فرود نغمه های ماندگار «نواحی» به گوشه فراموشی
بررسی جایگاه موسیقی اقوام و نواحی در میزگرد «ایران» با حضور ناصر فکوهی، حمید رضا اردلان و محمدرضا اصلانی
نوشتههای مرتبط
نویسنده: ندا سیجانی
مناسبات را به حدی رسانده ایم که باید با احتیاط در مورد موسیقی نواحی صحبت کنیم:
فکوهی: سیاست فرهنگی ایران باید به سمت گشایش و کنار گذاشتن مطلق ممنوعیت برود. درمحیط های گلخانه ای فرهنگ به وجود نمی آید؛ برای رشد فرهنگ باید آن را گسترش بدهیم و چاره این کار از نگاه من از بین بردن ممنوعیت ها و انحصار است. اگر بخواهد دولت مدرن و توسعه یافته باشد نباید تصدی فرهنگ را در دست داشته باشد. دولت تنها وظیفه سازماندهی را در خدمت مردم دارد
اصلانی: موسیقی شاخصه یک ملت است اما ما امروز آن را تبدیل کردیم به تفریحات سالم و این جایگاه خودش را از دست خواهد داد و درموسیقی روزمره جهان حذف خواهیم شد. بنابراین برای جلوگیری از این اتفاقات به یک مدیریت فرهنگی نیاز است. در موسیقی ما مدیریت فرهنگی وجود ندارد و تنها مدیریت اداری و نظارتی است و نظارت کاری را انجام نمی دهد
اردلان: باید از سیاست های مدیریتی کشور در زمینه موسیقی نگران باشیم. نیاز است مدیریت موسیقی کشور با زبان موسیقی سخن بگوید و از جعل مفاهیم و واژگان دست بردارد و نیاز است ترم واژگانی مدیریت موسیقی ایران تغییر کند این تغییر می تواند نشان بدهد که جهت مدیریتی موسیقی کشور درحال بازیابی و هم سخنی با جریان اصلی موسیقی کشور است
موسیقی مقامی که با نام های دیگری نظیر فولکلور، اقوام و نواحی شناخته می شود، در پهنه گسترده موسیقی ایران نه تنها سهم بسزایی را به خود اختصاص داده بلکه نطفه اولیه شکل گیری ردیف و موسیقی دستگاهی هم بوده است؛ موسیقی ای با رنگ آمیزی های متنوع و جذاب بر صحنه سبز هنر ایران زمین. اوایل دهه ۵۰ که گروه «گردآوری و شناخت موسیقی بومی» زیرنظر نورعلی خان برومند تشکیل شد، توجه بسیاری به این نوع موسیقی وجود داشت و تا بعد از انقلاب نیز در تیررس توجه بود اما بعد از آن آرام آرام به فراموشی سپرده شد و استادان برجسته و پیشکسوتی که سینه شان خاستگاه هنر ایران بود در خاموشی و انزوا درگذشتند. بعد از آن با تحول و رشد و نمو انواع موسیقی در ایران و به دلیل کم توجهی برخی مسئولان فرهنگی و هنری، از سوی آنان گرایش کمتری به موسیقی نواحی دیده شد. این کم التفاتی به موسیقی نواحی و اقوام در حالی رخ داده که بدون تردید جزو جدایی نشدنی هویت فرهنگی و هنری ماست. نیازی به توضیح اضافی نیست که هر کشوری می کوشد این هویت را حفظ کند و آن را از گزند آسیب ها در امان بدارد.
رفته رفته با برگزاری ۱۰ دوره جشنواره موسیقی نواحی، این رویداد مهم هنری بتدریج جایگاه پراهمیتش را پیدا کرده و مسئولان فرهنگی دولت یازدهم نیز نگاه ویژه ای به این موضوع داشته اند و با برپایی جشنواره ها و هفته های فرهنگی و احیای دوباره مکتبخانه ها به صیانت از موسیقی نواحی پرداخته اند. ناصر فکوهی ا نسان شناس، نویسنده و مترجم، حمیدرضا اردلان موسیقیدان و پژوهشگر موسیقی و محمدرضا اصلانی نویسنده، شاعر، کارگردان و مستندساز ایرانی در میزگرد «ایران» درباره آسیب های موسیقی نواحی به بیان تاریخچه موسیقی نواحی و تحولی که در آن به وجود آمده پرداخته اند که در ادامه می خوانید.
موسیقی اقوام یا فولکلور موسیقی ای است برخاسته از دل مردم و بدون آنکه حمایت مسئولان فرهنگی را همراه خود داشته باشد، سال های سال است هویت ملی هنرایرانی را با زبان مردمی که همیشه کمترین انتظار و توجه را داشته اند بیان می کند. این در حالی است که دیگر سبک های موسیقی همچون سنتی و پاپ از این موسیقی نشات گرفته اند. موسیقی اقوام از نگاه انسان شناسانه چقدر توانسته مقبول مردم واقع شود و آنها را تحت تاثیر قرار دهد؟
ناصرفکوهی: پیش از آنکه به مساله موسیقی نواحی یا اقوام بپردازیم، درابتدا باید فرهنگهای قومی ومحلی را در کنار فرهنگ ملی و به مثابه جزیی از آن به رسمیت بشناسیم. درایران فرهنگهای قومی بسیاری وجود دارد که هیچ ناسازگاری باهم ندارند اما لزوما به رسمیت پذیرفته نشدهاند. در این میان باید توجه داشت موسیقی قومی یا محلی لزوماً یکی نیستند. برخی ازنقاط ایران موسیقی محلی دارند که به آن محل برمی گردد ودر جاهای دیگر آن موسیقی محلی به قومیت، قبیله یا طایفه خاص اختصاص می یابد که تاریخ وخاطره آن مردم است.