انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فقر هویتی

فقر موضوعی اقتصادی است و برای ارایه تعریف آن از مفهوم خطِ فقر استفاده می شود. خط فقر یا آَستانه فقر، حداقل درآمدی است که برای یک کشور خاص، کافی فرض می‌شود. واضح است که همچون مفهوم فقر، این خط در کشورهای توسعه یافته، نسبت به کشورهای در حال توسعه بالاتر باشد.[۱] البته این تعریف مشهورترین تعریف از فقر است و تعاریف و معیارهای متعددی برای فقر مطرح شده‌است. حتی در منابع مختلف انواع خط فقر هم مطرح شده‌‌اند که به تبع آنها انواع فقیر و شاخص‌های آن نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند.

فقر اقتصادی

فقر موضوعی اقتصادی است و برای ارایه تعریف آن از مفهوم خطِ فقر استفاده می شود. خط فقر یا آَستانه فقر، حداقل درآمدی است که برای یک کشور خاص، کافی فرض می‌شود. واضح است که همچون مفهوم فقر، این خط در کشورهای توسعه یافته، نسبت به کشورهای در حال توسعه بالاتر باشد.[۱] البته این تعریف مشهورترین تعریف از فقر است و تعاریف و معیارهای متعددی برای فقر مطرح شده‌است. حتی در منابع مختلف انواع خط فقر هم مطرح شده‌‌اند که به تبع آنها انواع فقیر و شاخص‌های آن نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند.

مهمترین ایراد وارد بر تعریفهای مطرح شده از فقر این است که همه این معیارها بیرونی هستند و رفتار اقتصادی شخص مورد بررسی از نظر فقر، در این تعریفها لحاظ نشده‌است. به عبارت دیگر در همه تعاریف مطرح شده، فقیر کسی است که درآمد و امکاناتش کمتر از حدی باشد که یک نهاد خارج از او تعیین می‌کند و این معیارها بدون لحاظ کردن رفتار اقتصادی آن شخصِ فقیر، تعیین می‌شوند.

اکنون برآنیم که با استفاده از مفاهیم مطرح شده در تئوریِ اقتصادِ خُرد[۲]، تعریفی درونی و مبتنی بر رفتار مصرف‌کننده از فقیر ارایه دهیم و سپس مفهوم فقر اقتصادی را به فقر در عرصه‌های دیگر انسانی، به ویژه عرصه هویت که موضوع مورد بررسی است، تعمیم دهیم. به عبارت دیگر، قصد ما این است که بتوانیم با ارایه معیاری معین، مصرف کننده فقیر را از مصرف کننده غیرفقیر، تشخیص دهیم تا راه برای شناخت فقیر در عرصه‌های غیراقتصادی نیز هموار شود.

بر اساس تئوری اقتصاد خُرد کالاهایی که یک مصرف‌کننده بر اساس مقدار درآمدش برای خرید انتخاب می‌کند به دو دسته معمولی[۳] و پَست[۴] طبقه‌بندی می‌شوند[۵]. کالاهای معمولی وقتی بیشتر خریداری می‌شوند که درآمدِ مصرف‌کننده، افزایش یابد. برعکس کالاهای پَست وقتی بیشتر خریداری می‌شوند که درآمدِ مصرف‌کننده، کاهش یابد. به عبارت دیگر تغییر در مصرف کالاهای معمولی همجهت با تغییر درآمد است و برعکس، تغییر در مصرف کالاهای پَست برخلاف تغییر درآمد است.

بنابراین یک مصرف کننده هنگامی که یک کالای معمولی را خریداری می‌کند، از سرِ ناچاری این کار را انجام نمی‌دهد چرا که افزایش درآمد، او را به خرید بیشتر از این نوع کالا ترغیب می‌کند و برعکس هنگامی که درآمد او کاهش پیدا می‌کند، او می‌تواند از خرید این کالا، بکاهد. اما درباره کالای پَست، چنین وضعیتی وجود ندارد؛ زیرا خریدار کالای پَست از سرِ ناچاری و اجبار این کالا را خریداری می‌کند، چرا که وقتی از درآمدش کاسته می‌شود، مقدار بیشتری از این کالا را خریداری می‌کند و برعکس، یک مصرف‌کننده بلافاصله هنگامی که بر درآمدش افزوده می‌گردد و به اصطلاح دستش باز می‌شود، از مصرف این نوع کالا، می‌کاهد.

