مقدمه
سیستم های سیاسی مدرن را می توان در مقوله ای تعریف گرایانه ، بر اساس نحوه توزیع قدرت سیاسی به دو نوع تقسیم نمود: متمرکز و غیر متمرکز . در دولت متمرکز، ممکن است اشکال متفا وتی از عدم تمرکز در داخل کشور، نظیر عدم تمرکز اداری و یا خود مختاری محلی و یا مناطق فرهنگی خود مختار بکار گرفته شود، لیکن همه آنها در نهایت بازوهای اداری حکومت مرکزی هستند و این حکومت مرکزی است که در حیطه های مختلف داخلی و خارجی قدرت و ابتکار عمل دارد. بر خلاف سیستم های متمرکز، یک سیستم فدرال بعنوان شکلی از حکومت ها ی غیرمتمرکز، بیان نوعی از نظام سیاسی است که در آن قدرت سیاسی بشکل عمودی، بین حکو مت مرکزی و زیر مجمو عه های آن تقسیم میشود و این زیر مجموعه ها در یک محدوده معین بصورت شراکتی با سایرین، حکومت مرکزی را تشکیل می دهند.
نوشتههای مرتبط
نگاهی تاریخی و کارکردی به دو سیستم فوق و نمونه های عینی آن در جهان امروز، می تواند ما را به این امر رهنمون شود که هر کدام از این دو سیستم، قبل از هر چیز مبتنی بر فرهنگ ها و روحیات تاریخی و دیدگاه ارزشی مردمان درون آنان است و هر کدام به فراخور موقعیت های در زمانی و در مکانی در فضای سیاست منطقه ای و بین المللی عمل می کند . در این نوشتار، به نقد اندیشه فدرالیسم ایرانی در حیطه روابط بین الملل و منطقه ای، با توجه به مولفه های درونی و اجزای سیاسی- اجتماعی ایران پسا انقلابی می پردازیم.
دو محور اصلی سیاست خارجی ایران
منطقه گرایی و عمل بعنوان عاملی موثر در سیاست بین الملل، دو محور اصلی در سیاست خارجی ایران بوده و می باشد که هر کدام به فراخور شرایط و نیاز ها در زمانهای مختلف تقویت شده است. در محور منطقه گرایی، رویکرد مسلط حفظ موجودیت سیاسی و کالبد ژئو پلیتیک ایرانی در برابر قدرت های منطقه ای سنتی همچون روسیه، ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان ، و در عرصه بین الملل نیز رهبری جهانی انقلاب اسلامی با خط و مشی شیعی و سعی در بازتولید جهان تشیع در درون کالبد محافظه کار جهان اسلام است که سرانجام آن به گسترش اندیشه های شیعی به سراسر جهان می انجامد. اگرچه بسیاری از صاحبنظران در مورد همراستا بودن این دو محور ابراز تردید کرده اند، اما به گمان این قلم این دو رویکرد در راستای یکدیگر بوده و تلفیق این دو رویکرد، سیاست خارجی ایران را در سه عرضه درون مرزی، منطقه ای و بین المللی هدایت نموده است.
تلفیق دو ایده عقلانی بودن و عملکرد عقلانی دولت در پهنه روابط بین الملل در پارادایم رئالیستی روابط بین الملل( آلبرشت ۱۹۹۶ ) از یکسو و همچنین ایده شاگردان مکتب پلورالیستی روابط بین الملل مبنی بر بسط خارجی سیاست های داخلی هر حکومت در عرصه بین الملل (ویوتی و کائوپی، ۲۰۳ : ۱۹۹۹ ) می تواند در فهم و تشریح رویکرد و سیاست جمهوری اسلامی ایران راهگشا باشد. بر طبق این تلفیق نظری، پراگماتیسم سیاسی و آرمانگرایی ایدئولوژیک ، دو کلیدواژه اصلی در سیاست خارجی ایران پسا انقلاب محسوب می گردد.
درپراگماتیسم سیاسی ایران که مبتنی بر عقلانیت دولتی تشیع است، تکیه بر مفاهیمی چون مصلحت و حکمت، توجیه گر پیشبرد منافع ملی است و این دو مفهوم، فهم این مقوله را در موارد تضاد با ایدئولوژی آسان می گرداند.
آرمانگرایی ایدئولوژیک ایران مبتنی بر مفاهیم اسلامی- شیعی جهاد، سرمشق گرفتن از کربلا، مرجعیت ، معاد و مهدویت است و ترکیب اصول قبل با اصل اخیر که عدالت خواهی شیعی را در حیطه های خرد و کلان از درون فردی تا بین المللی بازنمایی می کند، سبب شده تا رفتاری متمایز از این کنشگر بروز یابد.