علاوه برموسیقی محلی یا اقوام موسیقی مذهبی نیزوجود دارد که به محلی باز نمی گردد ولی دریک محل خاص اجرا می شود. به عنوان مثال موسیقی آسوری درغرب کشورلزوماً یک موسیقی محلی نیست بلکه یک موسیقی چند هزارساله است اما درایران به دلیل ملاحظاتی که وجود داشته بدرستی به کلمه موسیقی محلی واقوام پرداخته نشده وحتی کلمه اقوام به طوردقیق مشخص نیست وباید با یک لغت ترکیب یا لغتی گویاتردرکنارآن قرارگیرد. این حق شناسی را هم باید نسبت به فعالیت هایی که در دهه ۴۰ برای احیای این موسیقی شد، در نظرگرفت که در کتاب «دگرخوانی سینمای مستند» آقای محمدرضا اصلانی فصلی به این موضوع اختصاص داده شده والبته نباید فراموش کنیم پیش ازدهه ۴۰ به غیرازشرقشناسانی که به ایران آمدند ودراین زمینه کار کردند، کمتر توجهی به موسیقی نواحی وجود داشت. مثلاً «نتل» ازنخستین کسانی بود که موسیقی نواحی را جمع آوری کرد و بعد از آن آقای محمد تقی مسعودیه و خانم فوزیه مجد ادامه دهنده این راه بودند و سپس محمد رضا درویشی. آن دوران رادیووتلویزیون ملی ایران بسیاراهمیت داشت و دکترداریوش صفوت درمرکز حفظ و اشاعه زحمات بسیاری برای موسیقی کشید. دراصل این نوع موسیقی برای رادیووتلویزیون جمع آوری می شد و رسانه ملی از سال ۱۳۴۵ تا چندماه پیش ازانقلاب اسلامی نقشی اساسی دراین باره داشت. بویژه اینکه جشن هنر شیراز در احیای موسیقی اقوام و نواحی و اعتباردادن و توجه به موسیقی مقامی ایران نقش اساسی داشت. درواقع سه نهاد رادیو دربین سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷، تلویزیون درسال های ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ ودیگری جشن هنرازسال های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ آن زمان بسیاراهمیت داشتند و به موسیقی اعتبار داده و آن را ازحالت حاشیه ای خارج کرده بودند.این نوع جشنواره ها یا نهادهایی که دررژیم گذشته برپا و ایجاد می شد، متعلق به مردم بودند نه رژیم خاص، و درست است که اعمال ناشایستی هم در آنها انجام می شد اما کل قضیه در دست هنرمندان و به وسیله آنها و در احترام به مردم و هنر ایران و جهان بود. به همین دلیل ۸۰ درصد میراثی که درجشن هنربود، قابل دفاع است و باید ازآن بهره برد؛ درواقع هزینه آن ازجیب مردم صرف شده و ارتباطی به رژیم گذشته ندارد.مانند جشن توس ودیگرجشنواره ها.
حمیدرضا اردلان: پیش ازآقای مسعودیه خانم فوزیه مجد تلاش بسیاری برای جمع آوری موسیقی نواحی داشت و این کار برای تلویزیون انجام می گرفت که برخی ازاسناد آن هنوز درتلویزیون وجود دارد اما متاسفانه ممنوعیت های خاصی سبب شده است تا بهره ای از این میراث پراهمیت برده نشود. البته موسسه ماهور تعدادی از آثار خانم مجد را که با قلم خودایشان شرح شده، منتشر کرده است. درآن بروشورها نگاه تخصصی ودقیقی وجود دارد که به نظربنده برای جامعه موسیقی ایران همچون یک گنجینه گرانبهاست.
فکوهی: این نکته قابل ذکراست نهاد موسیقی مقامی وسنتی ایران درهمان دوره راه اندازی برنامه گلها تا اندازهای احیا شد. برنامه گلها نهادی بود که به موسیقی کلاسیک وسنتی ایران بسیارارزش واعتبارداد وبه اساتیدی که درحاشیه اغلب با سختی روزگار خود را می گذراندند، امکان داد با برخورداری از درآمد و حقوقی ثابت صرفا به موسیقی مشغول شوند. به عنوان مثال استادانی نظیر اصغربهاری به تلویزیون آمدند وکارمند تلویزیون شدند و این موسیقی احیا شد.اما متاسفانه بعدازانقلاب توجه کافی به موسیقی مقامی و سنتی ایران نشده و رادیو و تلویزیون چندان به این موضوع نمی پردازند.
محمدرضا اصلانی: اغلب استادان موسیقی مقامی نه درعزت واحترام بلکه درفقر و فراموشی فوت شدند. سُرنای بهترین سرنا نواز کشورمان را شکستند و نزدیک به هفت سال دربالای کوهستان به صورت پنهانی زندگی کرد و درآخرازغصه دق مرگ شد و نتوانست دانش خود را به نسل بعدی منتقل کند. موسیقی نواحی علاوه بر نسبت های مردمی از امکان و حمایت حاکمان ایران کهن برخوردار بوده است. موسیقی کردها موسیقی شاهانی است که در دربار اکباتان، قوم کاسی و مادها اجرا می شد. همچنین بخشی هایی ازموسیقی خراسانی و کردستانی که درحال حاضرهم وجود دارد، بازمانده دوران ساسانی است که در دربار یزدگرد اجرامی شد.
حتی آن دوران مقام جلوشاهی وجود داشت اکنون ضرورتی برای پنهان کردن و از بین بردن آنها نیست. موسیقی اقوام یک موسیقی بازاری نیست بلکه موسیقی بسیارعلمی و دقیقی است که نباید با آن رفتارعامیانه داشته باشیم وبگوییم موسیقی عامیانه است و باید برای حفظ این موسیقی تلاش شود.
اینکه این موسیقی را بازاری معرفی کنیم یک نقض غرض بیهوده وبازمانده ازیک نوع سوسیالیسم قلابی ودروغین است که این معنا درفرهنگ ما بدون هیچ ضرورتی همچنان ادامه پیدا کرده است. در قدیم دونوع نظام بزرگ موسیقایی وجود داشته است؛ راگاهای هند و مقامات یا مجموعه های مدون موسیقایی بزرگ ایران که در واقع اصل و اساس برای حفظ موسیقی سنتی بوده و موسیقی سنتی بخش مجلسی موسیقی دستگاهی ما است.
اردلان: منظور آقای اصلانی از دستگاه مفهوم امروزی آن نیست بلکه نظام جامعی است که اجزای اندیشگی فراگیر تری دارد و با ارکان دیگر جامعه علاوه بر نسبت های صوری شارح نحوه نگاه به زمان جاری در زبان و به تبع آن تاریخ گذشته و پرسش از بالقوگی تاریخی بوده است.
اصلانی: بله کاملاً و می خواستم این موضوع را تذکر دهم که مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، با نگاه به سترگی موسیقی دستگاهی و اهمیت آن در ترسیم نگاه فرهنگی آینده تاسیس شد. بنابراین نمی شود به این اشتباه که موسیقی ایران از دل مردم برخاسته است صحه گذاشت.
