انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

لاکچریزم مشکوک روی صحنه تئاتر

وقتی صدای قدم های ورود لاکچریزم به صحنه‌ی تئاتر با خبر به روی صحنه رفتن بینوایان!! بلندتر از پیش به گوش‌ها رسید و صدای ضربه‌های تبری که از سال‌ها پیش پی‌درپی بر پیکر جامعه فرود آمد و آن را به دو بخش نامساوی، فقر و ثروت تقسیم کرد تا نوکیسه‌ها بتوانند در برجی که می‌خواهد یکی از دو نماد تهران و پایتخت نظام جمهوری اسلامی باشد. بستنی چهارصد هزار تومانی میل کنند و با کفش‌های چند میلیونی پای منت بر خاک وطن! و قلب کودکان برهنه پا بگذارند. این بار در حوالی صحنه‌های فقیر تئاتر شنیده شد. صدای وزیر ارشاد هم درآمد و تئاتر لاکچری را تیر خلاص بر پیکر نحیف هنر تئاتر نامید و از مسئولان این عرصه خواست که مانع از قربانی شدن هنر شریف تئاتر زیر پای نوکیسه‌ها و خدمتگزاران آن‌ها در عرصه‌ی فرهنگ و هنر بشوند.

آن‌چه می‌خوانید مطالبی است که در آخرین لحظه‌های فراهم شدنش صدای وزیر هم در اعتراض به این لاکچریزم فرهنگی درآمد و شاید صدای او بتواند در را به روی آن‌ها که در عرصه‌ی تئاتر هم به ایلغار آمده‌اند ببندد.

ظاهرا صاحبان ثروت‌های انباشت شده و پول‌های محبوس در حساب‌های بانکی که گویا جمعیت قلیل چهار درصدی کشور را تشکیل می‌دهند و ۹۸% ثروت عمومی را در اختیار دارند. در جست‌وجوی راه‌های تازه برای تطهیر و زایش پول‌های به چنگ آمده‌ی عرصه‌ی هنر را گستره‌ای مناسب یافته‌اند. عرصه‌ای که می‌تواند جویباری زلال برای شستشو و تطهیر پول‌های مشکوک باشد و مهم‌تر از آن، افتخار اهل فرهنگ! بودن را هم به این دسته از صاحبان ثروت که عمدتا بویی از فرهنگ و هنر نبرده‌اند و از این نقصان رنج می‌برند، اعطا کند. این جماعت که در نخستین گام‌هایشان به وسوسه‌ی سینما لبیک گفتند و ضمن تجارت از سیاحت در ساحت رنگین سینما هم حظ و بهره‌ی بسیار بردند. حالا یکی دو سالی است به سمت تئاتر پرکشیده‌اند و در قامت اسپانسر در پشت پرده‌ی صحنه‌های تئاتر به حکمرانی نشسته‌اند و البته مفتخرند که تلاش می‌کنند تا عرصه‌ی فقیر تئاتر کشور را رنگ و لعابی تازه بدهند! و امکان تماشای باشکوه‌ترین! تئاترها را برای مردم فراهم سازند. اما کدام مردم؟ طبیعی است که از نظر آن‌ها “مردم” جماعت نوکسیه‌ای هستند که توانایی خرید بلیط‌های دویست و پنجاه هزار تومانی برای تماشای یک نمایش در فلان تالار معروف شهر را دارند و اصولا اعتبارشان! اجازه نمی‌دهد به هر تالار و تئاتری بروند که بلیط ورودی‌اش حداکثر پنجاه هزار تومان است. حتی اگر اثری ارزشمند روی صحنه باشد. چرا که رفتن به چنین تئاتری یعنی ضایع شدن همه‌ی اعتبار و منزلتی!! که آن‌ها برای خود متصورند. کسانی که بستنی سیصد هزار تومانی با پودر طلا می‌خورند و ساعت چهل میلیونی به مچ می‌بندند و کفش ۵ میلیونی به پا می‌کنند. قطعا مایل نیستند در کنار کسانی در سالن تئاتر بنشینند که با صرفه‌جویی در هزینه‌ی خرید کتاب یا خورد و خوراکشان، توانسته‌اند بلیط تئاتر بخرند و چنین اشتباهی به معنای لکه‌دار کردن مفهوم چیزی به اسم لاکچریزم! است واژه‌ای که جامعه‌ی ایران را به دو بخش کاملا متفاوت و متمایز تقسیم کرده است. در یک بخش اکثریتی نفس می‌کشند که در تأمین هزینه‌ی زندگیشان درمانده‌اند و در بخش دیگر اقلیتی زندگی می‌کنند که هزینه‌ی خورد خوراک روزانه‌ی حیوانات خانگی‌شان (اگر ببر و تمساح و کوسه نداشته باشند). بیشتر از هزینه‌ی زندگی یک ماهه‌ی یک خانواده‌ی چهار نفره در این طرف خط است. و روشن است که این جماعت همان‌قدر که به خانه‌ها و اتومبیل‌های لاکچری! احتیاج دارند و لاکچریسم ناشی از نوکیسه‌گی تا اسفل‌السافلین زندگی‌شان را رنگ زده، به تئاتر لاکچری و سینمای لاکچری هم احتیاج دارند و دور نیست روزی که سالن‌های سینمای ویژه با امکانات سوپر لاکچری! برای این جماعت ساخته شود تا بتوانند با خرید بلیط پانصد هزار تومانی روی صندلی‌های ماساژ دهنده! لم بدهند و فیلم ببینند و هرهر بخندند و باعث افتخار سینمای وطنی! بشوند و سینماگرانی که فیلم‌هایشان رکورد فروش پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای هالیوود را در نوردیده است.

این جماعت نوکیسه و برخی از به اصطلاح هنرمندانی که چشم به دست آن‌ها دوخته‌اند. اینک آماده‌اند تا مرزهای اعتبار هنر را در همه‌ی ابعادش زیر پا بگذارند. این جماعت که کتاب‌های لوکس می‌خرند برای تزیین کتابخانه‌هایشان و گران ترین وسایل صوتی و تصویری را در خانه‌هایشان می‌کارند برای تماشای کمدی‌های صد من یک غاز وطنی و شنیدن موسیقی‌های مبتذل‌ نوع خارجی و داخلی و در عین حال تلاش می‌کنند چهار نعل عرصه‌ی فرهنگ و هنر را بکوبند و مرزهای فرهنگ و اخلاق را درنوردند و از آن بگذرند چنان‌که گذشته‌اند و حالا تئاتر است که آرام، آرام دارد خودش را به زیر پای آن‌ها می‌اندازد و با نمایش‌های پرشکوه! و با ده‌ها پرسوناژ و لباس‌های فاخر قرن نوزدهمی اروپا و دکورهای سنگین و پرخرج آماده می‌شود تا به حضور آن‌ها در سالن تئاتر خوش آمد بگوید و در عین حال گردانندگان این نمایش‌ها خوشحال باشند که باعث شکوفایی تئاتر شده‌اند! و برای اولین بار این امکان را فراهم کرده‌اند که تئاتر خودکفا شود! و هنرمندان تئاتر و بیشتر سلبریتی‌های از سینما آمده دلخوش باشند. که دستمزد بالا می‌گیرند و شاهد طلوع آفتاب خوشبختی در افق زندگیشان باشند.