پراگماتیسم سیاسی و آرمانگرایی شیعی
در ادامه با توجه به ساختار انسان شناختی و با رویکرد ژئوکالچر و ژئوپلیتیک در حیطه امر سیاسی به تشریح نمودهای عینی این دو کلیدواژه در دو حیطه منطقه گرایی و بین المللی پرداخته و نسبت این دو حیطه را با اندیشه فدرالیسم روشن می سازیم:
با نگاهی کوتاه به دیپلماسی ایران پس از انقلاب، به خوبی می توان دغدغه حفظ احتیاط را از سوی کشوری با درصد بالایی از جمعیت شیعی و حکومتی با همین ایدئولوژی را ملاحظه نمود. کشوری که در فضای نظم دو قطبی حاکم بر عرصه بین الملل و در منطقه ای با اکثریت مذهبی سنی (خاورمیانه) قرار دارد و از سویی در ابتدای موجودیت سیاسی خود، مورد تهاجم ایدئولوژی پان عربیسم بنیادگرای سنی مذهب در یک جنگ کلاسیک ۸ ساله قرار گرفته است.
داشتن دغدغه ثبات مرزها و امنیت داخلی، نخستین اصلی است که در حیطه داخلی مورد توجه بوده است. ایران از یک هسته مرکزی ایرانی و بخش های پیرامونی متشکل از اقلیت های ملی غیر شیعی با خصوصیاتی که می تواند حامل پتانسیل گریز از مرکز باشد، تشکیل شده است.این ساختار بالقوه، می تواند منافذ و روزنه هایی را در اختیار نیروهای بیرونی قرار دهد. مساله اقلیت های قومی-مذهبی اگر چه می تواند در هر کشوری همانند فرصتی گرانبها تلقی شود، اما به همان میزان نیز می تواند منشاء تهدید باشد. برخورداری ایران از خرده فرهنگ های قومی و مذهبی با اصالتی دیرینه و آداب و رسوم غنی و کهن، می تواند جلوه ای زیبا از هارمونی و تنوع آمایش جمعیتی را در یک پهنه جغرافیایی- سیاسی به تصویر بکشد و در راستای اهداف اقتصادی- فرهنگی کشور می تواند مورد استفاده قرار گیرد، اما این فرصت روی دیگری به نام تهدید و تجزیه طلبی و فروپاشی سیستم سیاسی دارد.
نگاهی گذرا به تاریخ معاصر ایران و بطور خاص صد ساله اخیر، نشان می دهد که چگونه قدرت های بزرگ استعماری از مولفه اخیر در جهت تجزیه کشور استفاده نموده اند. اعلام خودمختاری جمهوری های کوچک در حیطه اقلیت ها در مناطقی چون کردستان، آذربایجان، گیلان و… همگی استفاده سیاسی از این مولفه در راستای تحدید و تهدید دولت مرکزی بوده است.
اندیشه فدرالیسم ایرانی را نیز می توان در همین راستا مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. این اندیشه حتی اگر صرفا با مدل اقتصادی به آن نگاه شود، می تواند به خود مختاری در حیطه سیاسی منجر شود . در جهان به هم پیوسته امروز، مولفه های اقتصاد، سیاست و فرهنگ، آنچنان به یکدیگر پیوسته اند که هر کدام بر یکدیگر و بر کل فضای حاکم بر صحنه جهانی و دولت- ملت ها اثر گذاری مستقیم دارد. لذا دم زدن از اندیشه خودمختاری اقتصادی در ایران، در موقعیت کنونی اندیشه ای خطرناک است که آثار آن لزوما در ابتدای امر آشکار نمی گردد اما به مرور زمان از لحاظ ساختاری در حیطه اقتصادی-سیاسی و از لحاظ روانی بر مردم نواحی مختلف و بطور خاص در قومیت ها و اقلیت های مذهبی تاثیر گذار بوده و منجر به حرکت های استقلال طلبانه می گردد. اندیشه مذکور می تواند در کنار توزیع نابرابر ژئو اکونومیک منابع معدنی و نفتی ایران در سراسر کشور مورد ملاحظه قرار گیرد. اگر چه رانتیر بودن دولت ایران دیرزمانی است که مورد تردید نظر است، اما نفت و منابع مربوط به آن، همچنان به عنوان درآمد های اصلی دولتی در بودجه های سالانه نقش اساسی ایفا می نماید و توزیع جغرافیایی این منبع حیاتی، تنها در منطقه خاصی از کشور و اتفاقا در حیطه اقلیت های قومی- مذهبی است. لذا طرح اندیشه فدرال اقتصادی می تواند در راستای تضعیف قدرت دولت مرکزی و گسترش قدرت نواحی از لحاظ اقتصادی باشد که مقدمه ای برای طرح مباحث سیاسی آن است. مباحثی که مبتنی بر اندیشه پرسشگری جدی در داشتن حق استان های دیگر و مردمان دیگر در استفاده از درآمد های حاصله از منابع مناطق خاص است.