فکوهی: اغلب به موسیقی که ازدل مردم برخاسته باشد ودرجامعه هم وجود دارد موسیقی بدون مولف گفته می شود. به طورمثال برخی از انواع موسیقی پاپ، که موسیقی ای است که ارزش خود را دارد وممکن است یک نفربه آن علاقه مند باشد وتعدادی به دنبال اینگونه موسیقی ها نباشند بنابراین ما روی آن ارزش گذاری نمی کنیم. دربسیاری ازموارد این اشتباه وتصور وجود داشته که موسیقی قومی یا همان بازمانده موسیقی باستانی چه درموسیقی محلی وچه موسیقی دستگاهی یک موسیقی مردمی است درحالی که با نگاه به تمدن چندهزارساله ما، آنها موسیقی کار شده هستند که در کنار آن موسیقی مردمی هم وجود دارد که بقایای آن همان تصنیف هایی است که در ابتدای قرن ۱۲ خوانده شده ودرادامه دردهه ۳۰-۲۰ تصنیف های لاله زار یا روحوضی که می توان گفت موسیقی مردمی است. اما این موسیقی ها قابل مقایسه با ملودی های کردوبلوچ نبوده وطبق آنالیز موزیسین ها این موسیقی سینه به سینه منتقل شده است.
اردلان: دریک جامعه عده ای کارگرهستند، عده ای دانشجو، تعدادی اهالی حکومت و سیاست اند و تعدادی نیستند؛ طبقات اجتماعی در ادوارباستان با تعریف آن ادوار هم وجود داشته است و در زمان های دورتر این طبقات، کشاورزان، دامداران و گاهی جنگاوران به عنوان طبقات وابسته بوده اند؛این طبقات اجتماعی الحان خاص خود را داشته اند. در ساختارهای تمدنی منسجم و مستقر که عمر پیدا می کردند و از وجوه و قاعده فراگیر در اقتصاد و فرهنگ برخوردار می شدند و نظام یا دستگاه دیوان سالاری تاسیس می کردند، موسیقی و معرفت شنیداری، هم معنی با نظام اجتماعی آنها نمی توانست غیر از موسیقی دستگاهی و دیوانی باشد. این موسیقی موضوع و محمول دارد و در شعر و زبان و نغمات و مجریان، در ممارست و تمرین مدام است و در جریان حیات اجتماعی نقش موثر ایفا می کند؛ در سوگ و سور، در رزم و بزم در زمین و آسمان حضور دارد و در دستگاه اندیشگی جامعه معین و مدون است. در این نوع از موسیقی ما با مجموعه ای کامل که با فرم ها و صور دیگر درون یک ساختار تمدنی تطبیق دارد، روبه رو هستیم. به همین قیاس درمقام هایی چون جلوشاهی، سَحری و طرز در موسیقی یارسان یا آفر در موسیقی خراسان و سیاوچمانه در موسیقی کردستان نمی توان صرفاً موسیقی مردمی را بهانه شناخت و موضوع تحلیل قرار داد. بخش اصلی موسیقی که امروز به موسیقی مقامی یا اقوام شناخته می شود، هر کدام دارای یک ویژگی خاص هستند. پس این تقسیم بندی ها تنها در موسیقی این جوامع نیست بلکه در نوع پوشش و لباس اقوام، معماری، زبان و آداب هم دیده می شود.
اصلانی: از همین رو می توانیم به موسیقی کرد، موسیقی ماد نیز بگوییم. زبان ما زبان دری است یعنی زبان درباری و موسیقی خراسان موسیقی درباری است ما باید امروز این سدها را بشکنیم وتاریخ موسیقی را بیان کنیم.
اردلان: امروزهم متناسب با نیاز ها و مفهوم جدیدی که از فرهنگ نزد حکومت بروز کرده است به نوعی از موسیقی بها داده می شود که به آن موسیقی مذهبی گفته می شود. در واقع قالب هایی چون نوحه، مرثیه و روضه خوانی و نغمات نظیرآن جزو موسیقی مذهبی هستند که در این دوره نقشی جدی تر و عینی تر ایفا می کنند. اگرچه این موسیقی جنبه های مردمی هم دارد اما کارکرد آن فراتر از ویژگی مردمی آن است. به مرور زمان برخی هم تلاش می کنند این اشعار، نغمات، نسبت های اجرا و مجریان آن را به سمتی معین هدایت کنند.
اصلانی: خوب است مسائل طرح شوند و قبل از آنکه این مسائل فهمیده شوند، آن را کنار نزنیم. اطلاق موسیقی دستگاهی به موسیقی درباری و پادشاهی موضوعی سیاسی نیست؛ پیش از آن برای درک جغرافیای هویتی ما به کار می آید، حال می توانیم مابقی انواع موسیقی را در جایگاه درستشان درک کنیم.
اردلان: در ادامه بحث آقای اصلانی، باید عرض کنم موسیقی کار که قالیبافان، کشاورزان، آهنگران، شکارچیان و دیگر اصناف از آن استفاده می کردند گوش کلی اما غیر مسلط جامعه را نمایندگی می کرد. منظورم از گوش کلی، حیات متصل این الحان و نغمات به انسان، کار، آداب و آیین ها در طبیعت و جوامع غیر حاکم مانند اقوام است. در این گوش کلی زنها نیزموسیقی خاص خود را داشتند، موسیقی مذهبی هم بود. اما موسیقی رسمی که بنیه خود را در تطابق های درباری می ساخت و هنوز در برخی ممالک می سازد می تواند جنبه ملی پیدا کند و فراگیر شود.
اما بنیان های آن در جوار اندیشه و حمایت شاهان قدیم و حاکمان جدید شکل می گیرد. گوش خاص حکومت تنها تمایل به شنیدن آن دارد. اگر حکومت ها به ثبات برسند و مورد اقبال مردم قرار گیرند این گوش خاص جنبه ملی می یابد و اگر حکومت ها دوام نیاورند و مردم از آنها روی بگردانند این موسیقی جنبه ملی نمی یابد و جنبه سیاسی آن آغشته به ریاکاری می شود، از گوش کلی بهره نمی گیرد و موسیقی دستگاهی و حتی غیر دستگاهی پیشین را به حاشیه می برد. از اینجا گوش جامعه از دست می رود. صدا و سیمای ما به ندرت از موسیقی یارسان، کردهای دیگر، ترکمن ها، بلوچ و گیلک و مازندران و ترک زبان ها و حتی موسیقی ردیفی و سنتی که مورد قبول جامعه موسیقی کشور باشد، بهره می برد و آنها را پخش می کند، چرا؟
اما در سال های اخیر خانم فوزیه مجد لفظ موسیقی نواحی را به کار برد و آقای محمد رضا درویشی تحت تاثیر خانم مجد آن واژه را به کار برد. تعداد دیگری هم از موسیقی مقامی گفتند. وزارت فرهنگ و هنر سابق عنوان موسیقی بومی و محلی را ساخته بود؛ باید توجه داشت که هر موسیقی محلی دارد، حتی موسیقی مدرن هم دارای محل است. عناوینی همچون موسیقی محلی دیگر کارکردی موثر در بیان جنس و نوع موسیقی ایران ندارند.