هرچند که به قیمت لگدمال شدن معصومیت و شرافت تئاتر و البته باید خوشحال بود که تمایل به چنین خوشبختی در ناصیه هنرمندان راستین تئاتر نمی‌درخشد! چنان‌که هیچ انسانی خوشبختی را به قیمت لگدمال شدن شرافت انسانی‌اش نمی‌خواهد، اگر انسان باشد.
نمی‌دانم، شاید در قضاوتم نسبت به آن چه دارد در عرصه‌ی تئاتر این مملکت با صحبت از بلیط‌های ۲۵۰ هزار تومانی اتفاق می‌افتد تند رفته باشم و شاید برداشتم از این اتفاق یک سره باطل باشد. اما وقتی می‌دانم رابطه‌ی بین هنر و هنرمند با مردم این سرزمین همیشه رابطه‌ای براساس عشق و معرفت بوده است. وقتی می‌بینم که هنرهای نمایشی ما، پیش از آن‌که تئاتر به معنای امروزی‌اش به ایران بیاید پیوسته در تعاملی عاطفی در بستری از فهم و فرهنگ بین مردم و هنرمندان رشد کرده است. و پرده‌خوان‌ها و تعزیه‌گردان‌ها و خیمه‌شب‌باز‌ها. درآمدشان بستگی به تأثیر کارشان بر مخاطب داشته است و ادامه‌اش همان ساز و کاری شده است که در سال‌های قبل از سال ۱۳۳۲ در تئاترهای لاله‌زار بود. درک این لاکچریزم نوپدید برایم دشوار است.

کما این‌که درک این بازی برای وزیر ارشاد هم دشوار بود و به همین دلیل اعلام کرد مانع اجرای برنامه‌ای که می‌خواهد رسما جامعه فرهنگی را به ابتذال لاکچریزم بکشد خواهد ایستاد و اجازه نمی‌دهد تئاتر خصوصی به جای کمک به رشد تئاتر باعث نابودی آن شود و دست کم تاریخ تئاتر این مملکت پیش رویمان است که در سال‌های قبل از ۱۳۳۲ در شرایط اجتماعی و فرهنگی آن روزگار در خیابان لاله‌زار تئاترهای خصوصی و خودگردان ارزشمند‌ترین آثار نمایشی جهان را روی صحنه می‌بردند و کم‌تر شبی با سالن نیمه‌خالی اجرا می‌رفتند و در همان تئاترها بود که هنرمند حرمت یافت، هنرمندی که کارش را می‌کرد و حقوقش را به درستی می‌گرفت و عوامل صحنه هم دستمزدشان را می‌گرفتند و راضی بودند و دولت هم اگر کمکی می‌کرد، که باید می‌کرد، چنان‌که در همه‌ی کشورهای صاحب فرهنگ دنیا. به تئاتر و هر فعالیت فرهنگی و هنری دیگری کمک می‌شود. آن‌قدر بود که تئاترها آبرومندانه سر پا بمانند و تنها در یک خیابان لاله‌زار بیش از ده سالن خصوصی تئاتر هر شب پر و خالی می‌شدند.

اما امروز چه شده است که دست‌اندرکاران تئاتر باید چشم به دست اسپانسرها بدوزند و چرا کمک‌های دولت نباید به گونه‌ای باشد که تئاتر بتواند به درستی نفس بکشد. همان کاری که در همه‌ی کشورهای صاحب فرهنگ و هنر می‌کنند.

چرا باید جوانان علاقه‌مند به تئاتر در شهرستان‌ها و در تهران حتی با تحمل رنج و مصیبت بسیار تمرین کنند تا نمایشی را به صحنه ببرند یا شانسشان بزند و در بهترین حالت و گذشتن از سد رانت‌ها و سفارش‌ها کارشان در سالن‌هایی اجرا شود که از تنگی جا، تماشاگر باید کنار صحنه چمباتمه بزند و نمایش ببیند و در سوی دیگر لاکچری‌های فرهنگی دست در دست اسپانسرهای میلیاردی بگذارند و به جای حرکت در جهت اعتلای هنر. به تطهیر پول‌های تطهیر ناشدنی مشغول باشند. واقعا نمی‌دانم و شمار آن‌چه که در این عرصه نمی‌دانم بسیار است و به همین دلیل خواستم از آن‌ها که احتمالا بیشتر می‌دانند سؤال کنم سرانجام این لاکچریزم فرهنگی به کجا می‌رسد.

 

شتر گاوپلنگ
پیام دهکردی
کارگردان تئاتر
وضعیت تئاتر ما در حال حاضر شتر گاو پلنگ است. هیچ چیز سرجایش نیست. اگر ساختار درست باشد و تئاتر تجربی و دانشگاهی و حرفه ای سرجای خودشای باشند اشکال ندارد تئاترهای گران قیمت هم برای افراد ثروتمند داشته باشیم. ولی در این زمان این قیمت گذاری‌ها بدعت ایجاد می‌کند و دامن خود صاحبان این آثار را هم می‌گیرد.
سیاست گذاری درستی در مرکز هنرهای نمایشی نداریم تا وضعیت منسجم باشد و آدم‌ها تابع قوانین باشند. سیستم الان کاملا خودمختار است. باید ببینیم اصلا مردم توان رفتن به این تئاترهای گران قیمت را دارند یا نه. نهاد قانونی مثل خانه تئاتر و مرکز باید به قضیه سر و سامان بدهد تا این بدعت ایجاد نشود و هر گروه خودش قیمت بلیت تعیین نکند.
ضمن این که شفافیت هم وجود ندارد. تا زمانی که شفافیت در کار وجود نداشته باشد و به سئوالات فراوانی که حول این قیمت گذاری‌ها ایجاد شده، پاسخ ندهیم به نظر من جز نفاق و خسران رقم
نخواهد خورد.

