این روزها در محافل هنری و فرهنگی شهر اصفهان، سخن از فیلم بسیار خوب «اصفهان در بوق کارخانهها»، ساخته بهروز ملبوسباف، فیلمساز جوان اصفهانی است.در نقدی که آقای پیروز کلانتری درباره این فیلم نوشتهاند، گفتهای است با این مضمون، برای ساختن این فیلم باید اصفهانی بود (روزنامه اعتماد، آذر ۱۳۹۱).
و در این مجال کوتاه جهت معرفی فیلم شاید کافی باشد به استقبال این سخن برویم. به بیانی کافی است ردّ انگیزه و هدفی را دنبال کنیم که ملبوسباف به عنوان «اصفهانی»، یعنی فردی که از پیشفهم و گذشتهی تاریخی ـ مکانیِ خاصی برخوردار است، آنرا دنبال کرده است.
نوشتههای مرتبط
موضوعی اصیل برای مطالعات جامعهشناسیِ شهر اصفهان: «بیداری اصفهان و اصفهانیها» از طریق پروژهی مدرنسازیِ شهر…
به واقع باید گفت «اصفهان در بوق کارخانهها»، شاهد عینی برخی از نظریههای جامعهشناسی است؛ اینکه در مقاطع مختلف مدرنیزاسیون، ماشینآلات صنعتی خصلتی تماماً اجتماعی داشتهاند. از اینرو در فیلم ملبوسباف میبینیم که ورود ماشینآلات ریسندگی و بافندگی به شهر اصفهان و برپا شدن کارخانهها، علاوه بر ایجاد شغل، رونق اقتصاد شهری و حتا شکوفایی ملی، و نیز شکلگیری طبقات اجتماعیِ «سرمایهدار» و «کارگر»، ساختار طبقاتی شهر نیز متحول میگردد. چنانچه در فیلم از طریق اسناد و مدارک و تصاویر تاریخی، کارگران زحمتکشی را میبینیم که به دلیل شرایط بسیار سخت کار و محروم ماندن از رفاه اجتماعی، به یاری تشکلات خود، به طبقهای انقلابی مبدل میگردند. زیرا توانستهاند با مطالبات مشخص درباره اضافه دستمزد و …. از صاحبان کارخانههای ریسندگی و بافندگیِ بافناز، وطن و ریسباف، هم سطح زندگی خود را ارتقاء دهند و هم با نیت ساختن آینده، یعنی حمایت از دولت مصدق، در امور سیاسی کشور مشارکت کنند.
اکنون کارگران اصفهانی از طریق اتحادیههای خود، پیروزمندانه مبدل به الگویی میشوند برای کارگران و اتحادیههای سایر شهرهای ایران؛ و از قضا به همین دلیل در فیلم میبینیم که از سوی حکومتِ وقت و صاحبان کارخانهها سرکوب میگردند.
در این خصوص شاید بد نباشد به گفتگوهای ملبوسباف با کارگرانی اشاره کنیم که امروز پیر و کهنسالاند، و درباره حوادث آن ایام سخن بسیار دارند. گفتگوهایی که بیانگر وضعیت بسیار مطلوبی است در بازنماییِ موقعیت عاطفی و اجتماعی آنها که به نوبهی خود برای مطالعات انسانشناسی میتوانند جالب باشند ضمن آنکه تمامی گفتوگوها نمونههای قابل توجهی در شیوهی استفاده از تاریخ شفاهی و کارکردهای آن در فیلمهای مستند است. آنهم به این دلیل ساده که همگی سازندهی فضای خلاقانهای برای بازگویان پیر هستند تا بتوانند فارغ از هر گونه ملاحظهی کلیشهای حرف خود را بزنند و بدین سان مخاطب فیلم را به طور مشخص با «انسان اصفهانی» مواجه سازند. انسانی که در لهجهی محلی خود به منزلهی نوعی سکونتگاه زندگی میکند و قادر است از طریق تکهکلامهایی که مقصود خاصی از بیانشان دارد، به یک اشاره افق اجتماعیای را برسازد که فقط هستیشناسی خاص اصفهانی، میتواند ترسیم کنندهی واقعی آن باشد. پس، حتا لهجهی محلی، تکهکلامها و شیوهی بیان و نگاه، موقعیتی تعیین کننده در فیلم «اصفهان در بوق کارخانهها» دارند. آری باید اصفهانی بود و یا در اصفهان سالهایی مدید زندگی کرد تا این فضا ـ قلمرو را دید و دریافت.
باری، کارگران پیر، ذهنی مالامال از خاطره دارند و نیز مشتاق به گفتناند؛ حتا از مکانهای شهری اصفهان. جا ـ مکانهایی که در مبارزات صنفیشان، بخشی از موقعیت سازماندهی در اعتصاب عمومی به شمار میآمدهاند: گفتن از پلهای خواجو، سیوسهپل و پلِ جویی که دو سوی زاینده رود را به هم پیوند میدادند و بدین ترتیب در اعتصاب عمومی کارگران رفیق و همراهی بودند در رساندن آنها به میدان مجسمه (انقلاب امروز). به نظر میرسد این انسانهای پیر و کهنسال در حینی که برای فیلمساز جوان مشتاقانه از مشاهدات و گذشتهی خود میگویند، ناخودآگاه از کارکرد اجتماعی دوربین او و دستگاه ضبط صدایش، باخبرند. زیرا میخواهند تا این خاطرات برای نسلِ جوان امروز و نیز نسلهای آیندهی اصفهانی باقی بمانند. آنها میدانند که همانگونه که امروز دیگر از این کارخانهها خبری نیست، روزی هم برسد که دیگر از خاطرات آنها اثری باقی نماند. خاطرات قهرمانانهی کارگران و شهر اصفهان.
اصفهان ـ آذر ۱۳۹۱