با توجه به تغییر ذائقه موسیقایی نسل امروز چه ضرورتی به احیای این موسیقی وجود دارد؟
اردلان: در برخی متون ژرمنی واژه heimat معنی فلسفی پیدا کرده است، در فارسی به مفهوم سرزمین مادری یا وطن می تواند باشد. کره زمین وطن ما است قبل تر آب و خاک وطن ما بوده و قبل از آن کل عالم بوده است. وطن چیزی نیست که انتخاب یا رد ما باشد. همه انسان ها وطنی دارند ودرواقع هستی، وطن ماست. این وطن در طول تاریخ و با پیدایش انسان مفاهیمی پیدا کرده است که می تواند موسیقی، غذا، نوع معاشقه، آواز خواندن، تولد بچه و بی کران چیز های دیگر باشد که توسط زبان در محضر عالم گزارش می شود. وقتی می گوییم وطن ما ایران است یعنی طعم زبان و فرهنگ ایران؛ اگر این طعم زبانی و فرهنگی از دست برود بخشی از آن وطن جامع که وطن همه انسان هاست از دست می رود. بی تردید این سبب می شود که نسبت ما با هستی قطع شود. هستی که مادر ماست، در واقع هستی و منشا آن امر مداوم و جاودانه است که اگر اتصال آن با جان ما قطع شود ما از وطن و زبان بیرون خواهیم ماند و بی وطن و بی زبان می شویم.
امروز این طعم فرهنگی وجود دارد؟
اردلان: خیر. درایران طعم فرهنگی و زبانی دچار معضل است. فرهنگ در این دوره تاریخی ما یک تعریف ندارد، سه تعریف پیدا کرده است؛ نخست تعریف نهاد سیاست که منظور سیاسی ازفرهنگ را دربرمی گیرد. فرهنگ دیگر در بین مدیران میانی است که آنها هم با مردم معاشرت می کنند وهم با نهادهای بالا دستی قدرت. اما تعریف سوم از فرهنگ که در جامعه ما تا حدی مظلوم است، تعریف شعرا و متفکرانی همچون حافظ و مولانا و روشنفکران قدیم و جدید است که حیات اجتماعی مردم آن را گواهی می کند.
فکوهی: این اتفاقات صرفاً به مساله دوران انقلاب برنمی گردد بلکه درطول دهه های اخیر دانش بشری تحول بسیاری پیدا کرده است. به طور ویژه درطول بیست سال گذشته دیدگاه های ما نسبت به فرهنگ تغییریافته است. انقلاب هایی که با محوریت فناوری رخ داده اند، امکاناتی را به ما داده اند تا بتوانیم چیزهایی را بفهمیم که قبلاً درک نمی کردیم؛ به عنوان مثال، موسیقی. در حال حاضر تقریباً جماعتی در دنیا نیست که مورد پژوهش قرار نگرفته و شناخته نشده باشد؛ جماعت کوچک ترین جزایر اقیانوسیه مطالعه شده است و یکی از نتایج به دست آمده بررسی در طول ۳۰-۲۰ هزار سال گذشته این است که هیچ جماعتی در دنیا وجود ندارد که موسیقی نداشته باشد. اصل موسیقی در پدیده حیات است.آنچه به آن ریتم وضرباهنگ گفته می شود سیستم های مبادله حیاتی است که براساس ضرباهنگ انجام می گیرد. پدیده موسیقی دربطن حیات است و اگر ریتم که در موسیقی یکی از موضوع های اصلی است، وجود نداشته باشد هیچ نوع مبادله حیاتی اتفاق نمی افتد. کسانی همچون فارابی و ابن سینا در مورد موسیقی کتاب می نوشتند، درحالی که از مقامات مذهبی بودند نه مطرب. اما امروز مناسبات را به حدی رسانده ایم که باید با احتیاط در مورد موسیقی صحبت کنیم، در حالی که اصل موسیقی مقدس است. در جوامع متمدن موسیقی یک امر مقدس بود، اما در ایران به طورخاص سیستم کاستی وجود داشت.
سیستم کاستی در جوامع هندواروپایی هم طبقات را به سه بخش تقسیم می کرد؛ مثلاً کشاورزان، جنگجویان و شاهان، که در موسیقی کشاورزی یا روستایی ترانه های کشت و کار و برای جنگجویان موسیقی جنگاوری مانند موسیقی زورخانه ای که متعلق به کاست جنگجویان و پادشاهان بود. بنابراین موسیقی به دلیل اینکه به صورت دیگری قابل اجرا نبود، نیاز به حمایت داشته است. به نظر می آید موسیقی هایی مانند مطربی شکل غالب نبوده و بیشتر درمیان کشاورزان و موسیقی مردمی بوده است. اما امروز اگر بخواهیم به جای رسمی برویم باید از آن استفاده کنیم. اینها سنت های ما نیست و استعماری است.
اردلان: به ازای کتاب هایی که فارابی، ابن سینا، ریاضیدانان، طبیبان و موسیقیدانان صاحب نام نوشته اند، در دوران آنها موسیقی اجرا می شده و وجود داشته است؛ این موضوع نشان می دهد مطالعات و مکتوبات براساس امور انتزاعی نوشته نشده اند.
فکوهی: بعد از قرن ۱۶ و ابن رشد، تخریب و تحجر جهان جنوب مدیترانه و بعد آن کل جهان اسلام را فرا می گیرد که باعث سقوط تمدن اسلامی می شود که معادل پایان امپراتوری دولت اسلامی بوده است ومتحجرین به سبب اینکه تز خودشان را به اثبات برسانند و بگویند موسیقی حرام است اسناد بسیاری را از بین بردند اما به نظر من این تز ذاتاً قابل درک نیست؛چراکه اگر موسیقی حرام است علمای اسلامی چگونه می توانستند رساله موسیقایی داشته باشند! به طورمثال کتاب فارابی به نوعی رساله موسیقایی است یا تا قرن ۱۵-۱۴ میلادی دانشمندانی چون ابن خلدون که پدر پیشین جامعه شناسی است و قاضی القضات و دارای حکم شرعی بوده کتاب «تحلیل تاریخ موسیقی» را می نویسند. بنابراین بعد ازابن رشد آنچه تخریب می شود، رشد مرکانتیلیسم امپریالیستی است که دراروپا اتفاق می افتد سبب بیرون راندن اسلام و یهودیت از اروپا می شود و از آن زمان به بعد دوران رنسانس شکل می گیرد و بعدها هنرازطریق دربارهای اروپایی بازسازی می شود؛ اما تمدنی که دراینجا قربانی شد، اسلام است. اسلام تمدن رقیب مسیحیت و یک تمدن عظیم بوده است. در دارالاسلام که ازاسپانیا شروع می شد تا چین و حتی اروپای شرقی واندونزی را در برمی گیرد فرهنگ وموسیقی های غنی و متنوعی وجود داشته که افراد بسیاری روی آن کارمی کردند. بعدها آن قشری که از راه می رسد و حاکم می شود همه اینها را از بین می برند و این تز را دنبال کردند که موسیقی امری حرام است.
