انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

قاتل زنجیره ایِ کرونا ویروس و عملکردهای فرهنگی

با شیوع ویروس کرونا ، و خبر افزایش مرگ و میر بیمارانِ کرونایی در ایران و جهان، و از همه مهمتر اثبات جدیّت اش به همگان ، به نظر می‌رسد در پدیدارشناسی «مرگ و زندگی» ، چرخش جدیدی شکل گرفته است که به لحاظ اگزیستانسیالیستی ، ناحیه ی دگرگونی و حمله اش، در وضعیتِ وجودیِ «هراس ـ از ـ مرگ» است. درست همان منطقه ای که تا قبل از جهانگیری ویروس کرونا ، بیولوژیک بسیار پیشرفته ی امروزی و تکنولوژی بسیار بالای پزشکی ، خواهان تسخیرش بودند تا از طریق مقابله با مسئله سالخوردگی و با به تأخیر انداختن مرگ ، به نوعی بر این اضطراب وجودی چیره گردند . اما اکنون با ظهور ویروس کرونای جدید و یا بیماری هایی از این دست ، ویروسی که نامرئی است و هنوز راهی برای مقابله با آن نیست و همانند قاتلین زنجیره ای بدون هر گونه رد پایی، خود را از انسانی به انسانی دیگر می‌رساند و او را با تماس گیرندگان دیگرش دنبال می‌کند و بدین ترتیب بدون هر گونه نشانی ، مناطق مختلف جغرافیایی را به فتح خود درمی‌آورد، باعث شده است که بیشتر از هر چیز با وضعیت عینیِ «هراس از مرگ » مواجه شویم ؛ و شاید حتی لحظه ای این فکر از ذهنمان خطور کند که انسانِ هزاره سوم ، فرقی نمی کند خواه در آمریکا یا اروپا زندگی کند و یا در ایران یا عراق و افغانستان ، همگی در معرض «هراس ـ از ـ مرگ» به سر می‌برند. توجه شود ، مسئله اصلا بر سر «خطر این یا آن جنگ » نیست و یا خطر زلزله و یا سیل ، بلکه نفس مسئله ی «هراس ـ از ـ مرگ» است که تمامی خطوط جغرافیایی و یا معادلات فقر و ثروت را بر هم می‌زند .

بر این اساس، حدس این مسئله هوش چندانی نمی‌خواهد که در بین مسائل شومِ هزاره سوم در عرصه قدرتهای جهانی، تصرف بازارهای مالی و اقتصادیِ جهان ، به امری روزمره و فرعی تبدیل شوند ، و در عوض، توجهاتی اگزیستانسیالیستی ، به «تسخیرِ صِرف هراسِ انسانها ـ از ـ مرگ» و « دستکاری» در آن به وجود آید . با دادنِ شکلی مطابق با تمایلات استثمارگرایانه ی معطوف به این «هراس . در اینجا خوب است اشاره ی کوتاهی به این هراسِ وجودی کنیم که به واقع مرز پر رنگی بین انسان و حیوان ترسیم می‌کند . چنانچه ویل دورانت نیز بر این باور است که تفاوتِ هستی شناسانه ی انسان و حیوان قبل از هر چیز در هراس شان از مرگ دیده می‌شود . زیرا این حافظه ی زیستی است که در انسانها «هراس ـ از «مرگ» را به وجود می‌آورد ؛ حال آنکه حیوانات با چنین هراسی آشنایی ندارند ، و فقط در لحظاتی که حیوانات دیگر در حال فرار از مرگند ، از آن سر در می‌آورند . می‌گوییم «از آن سردرمی‌آورند» ، و این دریافتن، از سر آگاهی و درکِ متصل به تفسیر احساسات و خاطراتِ زیستی ، رویاها و پیش بینی های وجودیِ «به تعلیق درآمده ی ـ معطوف به ـ آینده» نیست ، فی المثل آنگونه که در انسان به منزله وجودی آگاه در جهان ، رخ می دهد و عمل می‌کند؛ بلکه صرفاً «ترسی غریزی» است…؛ بنابراین «هراس از مرگ» تفاوت هستی شناسانه ای است که انسان را با هر رنگ و نژاد و دین و قومیت و ملیتی و جنسیتی و…،که داشته باشد ، از حیوان متمایز می‌کند .

