فضا در برنامه ریزی همچون یک کلیدواژه عمل می کند و بنیان اصلی فرایند برنامهریزی را تشکیل می دهد. هرچند فضا در دهه های اخیر موضوع بحث بسیاری اندیشمندان از جمله لوفور، هاروی و همفکرانشان بوده اما در برنامه ریزی بیشتر به عنوان واژهی مسلم فرض شده، در نظر گرفته شده و کمتر مورد تبیین و تحلیل قرار گرفته است.
در حوزه ی برنامه ریزی، فضا محصول مشترک انسان و طبیعت و پیوسته در حال دگرگونی است. فضا فصل مشترک محیط زیست(طبیعی و انسان ساخت)، انسان ها، اجتماعات و فعالیت هایشان است که در طی زمان تغییر و تحولات بسیار به خود میبیند و همواره پویایی خود را حفظ میکند.
نوشتههای مرتبط
مفهوم فضا (Space) در برنامه ریزی
سخن از فضا مترادف با کلیتی از محیط کالبدی، اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی است که در آن افراد، گروه ها و کامیونیتیها مستقر هستند. آن ها در تعامل و اثرگذاری بر مکان و در طی زمان، متقابلا از آنچه وجود دارد و یا از گذشته در جریان است، متاثر میشوند. آشکار است که محدودهی فضایی میتواند در مقیاسهای مختلف و از یک خانه، یک محله، یک شهر، یک منطقه یا یک کشور و یا منطقهای بینالمللی را بنا بر قرارداد و اهداف برنامهریزی در برگیرد. تعامل انسان با محیط زیست طبیعی و محیط انسانساخت به گونهای است که همچنانکه ما فضا را شکل میدهیم، فضا نیز متقابلا ما را شکل میدهد.
فضا داراى بعد فیزیکى و غیرفیزیکى (ایستا و پویا) بوده و نیز داراى بعد زمان است. اساسا فضا قابلیت تطبیق، تغییر و گسترش داشته و تغییرپذیرى و بسط پذیرى فضا، نشانهی پویایى آن است. روشن است که فضا، محدودیت رشد داشته و ظرفیت کالبدى و محتوایى آن، نهایتا اشباع مىگردد. لذا لازمه استفاده بهینه از فضا، استقرار پدیدهها در فضا با نظم است تا در مجموع، فضا نظام داشته و به صورت هماهنگ و با حداکثر ظرفیت، کارایى داشته باشد. ایجاد نظم فضایى، خود قابلیتهاى جدیدى را بهوجود مىآورد. (صرافی، ۱۳۶۴)
بذر اندیشههاى نو در علم جغرافیا و مشارکت بنیادى و موثر علوم متعددى چون جامعهشناسى، مردم شناسى، ، فرهنگ، اقتصاد، شهرسازى ،… با نگاه خاص به انسان، مکان و برقرارى پیوند میان انسان و محیط طبیعى و تعبیر از آن بهعنوان فضاى جغرافیایى است. دیدگاه اخیر براى نقشى که فضا در زندگى هر فرد و در نحوه عملکرد جامعه ایفا مىنماید، اهمیتى بسزا قائل است. (کلاوال،۱۳۷۳)
هنگامى که از فضا سخن مىگوییم، تنها فضاى کالبدى (فیزیکى) که مرئى و ملموس است و مترادف «مکان»، مقصود نیست. بلکه فضایى است که به سبب دخالت انسان پیوسته در تحول و تغییر است… و تنها در رابطه با انسان و جامعه معنا دارد. این ادراک انسان است که معنا و ارزش ویژهاى به فضا مىدهد… بنابراین فضا محصول مشترک طبیعت و انسان است که در حال تغییر و تحول دایم است. فضا مجموعهاى از انسانها، فعالیتها و محیطهاى طبیعى و انسان – ساخت است. (صرافی، ۱۳۷۷)
انسان با فعالیت در محیط طبیعی، محیط مصنوع را میسازد. “فضا” مجموعهای از انسانها ـ فعالیتها ـ محیط طبیعی و محیط مصنوع است. به بیان دیگر “فضا” محدود به ابعاد فیزیکی نشده و آنچه را در خود داشته ـ اعم از فیزیکی و غیرفیزیکی ـ را شامل شده و دارای بعد زمان است.(صرافی،۱۳۶۴)
الگوهای سکونت (کوچ نشینی، روستانشینی و شهرنشینی)، مراکز فعالیت (مزرعه، بازار، کارخانه …)، بناهای احداث شده (سد، سیلو، فرودگاه، بندرگاه …)، ارتباطات (راهآهن، جاده، خطوط کشتیرانی، مخابرات و …) و بسیاری پدیدههای دیگر، همه آنها تغییر و تکامل در دوران مختلف یک قلمرو فضایی را نشان داده، در محیط قابل رویت بوده و تحولات رشد و توسعه را در فضا منعکس مینمایند. قاب زیر عناصر متشکلهی فضا را تشکیل میدهد.