اردلان: علت حرام اعلام کردن موسیقی فرهنگی و صاحب دستگاه و گذشته مشی سیاسی است تا موسیقی نقش نافذ خود را دیگرنتواند ایفا کند و به حاشیه برود. موسیقی تجریدی ترین هنر و معرفت شنیداری است. در آن دوره وقتی عقل دراجزا وارد و غالب می شود و جهان اسلام در یک تنگنای تاریخی قرار می گیرد تمام آن موضوعاتی که می تواند بی واسطه و بدون سلطه حضور داشته باشد منزوی می شود. تنها جایی که کمی مصون باقی ماند شاید معماری باشد؛ و همین معماری شوق ماندن در انزوای موسیقی و دیگر هنرها را ایجاد می کند.
اصلانی: در خصوص ضرورت و احیای موسیقی نواحی به دو مساله باید توجه داشت.نخست نوازندگان موسیقی مقامی یا قومی که به نظر من آنها تنها نوازنده نیستند بلکه حاملان یک فرهنگ علمی هستند نه یک فرهنگ بازمانده ازدوران فرهنگی؛به همین جهت به آنها نمی توانیم بگوییم تنها نوازنده یا موزیسین آنها حاملان یک تفکر بنیادی حتی از دوران قبل هستند. منتها چون هیچ گاه قدرت های مسلط پشتیبان آنها نبودند، بتدریج نتوانستند این علم را گسترش دهند و به زحمت نگاه داشتند. آنها در واقع اصیل ترین و حتی معصوم ترین بخش نگاهدارندگان فرهنگ ما هستند. موسیقی یک تفکر است؛ بتهوون، باخ، عبدالقادر مراغه ای، حاج قربان سلیمانی، حاج نورمحمد دُرپور و… هر کدام یک متفکر و حاصل یک تفکرعلمی هستند. اما مساله تنها حفظ کردن نیست چون حفظ کردن می تواند بعد از مدتی از بین برود و ضرورتش را از دست بدهد بلکه باید متحول شوند، کاربرد پیدا کنند و گسترش یابند و قطعاً هیچ چیز بدون گسترش پایدار نخواهد بود.
مهم ترین مساله برای حفظ و گسترش آن در درجه نخست پشتیبانی و حمایت از سوی یک قدرت و فراهم شدن ایجاد یک امکان است. به طور مثال وقتی گروه موسیقی محلی بجنورد و تربت جام در جشنواره موسیقایی فولک جهان که دریونان برگزار می شد، (درسال های نزدیک به ۷۰) مقام اول را کسب کردند. پیش از بازگشت، از سوی برخی جریان های سختگیر تهدید شدند آنها از ترس جان مدت ۶ ماه در روستاهای اطراف شهر خود پنهان می شوند. بدیهی است که این افراد دیگر قدرت گسترش موسیقی خودشان و کشف خرد علمی آن را نخواهند داشت. دیگر چاره ای جز ترک موسیقی یامطرب شدن نخواهند داشت.
اردلان: آقای محمدرضا درویشی طرحی داشت به عنوان مکتب خانه های موسیقی ایران که قرار بود در جوار فرهنگ و شهرها یا روستاهای اقوام ایرانی راه اندازی شود. این مکتب خانه ها یک ساختمان ۱۰۰-۹۰ متری می توانست با حضور استادان برجسته و مکتبی باشد برای جوان های علاقه مند به موسیقی نواحی و مقامی.
این امر هم جنبه فرهنگی داشت و هم سرپناهی برای موسیقیدانان بود. بنده و آقای درویشی حدود ۲۰ سال به دنبال این مساله بودیم اما این مکتب خانه ها راه اندازی نشدند! هیچ مسئولی ضرورت و تاثیر فرهنگی آن را انکار نمی کرد، آنها تا حدودی به این باور رسیده بودند که مکتب خانه ها قرار است چیزی فراتر از یک موزه باشند. منظورم از مسئولان، قشر میانی مسئولان، معاونان وزیر و مدیر کل های موسیقی است.
ایشان در گفت و گو با ما متقاعد می شدند و قول می دادند و قرار می گذاشتند و دوست داشتند کمک کنند، اما هرگز مسئولان بالا دست را نتوانستند قانع کنند. به جای مکتب خانه ها، محفل های موسیقی زیرزمینی بشدت در ایران شکل و رونق گرفت. ده ها و صدها باند موسیقی زیرزمینی به وجود آمد. در این فاصله اغلب بزرگان موسیقی مقامی و نواحی مظلومانه در فقر و تنگدستی از دنیا رفتند و استادان موسیقی ردیف دستگاهی برای ادامه حیات هنر خود به شبکه های فارسی زبان خارجی پناه بردند.هزینه این مکتب خانه ها بسیار ناچیز بود، چون ماهیت این موسیقی هیچ گاه به دنبال کسب سرمایه و قدرت نبوده است. گاه و همین اخیراً شنیده می شود برخی مدیران به فکر دنبال کردن مکتب خانه های موسیقی نواحی اند، هنوز طرح این مکتب خانه ها قابل انجام و اجرا است.
حدود ۴۰ سال است که رسانه ملی یک ساعت موسیقی کردی یا عاشیقی یا بلوچی و دیگر زبان ها و اقوام اصیل ایرانی را در جایگاه و شان مناسب که بوی فرهنگی و احترام به این میراث سترگ را بدهد، پخش نکرده است؛ تنها دربرنامه هایی چون هفته وحدت که امر سیاسی است، از هنرمندان آن هم اغلب نه از استادان و صاحبان لحن و مقام، بلکه از افراد متفرق از سنت های شناخته شده استفاده می شود. اگر یک تحقیق علمی در شبکه های تلویزیونی ایران انجام گیرد خواهید دید که از بدو انقلاب تا به امروز در حفظ و اشاعه معرفت شنیداری اقوام ایرانی و موسیقی ایرانی آمار خوبی نداشته است. معنی این گفته این است: زبان معاصر موسیقی ایران که متصل به هویت و ماهیت شنیداری میراث غنی گذشته باشد در خطر است و صدا و سیما یکی از مهم ترین مسببان این فقدان فرهنگی است.