می‌توان در ادامه یادداشت به جنگهای بیولوژیک در آینده پرداخت ، ولی ترجیح مان ثبت پدیداری «هراس کرونایی» است . می‌شود آنرا به «قاتل زنجیره ای» مانند کرد که با پنهان کردن خود در قلمرو روزمره دست به جنایت می زند؛ آنهم در روز روشن، بی آنکه هیچکدام از بهترین آزمایشگاه ویروس شناسی ، در مقام بزرگترین و خبره ترین کارگاههای بین المللی قادر به دستگیری اش باشند. اما همینجا پرسشی مهم شکل می‌گیرد ، مبنی بر اینکه گرچه همه ی قربانیانِ این قاتل زنجیره ای تا کنون با روش هایی مشابه به قتل رسیده اند ، اما به دلیل تفاوتهای زیستیِ قربانیان به لحاظ سیاسی و جغرافیایی ، آیا همه ی قربانیان درک و احساس مشابهی هنگام مرگ داشته اند! ؟ به بیانی آیا «هراس ـ از ـ مرگ» در همه ی قربانیان ، یگانه و به یک صورت رخ داده است !؟ آیا قربانیانی که در ایران و یا در چین جان باخته اند ، هراس را همانگونه تجربه کردند که در آلمان و یا نروژ و یا …!؟ مسلماً پاسخ منفی است و از نظر منطقی که «فرهنگ » سرنمونی را هم لحاظ می‌کند ، می‌بایست متفاوت در نظر گرفته شود ؛ چرا که هراس از ویروس نامرئی که بیشتر به قاتلی نامرئی می‌ماند که پشت درِ خانه مان به کمین نشسته است ، گرچه به لحاظ رفتارِ اجتماعی، همه انسانها در هر نقطه ای از جهان (که کرونا به آن جا سرایت کرده ) موظفند از الگوی محافظتی ای که مبتنی بر دیوان سالاری مدرن است و از سوی سازمان بهداشت جهانی تجویز شده است و دائم هم در حال اطلاع رسانی است، تبعیت کنند ؛ اما نکته ای که می‌ باید بدان توجه کرد، رویکردهای «فرهنگی» ای است که به منزله راه حل و دور کردن هراس از مرگ به کار گرفته می‌شوند.

به بیانی اهمیت «نحوه » ی مقابله با «ویروس کرونا» که در برخی از فرهنگها حتی می‌تواند بسیار خرافه آمیز و مضحک هم باشد ؛ تا جایی که دراین روزها شاهد انتشار ِ وسیعی از این راه حل ها در شبکه های اجتماعی بوده ایم و موضوع شوخی و خنده بسیاری شده است . شکی در این واقعیت نیست که از نظر دیدگاه خو گرفته به مدرنیته، همگی مضحک و خنده آورند؛ اما آنچه فراموش می‌شود ، حضور فرهنگِ خرافی و پوسیده ای است که هنوز وجود دارد و با به خدمت گرفتن رسانه های تکنولوژیکی مدرن همچون شبکه اجتماعی واتساپ و یا …، به بقای خود ادامه می‌دهد. و این یعنی در قلمرو روزمره خواهی نخواهی از قدرت برخوردارند؛ حتی اگر دولت و بروکراسی اش با وجود اعتقادات ، و عملکردهای سنتی ای که دارد ، آن رویکردها را «خرافه» اعلام کند ، با این حال، چیزی از قدرت فرهنگ خرافه آمیزِ موجود در قلمرو عمومی کاسته نمی‌شود؛ چرا که با خرده فرهنگی مواجه ایم که اگر هم بر این تصور باشیم که از جمعیت قابل توجهی برخوردار نیستند ، اما صِرفِ قدمت چند صد ساله اش، تأمل ، بررسی ، و تفسیری خردمندانه می‌طلبد ؛ خصوصاً اگر نخواهیم همان مسیر اشتباهی را طی کنیم که رضا شاه در پیش گرفت و ناگزیر به خشونتی گردید که از لحاظ فرهنگ دموکراتیک قابل توجیه نیست. اینها را گفته ایم تا متوجه مسئله ی مهمی شویم که معمولا نادیده اش می‌گیریم. اینکه دیده شدنِ برجسته ی فرهنگهایی از این دست ، در این ایام ، این حُسن را داشته تا بپذیریم بخشی از ملتِ بزرگ ایران، همین گروهها هستند. حتی اگر خوشمان نیاید و به شدت از وجود آن دلخور باشیم و آنها را ماجراجویانی ضد فرهنگ و یا مقصران عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی کشورمان بدانیم ؛ باز با این حال آنها در هزاره سوم بخشی از همراهانند. حتی اگر فرهنگ شان هنوز از عصر صفویه و خرافاتش تغذیه ‌شود .