در اینجا و براساس مطالب پیش‌گفته، تعریف «فقیر اقتصادی» را مطرح می‌کنیم. فقیر اقتصادی، مصرف‌کننده‌ای است که در میان اقلامِ مصرفی‌اش، حداقل یک کالای پَست وجود داشته باشد. به عبارت دیگر بر اساس این تعریف، اگر اندکی به درآمد یک مصرف‌کننده اضافه شود و او خریدِ حداقل یکی از اقلامِ مصرفیِ خود را کاهش دهد، این مصرف‌کننده، فقیر محسوب می‌شود؛ همچنین اگر اندکی از درآمد یک مصرف‌کننده کاسته شود و او خرید از یکی از موارد مصرفی خود را افزایش دهد، باز هم فقیر به شمار می‌آید.

به بیان دیگر، تغییر درآمد، ممکن است بر اقلام مختلف مصرفی یک فرد، اثرهای گوناگونی بگذارد، مثلا برخی را همجهت و برخی را ناهمجهت تغییر دهد و برخی را هم ثابت نگهدارد، اما کافیست که یک مورد از اقلام مصرفی فرد بر خلافِ جهتِ تغییرِ درآمد، تغییر کند تا او را فقیر بشمار آوریم.

شاید اکنون این مسئله مطرح شود که براساس این تعریف، بسیاری از افراد، فقیر محسوب می‌شوند. به باور نگارنده واقعیت همین است. در واقع هدف از ارایه این تعریف آن است که گفته شود، فقیر کسی است که بخشی از مصرفش را از سرِ ناچاری انجام می‌دهد، هرچند ظاهرا مقدار کل مصرفش زیاد باشد و در مقابل کسی که به‌ظاهر مقدار کل مصرفش کم است، اما هیچ بخشی از این مصرف را از روی ناچاری انجام نمی‌دهد، فقیر نیست.

تعمیم تئوری اقتصاد خُرد

در اینجا و پیش از ادامه بحث، مختصرا به این نکته اشاره می‌کنیم که تعمیم تئوری اقتصاد خُرد به موضوعاتِ انسانیِ غیر اقتصادی، به لحاظ علمی امری پذیرفته شده محسوب می‌شود. گری بِکِر[۶] ، اقتصاددانی است که دامنه تحلیل اقتصاد خُرد را به پهنه‌ای وسیع از رفتارها و کنش‌های متقابل انسانی گسترش داده است که رفتارهای غیربازاری را نیز شامل می‌شود. وی رویکرد اقتصادی را برای بررسی موضوعاتی اجتماعی مورد استفاده قرار می‌دهد که معمولا در محدوده مورد بررسی توسط اقتصاددانان قرار نمی‌گیرد.[۷] بِکِر به دلیل طرح همین موضوع، در سال ۱۹۹۲ جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد.[۸]

اکنون لازم است که اصطلاحات اقتصادی مطرح شده را به شکلی بیان کنیم که قابل تعمیم به سایر عرصه‌های انسانی نیز باشد. مثلا در تئوری اقتصاد خُرد (مبحث بررسی رفتار مصرف کننده)، کنشگر، مصرف کننده است که برای تعمیم این اصطلاح به سایر موضوعات انسانی، از اصطلاح رفتارکننده استفاده می‌کنیم. همچنین برای تعمیم مفهوم «مصرف‌کننده کالای پَست» به سایر عرصه‌های انسانی از اصطلاح «انجام دهنده رفتار ناچار» استفاده می‌کنیم. دلیل استفاده از واژه ناچار[۹] به‌جای واژه پَست این است که واژه پَست، بارِ ارزشی دارد که بکاربردن آن برای مسائل غیراقتصادی، ممکن است باعث بروز سوء تفاهم شود. به باور نگارنده، کاربرد واژه پَست در مسایل اقتصادی نیز،‌ چندان درست نیست، ولی به دلیل اینکه رایج شده است، در زمینه موضوعات اقتصادی، ناگزیریم از آن استفاده کنیم. برای تعمیم مفهوم درآمد به سایر موضوعات انسانی نیز از واژه امکانات استفاده می‌کنیم. همچنین برای تعمیم مفهوم قیمت،‌ از واژه فشار استفاده شده است. بنابراین همانطور که بر اساس تئوری اقتصاد خُرد یک مصرف کننده با مصرف بیشتر کالاها، مطلوبیت بیشتری کسب می‌کند، در اینجا نیز فرض بر این است که یک کنشگر با انجام رفتارِ بیشتر، سعی در افزایش میزان رضایت خود دارد. البته در هر دو مورد، وجود محدودیت مانع از آن می‌شود که کنشگر بتواند بی‌قید و شرط به انجام رفتارهای مورد نظر خود بپردازد. در واقع یک کنشگر برای اینکه بتواند رضایت خود را حداکثر کند، مجبور است در انجام رفتارهای خود، محدودیت‌ها را نیز در نظر بگیرد و با لحاظ روابطی که خود برای انتخاب میان رفتارهای مختلف تعیین می‌کند، دست به انتخاب بزند.