هدف این‌ها نابودی تئاتر است…!
بهزاد فراهانی
درباره‌ی رواج تئاترهای «لوکس» چه نظری دارید؟
ما هر وقت از وضعیت مصیبت‌بار تئاتر و مدیریت‌های ناکارآمد این عرصه حرف زدیم گفتند: شما مرتب می‌نالی و ایراد می‌گیری و سیاه‌نمایی می‌کنی یک زمانی ما بیانیه‌ای دادیم به انجمن بازیگران خانه‌ی تئاتر و در آن بیانیه گفتیم که راه دادن هنرمندان سینما به تئاتر کار غلطی است اما باز هم به ما خندیدند. و حالا هم بلیط‌های ۲۵۰ هزار تومانی به قول شما لاکچری. به اعتقاد من این مسایل مسایلی از پیش تعیین شده است. یعنی کسی که این بساط را راه انداخته خودش یک زمانی سکان دار تئاتر مملک بوده است. یعنی این‌جور نیست که روی هوا اتفاق بیافتد و این آقایان می دانند که چه می‌کنند و کاری هم نمی‌شود کرد. هدف این‌ها نابودی تئاتر است.
در مورد بازی چهره‌های سینمایی و سلبریتی‌ها روی صحنه‌ی تئاتر شاید بتوان گفت به هر حال آن‌ها هم بازیگرند، ولی وقتی حضورشان برای فروش بیشتر اثر باشد قضیه فرق می‌کند و می‌شود، یک جور استفاده‌ی ابزاری، شما نظرتان چیست؟
این‌ها حتی فکر نمی‌کنند که حتی فروشندگان لوازم الکتریکی وقتی صنف راه اندازی می‌کنند و کاری را شروع می‌کنند. ورود هیچ کسی را به این راحتی صنفشان پذیرا نمی‌شوند ولی در تئاتر متاسفانه این‌گونه نیست و ما در کمال تاسف در مملکتی زندگی می‌کنیم که قوانین برای بازدارندگی هنرند و طرح نشده‌اند که مردم از آن بهره‌ای ببرند به همین دلیل هم نمی‌شود خیلی گله‌مند بود و این وضعیت ادامه
خواهد داشت.
شاید باید نگران زمانی نه چندان دور بود که لاکچریزیم کارش به جایی برسد که مثلا سالن اختصاصی سینما برای حضرات تازه به دوران رسیده‌ها افتتاح بشود. که صندلی‌های آن ماساژ هم بدهد و بلیط آن هم ۵۰۰ هزار تومان باشد تا در آن سالن‌ها فیلم ببینند و این فاصله‌ی طبقاتی را روزبه‌روز در همه‌ی عرصه‌ها بیشتر می‌شود شما هم همین‌طور فکر نمی‌کنید؟
درست است این جامعه رو به سمت رشد هرچه بیشتر سرمایه‌داری دارد ولی نشان نمی‌دهد که عاشق سرمایه‌داری است در حالی‌که عاشقی می‌کند با سرمایه‌داری و باید گشت و پاسخ آن را پیدا کرد زمانی ما مدعی بودیم پشتیبان مستضعفین هستیم ولی الان نگاه می‌کنیم تنها کسانی که در مملکت راحت زندگی می‌کنند کسانی هستند که به نوعی با سرمایه و صاحبان سرمایه رفاقت دارند و بقیه هیچ.

تاجر تئاتر یا هنرمند تئاتر
مساله این است
مسعود دلخواه
کارگردان و مدرس تئاتر
اگر نمایشی ۱۰۰ نفر دست اندکار داشته باشد و بلیتش ۸۰- ۹۰ تومان باشد ایرادی ندارد. در مورد بینوایان می‌دانم ۳۰۰ نفر درگیر آن هستند و اگر قیمت۱۰۰ تومان باشد منطقی است. چون قیمت بلیتش را نمی دانم نمی توانم نظر قطعی بدهم. اما چیزی که می‌توانم با قطعیت بگویم این است که کاری که ۱۰۰ نفر دست اندکار دارد و در جایی مثل تالار وحدت اجرا می‌شود، با کاری که ۱۰ نفر عوامل دارد و در سالن کوچک اجرا می‌رود فرق می‌کند. این را هم اضافه کنم که ممکن است کاری انقدر خوب باشد که ارزش قیمت بالای بلیت را داشته باشد. ولی در مورد بینوایان چنین چیزی مطرح نشده است. اصولا چند عامل باعث می‌شود که چنین قیمت‌هایی به وجود بیاید. اولی نظارت نکردن دولت بر قیمت‌هاست. دومی سوبسید ندادن به تئاتر است. دولت باید ۵۰ درصد هزینه بلیت نمایش‌ها را پرداخت کند. به خصوص نمایش‌هایی با قیمت‌های بالای صد هزار تومان. اصولا هر نمایشی که جنبه فرهنگی‌اش بر جنبه تجاری‌اش بچربد، باید توسط دولت حمایت شود. کسانی که خالصانه تئاتر کار می‌کنند با کسانی که با آن تجارت می‌کنند و تبدیل به تاجر شده‌اند، فرق دارند. عامل بعدی البته حرص و ولع بعضی کارگردانان و گروه‌ها و به خصوص تهیه کننده‌ه است که تئاتر را جایی برای کسب درآمد می‌دانند. من می‌دانم کار آقای پارسایی از خیلی جهات ارزشمند است. ایشان قبلا هم اولیور توئیست را کار کرده بودند و حالا یک متن کلاسیک دیگر را معرفی کرده اند. ولی قیمت بلیت ۲۵۰ هزار تومانی اگر واقعیت داشته باشد خیلی بد است.
نمی‌توانیم مانع سرمایه‌گذاری تئاتر خصوصی شویم. باید تفاوتی بین تئاتر دولتی و تئاتر خصوصی وجود داشته باشد، ولی از سوی دیگر باید شورایی وجود داشته باشد که قیمت بلیت‌ها را کنترل کند. معتقدم نباید تر و خشک با هم بسوزند، تئاتری که هزینه سنگینی برای بازیگر، دکور و موسیقی متحمل شده می‌تواند بلیت گران‌تری داشته باشد، ولی بازهم زیر صد هزار تومان. اگر بالای صد تومان قیمت داشته باشد بخشی از آن را دولت باید بپردازد. در این صورت تئاترهای خصوصی احساس امنیت می‌کنند. دولت حالا که اجازه داده تئاترهای خصوصی راه‌اندازی شوند باید تا ده سال اجازه ندهد هیچ تئاتر خصوصی ورشکست شود.
اگر این اتفاق نیفتد و بلیت گران شود باید با تئاتر مردمی خداحافظی کنیم و به سمت تئاتر بورژوازی برویم. برخلاف اپرا و باله که هنرهای لوکسی محسوب می‌شوند، تئاتر ریشه مردمی دارد. در ایران هم تعزیه و نقالی مردمی هستند. این درست است که بورژواها هم باید تئاتر خودشان را داشته باشند، ولی اگر به سمت ستاره پروری و تجارت پیش برویم بخش مردمی تئاتر را از دست خواهیم داد.