فکوهی: احیای موفقیت آمیز فرهنگی که درایران شکل گرفت در سال های دهه ۴۰ و حتی بعد انقلاب بوده که آن دوران گروهی از نویسندگان ایرانی که مهم ترین آنها آقای داریوش آشوری است حرکت بسیار خوبی در زمینه فرهنگ ایجاد کردند. آنها گفتند زبانی که ما ازآن استفاده می کنیم چیزی نیست که امروز بتوانیم با آن جمله ای بنویسیم، ترجمه کنیم یا وارد بحث های علمی شویم؛ نثر ما به هزارسال قبل برمی گردد و به هزاران هزار واژه می رسیم بنابراین آنها توانستند از شاهنامه، خیام، حافظ، مولوی و بیهقی بهره ببرند و باز زبان جدید فارسی را خلق کردند وآن زبانی است که ما امروز در ترجمه و نوشتن و در دانشگاه با آن تدریس می کنیم وبهره می بریم.اگر امروز این زبان نبود من به عنوان یک جامعه شناس نمی توانستم آثار نظریه پردازان مدرن امروز جهان را ترجمه و تدریس کنم.
با این تفاسیراحیا اگر به معنای موزه ای ونمایشی کردن باشد بهتراست نباشد. البته این تنها در مورد موسیقی نیست بلکه احیا در جهت ضدیت با استعماراست؛ تمام کسانی که از تزهای مخالف من دفاع می کنند در واقع از تزهای استعماری پیروی می کنند. آنچه که امروز در ایران به عنوان تزهای ایران شناسی مطرح می شود تزهای استعماری است.به طورمثال لباس های محلی. متاسفانه ما با روش های خیلی ظریف به مردم اجازه نمی دهیم از لباس های هزاران سال خود استفاده کنند. دولت باید در زمینه تولید تجاری وپوشش لباس های محلی تشویق و سرمایه گذاری کند! چرا در دانشگاه های ما با لباس کردی تدریس نمی شود؟ کت و شلوار لباس اروپایی و ادامه استعماربوده است. کت و شلوار را رضاشاه وارد ایران کرد و قبل آن وجود نداشت اما امروز اگر بخواهیم به یک جای رسمی برویم باید از آن استفاده کنیم. اینها سنت های ما نیست و استعماری است.
اردلان: موسیقی ای که درحال حاضر به شکل رسمی مورد پذیرش است باید هویت کردی، یا لری و دیگر اقوام را نداشته باشد. در اوایل انقلاب که موسیقی از وضعیت خوبی برخوردار نبود ازسازهای الکترونیک بی ریشه مانند سینتی سایز، برای تولید حجم عظیمی موسیقی بویژه آنونس ها استفاده می کردند.
تلویزیون یک دوره ۱۵ ساله دارد که درآن دوره به دلیل نگاه سیاسی تلویزیون، موسیقیدانان برجسته یا تلویزیون را ترک می کنند و به جاهای دیگر می روند یا با موسیقی و مخاطبان به ناچار قهر می کنند. اغلب آنان تنها، افسرده و غمگین به زندگی ادامه دادند و فوت شدند و بعد از آن تلویزیون به دست افرادی می افتد که تخصص قابل قبولی که بشود گوش مردم ایران را به آنها سپرد نداشتند. کافی بود آنها سیاست ها را رعایت کنند خوب اینها آرمان و گرایش علمی و فرهنگی حقیقی نداشتند. در این دوره گرایش گوش مردم از موسیقی با ریشه ایرانی به سمت جنسی از موسیقی سطحی و بی بنیاد تغییر کرد.
اصلانی: این ۱۵ سال دوره فرهنگی ایران بود که نابود شد.
اردلان: آن دوره مصادف با ظهور یک واژه بسیار جعلی به نام سرود بود. سرود و سروده واژه پر معنی پارسی است اما منظور آنها یک پرده پوشی بود تا واژه موسیقی به زبان نیاید. اگرچه در دوره های بسیار محدود برنامه های قابل دفاع تولید و پخش شد اما به محض ایجاد تاثیر و وجد میان مردم بلافاصله این برنامه ها تعطیل شد. آن دوره محمد رضا درویشی چند جشنواره بسیار تاثیر گذار موسیقی برگزار کرد. یکی از علل ادامه حیات نسبی موسیقی مقامی و نواحی در همین دوره و پیش از آن تعالیم و حضور فوزیه مجد، محمد تقی مسعودیه و تعدادی اتنوموزیکولوگ جوان که تحصیلات قابل قبولی داشتند، بود.بی شک محمد رضا درویشی درخشان ترین چهره نجات بخش موسیقی نواحی ایران پس از انقلاب است. او از یک سو به کار علمی و عملی پرداخت و از سوی دیگر به فریاد حق طلبانه موسیقی نواحی ایران تبدیل شد.به همین دلیل از آن زمان تاکنون با مشکلات عدیده ای در عرصه پژوهش موسیقی نواحی مواجه است. یادم می آید محمد رضا درویشی در فرودگاه مهرآباد هنگام رفتن به جشنواره موسیقی نواحی به خاطر احترام به چند موسیقیدان که برایشان بلیت تهیه نشده بود حاضر نشد با گروه دیگر موسیقیدانان سوار هواپیما شود. در طول جشنواره درکرمان اغلب موسیقیدانان به این موضوع اشاره می کردند و احساس غرور داشتند. جشنواره کرمان بعداً که آقای درویشی را کنار زدند به مشکل خورد و پیکره سستی از آن باقی ماند. در آخرین دوره جشنواره موسیقی نواحی کرمان بخش اندیشه و تحقیق با حضور دانشمند پر سابقه و در عین حال جوان موسیقی ایران و جهان چون «استفان بلام» از امریکا، ژان دورینگ از فرانسه، ورونیکا دبل دی از انگلستان، نیلوفر مینا از امریکا، ساسان فاطمی، هومان اسعدی و… تشکیل شده بود. این جشنواره دارای یک اتاق فکروهمایش تخصصی بود که چاره کار را در تاسیس مکتب خانه و دبیرخانه دائمی دانسته و بر آن اصرار می کرد. حضور دانشجویان موسیقی سراسر کشور برای هم