بدیهی است که همان گونه که در حیطه کالاهای بازاری، هر اقدام، هزینه مخصوص به خود را داراست، در سایر حیطه‌ها نیز این وضعیت حاکم است و یک کنشگر با انجام یک رفتار، فشارهای حاصل از انجام آن را نیز تحمل می‌کند که البته هر کنشگر، محدوده‌ای خاص از فشارها را می‌تواند متحمل شود. ضمنا رابطه جانشینی میان رفتارهای مختلف نیز در حیطه‌های غیر اقتصادی،‌ همچون حیطه اقتصاد موجود است و انجام یک رفتار، بر مقدارِ انجام رفتار دیگر، تاثیر می‌گذارد و آن را محدود می‌کند. مثلا هنگامی که یک کنشگر، زمان خود را صرف انجام یک رفتار می‌کند، امکان انجام رفتار دیگر در آن زمان را از دست می‌دهد.

رفتار هویتی

اکنون به بخش دیگر موضوع می‌پردازیم؛ هویت[۱۰]. اکنون پس از ارایه تعریف از رفتارِ هویتی، بحث را ادامه می‌دهیم تا در نهایت، بتوانیم فقیر هویتی را بشناسیم؛ همانگونه که توانستیم با بررسی رفتار اقتصادی و با استفاده از تئوری اقتصاد خُرد، فقیر اقتصادی را شناسایی کنیم.

در بحث ما تعریف رفتار هویتی چنین است: رفتاری که هویت شخص رفتار کننده را نشان دهد. مثلا وقتی کسی سخن می‌گوید، رفتار هویتی انجام داده‌است، چرا که این رفتار نشان‌دهنده هویت زبانی اوست یا اینکه وقتی کسی در یک مراسم خاص قومیتی شرکت می‌کند، این رفتار او، نشان دهنده هویت قومی اوست.

در اینجا این پرسش مطرح می‌شود مثلا کسی ممکن است علاوه بر زبان خانوادگی‌اش، توانایی سخن گفتن به زبان دیگری هم داشته باشد، در این صورت آیا او هنگام سخن گفتن به زبان دیگر نیز، رفتار هویتی انجام می‌دهد؟ پاسخ به این سوال مثبت است. هرکس می‌تواند چندین هویت زبانی داشته باشد و به باور نگارنده، داشتن هیچ هویتی مانع از آن نمی‌شود که شخص هویت دیگری را نیز داشته باشد. به عبارت دیگر هرکس می‌تواند همزمان چندین هویت زبانی، قومی و امثال اینها را داشته باشد. مسئله مهم دیگر در زمینه هویت این است که هیچ کس نمی‌تواند بعد از اینکه دارنده یک هویت شد، از داشتن آن هویت خلع شود، حتی اگر رفتار هویتی مرتبط با آن هویت را انجام ندهد. همچنین داشتن یک هویت هیچ ارتباطی با اعتقاد شخص ندارد. مثلا اگر کسی اعتقادش را به یک مذهب کنار بگذارد، نمی‌تواند هویت مذهبی‌اش را از دست بدهد. به عبارت دیگر، داشتن اعتقاد و داشتن هویت دو مقوله جدای از هم هستند.

نکته دیگر اینکه هویت، مقدار ندارد؛ بلکه ممکن است وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، نمی‌توان گفت که هویت زبانی فلان شخص بیشتر است، چون او استاد ادبیات آن زبان است یا اینکه مثلا نمی‌توان گفت فلان شخص بیشتر اهل فلان کشور است، چون آن کشور را بیشتر می‌شناسد. نتیجه اینکه دارندگان یک هویت، از نظر داشتن آن هویت با هم برابرند.

در اینجا باید به یک نکته مهم دیگر درباره رابطه رفتار و هویت اشاره کنیم و آن اینکه اگرچه یک رفتار ممکن است نشان دهنده یک هویت باشد، اما هویت عامل انجام یک رفتار نیست. به عبارت دیگر آنچه شخص را برمی‌انگیزد که یک رفتار هویتی انجام دهد، خود شخص است نه هویت او. در واقع خود شخص است که رفتارهای هویتی خود را مدیریت می‌کند نه اینکه هویت یک شخص او را مدیریت ‌کند. این نکته از آن جهت مهم است که در بسیاری مواقع افرادی را به دلیل داشتن یک هویت، به اموری متهم می‌کنند یا اینکه شخصی را به بهانه هویتش تحریک می‌کنند که کاری انجام دهد یا ممکن است به کسی گفته شود که اگر فلان رفتار هویتی را انجام ندهد، هویتش را از دست می‌دهد در حالی که هویت را اساسا نمی‌توان سلب کرد.

