انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

لیبرالیسم مدرن و جایگاه آزادی در آن

استوارت میل مهم ترین اندیشمند لیبرال قرن نوزدهم محسوب می شود او به حکومت دموکراسی معتقد و بایستی او را عامل انتقال لیبرالیسم به لیبرال دموکراسی نامید، وی از نظام هایی که با رای اکثریت برگزیده می شوند، حمایت اما همواره هراس داشت، که این دولت ها به حکومت اکثریت رو به استبداد گرایش یابند: « این نتیجه عیان میگردد که نمایندگان ملت به نام ملت زمام امور را بدست گیرند و معنی این نتیجه اساسی … چیزی جز این نیست که بهترین نوع حکومت حکومت مردمی است». (شیخ الاسلامی، ۱۳۷۶: ۲۳۴). اندیشمندی که بعد از میل بر لیبرالیسم تاثیر گذار بود کارل پوپراست، او که در زمینه آزادی معتقد به عقاید میل بود پیرو لیبرالیسم مدرن است. پوپر با نگارش کتاب« جامعه باز» به بیان عقاید خویش پرداخت. در این کتاب، وی جامعه بسته را محصول کسانی می داند که به کشف قوانین و راه های علمی از هم اکنون معتقدند، او علمی را که ابطال پذیر باشد می پذیرد؛ و معتقد است نمی توان از هم اکنون آینده بشر را تعیین؛ و برای آن تصمیمی اتخاذ نمود چرا که در آن صورت آزادی از انسان سلب و آدمی در راه اجبار قرار می گیرد.

آیزایابرلین متفکری دیگریست که در پیشبرد لیبرالیسم مدرن سهم به سزایی را به خود اختصاص داده است، او در تقسیم بندی جدید از آزادی به آزادی مثبت و منفی اشاره می کند.

آزادی منفی به لیبرالیسم و دموکراسی و آزادی مثبت به توتالیتاریسمختم می شود. برلین و میل را می توان مهم ترین اندیشمندان لیبرالیست دانست که در زمینه آزادی دست به نگارش زده اند میل از طیف لیبرال های کلاسیک و آیزایابرلین از دایره لیبرالیسم مدرن: نکته ای که می باید در این جا به آن اشاره شود وجه تشابه عقاید برلین و پوپر است آنان هر دو بر کسانی چون افلاطون و پیروان جامعه بسته انتقاد دارند، پوپر این گروه را عناصر به وجود آمدن توتالیتاریسم می داند و برلین به طریقی دیگر سعی می کند اصالت تاریخ را رد کند.

فون هایک اقتصاددان مطرح اتریشی را باید پایه گذار نئولیبرالیسم نامیده ، هایک در بحث آزادی پیرو آزادی منفی و از آن حمایت می کند او سه چیز را بزرگ می داند: ۱- آزادی ۲- عدالت ۳- صلح. در واقع وی با چنین رویکردی قصد دارد نشان دهد هر گونه اجبار و فشار که از بیرون بر فرد وارد شود آزادی را نقض می کند.

هایک آزادی را برای آزادی و برابری را برای برابر تلقی می کند؛ و معتقد است، برابری، آزادی را از بین خواهد برد و در حقیقت سخن گفتن از عدالت اجتماعی یعنی نابودی آزادی.

فریدمن ز جمله کسانی است که اندیشه های هایک را می پذیرد؛ و به آن معتقد است. او از سیاست های لیبرال در مقابل دخالت های دولت دفاع می کند:« فریدمن با دخالت دولت از مسیر هزینه های عمومی مخالف و آن را زیانبخش می داند و از محاسن سیاستهای لیبرالی تمجید می کند». (لاژوزی،۱۳۶۷: ۱۶۰).

رژیم های دولت سالار با تمرکز زیاد در امر اقتصادی شرایط رقابت آزاد و مالکیت خصوصی را به خطر انداخته که خود موجب نقص آزادی می شود دولت می بایست در امر اقتصاد دخالت نکند چرا که آزادی اقتصادی به آزادی سیاسی منجر می گردد: « لاپالومبارا می نویسد«…او( هایک) بر «لیبرالیسم اقتصادی» تاکید دارد و پیدایش آن را با لیبرالیسم سیاسی در غرب همزمان می داند او از خود می پرسد اگر لیبرالیسم اقتصادی نباشد لیبرالیسم سیاسی چگونه پیدا می شود؟ رژیمهای دولت سالار مورد نکوهش قرار می گیرند چرا که نتوانسته اند لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی ایجاد کنند». (گن ذیر، ۱۳۶۹: ۲۵۷).