عناصر متشکلهی فضا، ماخذ: صرافی، ۱۳۹۰
ویژگیهای فضا در برنامه ریزی:
“فضا” مجموعهی کالبد و محتوا است. هنگامیکه صفتی به فضا نسبت داده میشود؛ بنابر آنکه کالبد یا محتوا را در نظر داشته باشد، حوزه یا قلمروی فضا را مشخص میسازد. مثلاً “فضای شهری” بنا بر کالبد فیزیکی شهر، در حیطهی شهر قرار میگیرد و یا به همین روال، “فضای ملی” در محدودهی مرزهای کشور است. لیکن “فضای بازرگانی” بخشی از شهر و چه بسا حومه شهر و کانالهای ارتباطی را شامل میشود و بنابر محتوا (عملکرد)، حیطهی خود را تعیّن میبخشد.
از مقولات مهم در مبحث “فضا”، مقیاس است. در بعد فیزیکی، مقیاس را به حجم میتوان تعبیر نمود. اما به طور عام مقیاس به قلمرو و حوزهی فیزیکی و غیرفیزیکی فضا مرتبط میشود. باید توجه داشت که قلمروی فضاهای مشخص به صورت طیف بوده و آستانهی آنها قطعی و ثابت نیست و از فضاهای مجاور متأثر میگردد. فضا، قابلیت تقسیم به ذرهفضا و یا کلانفضا را داشته و نتیجتا در نظامی منسجم میتواند محیط یا محاط بوده و به عبارت دیگر جزء یا کل باشد.مقیاس فضا بنا بر توسعه عمودی آن (ازدیاد ارتفاع یا تراکم)، یا توسعه افقی آن (افزایش سطح یا انبساط) و یا ترکیبی از هر دو میتواند ارتقا یابد.(پیشین)
قابلیتهای فضا، علاوه بر قابلیتهای درونی (ناشی از توان عناصر متشکله درون فضا و روابط و عملکرد آنها)، قابلیتهای بیرونی (ناشی از توانهای فضاهای مجاور و اثرات آنها بر یکدیگر) را نیز شامل میشود. پرداختن به توسعه فضایی یک قلمرو مشخص، ما را به شناخت سه نوع فضا رهنمون میسازد که در هر مورد اقدامات ویژهای را میطلبد.
الف – فضاهای فراموش شده یا بکر
توسعه به این نوع فضاها هرگز راه نیافته و به مانند فضاهای متروک، ممکن است دارای قابلیتی (با امکانات فعلی و آتی) باشند که آنها را در متن فضای توسعه جدید قرار دهد. (برای نمونه در مورد ایران، کویر مرکزی و لوت و کرانهی جنوب شرقی). هر نوع دگرگونی در چنین فضاهایی به مثابه تغییر در محیط طبیعی و ایجاد محیط انسان ساخت به منزلهی نوآباد تلقی شده و “نوسازی” میشوند که میتواند بوجودآورندهی فضاهای جدید باشد.
ب ـ فضاهای متروک یا رها شده
اینگونه فضاها چه بسا دارای قابلیتهایی با توجه به سطح تکنولوژی و شرایط اجتماعی ـ اقتصادی گذشته بودهاند و به دلیل تحولاتی، متروک شده یا رو به تخلیهاند. ( برای نمونه فضاهای حاشیه کویر، واحهها و کرانه جنوب کشور). برخی از این فضاها فاقد قابلیت بوده (لااقل به مفهوم اقتصادی و بهرهگیری از آنها) و برخی دیگر با تکنولوژی و شرایط اجتماعی- اقتصادی امروزه، قابلیتهای جدیدی پیدا نمودهاند که در توسعهی فضایی آینده میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد و بر کالبد فرسوده فضای پیشین، جان تازهای بخشیده و با محتوای تازه “بازسازی” شوند.