بودجه نداریم، سالن نداریم،
تئاتر نداریم…
نگاهی به مشکلات تئاتر در شهرستان‌ها
شقایق عرفی نژاد
وضعیت تئاتر در شهرستان‌ها سال‌هاست به یک تراژدی تمام عیار تبدیل شده است؛ و در یک کلام معنای “قربانی شدن برای عشق” اگر در تهران گروه‌هایی هستند که (سالم یا ناسالم) از تئاتر ارتزاق می‌کنند و به درآمد می‌رسند، در شهرستان‌ها مطلقا جیب کسی از تئاتر پر نمی‌شود و آن‌ها که می‌مانند و کار می‌کنند، فقط و فقط صحنه را می‌خواهند و بهایش را هم می‌پردازند. حتی اگر بهایش کوچ از دیار آشنا به غربت تهران باشد. تئاتری‌های تهران اگر از نبود و کمبود سالن تمرین و اجرا و شرایط سخت کار می‌گویند، درواقع بیشتر از باندبازی و رانت و دسترسی سخت به سالن‌ها می‌نالند. اما یک شهرستانی وقتی می‌گوید هیچ سالنی برای تمرین و اجرا نداریم یعنی واقعا “هیچ”! اگر هم باشد یک سالن برای تمام شهر. سالنی با ابتدایی‌ترین امکانات و غیراستانداردترین شکل ممکن. این‌ها حرف‌هایی نیست که تا به حال کسی ننوشته باشد و نگفته باشد و مسئولی نشنیده باشد. شاید به تعداد تمام اهالی تئاتر در شهرستان‌ها این حرف‌ها تکرار شده است. کسانی هم که باید بشنوند، شنیده‌اند. اما چه اهمیتی دارد؟ اصلا چه ضرورتی دارد که تئاتر داشته باشیم؟ نیازهای ابتدایی زندگی در خیلی از شهرستان‌ها برآورده نمی‌شود، تئاتر که جای خود دارد. و وجود چنین نگاهی، بیش از سی سال است به تئاتر ما ضربه زده است. این‌که تئاتر به عنوان هنری فرهنگساز، پویا و بیدارکننده جدی گرفته نمی‌شود و گاه اتفاقا به همین دلایل در محاق فرو برده شده است. با تمام این‌ها و با تمام کم‌فکری‌ها، تئاتر در شهرستان‌ها هنوز نفس می‌کشد. هرچند بیشتر به پشتوانه‌ی جشنواره‌ها و از جمله جشنواره‌ی استانی که همین شهریور برگزار شد. اگرچه بیشتر در قالب کارهای سفارشی، اما هنوز می‌توان به ادامه‌اش امیدوار بود، اگر عزمی باشد و اراده‌ای، تا تئاتر دور از مرکز حمایت شود. صحبت با چند نفر از بروبچه‌های تئاتر شهرستان‌ها می‌تواند تصویر روشن‌تری از وضعیت تئاتر ارائه کند.

گلستان، گرگان و بحران مدیریت
“غلامعلی رضایی” ۴۵ سال است در گرگان، تئاتر کار می‌کند و بازنشسته آموزش و پرورش است. او که آخرین کارش، عروسی خان مظفر، را سال ۹۴ در گرگان اجرا کرده، مهم‌ترین مشکل تئاتر در شهرش را بحران مدیریت می‌داند: “تئاتر گرگان دچار بحران مدیریت است که در مسایل مالی، و تدارک پلاتوی تمرین و اجرا و آموزش خودش را نشان می‌دهد.
آموزش این نیست که برای عده‌ای جوان ورکشاپ برگزار کنیم و فکر کنیم دیگر همه چیز را آموختند. معمولا ورکشاپ مال کسانی است که سال‌ها تئاتر کار کرده‌اند و حالا با شرکت در ورکشاپ اطلاعاتشان به روز می‌شود. راه‌های بهتر و البته کم‌هزینه‌تری برای آموزش وجود دارد. یکی از آن‌ها تشکیل کمیته‌های تخصصی است تا بتوانیم تخصصی کار کنیم. او از پایین بودن استاندارد و کم بودن پلاتوها در گرگان هم گله می‌کند: “در گرگان تعداد پلاتوها به تعداد افراد متقاضی نیست. تنها سالن و پلاتوی فخرالدین اسعد گرگانی را داریم که آن هم در حال تعمیر است و نمی‌توان در آن تمرین
کرد.”
به نظر رضایی اما مشکل فقط کمبود پلاتو و سالن نمایش نیست: “ما همین امکانات را هم به مساوات تقسیم نمی‌کنیم. معاونت هنری به گروه‌هایی خاص رانت می‌دهد. بنابراین معتقدم مشکل اصلی توزیع مناسب سالن و بودجه است. البته که مشکل کمبود بودجه هم داریم، ولی همین بودجه کم را می توان طوری مدیریت کرد که به مشکل برنخورد. از طرف دیگر حمایت بسیار اندکی از گروه‌ها می‌شود.
وقتی مدیری نگاه جدی به تئاتر ندارد، طبعا تئاتر هم جدی گرفته نمی‌شود. وقتی مسئول تئاتر یک شهر از تئاتر چیزی نمی‌داند، نمی‌شود انتظار رونق تئاتر را در آن شهر داشت. این مدیران اصلا برنامه‌های کوتاه مدت و بلند مدت را درک نمی‌کنند. فقط جشنواره محور هستند.”
علاوه بر این‌ها رضایی معتقد است؛ پتانسیل خوبی برای تئاتر در گرگان وجود دارد و با همین امکانات کم هم جوشش‌ها و حرکت‌هایی دیده می‌شود. مسأله‌ی دیگری که رضایی مطرح می‌کند و بسیار حیرت‌آور است این است که پس از تمام سختی‌ها و تمرین‌های طولانی کارها ۴ یا ۵ شب اجرا می‌شوند!
مثلا “ساعت ۲ بعدازظهر در گرمای ۴۵ درجه اجرا می‌گذارند. برای این‌که مسئول تئاتر فقط می‌خواهد آمار پر کند. ما این‌جا کسی را داریم که از معاونت هنری در تهران ۲۰ میلیون کمک هزینه می‌گیرد، در حالی که یک گروه دیگر برای یک میلیون تومان لنگ است.” . رضایی از استقبال از نمایش‌ها هم راضی نیست: “وقتی تئاتر شکل صوری پیدا کند، اجراها هم صوری می‌شود. تبدیل می‌شوند به طنزهای سبک و ساده. ما مردم را به سمت ساده‌انگاری سوق داده‌ایم. اصلا نمی‌دانند تئاتر چیست. حتی در نمایش‌های کودک، اصول تربیتی و استانداردهای این‌گونه نمایشی رعایت نمی‌شوند. بچه‌ها مبهوت و مفتون سازها می‌شوند و با خود تئاتر کاری ندارند.