لذا طرح ایده فدرالیسم، می تواند به مرور زمان در جهت تضعیف هسته ایرانی و کانون مرکزی قدرت سیاسی حکومت ایران و سرانجام فروپاشی سیاسی سیستم گام بردارد و چه بسا مورد تهدید و سوء استفاده قدرت های بیرونی قرار گیرد که این امر با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک و ژئو اکونومیک ایران بسیار امری طبیعی و بلکه اجتناب ناپذیر است.
تضعیف هسته مرکزی، در ایده فدرالیسم، انسجام اجتماعی جامعه ایرانی را مورد تهدید قرار می دهد و این امر با توجه به پیش فرض مطرح شده مبنی بر پیوستگی حیطه های داخلی و سیاست خارجی ، اثر مستقیم بر سیاست خارجی و نقش ایران به عنوان یک بازیگر منطقه ای و جهانی دارد.لذا اولین حیطه ای که در این جا اثر مستقیم می پذیرد، حیطه منطقه ای است.
با نگاهی گذرا به رقبای سنتی و جدید ایران در منطقه، می توان به حیطه علائق آنان در حیطه نزاع با ایران پی برد.ترکیه و آذربایجان در حیطه هویت آذری و ترکی، اعراب سنی مذهب حوزه خلیج فارس در جنوب کشور و بطور خاص خوزستان، بلوچ های پاکستان در حیطه سیستان و بلوچستان و جنوب شرق کشور و کردهای عراق و ترکیه در حیطه کردستان و غرب کشور می توانند خطرات سنتی ایران در منطقه باشند که همچنان وجود دارند و با توجه به وابستگی های قومی- مذهبی مردمان این نواحی با آنان می تواند تهدیدی جدی در حیطه استقلال طلبی محسوب شوند. افزون بر این، علائق قدرت های نوظهور و سنتی مستقر در منطقه همچون چین، روسیه و آمریکا و بازیگری آنان در صحنه حمایت از برخی فاکتورهای فوق، بر مبنای منافعشان، مساله را کمی پیچیده می سازد. لذا فدرالیسم در حیطه داخلی، نقش دولت مرکزی را به عنوان یک بازیگر منطقه ای و فعال به تضعیف جدی می کشاند.
در بحث بین الملل نیز، آنچنان که آمد تئوری بازتولید تشیع در کالبد محافظه کار جهان اسلام، و گسترش اندیشه های شیعی، که از آغاز انقلاب مورد تاکید جدی؛ و جزئی از سیاست خارجی ایران بوده است، مورد خدشه قرار می گیرد، چرا که در این نوشتار فرض پیوستگی سه حیطه داخلی، خارجی و بین المللی، یکی از دو پیش فرض نظری اصلی است.
نگاهی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در حوزه دیپلماسی شیعی و بازتعریف اسلام در کالبد این مذهب؛ در تماس با سایر دولت ها (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) و همچنین بدبینی همیشگی اندیشمندان اسلام شیعی به پدیده دولت- ملت به عنوان خطری جدی در ایجاد تفرقه در امت اسلامی و در هم شکستن آن ، نشان از این دارد که دولت- ملت شیعی ایرانی، تنها یک مرحله گذار است و برای عبور از این مرحله گذار، بایستی به تقویت آن و دفاع از آن روی آورد. لذا اندیشه فدرالیسم ایرانی، با توجه مباحث فوق، در تضاد کامل با این اندیشه قرار می گیرد و خطری جدی برای مرحله گذار از مرحله دولت-ملت ها به مرحله آرمانی شیعی در حیطه روابط بین الملل است
منابع:
Albrecht Ulrich, 1996, Internationale Politik ( Einfürung in das System Internationaler Herrschaft), München, oldenbourg Verlag Gmbh.
Vioti .Paul R & Kaupi .Mark V, 1999, International Relations Theory ( Realism, Pluralism, Globalization and beyond), Boston, Allyn and Bacon.