نفسی با استادان بزرگ و کسب دانش ممکن شده بود. جشنواره موضوع داشت و مهم تر از همه اینها، به مقام و عظمت استادان و صاحبان الحان باور داشت و اما این روال را بر نتابیدند و پس از رفتن آقای درویشی دوره بعد افول کرد. جشنواره ای که نتیجه چند دهه زحمت استادانی چون خانم فوزیه مجد، آقایان برکشلی، مسعودیه، درویشی و… بود به خاطر دیدگاه های سیاسی از میان رفت. امروز چیزی که تحت عنوان جشنواره موسیقی نواحی معرفی می شود یک مدل آشفته است، اگرچه نباید به زحمت کسانی که همین حد را نیز نگاه داشته اند بی توجه بود. در این دوره که آخرین سال بود حدود هفتاد دانشجو از رشته های موسیقی سنتی و اتنوموزیکولوژی در جشنواره حضور داشتند و از مباحث نظری متخصصان استفاده می کردند. در آن دوره بیش از ده ها پایان نامه تخصصی با گرایش اتنوموزیکولوژی توسط همین دانشجویان نگارش شد، که اکنون هم قابل استفاده اند. قرار بود هر سال دو مکتب خانه موسیقی نواحی تاسیس شود که اگر این کار صورت پذیرفته بود کشور صاحب تعداد قابل توجهی پایگاه دائمی برای تعلیم، تربیت و حفظ و اشاعه موسیقی مقامی شده بود و میان دارایی های گذشته، حال و آینده نسبت ایجاد می شد. این مکتب خانه ها بسرعت خودگردان می شدند و به اقتصاد و درآمد اهالی موسیقی کمک شایان توجهی می کرد، آقای درویشی به خاطراین موضوعات و موضوعات مشابه افسرده شد و…
فکوهی: هرچه در گذشته بوده گذشته است و باید درس عبرت امروز ما باشد. ما امروز این صحبت ها را انجام می دهیم که نتیجه مثبتی از آن شاهد باشیم. به نظر من کسانی که از سنت دفاع می کنند و کسانی که ادعای دفاع از سنت، هویت بومی و ملی را دارند اکثریت آنها یا واقعاً این هویت ملی را نمی شناسند یا تعمدی برای تخریب آن دارند. من مخالفتی با موسیقی پاپ ندارم اما درکشوری که پایتخت آن دائم کنسرت های پاپ برگزار و پشتیبانی می شود و سالن به آن اختصاص می دهند چرا همین امکانات را برای موسیقی کردی، خراسانی، لری و… داده نمی شود! همان طورکه اشاره شد گوش و چشم مردمان را به یک سری چیزهایی عادت داده ایم که درموسیقی های امروزی شنیده می شود؛ موسیقی هایی که همان ورژن ایرانی موسیقی های لس آنجلس است. البته سینمای امروز ما هم شرایط خوبی ندارد و به وضعیتی رسیده وهمان فیلمفارسی است با یکسری اِلمان های دیگر دارد و نتیجه آن می شود که امروز نه سینمایی داریم که به آن افتخار کنیم و نه موسیقی. سینماگر ما یا ناچار می شود مانند زنده یاد عباس کیارستمی برای دیگران در خارج از ایران فیلم بسازد یا مانند آقای اصلانی باهزاران زحمت طی ۳۰ سال ۱۰ فیلم بسازد که همان تعداد فیلم هم به اندازه ۱۰۰ فیلم دائمی در حال پخش و بسط داده شدن است. این نشان می دهد که ظرفیت در کشور ما وجود دارد اما همه آقای اصلانی نمی شوند. ممکن است خیلی ها که دانش ساخت اینگونه فیلم ها را دارند شاید نتوانند مانند آقای اصلانی تحمل فشارهای مالی، اداری و حسادت افراد را داشته باشند و با خون و دل فیلم بسازند و در آخر مبلغ ناچیزی دریافت کنند. اینها سبب می شود، سلیقه سیستم اجتماعی هم نزول پیدا کند و نه تنها به فیلم های آقای اصلانی توجه ندارد و این فیلم نمی تواند گیشه داشته باشد بلکه اصلاً حتی حاضر نباشد این فیلم ساخته شود و یک نفر هم پیدا نشود که اینگونه فیلم ها را ببیند. با اطمینان می گویم اگر امروز موسیقی اقوام نمایش داده شود نمی تواند سالن های کنسرت را پر کند چون گوش مردم دیگر این موسیقی را از یاد برده است.
بازهم به سوال قبل برمی گردیم اگر گوش مردم قبول ندارد چه اصراری به ساخت و احیای این نوع موسیقی است؟
فکوهی: موسیقی نواحی میراث فرهنگی ما است ومیراث فرهنگی به مانند آن چیزی است که پدر، مادر و نیاکان برای ما به یادگار گذاشته اند و تمام دنیا به دنبال میراث هستند. ما درادبیات، شعر، لباس، غذا، موسیقی و معماری یک میراث چند هزارساله داریم که تمام دنیا به دنبال آن هستند به این سبب که براساس میراث فرهنگی می توانیم تمدن مدرن بسازیم اما تنها به مفاهیم استعماری چسبیده ایم؛ پیشینه تمدنی به ما امید می دهد اما آن را کنار گذاشته ایم. تا نتوانیم به عمق نقد برویم و جسارت آن را داشته باشیم نمی توانیم چیزی را تغییر بدهیم. مدرنیته یعنی جسارت نقد داشتن. به طور مثال قرار است در شهر رم و لندن فیلم های آقای اصغرفرهادی را به نمایش درآورند و این را به عنوان افتخار می دانیم این درحالی است که در مملکتی هستیم که کل سالن های سینمای آن شاید ۲۰۰ تا نباشد و درخود شهر تهران اکران خیابانی وجود ندارد آن وقت افتخارما این است که فیلم آقای فرهادی در خارج از ایران اکران عمومی می شود.
سینمای آقای فرهادی همان طور که خود ایشان هم گفته اند سینمای گیشه است. من نظرم این است که وقتی هنرمند نظرش پول باشد هنری وجود ندارد و هنرمندی نیست.