تئاتر در شهر شعر و ادب!
انتظار بر این است در شهری مثل شیراز مشکلاتی که هنرمندان مثلا در گرگان با آن مواجه هستند، وجود نداشته باشد. اما آن‌طور که احمد سپاسدار می‌گوید، آن‌جا هم در بر همان پاشنه می‌چرخد. او که از پیشکسوتان تئاتر در شیراز است، می‌گوید: “از وقتی تئاتر در این شهر به وجود آمده، تا الان مشکل داشته‌ایم. بچه‌های مستعد و خوبی در تئاتر داریم، ولی در مسائل دیگر مشکل داریم. الان مدتی است که اوضاع بدتر هم شده است و علتش اعمال نظر افراد غیر متخصص است.”
در شیراز فقط ۲ یا ۳ تماشاخانه فعال هستند که به گفته سپاسدار آن‌ها هم کمبودهای زیادی دارند. یکی از سالن‌ها به اسم خود احمد سپاسدار است، ولی صاحب نام تماشاخانه می‌گوید که اصلا استاندارد و آکوستیک نیست. به گفته‌ی او بهترین سالن تالار حافظ است که آن هم مشکلات بسیاری دارد و حتی برای نورش فکری نشده است و جایگاه تماشاگران هم برای دید مشکل دارد. در مورد میزان حمایت و بودجه هم پاسخ سپاسدار یک کلمه است: هیچ! او می‌گوید: بزرگ‌ترین لطفشان این است که روزی ۲ ساعت پلاتو برای تمرین می‌دهند. درباره‌ی تعداد اجرا و ظرفیت سالن‌ها می‌گوید: تالار حافظ هزار نفر ظرفیت دارد. سالن استاد پورشکیبایی هم ۲۰ تا ۳۰ نفر گنجایش دارد که اگر ۲۰ شب هم در آن نمایش اجرا شود، درآمدی حدود ۶۰۰ هزار تومان دارند. کیفیت اجراها هم خوب نیست. برای این‌که متخصص درباره‌ی آن‌ها نظر نمی‌دهد و کسی هم که مجوز می‌دهد اهل تئاتر نیست. بعضی از کارها هم که قوی هستند، جایی برای اجرا ندارند.
سپاسدار درباره‌ی عملکرد بخش خصوصی در شیراز می‌گوید: بخش خصوصی مجموعه‌ی هنری سینما – تئاتر “هنر شهر آفتاب” را تأسیس کرده است. این مجموعه وضعیت بهتری نسبت به سالن‌های دیگر دارد و با این‌که دور است، استقبال خوبی از آن شده است، اما استقبال از سالن‌های دیگر به دلیل وضعیت بد سالن آن‌ها مناسب نیست.
او راه بهتر شدن شرایط را حضور مدیر آشنا، دلسوز و دست کم نیمه مستقل می‌داند. اما در نهایت اصرار دارد که این جمله از او نقل شود: به شدت از وضعیت تئاتر دلخور و عصبانی هستم، بودجه نداریم، محل تمرین نداریم، سالن اجرای خوب نداریم. همه‌ی این‌ها را بارها گفته‌ایم، ولی فایده‌ای ندارد.

مشهد؛ دورهمی بچه‌های تئاتر
“رضا صابری” قبل از هر صحبتی درباره‌ی وضعیت تئاتر و پیش از این‌که من سؤالی بکنم، می‌پرسد: “اصلا در مشهد تئاتر داریم؟!” بعد هم ادامه می‌دهد: “به طور کلی در کشور ما تئاتر در حاشیه است و چندان جدی گرفته نمی‌شود. دوستان تئاتری دور هم جمع می‌شوند و گاهی کاری را روی صحنه می‌برند.
ما مثل کشورهای پیشرفته دنیا، تئاتر قابل احترام نداریم. دلیلش هم این است که از نظر سخت‌افزاری و نرم افزاری مشکلات بسیاری داریم و شرایط و امکانات اجرا مهیا نیست. سانسور هست، نبود امکانات صحنه‌ هست، ولی با همه این سختی‌ها بچه‌ها کار می‌کنند، چون تئاتر، هنر انسان ساز و پرمعرفتی است. هرکس هم وارد آن می‌شود بنابر ذوق و عشق خودش است.
صابری که از پیشکسوتان تئاتر مشهد است، مهم‌ترین مشکل تئاتر در مشهد را بودجه و نبود سالن می‌داند: “در مشهد بودجه‌ی کافی برای تئاتر نداریم. سالن استاندارد هم نداریم. سالن اصلی تئاتر شهر را داریم که گنجایش حدود ۳۰۰ نفر را دارد. سالن بهار هم هست با ظرفیت ۶۰ تا ۷۰ نفر. و یکی هم سالن حوزه‌ی هنری است به اسم “اشراق” با همین حدود ظرفیت. البته سالن‌های هلال احمر و رازی هم وجود دارند که چون متعلق به سازمان‌ها هستند، در اختیار گروه‌ها قرار نمی‌گیرند.”
این‌ها جنبه‌های منفی تئاتر مشهد بود، اما صابری به نکته‌های مثبت هم اشاره می‌کند: “در مشهد تعداد مخاطبان تئاتر زیاد شده است. مردم به تئاتر علاقه‌مند شده‌اند. زمانی صف بستن برای خرید بلیت تئاتر در مشهد یک رویا بود، ولی الان صف‌های طولانی برای خرید بلیت ۵۰ هزار تومانی بسته می‌شود. این رویایی است که به حقیقت پیوسته است.
در مورد تعداد و وضعیت پلاتوها هم می‌گوید: “تعدادی پلاتو در دفاتر تنگ و تاریک ایجاد شده، ولی به هر حال کار پیش می‌رود، هرچند در حد انتظار نیست.
صابری که این روزها نمایش دریاچه‌ی قو را روی صحنه دارد، درباره‌ی کیفیت اجراها می‌گوید: “کیفیت کار‌ها گاهی خیلی خوب است. ولی این‌ها تلاش ماست. دولت چه کار می‌کند؟ جشنواره محوری در کل کشور بیداد می‌کند. همین الان بچه‌ها به طرف جشنواره‌ی تئاتر فجر خیز برداشته‌اند. این یک معضل ۴۰ ساله است. درست است که جشنواره‌ی فجر، ویترین تئاتر کشور است، ولی نباید تنها راه برای نمایش آثار و رسیدن به اجرای عمومی باشد. او درباره‌ی جشنواره‌ی استانی هم می‌گوید: “جشنواره‌ی استانی کژ‌دار و مریز برگزار می‌شود، ولی مشکلاتی دارد. از جمله انتخاب نمایشنامه‌ها و انتخاب آثاری که به جشنواره‌ی فجر معرفی می‌شوند. به نظر من در طول این سال‌ها، جشنواره‌ی استانی جشنواره موفقی نبوده است. در این سال‌ها کارهای خوبی بوده‌اند اما به دلایل مختلف که شاید یکی از آن‌ها انتخاب نادرست هیأت انتخاب آثار باشد، پایشان به جشنواره‌ی استانی نرسیده است.