ج ـ فضاهای توسعهیافته و یا در حال توسعه
اینگونه فضاها بر دو دستهاند:
۱- فضاهای اشباع شده
۲- فضاهای اشباع نشده
در رابطه با تنوع تغییراتی که لازمهی توسعهاند، گاه فضاهای مورد نظر برای توسعه، ظرفیتشان اشباع شده و افزایش تراکم آن به کاهش کارآییها منجر میشود. در صورتی که فضا اشباع نشده باشد، امکان استقرار پدیدههای جدید را دارد. البته باید توجه داشت که گاه فضا اشباع شده مینماید و با سازماندهی مجدد و ایجاد هماهنگی بین اجزاء فضا میتوان ظرفیت آن را افزایش داد. یا آنکه در فضای اشباع نشده نیز با بهرهگیری بهتر و کارا از فضا، ظرفیت بیشتر ایجاد نمود. اینگونه اقدامات در جهت بهگشت وضع موجود و به بیان دیگر “بهسازی” فضاست. (پیشین)
سازمان فضایی
از مهمترین مقولات در برنامهریزی فضایی، “سازمان فضایی” است. سازمان به مفهوم ترتیب و نظم واحدهای یک مجموعهی تعریفشده و دارای هدف است. اگرچه فضا (در استمرار) به خودیخود معمولا سازمان مییابد، لیکن سازمانیابی فضا لزوما سازماندهی بهینهی فضا نخواهد بود. سازمان فضایی عبارت است از ترتیب و توزیع نظامیافتهی واحدهای یک مجموعه در فضا، در راستای عملکردهای عمومی مجموعه. به گفته ” آر. پی. میسرا” از برنامهریزان فضایی مشهور هندوستان ـ در صورتیکه به ارتفاع چند هزار متر بر فراز ناحیهای پرواز کنیم، نقاط گسترده (مراکز زیست) و خطوط رابط آنها (شبکههای ارتباطی و انرژی) و لکهها و پهنه هایی را نیز مشاهده میکنیم (مانند نواحی کشاورزی، جنگل و مرتع ،پهنه های کلانشهری…) که نشان دهندهی سازمان فضا است. از اینرو سازمان فضایی شامل نقاط، شبکهها و لکهها استکه به شرح ذیل قابل بسط هستند:(پیشین)
الف- نقاط یا گرهگاهها : روستاها، شهرکها، نواحی صنعتی خارج از شهر و شهرها.
ب- شبکهها: ارتباطات زمینی، دریایی و هوایی، خطوط انتقال نیرو و انرژی و مخابرات، کانالها.
ج – لکهها یا سطوح: سطوح زیرکشت، جنگل و مرتع، کوهستان و بیابان و کویر، دریا و رودخانه و مرداب،کلانشهرها
ساختار فضایی
بنابر تعریف، انطباق سازمان فضایی بر محیط فیزیکی، “ساختار فضایی” خوانده میشود. ساختار فضایی عبارت است از تجلی روابط درونی و برونی واحدهای یک مجموعهی فضایی و جایگاه اجزای آن بر بستر محیط فیزیکی. یک ساختار فضایی، معمولاً روابط عمودی سطوح سازمان فضاییاش را به صورت ارتباطات منعکس نموده و روابط افقی واحدها را از طریق حوزههای نفوذ و قلمروها نشان میدهد.ساختار فضایی به پیکرهبندیهای (Configurations) متفاوتی ظاهر میشود.(پیشین)
توسعه فضایى (Spatial Development)
تجلى تلاش انسان در جوابگویى به نیازهایش، رشد و توسعه فضا است. فضای توسعه حیطهی چنین تلاشی است که دربرگیرندهی پدیدههای عینی و ذهنی و روابط آنها بوده و محتوای توسعه را کالبد میبخشد.گاه اقدامات هدفمند انسان و کوشش آگاهانه و گاه خودبخودى و اتفاقى به توسعه فضا ختم مىشود. الگوهاى سکونت، مراکز فعالیت، تأسیسات و شبکههاى ارتباطى و بسیارى پدیدههاى دیگر در واقع جلوهاى از رشد و توسعه در فضا قلمداد مىشوند.
از دیدگاه توسعه فضایى، مفاهیم گوناگون به اشکال زیر قابل تعبیر است:
- امکانات فضایى
- محدودیتهاى فضایى
- موانع فضایى
- تنگناى فضایى (پیشین)
امکانات فضایی (قابلیتهای وسیع)، ماخذ: (جوادزاده،۱۳۷۹)
محدودیتهای فضایی (ظرفیتهای نهایی)، ماخذ: پیشین
موانع فضایی (محدودیتهای قابل عبور)، ماخذ: پیشین
تنگنای فضایی (یگانه راه عبور)، ماخذ: پیشین
باید توجه داشت که ” توسعهی فضایی” مفهومی ایستا (استاتیک) نبوده بلکه مفاهیم پویا (دینامیک) و رو به تکامل و همسازی را در بر دارد. عناصر متشکلهی فضا و روابط آنها دائما در حال تغییر کمی و کیفی بوده و نتیجتا قابلیت سازگاری و پذیرش فضا در رابطه با تنوع تغییرات از اهمیت بسزایی برخوردار است.