و اما در مورد «خود» مان، لازم است بگوییم که معمولا فراموش می‌کنیم، آنچه برای ما اسباب خنده به توصیه های خرافه آمیزِ این گروهِ به اصطلاح عقب مانده ی فرهنگی در مقابله با کرونا را فراهم آورده است ، امری ذاتی یعنی بیرون جسته از عقل و فهم خودمان نیست ! بلکه نشأت گرفته از دایره اطلاعاتِ همواره گشوده به روی جهانی است که به نام دانش از سوی دیوانسالاریِ غرب به ساختار اجتماعیِ اداری ـ پزشکی ایران اعطاء و منتقل می‌شود . بسته ی اطلاعاتیِ همواره در حال تکمیلی که به محض نهادینه شدنش در رسانه های علمی و دانشگاهی و کثیر انتشار در قلمرو عمومی، می‌توانیم مجهز به دستگاه کُد خوان «زیست ـ جهانِ» مدرن شویم .

و از قضا همین دستگاه کُد خوانِ «زیست ـ جهان» مان است که ما را در هراس از کرونا ، به سوی رسانه های اطلاعاتیِ مدرن هدایت می کند (و احتمالا همین امر می‌تواند دلیلِ سیری ناپذیرِ توجه برخی به اخبار شبکه های مختلف ماهواره ای در خصوص کرونا باشد ) ؛ و بسته به اینکه مرجع اطلاعاتیِ منتخب مان کدام باشد، هراس ما شکل و کیفیتی خاصِ خود می‌گیرد ؛ کم یا زیادش می‌کند؛ می‌تواند غیر مستیم ، بی آنکه به زبان آورد، آنرا در ذهن مان به صورت قاتل زنجیره ای ترسیم کند و یا هر شکل دیگری … ؛ و این بدین معنیِ مهم است که گرچه همه ی انسانها مشترکاً برخوردار از ویژگیِ «هراس ـ از ـ مرگ» هستند ، اما «کیفیت و چگونگی»ِ شکل و میزان هراسِ آن، وضعیتی است که توسط همان دایره ی اطلاعاتی به نام «دانش» شکل می‌گیرد.

می‌خواهیم بگوییم این «چگونگیِ تفسیر» ، است که آنرا در قلمروِ تاریخی و فرهنگیِ اطلاعاتیِ مدرن «به ـ وجود ـ می آورد» و ثبت تاریخ می‌کند و بدین ترتیب شکلی از شیوه ی زندگی را برمی‌سازد ؛ و در این مرحله و یا در این بُعد است که تمامیِ آن دایره اطلاعاتی ای که در بالا از آن به منزله «دانش» یاد کردیم ، ابعادِ پنهانِ قدرت سیاسی و امنیتی اش افشاء می‌گردد ؛ خوب است متذکر شویم که این همان مرحله ای است که در «تاریخِ بدن و بدنمندی در ایرانِ معاصر» ، از آن با عنوان «علمِ جهت دار» یاد کردیم. و احتمالا نخستین بار این ماکس وبر بود که تا حدودی به اعماق این قدرتِ عملکردی راه یافت ؛ اما فوکو با شیوه ی خاص خودش آنرا به تبیین درآورد …

باری، در این مورد بخصوص می‌باید مراقب بود تا «امنیتی کردنِ ویروس کرونا» فی المثل در کشورهایی مانند ایران یا چین با « فی نفسه سیاسی و امنیتی بودنِ» دایره اطلاعاتیِ دانش، در مقام وضعیتی که به خودی خود اجتماعی ، اقتصادی و امنیتی است ، یکی پنداشته نشود. تا مبادا وضعیت «هراس ـ از ـ مرگِ» اگزیستانیسیالیستیِ مطرح شده در ابتدای بحث ، از دست برود و پدیداری اش منحل گردد . زیرا چنانچه دیدیم این همان وضعیتی است که قدرت های مطرح در جهان معاصر، با سیاست ها و برنامه ریزی هایشان خواهان تصرف بر آن منطقه اند.

و در آخر شاید خوب باشد به توانمندی بسیار بالایی توجه کنیم که توسط شبکه های اجتماعی ماهواره ای و اینترنتی و دیجتالی ، به منزله سلاحی در مقابله با کرونا تا به امروز عمل کرده است . به نظر می‌رسد ارتباط اجتماعی و انسانی شکل جدیدی را از خود بروز می دهد که بیانگر قدرت انعطافش در ارتباط است. شاید وقت آن رسیده باشد ، تا درباره «تنهایی» و «احساس انزوا» باز اندیشی کنیم و وضعیت های وجودی را با موقعیت های اخیرمان بیازماییم.

اصفهان ـ ۱۱ فروردین ۱۳۹۹