انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فضا در دیدگاه هنرمند

فضاهایی که بتوان نام «هنری» به طور عام بر آنها نهاد بسیارند ؛ازجمله مؤسسات هنری ، دانشکده های هنر ، گالری ها و موزه های هنری . . . اما خانه و آتلیه یکی از اصلی ترین فضاها برای هنرمندان محسوب می گردد که معمولاً دارای فضا و چیدمانی خاص می باشد . برای مثال صندوقچه ای قدیمی که درب آن توسط خود نقاش ، نقاشی شده است ، تبدیل به میز پذیرایی منزل آن نقاش می گردد ؛ در آتلیه یک خطاط ترازوی دو کفه ای بزرگ از سقف بر بالای میز آویزان می گردد ؛ پارچه حریر بنفش رنگی بدون داشتن کارکردی عملی و به طور آگاهانه روی کاناپه آتلیه گذاشته می شود . . . این طور فضاسازی ها لزوماً به یک فضای بزرگ ساختمانی محدود نمی شود به طوریکه گاهی می توان در محدوده یک میز شخصی هم چیدمانی خاص را که به ایجاد یک فضای خاص می انجامد شاهد بود ؛ برای مثال کشکولی پر از خرده کاشی روی میز و یا آویزان کردن ده ها تسبیح به سه پایه نقاشی و . . .در واقع در اینجا مثال هایی از خانه و آتلیه هنرمندان ذکر شد اما می توان این نوع نگاه به فضا را به فضاهای دیگری هم تعمیم داد . لذا مسأله ای که در اینجا قابل توجه می نماید ، نوع نگاهی است که هنرمند به فضا دارد .

مدرنیته تحولی معناشناختی از مفاهیم را برای ما به ارمغان آورد که با تغییر معنای بسیاری از مفاهیم ازجمله فضا همراه بوده است . وقتی کلمه «خانه» آورده می شود ، همراه با آن مفاهیمی به ذهن خطور می کند که بسته به فرهنگ های مختلف ، متفاوت است ولی خانه بیش از آنکه ساختاری کالبدی باشد ، ایجاد کننده یک فضاست که این فضا ابعاد مختلفی را در بر می گیرد . «مامفرد بر این نظر است که انسان قبل از آنکه حیوانی «ابزارساز» باشد ، حیوانی «نمادساز» است . دلیل این ادعای او این است که انسان بسیار پیشتر از آنکه در ساخت ابزار مهارت پیدا کند به اسطوره وآییین پرداخته است و بیشتر توان خود را در این راه صرف کرده است .»(براتی ، ۱۳۸۲ ، ۲۶ )

این در حالیست که امروزه به فضا بیشتر با دیدی کارکردی نگریسته می شود که باعث می شود مفهوم فضا بیشتر جنبه فیزیکی پیدا کرده و منجر به شکل گیری فضاهای استاندار شده ای در سبک هایی رایج و تحمیل نوعی یکنواختی به فضاها می گردد . در حالیکه جنبه فیزیکی فضا از جنبه غیرفیزیکی (بعد فرهنگی ، روانشناختی ، معنوی . . .) آن تفکیک ناپذیر می نماید . به طور خاص به مفهوم «خانه» به عنوان مصداقی از فضا بازمیگردیم ؛ معنای این کلمه در زبان و تاریخ و فرهنگ ایرانی دارای لایه هایی ژرف می باشد . خانه با ماندن (بقا) ، مانیستن ، جای باش و بودن برابری می کند لذا «سکونت کردن» عین بودن است … نکته مهم دیگر اینکه لغت «خانه» با دنیا وآرامگاه و گور نیز مترادف است . (براتی ، ۱۳۸۲ ، ۵۲) در عین حال که این مفاهیم دارای چنین معناهای ژرفی هستند اما امروزه ما شاهد بروز خارجی این معانی در فضاهای اطرافمان نیستیم . در واقع در اینجا تأکید بر سر مقولات ذهنی در رودررویی با واقعیات بیرونی می باشد .