در طول حیات بشری مراکز زیست و فعالیت به تناسب قابلیتهای درونی و بیرونی فضا، ابعاد وسیعتری به خود گرفتند. سیر توسعهی فضایی از پراکندگی به تمرکز بوده و از چند کومه و غار اقوام کوچک و کوچ رو به دهکده، روستا شهر، شهر، مجموعه شهرهای بزرگ و کلانشهرها انجامیده است.
تمرکز و پراکندگی دو غایت در توسعهی فضایی است که مطلق نمودن هر یک زیانهای بسیاری در بردارد. به دنبال رشد و توسعهی پراکندگیها، همانطور که بر شمرده شد، تمرکز به صورت فرایندی اجتنابناپذیر حاصل میشود. توسعه در سیر انداموار (ارگانیک) خود تمرکزطلب بوده و پیوسته امکان تجمع و تراکم افراد بیشتری در هر نقطه را فراهم آورده است. در واقع میتوان مراحل ذیل را در توسعه فضایی انداموار قانونمند دانست.
الف – پراکندگی نقاط کوچک
ب- تمرکز نسبی بعضی نقاط درون پراکندگیها
ج ـ تمرکز شدید نقطهای درون تمرکزهای نسبی(صرافی،۱۳۶۴)
در صورت سیر وابسته و غیرانداموار، توسعه فضایی ممکن است به تمرکز مطلق (قطبی شدن) و حذف پراکندگیها ختم شود.
اندیشههاى اساسى آمایش(برنامه ریزی جامع فضایی)
تفکر درباره آمایش سرزمین، نشأت گرفته از واقعیتهاى موجود انکارناپذیرى است که ناظر بر شدت گرفتن مناسبات سرمایهدارى، منطق درونى نظام و بازدهى اقتصادى در کوتاهترین مدت و با کمترین هزینه به همراه ساختار به شدت متمرکز برنامهریزى و اولویت به ابعاد اقتصادى برنامهریزى است.
رشد اقتصادى سریع، زایندهی جهشهاى ژرف است. این جهشها، تنشها و مشکلهایى را پدید مىآورند که تسلط بر آنها دشوار مىنماید. جمعیت در فضاهایى بیش از پیش محدود تمرکز خواهد یافت و سبب پیدایش بسیارى از مشکلات بهرهگیرى شدید از منابع طبیعى، تخریب محیط زیست و کیفیت زندگى خواهد شد؛ ضمن آنکه فضاهاى وسیعى که از لحاظ جغرافیایى محرومترند در خطر متروکماندن و حاشیهاىشدن قرار خواهند گرفت.
فکر آمایش سرزمین، زاییده آگاهى یافتن به حدت این مشکلات و فوریت راهحلى است که ضمن پىریزى پایههاى رشد هماهنگ در درازمدت، ضرورتهاى رشد و آمال افراد جامعه را با هم پاس بدارد. (ستیران،۱۳۵۵)
از این رو مىتوان ضرورتهاى آمایش را این چنین بیان کرد: نخست اینکه رشد اقتصادى، بدون هیچ پاسخى به نیازهاى اساسى جامعه، توسعه شهرى و حرکات مهاجرتى را شدت بخشیده و ملاحظات مهمى را پیش رو مىآورند که بایستى مهار شوند. این ملاحظات در این فکر ساده خلاصه مىشوند که در فراسوى ضرورتهاى توسعه، انسانهایى وجود دارند که در یک سرزمین زندگى مىکنند و باید از این تغییرات بهره برند و نه آنکه قربانیان آن باشند. سپس اینکه، نحوه پخشایش افراد در فضا، در نحوه بهرهمند شدن آنها از رفاه، نقش مهمى ایفا مىنماید. از این دیدگاه، آرایش فضایى سرزمین، اهمیت بهسزایى دارد. علاوه بر آن، کارایى اقتصادى تنها به عوامل فنى، کمى، بخشى و کوتاهمدت محدود نمىشود؛ بلکه ملاحظات کیفىتر، کلى و بلندمدت را نیز در بر مىگیرد. (پیشین)
برنامهریزى آمایش سرزمین، در پى آن است که به برنامهریزى، بعد جدیدى بدهد که همان نحوه توزیع و سازمانیابى انسانها و فعالیتها در سراسر سرزمین است. این امر نه تنها از نظر رفاه افراد، بلکه از لحاظ کارایى خود اقتصاد نیز نقشى بنیادى بازى مىکند. این توزیع فضایى انسانها و فعالیتها دیگر نمىباید به عنوان نتایج پرهیز ناپذیر مکانیسمهاى اقتصادى تلقى شود، بلکه باید به خودى خود موضوعى براى تفکر باشد.