هانا آرنت متفکر دیگری است که عقایدش را می توان در زمره تفکرات لیبرالیسم مدرن طبقه بندی نمود، او که در ابتدا در کلاس های درس هایدگر شرکت جست، از او تاثیر فراوان پذیرفت؛ آرنت با تحقیق در یونان باستان به این نتیجه می رسد که در آن روزگاران زندگی مردم از دو جهت دارای نکات برجسته بوده است:

۱- تامین معیشت

۲- شرکت در عرصه سیاست جامعه

در مورد اول آدمی می بایست برای یک زندگی مناسب و شرایط اقتصادی خوب تلاش می کرد اما زمانی که به عرصه سیاست وارد می شود آزادی را احساس می کند، حتی فرمانروایان نیز تا زمانی که در خانه باشند آزاد نیستند ولی هنگامی که وارد عرصه سیاست می شوند آزادی را حس می کنند. پس «سیاست به معنی آزادی است». او معتقد است سیاست در عصر حاضر تغییر چهره داده و درگیر جوامع توده ای و در اختیار آن واقع شده است.

آرنت را یک فمینیست لیبرال نیز قلمداد می کنند: « مسئله مورد توجه فمینیستها لیبرال یا اصلاح طلب اثبات این امر بوده است که تفاوت های در خور توجه بیان دو جنس ذاتی نیستند بلکه نتیجه اجتماعی شدن و لاشرطی سازی نقش جنسی اند». (هاپسام، ۱۳۸۰: ۹۸).

از جمله شاخص ترین چهره های لیبرالیسم مدرن جان رالز بوده است که با تئوری عدالت اجتماعی سعی نمود عدالت را در قالب یک تفکر سرمایه داری وارد نماید.

عدالت رالز از دو اصل: الف ) اصل آزادی ب) اصل تمایز شکل گرفته در اصل اول بر
آزادی های سیاسی قلم، بیان، عقیده، مذهب تاکید و اصل دوم بر عادلانه بودن توزیع منافع و منابع می پردازد، وی اصل اول را بر اصل دوم برتری داده تا حرمت و ارزش آزادی حفظ شود.

« به طور کلی لیبرال دموکراسی ( دموکراسی به مفهوم رایج) در مقابل لیبرالیسم کلاسیک اساساً متضمن اندیشه برابری و تضمین حقوق و آزادیهای اساسی افراد برای شرکت در تصمیم گیریهای سیاسی مبتنی بر قانون اساسی بوده است». (مصفا، ۱۳۷۱: ۸۱).

آزادی در لیبرالیسم مدرن هم به صورت آزادی مثبت و هم به صورت آزادی منفی وجود دارد. آزادی مثبت در نگاه تی اچ گرین عبارت است از:« آزادی مثبت، بر خلاف آزادی منفی، بر اساس این باور آزادی صرفا نبود محدودیت نیست بلکه قدرت و توانایی عمل کردن برای بالا بردن توانمندیهاست».( ترنس بال و ریچارد داگر، ۱۳۸۴: ۳۸۷).

منابع

ترنس بال و ریچارد داگر” ایده الوژیهای سیاسی و ایده آل دموکراتیک” ۱۳۸۴، ترجمه ی رویا منتظمی، تهران، انتشارات پیک بهار.
شیخ الاسلام، جواد، “زیانهای استبداد”، ۱۳۷۶، چاپ اول، تهران، نشر قومس.
کن، ذیرایرنه،”به کارگردانی دگرگونی سیاسی در جهان سوم”، ۱۳۶۹، چاپ اول، ترجمه احمد تدین، نشر سفیر.
لاژوژی، ژوزف، “مکتبهای اقتصادی”، ۱۳۶۷، چاپ اول، ترجمه جهانگیر افکاری، تهران، نشر شرکت سهامی.
مصفا، نسرین، “نظامهای سیاسی تطبیقی”، ۱۳۷۱، چاپ اول، تهران، نشر دانشکده حقوق و علوم سیاسی.
هاپسام، اریک، “عصر نهایتها”، ۱۳۸۶، چاپ اول، ترجمه ی حسن مرتضوی، تهران، نشر آگه.