اردلان: به نظر می آید درایران اسطوره ای به نام بلع وجود دارد که در زمان تمدن های یونانی و روم، ایرانیان آن را کشف یا ساخته اند. اسطوره بلع در برخی دوره های تاریخی به جای برخورد قهر آمیز، اجازه می دهد فرهنگ بیگانه وارد کشور شود و در هاضمه خود آنها را می بلعد. به مرور زمان در صورت های فرهنگی متفاوت اما با بنیان هویتی ایرانی، آنها را هضم می کند، اما مواد و اجزای مزاحم را دفع می کند. مغول ها، عرب ها و…آمدند و وارد ایران شده به قصد سلطه و کسب قدرت و ثروت و تحمیل فرهنگ خود، هاضمه فرهنگی تمدن های ایران توانست اینها را ببلعد و گاه تا حد و مرز مسمومیت و اضمحلال پیش رفت اما توانست به مرور زمان هر چیز را که درآنها ایجابی بود، جزو بدنه و ساختار فرهنگی خود سازد و زوائد را دفع کند.
پیش بینی شما برای موسیقی و فرهنگ ایران چیست؟
فکوهی: سیاست فرهنگی ایران باید به سمت گشایش و کنار گذاشتن مطلق ممنوعیت برود. بحث من اصلاً مساله یک کار رادیکال غیر محتاطانه نیست، برداشتن مطلق ممنوعیت مشخص است و باید در چارچوب ظرفیت های جامعه انجام گیرد. باید ذهنیت های ممنوعیت از بین برود. درمحیط های گلخانه ای فرهنگ به وجود نمی آید. برای رشد فرهنگ باید آن را گسترش بدهیم و چاره این کار از نگاه من از بین بردن ممنوعیت ها و انحصار است. اگر بخواهد دولت مدرن و توسعه یافته باشد نباید تصدی فرهنگ را در دست داشته باشد. دولت تنها وظیفه سازماندهی را در خدمت مردم دارد. ببینید در ایران چه کسانی را به عنوان سینماگر قبول دارند و چه کسانی را موسیقیدان!
درهر حوزه گفته می شود رقابت زیاد است اما من به شما قول می دهم اگر این امکان و آزادی وجود داشته باشد ومردم بتوانند آدم های صالح را انتخاب کنند در هر گروهی به آدم هایی می رسیم که از طریق زندگی شان صلاحیت خودشان را نشان داده اند. به اعتقاد من ایران برای ۳۰-۲۰ سال آینده خودش نیاز به یک سیاستگذاری کلان فرهنگی مبتنی بر هویت ملی واقعی دارد نه آنچه که امروز به عنوان هویت ملی بیان می شود و یک هویت استعماری است.
اصلانی: موسیقی نواحی ایران برخلاف موسیقی دستگاهی که موسیقی مونوفونیک است سونوریته و مفاهیم موسیقی پلی فونیک را در خود دارد. ملتی که به مونوفونیک و تک صدایی عادت کرده اگر بخواهد پیش برود به یک فاجعه عمومی می رسد و از ملت بودن خارج شده و تبدیل به عوام بودگی و بومی گری به مفهوم خروج از جریان پویای تمدنی می شود و دیگر ملت نیست. موسیقی شاخصه یک ملت است اما ما امروز آن را تبدیل کردیم به تفریحات سالم و این جایگاه خودش را از دست خواهد داد و درموسیقی روزمره جهان حذف خواهیم شد. بنابراین برای جلوگیری از این اتفاقات به یک مدیریت فرهنگی نیاز است. در طول تاریخ ما هر گاه مدیریت فرهنگی نقاد و خردمند وجود داشته، شکوفایی به دنبال داشته است. ببینید از خواجه نصیر گرفته که فرهنگ ما را متعالی کرد تا محمدعلی فروغی یک دوره شکوفایی به چشم می خورد اما اکنون در موسیقی ما مدیریت فرهنگی وجود ندارد و تنها مدیریت اداری و نظارتی است و نظارت کاری را انجام نمی دهد، بلکه همواره جلوی کار را می گیرد.
از سالخوز ایجاد کردن نتیجه ای به دست نخواهد آورد واگر خوب بود کوروش بهتر از ما می توانست این کار را انجام بدهد. اما این کار را انجام نداد و ملتش را مشترک کرد. ملتی که موسیقی اش را از دست بدهد تفکر خود را از دست داده است.
اردلان: بخشی از موضوع موسیقی درایران مربوط به خود مردم ایران است و آنها می دانند و آگاه هستند که چگونه آن را حفظ کنند و پیش ببرند همان کاری که در طول تاریخ انجام داده اند ودراین بخشی که وظیفه مردم است و در متون فرهنگی مردم جاری است نگرانی نیست. بلکه باید از سیاست های مدیریتی کشور در زمینه موسیقی نگران باشیم. البته درمدیریت میانی موسیقی کشور امکان مدیریت آزاد، فارغ از دستور های سیاسی به وجود نیامده است. مدیران میانی ما در حال حاضر یا با مشقت کاری را پیش می برند یا پس از مدتی انفعال پیشه و سوداگری می کنند. مدیریت موسیقی کشور با ترم واژگانی خود ساخته مجبور است با زبانی که مفاهیم آن همواره ایجاد حاشیه می کند با جامعه موسیقی گفت و گویی نا مفهوم را بسازد. در این ترم، واژگانی همچون: مجوز، نظارت، موسیقی فاخر، سرود، حرکات موزون و… که برابر نهاد واژگان اصلی اند آنها در واقع دکمه ای ساخته اند که می خواهند ردای تاریخی موسیقی ایران را به آن بدوزند و این نمی شود و نخواهد شد.
بنابراین نیاز است مدیریت موسیقی کشور با زبان موسیقی سخن بگوید و از جعل مفاهیم و واژگان دست بردارد و نیاز است ترم واژگانی مدیریت موسیقی ایران تغییر کند این تغییر می تواند نشان بدهد که جهت مدیریتی موسیقی کشور درحال بازیابی و هم سخنی با جریان اصلی موسیقی کشور است.
اصلانی: جهان به سرعت نور در حال حرکت است و ما ساکن هستیم یعنی درحال تخریب هستیم.
فکوهی: جهان مسائل فوق العاده پیچیده ای پیدا کرده است که اگر آن را بد تعبیر کنیم به ما ضربه خواهد زد. مثل اینکه کسی چیزی می خورد، چون محتوا و مکانیزم آن را نمی فهمیم از آن تعبیری اشتباه می کنیم که در واقع تخریب خواهد بود.
روزنامه ایران، شماره ۶۵۳۹ به تاریخ ۱۹/۴/۹۶، صفحه ۱۲ (موسیقی)
سخنان ناصر فکوهی در این متن بازبینی محتصری شده و به نسبت روزنامه اندکی متفاوت است