در واقع تفکر درباره بازتاب فضایى تغییرات ناشى از تحولات اقتصادى بهویژه از دیدگاه اجتماعى یکى از اندیشههاى اساسى آمایش را دربرمىگیرد. لذا براى نیل به تامین رفاه و توسعه در همه مناطق، بخصوص در شرایطى که تحلیلهاى اقتصادى منحصرا به جنبههاى قابل سنجش واقعیتها مىپردازند؛ آمایش سرزمین باید کوشا باشد تا همه عوامل و عناصر، حتى آنهایى را که قابل اندازهگیرى و سنجش نیستند، مورد بررسى قرار دهد. براى نمونه، در مورد تعیین محل استقرار یک کارخانه مشخص، سیاست آمایشى علاوه بر نکات فنى و مالى مربوط به فعالیت این واحد تولیدى، پیامدهاى استقرار آن را در محیط زیست، در هزینههاى عمومى یا دولتى زیرساختهاى لازم، و در تغییرات اجتماعى ناشى از فعالیت کارخانه را در نظر خواهد گرفت. (مونو،ژروم، ۱۳۷۳)
بر این مبنا، رویکردهاى آمایشى مشتمل بر موارد زیر است:
- فضا: فضا تکیهگاه مشترک همه فعالیتها است. مناسبات همجوارى فعالیتها و افراد، پراکندگى اثرات تصمیمهاى گرفتهشده، مستقیما به سازمان فضا بستگى دارد.
- دورنماى درازمدت: تفکر درباره سازمان فضا، نمىتواند به دورنمائى کوتاه مدت (۵ یا ۱۰ سال) اکتفا کند، چراکه چنین دورنمائى بیش از آن نزدیک است که نتایج منطقى گزینههاى مورد نظر را بتوان به حد کافى برآورد کرد.
- برداشت کلى: که در برگیرنده همه عوامل بین منطقهاى، بین بخشى و بین انضباطى در رابطه متقابل آنها با یکدیگر است.
- بعد کیفى مسائل: بعد کیفى، در واقع مکمل برداشت کمى برنامهریزى اقتصادى است. چنین بعدى ظاهرا دقت بعد کمى را ندارد. اما الزاما بیش از آن یک جانبه نیست. (ستیران،۱۳۵۵)
علاوه بر آن، مطالعات برنامهریزى آمایشى با دو گام اساسى که مکمل یکدیگرند، سازمان مىیابد:
- تدوین تشخیص وضعیت درباره وضعیت فعلى و گرایشهاى کنونى که هدفش عبارت است از فراهم کردن شناخت درباره نظام اجتماعى – اقتصادى سرزمین، از ظرفیتها، قابلیتها و محدودیتهاى آن و نیز مکانیسمهاى حاکم برآنها. تشخیص وضعیت بر محور تعیین ماهیت مشکلات کنونى یا پیشبینى شدنى استوار است که برنامهریزى آمایش مىتواند عناصرى از راهحلهاى آنها را ارائه دهد.
- طرح آمایش درازمدت که مىباید مجموعهاى همساز از گزینهها و نتایج فضایى منطقى مترتب بر آنها را در درازمدت و نیز سیاستهاى اجرائى لازم براى عملیکردن طرح آمایش را عرضه کند.