در پایان این بخش، تاکید می‌کنیم که ما موضوع هویت را از منظر حقوقی مورد بررسی قرار نداده‌ایم، بلکه نظرگاه ما، فرهنگی است. در واقع شاید به لحاظ حقوقی، سلب هویت کردن از یک شخص ممکن باشد؛ اما از دیدگاه ما، از نظر فرهنگی این کار غیرممکن است. به عنوان مثال این امکان هست که از نظر قانونی، مدرک تحصیلی یک شخص را باطل کرد، اما گرفتن دانش آن شخص، محال است.

تعمیم فقر اقتصادی به فقر هویتی

اکنون با استفاده از مطالب پیش‌گفته، رفتار اقتصادی را به رفتار هویتی تعمیم می‌دهیم. همانطور که هر کنشگرِ اقتصادی با توجه به درآمد خود، اقلام مصرفی خود را انتخاب و خریداری می‌کند، هر کنشگر هویتی هم با توجه به امکانات هویتی خود، رفتارهای هویتی مد نظر خود را انتخاب می‌کند و انجام می‌دهد.

در واقع هر شخص ترکیبی از رفتارهای هویتی مختلف را انجام می‌دهد که مقدار انجام هر یک از این رفتارها با امکانات هویتی او ارتباط دارد و یک شخص هنگامی که امکانات هویتی‌اش افزایش می‌یابد، ممکن است از میزان انجام برخی از رفتارهای هویتی‌اش بکاهد یا اینکه انجام برخی دیگر از رفتارهای هویتی‌اش را افزایش دهد.

مثلا ممکن است وقتی یک شخص زبان دوم را می‌آموزد، از میزان سخن گفتنش به زبان اول، کاسته شود یا اینکه میزان سخن گفتنش به زبان اول در همان سطح اولیه باقی بماند. حتی برای یک شخص ممکن است این وضعیت رخ بدهد که یادگیری زبان دوم، موجب استفاده بیشتر و بهتر از زبان اول شود.

در مورد سایر رفتارهای هویتی نیز، وضعیت همین است. در واقع یادگیری رفتارهای هویتی به معنی افزایش امکانات هویتی شخص است که اگر این افزایش امکانات، انجام یک رفتار هویتی خاص را تقویت کند یا حداقل در میزان بروز آن تاثیر نداشته ‌باشد، نشان دهنده آن است که انجام آن رفتار هویتی، از سرِ ناچاری نیست، اما اگر این افزایش امکانات موجب کاهش در انجام یک رفتار هویتی شود، آن رفتار هویتی، یک رفتار هویتی ناچار است.

اکنون تعریف فقیر اقتصادی را به فقیر هویتی تعمیم می‌دهیم. فقیر هویتی کسی که در میان رفتارهای هویتی خود، حداقل یک «رفتارِ هویتیِ ناچار» داشته باشد، به عبارت دیگر شخصی که به فقر هویتی[۱۱] گرفتار شده‌است، برخی از رفتارهای هویتی خود را از روی ناچاری انجام می‌دهد و چنین شخصی در صورتی که امکانات هویتی‌اش زیادتر شود، این آمادگی‌ را دارد که برخی از رفتارهای هویتی‌اش را کاهش دهد یا حتی اصلا انجام ندهد. در واقع این شخص از انجام برخی رفتارهای هویتی‌اش چندان خشنود نیست و آنچه او را به انجام این رفتارهای هویتی می‌کِشاند، کمبود امکاناتش است.

در پایان، مختصرا به این نکته اشاره می‌کنیم که همانگونه که در عرصه اقتصاد، بروز فقر زمینه‌ساز بروز رفتار گیفنی[۱۲] می‌شود؛ بروز فقر هویتی نیز هویتگرایی افراطی[۱۳] را زمینه‌سازی می‌کند. البته در این مجال فرصت پرداختن بیشتر به این موضوع را نداریم و شرح و تفصیل در این باره را به جایی دیگر موکول می‌کنیم.

#

 

فهرست منابع:

* سایت ویکی پدیا www.wikipedia.org

* سایت رسمی جایزه نوبل www.nobelprize.org

* سایت دانشگاه ویسکانسین www.wisc.edu

 

[۱] https://en.wikipedia.org/wiki/Poverty_threshold

[۲] Microeconomics Theory

[۳] Normal

[۴] Inferior

[۵] https://en.wikipedia.org/wiki/Giffen_good

[۶] https://en.wikipedia.org/wiki/Gary_Becker

[۷] http://www.ssc.wisc.edu/~walker/wp/wp-content/uploads/2012/09/Becker1993.pdf

[۸] http://www.nobelprize.org/nobel_prizes/economic-sciences/laureates/1992/becker-facts.html

[۹] Compelled

[۱۰] Identity

[۱۱] Poverty of Identity

[۱۲] Giffen Behavior

[۱۳] Extreme Identitism