“علیرضا رواندل”، بازیگر مشهدی هم مثل صابری فکر می‌کند، او هم می‌گوید: “از نظر وجود هنرمندان خلاق و جوان وضعیت تئاتر در مشهد خوب است. ولی مشکل سالن و امکانات اجازه فعالیت مستمر را از این هنرمندان گرفته است. بچه‌ها زیرزمینی کرایه و در آن تمرین می‌کنند.” رواندل هم از اجراهای متعدد و استقبال مخاطبین خوشحال است و می‌گوید: “یکی از علت‌های رونق تئاتر در مشهد و این‌که بچه‌های ما افتخارات زیادی به دست آورده‌اند، این است که بزرگان ما پایه‌گذاری درستی کرده‌اند. او مسئله‌ی دیگری را هم مطرح می کند؛ مهاجرت: “این‌که بچه‌ها در خود مشهد بمانند مسئله‌ی مهمی است. مسئولین باید شرایطی فراهم کنند که بچه‌ها همین‌جا کار کنند. خیلی از اهل تئاتر مشهد به تهران مهاجرت کرده‌اند و تعداد کمی از آن‌ها توانسته‌اند به جایی برسند. بیشترشان سرخورده شده‌اند و دیگر خبری از آن‌ها نیست.
رواندل درباره‌ی آموزش تئاتر در مشهد می‌گوید: “در این زمینه ضعف داریم. اساتیدی مثل محمودرضا رحیمی از تهران می‌آیند و آموزش می دهند. کسان دیگری هم ورکشاپ داشته‌اند، اما باید این ارتباط‌ها بیشتر شود. نباید فقط به نیروهای خود مشهد اتکا کنیم. برای این‌که دانش در این حوزه گسترده‌تر شود باید از استادان دانشگاه تهران بهره ببریم.

اهواز، فراز و فرودهای فراوان
“تئاتر اهواز یا به طور کلی خوزستان در چند سال اخیر با فراز و فرودهایی همراه بوده است. در این سال‌ها به مدد حضور نیروهای جوان و فعال گام‌های مثبتی برای توسعه‌ی تئاتر برداشته شده است. تعداد زیاد و تنوع بالای جشنواره‌های موضوعی در استان یکی از اتفاقاتی است که ما را از سایر استان‌ها متمایز می‌کند. مثل جشنواره تئاتر عربی، جشنواره‌ی لاله‌های سرخ، جشنواره‌ی ملی تئاتر اهواز با موضوع نفت و جشنواره‌های خیابانی و طنز که فرصت خوبی برای بروز خلاقیت هنرمندان ایجاد می‌کند.” این‌ها حرف‌های “مصطفی بوعذار” است؛ مدیر گروه تئاتر “آیین مردم”.

رئیس انجمن تئاتر شاهد اهواز. دبیر نخستین سوگواره‌ی تئاتر میدانی و تعزیه و کارگردان نمایش هم نفس با گرگ. او معتقد نیست که جشنواره‌ی محوری آن هم به شکل موضوعی و مناسبتی می‌تواند ضربه زننده باشد. برعکس می گوید: “خوزستان به دلیل پیش زمینه‌ی جنگ فضای خاصی دارد. مگر می‌شود هنرمندی از جنگ و پوتین و خونریزی صحبت نکند؟” بوعذار وجود مشکلات سخت‌افزاری را منکر نمی‌شود، اما می‌گوید: “در حال حاضر تئاتر اهواز دارد نفس می‌کشد و حرکت‌های ارزشمند و خوبی انجام می‌شود. در انجمن هنرهای نمایشی استان توانستیم اتفاقات خوبی را رقم بزنیم و مدیریت کنیم. این کار باعث شد از اتفاقات کلیشه‌ای و رابطه و باندبازی فاصله بگیریم و به سمت فضایی سالم و با تعامل پیش برویم. بچه‌های ما کم‌تر سراغ متون خارجی می‌روند و جسارتشان کم است.

خودشان جشنواره‌ای شده‌اند. یعنی گذران زندگی‌شان در گرو راهیابی به جشنواره است. جشنواره‌ی استانی هم به دلیل این‌که راه ورود به فجر است، اهمیت زیادی دارد. ولی تمام بضاعت هنرمندان در این جشنواره نمود پیدا نمی‌کند. چون همواره محلی برای نان قرض دادن بوده و از فضای سالم برخودار نیست”. در اهواز هم صدالبته مشکل محل تمرین وجود دارد: “در این شهر یک پلاتو برای تمام گروه‌های نمایشی وجود دارد که هم برای تمرین است و هم اجرا. یک تماشاخانه خصوصی هم داریم که هزینه‌اش بالاست. سالن‌های دولتی هم در اختیار ارگان‌هاست که به تئاتر اختصاص داده نمی‌شود. بنابراین عملا اجراها در همان مجموعه‌ی تالار آفتاب متمرکز است که چندان مجهز نیست. تعداد زیادی از بچه‌ها به دلیل کمبود فضا عملا کنار
کشیده‌اند.

تعدادی هم برای هدفشان می‌جنگند که آن‌ها هم شغل دیگری دارند و در کنارش به تئاتر می‌پردازند.” او در مورد تعداد تماشاگران هم مسئله‌ی جالبی را مطرح می‌کند: “در شهرهایی که سینما وجود ندارد، تئاتر قوی‌تر است. در شهری مثل شادگان تعداد تماشاگران بسیار بالاست و آثار را به زبان فارسی و عربی تماشا می‌کنند. در خود اهواز در سال‌های اخیر مخاطب‌سازی نکرده‌ایم. اجازه داده‌ایم هر تئاتر ضعیفی روی صحنه برود و در نتیجه تماشاگر را از دست دادیم. زمانی تئاتر پویایی خواهیم داشت که در شهرهایی مثل لالی، ازنا و هویزه تئاتر داشته باشیم و در تمام سال اجراها روی صحنه باشند.