در واقع این دو کوشش به هم وابستهاند، طرح آمایش مىباید پاسخگوى مشکلهایى باشد که در تشخیص وضعیت شناخته مىشوند، و این در حالى است که تشخیص وضعیت خود بدون فکر آمایش سرزمین تصور کردنى نیست. (پیشین)
همچنین با توجه به اینکه در برنامهریزى آمایش سرزمین، تمامى عوامل شکلدهنده به فضا درنظر گرفته مىشوند، مضمون اصلى آن موارد زیر را دربرمىگیرد:
منابع طبیعى و محیط، بخش کشاورزى، بخش صنعت، بخش خدمات، حمل و نقل و زیربناها، جامعه شهرى، جامعه روستایى، محیط زیست و کیفیت زندگى، جهانگردى. (پیشین)
محملهاى مناسب آمایشى
حتى مترقىترین و فراگیرترین برنامههاى تدوین شده توسعهاى، نیازمند فراهم آوردن زمینههاى مناسب هستند تا بتوانند، نتایج مورد انتظار برنامه را به بار آورند. یک برنامه توسعه تا زمانى که راهبردهاى مشخص و شفاف و سیاستهاى همسو با آن و همچنین محملهاى مناسب اجرایى خود را تعیین و شناسایى نکند، در هر مرحله از اجرا با موانع متعددى مواجه شده و راه به جایى نمىبرد. به این ترتیب برمبناى تجارب بدست آمده، اصلىترین موارد در زمینههاى یاد شده عبارت است از: (جوادزاده،۱۳۷۹)
- مرکز قانونی: بستر سازىهاى لازم براى آن که طرح آمایش (منطقهاى یا ملى) بتواند عملا به پیش برود، در وهله اول، اقتدار قانونى است که این اقتدار به دلایل متعدد با مشکلات فراوانى مواجه است. اول اینکه ساختار نظام برنامهریزى معمولا عمودى و برحسب بخشهاى اقتصادى است و نه بطور افقى و برحسب فضا. لذا چنین ساختارى به هیچوجه آمادگى براى پیروى از مزیتها و نیازهاى منطقهاى را ندارد. علاوه بر آن، در هرکجا که اهداف منطقهاى به آنها تحمیل شود، به هیچوجه علاقهای به هماهنگ کردن فعالیتهاى خود با این اهداف را ندارد. از این رو براى برطرف کردن چنین مانعى، ایجاد مرکز قانونى به عنوان مرکز برنامهریزى آمایشى که بتواند به برنامه نظم بخشیده، هماهنگىهاى لازم را ایجاد نماید و همچنین براى اجراى برنامهها، هیچ منعى نداشته باشد؛ بسیار ضرورى و مبرم است.
- عدم تمرکز قدرت: تجربههاى متعدد نشان داده است که هرچه اهداف برنامهریزى با نگرشهاى اجتماعى و انسانى و حفاظت از محیط زیست قرینتر باشد، به همان نسبت اعتقاد به رهیافتهاى مشارکتى در آن راسختر و عمیقتر است. این رهیافتها معمولا اعتقاد به درونزایى، خوداتکائى، توسعه یکپارچه شهرى – روستایى، اولویت صنایع کاربر و در پیوند با بخش کشاورزى،… دارند. به همین دلیل نیز براى پیشبرد برنامه عمیقا نیازمند حضور موثر و مفید مردم و مشارکت عملىشان، مىباشند. باید هرم تیز قدرت را، به نفع مردم متحول کرده و نظامى متوازن با ارتباطات متقابل رفت و برگشتى را در آن ایجاد کرد. تحول اخیر، فرایندى است که با مشارکت نهادهاى مردمى و دولت بدست مىآید.
- قابلیتهاى منطقهاى: سطح زمین، مقولهاى همگن نیست. بلکه از جایى به جاى دیگر، بهگونهاى چشمگیر، بهلحاظ بارورى، جاذبه و بهویژه برخوردارى از منابع متفاوت است. این تغییر کیفیت، الگوها را تغییر مىدهد. این تغییرات معمولا از طریق اعمال تغییراتى در شدت استفاده از زمین و همچنین در تمرکز فعالیتها حاصل مىشود. (Morrill,1974)
درنظر گرفتن مزیتها و قابلیتهاى منطقهاى در واقع بیانگر آن است که از یک سو تمامى قلمرو سرزمین با درجات متفاوتى از توانمندىهاى متعدد برخوردارند و از سوى دیگر تکیه بر همین توانمندىهاى درونى براى رسیدن به هدفهاى توسعهاى ضرورت نام دارد. تفکر اخیر، نشأت گرفته از رهیافتهاى برنامهریزى توسعه درونزا بوده و لذا بر مزیتهاى نسبى فضاها و قابلیتهاى طبیعى و انسانى اتکا مىنماید. به این ترتیب با توجه به شرایط خاص هر منطقه، منابع متعدد شناسایى شده و تلاشها معطوف به فرآورى و بهرهبردارى عقلایى از منابع مىگردد. فرایند اخیر، خود بوجودآورنده قابلیتهاى جدید فضایى است.