یکی دیگر از این مقولات ذهنی «هویت» می باشد . «هویت در معنای انسان شناسانه آن یک ساز و کار رفتاری-ذهنی است که به صورت انتسابی (ساختارهای ژنتیکی-بیولوژیکی) یا به صورت اکتسابی(سیستمهای متفاوت رسمی و غیر رسمی اجتماعی کردن) به فرد انتقال یافته و به وی امکان زیست در جامعه می دهد و یا او را نسبت به جامعه اش حاشیه و در نهایت از آن اخراج می کند .»(فکوهی ،۱۳۸۷)

بر مبنای این تعریف انسانها برای زیستن در جامعه و حفظ بقای اجتماعی خود نیاز به کسب هویت دارند . هویتی که خود را در برابر دیگری قرار دهد و بتوان با آن خود را از دیگری متمایز کرد . این یک سازو کار فرهنگی-اجتماعی منطقی می باشد .

اما یکی دیگر از ارمغان های مدرنیته افزایش فضا های هویت زدا بوده است . در اینجا نیز تأکید بر هویت در مقولات ذهنی آن در ارتباط با فضا می باشد . بخشی از این موضوع آن چیزی است که مارک اوژه به آن اذعان دارد ؛ اینکه هویتی که باید در یک فضای فرهنگی ساخته شود ، به صورت کامل شکل نمی گیرد زیرا در یک فضای غیر فرهنگی قرار می گیرد و اینگونه با یک نامکان مواجه می گردیم .

به بیانی شاید بتوان گفت از میان رفتن مکان به از میان رفتن هویت منجر می گردد . به همین نحو عمق معنای خانه که با بودن برابر است از میان می رود . در چنین وضعیتی است که فضا برای هنرمند اهمیت می یابد . در دورانی که فردیت و ناپایداری را رشد می دهد ، هنرمند به دنبال هویت و بقاست و شاید بخشی از این موضوع به نوع «کار هنری» مرتبط می گردد ؛ از آنجاییکه کار هنری با هویت شخص هنرمند گره می خورد بنابراین نیازمند است فضای خاصی را که متعلق به هویت خودش است خلق کند . هنرمند فضا را «خلق» می کند .فضایی که فردیت او را بقا می دهد .

در فضاهای هنری عمدتاً فضا کارکردی نشانه شناختی دارد . زیرا دید هنرمند نشانه شناسی است و ذهنش خوانشی نشانه شناختی دارد . البته می توان دو موضوع دیگر را هم در اینجا دخیل دانست . اول «خلاقیت» می باشد . از آنجاییکه هنرمند تحت تأثیر انجام کار هنری به طور مستمر به پرورش خلاقیت فردی خود می پردازد ، این خلاقیت در تمامی شئونات زندگی او بروز پیدا می کند ؛ از جمله در خلق یا چینش فضاهایی که با آنها مرتبط است . همچنین در روند کار هنری حواس به طور روزافزونی تقویت می گردند که که به این منجر می شود تا نرمند بتواند از حواس خود در این موضوع بهره ببرد و به که از طریق فضا منتقل می شود توجه کند . البته این نکته قابل ذکر است که هم خلاقیت و هم حواس بستگی شدیدی به آموزش دارند . تعلیم این دید به فضا در افراد قطعاً در شکل دهی آنها به فضاهای زیبایی شناسانه کمک خواهد کرد .

بدین ترتیب هنرمند با خلق یک فضا از طریق چیدمان به اصالت مفهوم خانه بازمی گردد و سعی می کند همه جا را به خانه «خود» تبدیل کند و از این طریق سکونت کردن خود را که برابر با بودنش است برساند زیرا در این سکونت و بودن است که آرام می گیرد و این آرامگاه به او «بقا» می بخشد .

منابع
۱ – اوژه ، مارک ، ۱۳۸۷ ، نامکان ها ،ترجمه منوچهر فرهومند ، ، تهران ، دفتر پژوهشهای فرهنگی
۲- براتی ، ناصر ، زمستان ۱۳۸۲ ، بازشناسی مفهوم خانه در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی ، فصلنامه خیال ، شماره ۸
۳- سجودی ، فرزان ، ۱۳۸۳ ، نشانه شناسی کاربردی ، نشر قصه
۴- فکوهی ، ناصر ، آبان ۱۳۸۷ ، هنر به مثابه عامل هویت ساز در شرایط بحران ، سخنرانی در دانشگاه شیراز
پرنیا پژوهش فر ایمیل : p.pazhuheshfar@gmail.com