شهر باران، شهر رادی
گیلان و رشت به دلیل فضای باز فکری و فرهنگی و نزدیکی به روسیه از اولین مناطق ایران بودند که تئاتر به شکل امروزی در آن شکل گرفت. امروز اما این منطقه هم مشکلات زیادی در حوزه‌ی تئاتر دارد؛ مشکلاتی که آن‌قدر گفته شده‌اند و حل نشده‌اند که “سعید نعمتی” بازیگر تئاتر اولین حرفش این است که شما مگر می‌توانید مشکلات را حل کنید؟ برای چه باید حرف‌های تکراری را باز هم تکرار کنیم؟
او که سال‌هاست بازیگری می‌کند ادامه می‌دهد: “۱۷ سال است تئاتر کار می‌کنم. هیچ‌وقت صدای ما به هیچ‌جا نرسیده است. برای گرفتن سالن جنگ داریم. دانشجوی ترم ۳ بازیگری چون به جایی وصل است می‌تواند سالن و اجرا بگیرد، اما آدم‌های بزرگ نمی‌توانند. این درد است. اداره‌ی ارشاد باید شرایط را سخت‌تر کند تا هر کسی نتواند کار کند.”

دو، سه سال اخیر تماشاخانه‌ی هامون به همت حسن معجونی و تماشاخانه‌ی رادی به همت آرش انتظامی در رشت شروع به کار کرده‌اند. اما غیر از این‌ها سالن‌های زیادی در رشت وجود ندارد. نعمتی می‌گوید: “یک سالن مرکزی داریم به اسم خاتم‌الانبیا که دو سالن دارد که در آن هم کنسرت برگزار می‌شود، هم همایش و برنامه‌های شهرداری و هم تئاتر. از نظر پلاتو هم ۱۰ – ۱۲ آموزشگاه هستند که اتاق‌هایی را به عنوان پلاتو اجاره می‌دهند. شاید از نظر تعداد کافی باشد. اما آن‌چه که بیشتر اذیت می‌کند، هزینه‌هاست که مجبوریم برای ۷ تا اجرا فقط ۸۰۰ هزار تومان برای پلاتو بپردازیم. البته وقتی نمایش دغدغه‌ی کسی باشد پیه همه‌ی این‌ها را به تنش می‌مالد. می‌داند که از نظر مالی تأمین نمی‌شود. ولی باز هم کار می‌کند.”

او مهم‌ترین معضل تئاتر رشت را مثل هر شهر دیگری نبود حمایت مالی از سوی ارگان‌ها و نهادهای مسئول می‌داند و البته کم بودن تعداد اجراها: “تازه در اجرای نهم و دهم است که اثر، مخاطب پیدا می‌کند و تعداد بیشتری به تماشای کار می‌آیند، ولی ما به طور کلی هفت شب اجرا داریم.” نعمتی راه‌حل را توسعه‌ی بخش خصوصی نمی‌داند: “بخش خصوصی نگاه تجاری دارد و خروجی خوبی نمی‌تواند داشته باشد. پس بخش دولتی باید حمایت کند. همان‌طور که آن‌ها در خیلی مواقع به ما نیاز دارند، ما هم به آن‌ها احتیاج داریم.”

 

“محمد پورجعفری” هم که به تازگی نمایش “سعادت لرزان مردمان تیره روز” را در رشت روی صحنه برده است، درباره‌ی تجربه‌ی خودش می‌گوید: “هیچ حمایتی از کار نشد و در یک پلاتوی مستقل هم اجرا شد. بدون هیچ تبلیغاتی.

مدیران ما ادعا دارند که اولویتشان آسیب‌های اجتماعی است. ولی وقتی این معضلات را مطرح می‌کنیم، هیچ واکنشی ندارند. ما به دلیل این‌که در سالن خصوصی اجرا رفتیم ۲۰ شب اجرا داشتیم، ولی اگر می‌خواستیم در سالن اداره‌ی ارشاد روی صحنه برویم، در نهایت می‌توانستیم ۷ شب اجرا داشته باشیم.”

او برعکس خیلی‌ها که از دولت انتظار حمایت دارند، می‌گوید: “به نظر من اتفاقا اگر دولت پایش را کنار بکشد بهتر است. چون وقتی پای دولت و سالن‌های دولتی به میان می‌آید، ممیزی هم بیشتر می‌شود. ولی در تئاترهای خصوصی این اتفاق نمی‌افتد. هرچند به میان آمدن بخش خصوصی هم عوارض خودش را دارد. باید مراقب بود که به خاطر گیشه و درآمد کیفیت کارها تنزل پیدا نکند.”

او درباره‌ی کیفیت آثاری که روی صحنه هستند و سطح کار کارگردانان رشتی می‌‌گوید: “عمده کارگردان‌های ما یک بام و دو هوا هستند، یک کارگردان اول کار مذهبی می‌کند و بعد کار آوانگارد روی صحنه می‌برد. اصلا جهت فکری‌اش معلوم نیست. این باعث می‌شود کیفیت کارها پایین بیاید. در شهرستان تمرینات شبیه خاله‌بازی است. در کل ۲ ساعت می‌توانیم تمرین کنیم. نیم ساعت بچه‌ها دیر می‌آیند و به حرف زدن می‌گذرد و سر جمع ۴۵ دقیقه می‌توانیم تمرین کنیم. این‌ها باعث می‌شود تئاتر در شهرستان‌ها شوخی باشد.”

کردستان، طرح استقرار گروه‌های نمایشی
کردستان از استان‌های ویژه‌ی کشور است و تئاتر این منطقه همیشه حرفی برای گفتن داشته است. در سال‌های اخیر هم جشنواره‌ی تئاتر خیابانی مریوان به یکی از جشنواره‌های مهم تبدیل است. اما آن‌چه “کورش احمدی”، بازیگر و کارگردان تئاتر که متولد ۵۶ است و کارشناس بازیگری است می‌گوید: چندان امیدوارکننده نیست: “جمله‌ی معروف حال تئاتر خوب نیست واقعا در این استان صادق است. تئاتر کردستان از نظر تعداد آثار پیشرفت داشته است، ولی کیفیت کارها تنزل پیدا کرده است. در سال‌های گذشته در هر جشنواره‌ای که اسم شهرهای کردستان می‌آمد، مخاطبان می‌دانستند که با اجرای خوبی مواجه هستند. یکی از عواملی که تأثیر منفی بر کارها گذاشته، طرح استقرار گروه‌های نمایشی بود. پیش از این طرح گروه‌ها برای آماده کردن یک کار از تمام ظرفیت و تئاتری‌های استان استفاده می‌کردند. با طرح استقرار، خواستند گروه‌های مختلف با درجه‌های مختلف شکل بگیرد و بسته به درجه‌بندی از آن‌ها حمایت شود. وقتی هم طرح مطرح شد گروه‌ها استقبال کردند، چون آرمانی به نظر می‌رسید. ولی در اجرا بسیار مشکل پیدا کرد. در این طرح قرار بود هر گروه برای خودش سالن داشته باشد که این اتفاق فقط روی کاغذ افتاد. مشکل بعدی این بود که در هر شهرستان فقط یک آمفی تئاتر چندمنظوره برای کنسرت، همایش، سخنرانی، تئاتر و … وجود دارد. مشکل بعدی این بود که افرادی که در یک گروه فعالیت می‌کنند، نمی‌توانند در گروه دیگر کار کنند. در سنندج مثلا ۳۰ نفر تئاتری بین گروه‌ها پخش شدند. این باعث شد زنجیری که آن‌ها را به هم وصل می‌کرد از هم بگسلد. یکی دو گروه خاص داشتیم که تبدیل به ۶ گروه شدند. برای این‌که تعداد افراد گروه را بالا ببرند و درجه بیشتری بگیرند، از افراد بی‌تجربه و کم‌تجربه استفاده کردند. بعد هم چون حمایت نشدند، از هم پاشیدند. یعنی اتفاقی که قرار بود به تئاتر استان رونق بدهد، باعث افت آن شد و خیلی‌ها هم دلسرد شدند و تئاتر را کنار گذاشتند.