- اولویت توسعه به مراکز شهرى بزرگ، کوچک و یا روستاها: آمایش سرزمین همواره با بحث پایانناپذیرى در این زمینه روبرو بوده است که آیا باید مناطقى را حائز اولویت شناخت که قادر باشند کوششهایى را که در آنجا به عمل مىآید در کوتاهترین مدت بارور سازند و یا مناطقى که با وجود مزیتهاى نسبى و قابلیتها، مهجور ماندهاند ارجح شمرده مىشوند؟ آیا باید شهرهاى پرجمعیت و بزرگ را بیشتر و بیشتر از خدمات سطح برتر انباشت و یا اینکه آن را بطور متناسب در میان کانونهاى زیستى متوسط و کم جمعیت توزیع کرد؟ آیا قطبها و محورهاى توسعه انتخاب شده، همان مراکزى هستند که از قبل وضعیت نسبتا بهترى داشتهاند یا اینکه مىتوان کانونهاى مستعد توسعه را برمبناى توانمندىهاى بالقوه شناسایى کرد؟
باید دانست که برنامهریزى آمایش سرزمین با هدف ایجاد توسعهاى پایدار، ارتقاء کیفیت زیست جامعه انسانى را با تاکید بر حفظ محیط زیست و توازنهاى اکولوژیک (بومشناسانه) مدنظر دارد. جهتگیرىهاى مرتبط با هدف اخیر برمبناى توسعه درونزا، اتکاء به قابلیتهاى درونى و مزیتهاى منطقهاى، بهرهورى بهینه از منابع طبیعى و انسانى و توجه به ابعاد زیست محیطى و ارائه سلسله مراتبى از کانونهاى زیستى است که از نظر شاخصهاى توسعهاى تحت پوشش خدمات سطح برتر قرار بگیرند. به این ترتیب شفافیت در تدوین خط مشى کلان توسعه (در مقیاس منطقهاى و ملى) از الزامات اساسى در برنامهریزى آمایشى است.
- توریسم: از میان همه عواملى که ممکن است در طول دهههاى آینده، نحوه بهرهبردارى از زمینها را تحت تأثیر قرار دهد، سر رسیدن «تمدن فراغت و سرگرمىها» مسلما بیشترین نقش را خواهد داشت. بىگمان، جهانگردى بهصورت پر رونقترین صنعت جهان در خواهد آمد و مناطقى را که براى این کار آماده شده باشند، بیش از پیش آباد و ثروتمند خواهد کرد.
در این میان، آمایش سرزمین در بخش جهانگردى نقش عظیمى برعهده دارد، مشارکت در حفظ چشماندازهاى طبیعى سرزمین و تجهیز مناطق توریستى به وسایل رفاهى و خدماتى لازم، از مهمترین وظایف برنامهریزىهاى آمایشى است.
ضمن اینکه باید توجه داشت که سهیم کردن مردم هر منطقه توریستى در ایجاد واحدهاى خدمات توریستى و برگشت درآمد حاصل از آن، به آنان؛ اصل مهمى است که همواره باید تمهیدات مناسب و در خور آن را اندیشید. (مونو،ژروم،۱۳۷۳)
- ارتباطات: آمایش سرزمین بدون نظر مشخص در مورد سازماندهى حمل و نقل، قابل تصور نیست. با این حال، تدوین چنین نظرى، مستلزم تحلیل دقیقتر نقش ارتباطات در زندگى مردم از نظر اجتماعى – اقتصادى و تحول قابل پیشبینى آن است. بدون شک، ارتقاء کمى و کیفى شبکههاى ارتباطى نقش مهمى در تحولات مرتبط با فرایندهاى برنامهریزى توسعه فضایى ایفا مىنماید. (پیشین)
نقد برنامه ریزی شهری ـ فضایی
لوفور از جامعه شناسان مشهور و پرکار قرن بیستم است که آوازه ی نظرات انتقادیاش به مناسبات تولید سرمایه داری و تحت قیمومت درآوردن فضا به مثابه لوکیشن زندگی روزمره در جایجای جهان به گوش می رسد. نظرات وی در باره ی تولید فضا، از مهم ترین و بحث انگیزترین نظریه ها در میان اندیشهورزان است که خود از اهمیت زیادی برخوردار است.
لوفور پرورش برنامه ریزی را به عنوان دیسیپلینی حرفه ای همراه با ایدئولوژی تفکیک ناپذیری در باره فضا، حرکتی مهم در راستای کنترل بازنمایی های فضا و همراه با ان کنترل کاربرد پرکتیس های فضایی می بیند که تاثیر بدی روی زندگی روزمره می گذارد. … فضای روزمره مقید،تنظیم شده،چارچوب یافته،نظم یافته ، و در نتیجه تحت سلطهی اقتصاد، اقتدار و دولت قرار میگیرد.
