قابلتوجهی از اطلاعات فرامتن متکی است. یا حداقل با این حجم اطلاعات فرامتن، احتمالاً لذّت خواندن این متن بیشتر میشود و البته بهاینترتیب احتمالاً اصفهانیها از این لذّت سهم بیشتری از شهرهای دیگر دارند. اینکه تا این حد اتکا به اطلاعات فرامتن برای خوانش یک متن چهقدر خوب یا بد است؟ نمیدانم. شخصاً، با علم به اینکه جهان متن هرگز جهانی بسته و بهکلّی خودبسنده نیست، ترجیح میدهم حتیالمقدور خود متن اسباب فهم خود را فراهم آورده باشد؛ اما شاید هم این ناخودبسندگی آدمهای چهارباغ فرم جدیدی را، بهخصوص در ژانر داستان شهری، پایه گذاشته باشد. شاید! و شاید با این وصف، علی خدایی که اصفهانی نیست اما اصفهان را دوست دارد و اصفهان هم او را دوست دارد، توانسته است یک کتاب یا (با کمی تساهل) «روایت اصفهانی» تألیف کند (شاید)؛ هرچند لهجه اصفهانیِ این روایت چندان اصیل نیست. عجب که چنین روایت اصفهانی را یک ناشرِ مکُشمرگِمای تهرونی درآورده است؛ تازه نسخه من دو صفحه هم ندارد!
۴. ماجراها
آدمهای چهارباغ کمماجراست. شاید هم نه؛ درواقع ماجرا در آدمهای چهارباغ یکجور زندگی عادی و جاری است. عینکی شدن «احمدسیبی»، استخدام «عادلهدواچی» در هتلجهان، از راه رسیدن هر مهمان تازه و غریبه، مریض شدن «احمدسیبی»، قهرِ «آقا نصیر جَمَدی» از خانه و پناهآوردنش به هتلجهان، جستوجوی «زاون» برای خریدن مجله فیلموهنر و… ماجراها همینهاست؛ و چرا که نه؟ از «ماجرا»ی داستان انتظار یک واقعه عجیب یا به قول امروزیها wow ندارم. از اتفاق، این تیزبینی و نگاه عمیق و باتأمل است که تراژدی امر عادی را درمییابد. اما دریافتن تراژدی امر عادی (محتوا) یک بحث است و چهگونه روایت کردن آن (فرم) بحثی دیگر. به نظر من فرم، اگر بخواهد فرم باشد، نمیتواند و نباید عادی باشد. شکل روایت ماجرای عادی، اگر عادی باشد، اثر، محافظهکار و رمانتیک میشود.
آدمهای چهارباغ به نظر من رمانتیک و حتی کمی لوس است. ماجراها عادی است (تا اینجا مشکلی نیست) اما به شکلی معمولی و محافظهکار هم روایت میشود. جز ایده داستانپردازی با آدمهای واقعی در مکانهای واقعی، چالش یا جسارتی در فرم نیستانگار. آدمهای چهارباغ جوری روایت میشود که به جایی برنخورد و برای همین بهجایی برنخوردن هم است شاید که خود ماجراها هم محافظهکار است. همهچیز خوب است و باور کن که حال ما هم خوب است و کوچکترین ماجرا که این حال خوب و محافظهکار و رمانتیک را مکدر کند، بهزودی رفع، و همهچیز و همهجا امنوامان میشود. همین مواجهه رمانتیک است که تمام ماجراهای این «مجموعه داستان» را happy end میکند؛ یکجور روایت هالیوودی که هیچ احساسی را خدشهدار نمیکند و چهارباغ را به یکجور آرمانشهر تبدیل میکند. راوی آدمهای چهارباغ، «عادلهدواچی» است؛ این زنِ ساده (خیلی هم البته ساده نیست!) و پاکدل و معصوم و مهربان و خلاصه حاوی تمام صفات نیک! این «مادرِ اصفهان»! خُب باشد! مگر ممکن است خوارومادرِ اصفهان، آنهم از پشت آن شیشههای قدّیِ لابیِ هتلجهان، چهارباغ را نگاه کند و وجهِ مردانه و مردسالار، وجهِ ترسناک، وجهِ عیّاش، وجهِ متقلّب و کلّاش و پاانداز و دروغگوی آقای چارباغ را نبیند؟ مگر ممکن است از تراس هتلجهان به چهارباغ نگاه کند و علاوه بر «احمدسیبی» و گاریِ سیبهاش و مسافرهایی که جلوی هتل از تاکسی پیاده میشوند، وجهِ چپ و معترض و سرکش و شورشی، و از آنسو، وجهِ سرکوبگر و آمرِ آقای چارباغ را نبیند؟ اگر قرار است در خوانش این کتاب به اطلاعات فرامتن از چهارباغِ واقعی متکی باشیم، من خوب میدانم که خیابان چهارباغ عباسیِ اصفهان اصلاً مدینه فاضلهای که علی خدایی در آدمهای چهارباغ ترسیم یا درواقع آرزو میکند، نیست؛ آخر چهارباغِ عباسی، یک فضای عمومی «واقعی» است.
نه. همان بهتر که این کتاب را یک ناشر شیک تهرونی درآورده است!
اصفهان- بهمن ۹۸
(۱) دکتر جلیل دوستخواه، که بیش از ۶۰ سال در جمعآوری واژگان لهجه یا فارسیِ اصفهانی کوشیده است، «صدا»ی اصفهانی را جمعآوری نکرده است اما فرهنگی از واژگان و اصطلاحات این شکل از زبان فارسی را گردآورده است؛ کاری سترگ که متأسفانه از سوی ناشران تاکنون مورد بیمهری بوده است.
برای مطالعه درباره لهجه اصفهانی، ازجمله و بهخصوص رجوع کنید به مقدمه عمیق و خواندنیِ حشمتالله انتخابی بر کتابِ بارون و بارفَتَن (مجموعه غزل به لهجه اصفهانی)/ خسرو احتشامی هونهگانی (اصفهان: انتشارات نقش مانا، ۱۳۹۵).
نویسندهی یادداشت آرش اخوت است. این یادداشت در راستای همکاری مجله جهان کتاب و سایت انسانشناسی و فرهنگ بازنشر میشود.