او البته برگزاری جشنواره‌های متعدد را هم یکی دیگر از دلایل افت کیفیت نمایش‌ها می‌داند: “به دلیل همین افت کیفیت، مخاطب از ما فاصله گرفته است. یعنی درواقع ما از مخاطب فاصله گرفته‌ایم. بنابراین درآمدزایی هم نداریم.”

احمدی آموزش را هم مشکل دیگر تئاتر در کردستان می‌داند: “برنامه‌ی بلند مدت مدون برای آموزش تئاتر در استان وجود ندارد. در سنندج ۲ مؤسسه‌ی آموزشی تشکیل شده است. در شهرستان‌های دیگر اصلا آموزشگاه نداریم. در مورد تعداد اجراها هم طبیعتا وضع به همین ترتیب است. اولویت اول با سنندج است. بعد مریوان به دلیل تئاتر خیابانی، بعد سقز و بیجار و شهرستان‌های مثل دهگلان و سروآباد شاید سالی یک اجرا داشته باشیم. وقتی در شهرستانی هیچ اجرایی نداریم. طبیعتا کسی هم برای یادگیری جدب نمی‌شود. چون اصلا نمی‌دانند تئاتر چیست. در شهری مثل سنندج یک کار فقط ۱۰ شب اجرا می‌رود. یعنی تا گروه‌ها شروع کنند و اطلاع‌رسانی کنند تمام می‌شود. بنابراین وضعیت در بقیه شهرستان‌ها کاملا مشخص است.”
و این وضعیت تئاتر در شهرهای بزرگ و مراکز استان‌هاست. در شهرهای کوچک و دورافتاده‌تر هم معلوم است که وضعیت از چه قرار است.

دکتر قطب‌الدین صادقی:
تئاتر پایدار است …
دکتر «قطب‌الدین صادقی» از آن دسته هنرمندان تئاتر است که در کسوت یک معلم دل‌سوز با اهالی تئاتر در شهرستان‌ها به خصوص جوان‌ها، در ارتباط است، در جشنواره‌های مختلف شرکت می کند و کلاس‌های آموزشی برای هنرجویان تشکیل می‌دهد. او وضعیت تئاتر در استان‌ها را با یک کلمه توصیف می‌کند: «ناپایدار» او می گوید: «ناپایداری در همه سطوح وجود دارد. از جمله در تئاتر و اقتصاد آن. متأسفانه تئاتر در هر شهر داستانی متفاوت دارد و جایگاه تئاتر منوط به نظر مدیرانی است که حکومتشان هم مستحکم نیست. به جز چند شهر بزرگ، این مشکلات در همه‌ی شهرستان‌ها وجود دارد. به همین دلیل تئاتر تبدیل به یک فعالیت جشنواره‌ای و هرازگاهی می‌شود. گروه‌ها هم سیال و ناپایدار هستند و وقت کافی برای پرداخت کارشان و بالا بردن کیفیت آن ندارند.»

صادقی در مورد دلیل جدی گرفته نشدن تئاتر در استان‌ها می‌گوید: «مدرنیته هنوز وارد جامعه‌ی ما نشده است. یکی از مظاهر مدرنیته، شهرنشینی است که ویژگی‌اش تولید آثار هنری است. همه‌ی ما از موبایل، تبلت و … استفاده می‌کنیم. ولی این استفاده کاملا غریزی است. ما هنوز مدرن نشده‌ایم. برای کار هنری تنبل هستیم، از طرف دیگر هنر هنوز وارد سبد روزانه مردم نشده است.» بسیاری از دست‌اندرکاران تئاترهای شهرستان‌ها نبود مدیران کارآمد را یکی از دلایل جدی گرفته نشدن تئاتر در شهرستان‌ها می‌دانند. صادقی هم این نظر را قبول دارد و یکی از دلایل پیشرفت نکردن تئاتر در شهرستان‌ها را عملکرد ضعیف مدیران می‌داند. او مثالی هم می‌زند: «در گرگان تالار دولتی را اجاره می‌دهند، و این را نمی‌دانند که باید به بچه‌های تئاتر خدمات بدهند.» از طرف دیگر صادقی معتقد است. «بچه‌های تئاتر هنوز جامعه خودشان را نمی شناسند. حتی با همدیگر خوب نیستند. مسئول نمایش شهری که نمی‌خواهم اسمش را ببرم، به تهران آمده بود تا برای بالا بردن کیفیت و سطح کارها کمک فکری بگیرد. وقتی به شهر خودش برگشت به او تهمت زدند که ۲۰ میلیون تومان رانت گرفته است. در صورتی که من در جریان بودم و می‌دانستم این کار را نکرده و بودجه‌ی بسیار کمی در اختیار داشته است.» اما با تمام مشکلاتی که در شهرستان‌ها وجود دارد، اما همچنان مشتاقان بسیاری به این حرفه می‌پردازند که حتما دلیلش کسب درآمد نیست. «این نسل پر از مسئله و بحران است. این نسل به بیان رسسیده است. ما هیچ‌وقت تا این حد با تولید آثار هنری مواجه نبوده‌ایم. این نسل می‌خواهد حرف بزند و یکی از راه‌های حرف زدن نمایش است. باید به این جوان‌ها رسیدگی کرد و با آن‌ها رفیق و همراه شد و کمکشان کرد و آثارشان را جدی گرفت. این بچه‌ها اعتماد به نفس ندارند. خودشان را از آدم کوچکی که فقط به واسطه‌ی حضور در تلویزیون به شهرت رسیده، کم‌تر می‌بینند و جرأت ندارند حرفشان را بزنند. باید با رفاقت و آموزش و شرکت در اجراهایشان به آن‌ها اعتماد به نفس داد.»

 

نویسنده عباس پوررباب است و مطلب اولین بار در نشریه آزما منتشر و از طریق دفتر نشریه برای بازنشر در اختیار انسان‌شناسی و فرهنگ قرار گرفته است.