لوفور برنامه ریزی شهری را دربرگیرندهی نوعی ایدئولوژیِ ضمنی و به ندرت ابراز شده میداند که از سه ویژگی تشکیل شده است؛ برنامه ریزی شهری به سان
(الف): فعالیتی یک دست با رویکردی علمی و تکنیکی است که
(ب): درگیر بررسی روشمند دیسیپلین با هدف برقرار کردن نوعی شناخت شناسی برای آن است که
(پ): می تواند این پیکره دانش را به عنوان نوعی علم فضا که در سطوح خرد و کلانِ فعالیت/کنشگری اجتماعی درگیر است به کار گیرد.
اکنون این فضایی که به واسطه روابط کنونی تولید، بازتولید و سلطه تولید می شود، به تسخیر طرح «همگنی-تلاشی-سلسله مراتبی سازی» درمی آید.
همگنی : فضایی که در نیمه دوم سده بیستم شکل گرفت در مقیاس جهانی بازتولید میشود. به واسطه سازماندهی و اطلاعات، نوعی یگانگی فضای جهانی تولید می شود که دربرگیرنده نقاط نیرومند(مراکز) و پایه های ضعیفتر و مغلوب (حاشیه ها) است.فضا فراورده روابط سلطه و استراتژیهایی است که در راس دولت تعیین میشوند. این امر نه تنها در مقیاس هریک از دولتها، بلکه در مقیاس بینالمللی و جهانی نیز روی میدهد،یعنی در مقیاس نظام دولتی سیاره ای.
تلاشی/تجزیه: فضا به فضاهای جداگانه ای تجزیه میشود که با کارکردهایی که درون این فضاهای متمایز اعمال میشود، اشغال شده اند: کار، مسکن ،فراغت، جابجایی و حمل ونقل ،تولید، مصرف.
سلسله مراتبی کردن: فضاهایی که به این ترتیب در امر همگن تجزیه شدهاند، در سلسله مراتب قرار میگیرند: فضاهای اشرافی،فضاهای پیش پاافتاده، فضاهای مسکونی، فضاهای کارکردی که به نام «تسهیلات» شناخته میشوند و خود برحسب اهمیتشان دستهبندی میشوند…..
فضا به شکلی فزاینده بســان حوزهی بنیادی و بسیار مهم بررسی و تحلیل اجتماعی به رسمیت شناخته شده است.
فضا و زمان ،عواملی صرفا مادی نیستند بلکه بسان وجوه سازندهی پرکتیس اجتماعی فهم میشوند.
شهر (به مثابه بستر تولید اجتماعی فضا) به علت وجودی انباشت سرمایه ،سلطهی ارزش مبادله؛ همهگیرشدن مصرفگرایی افراطی، نه تاریخی است و نه اجتماعی، بلکه بر ضد هردو عمل میکند.ضد انسان، ضد طبیعت، ضد تاریخ و ضد جامعه. به این ترتیب،علم شهر نیازمند بازه تاریخی برای شکل گیری و جهت دادن به عمل اجتماعی است. (لوفور،۱۳۹۳)
منابع:
جوادزاده،آذر،۱۳۷۹،برنامه ریزی آمایش منطقه زاگرس مرکزی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد تهران- مرکز
صرافی، مظفر، ۱۳۹۰، دورهی آمایش و توسعه فضایی، جلسهی اول و دوم، معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور
صرافى، مظفر (۱۳۷۷). مبانى برنامهریزى توسعه منطقهاى. سازمان برنامه و بودجه.
صرافى، مظفر (۱۳۶۴). سیرى در مباحث توسعه فضایى، با نگاهى ویژه به طرح آمایش سرزمین. دفتر برنامهریزى منطقهاى. سازمان برنامه و بودجه. (این گزارش پایهی اصلی این نوشته محسوب می شود.)
کلاوال، پل (۱۳۷۳). جغرافیاى نو. ترجمه: دکتر سهامى. ناشر: مترجم.
لوفور،هانری،۱۳۹۳، فضا و شیوه تولید، گردآوری و ترجمه آیدین ترکمه، از مجموعه مقالات درآمدی بر تولید فضای هانری لوفور، انتشارات تیسا
مهندسین مشاور سیتران (۱۳۵۵). مطالعه استراتژى درازمدت طرح آمایش سرزمین. گزارش نهایى دوره اول، جلد اول.
مونو، ژروم و دوکاستل باژاک (۱۳۷۳). آمایش سرزمین. ترجمه: دکتر موفقیان. مرکز مطالعات برنامهریزى و اقتصاد کشاورزى، وزارت کشاورزى
R.L.Morrill (1974). The spatial organization of society pp. 211-212.