انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عمر چون پنبه، جهل چون شرر است

شاه سلیمان صفوی در بستر مرگ اعضای دربار و نزدیکانش را در برابر یک سوال بسیار حیاتی قرار داد: پس از مرگ من شما به شاهی نیاز دارید و این شاه باید فردی مطلوب نظر شما باشد! پس اگر طالب راحتی و آرامش هستید، «حسین میرزا» را به شاهی بردارید اما اگر خواستار بزرگی و عظمت کشورید میرزا عباس را انتخاب کنید. او رشید است و جنگجو و همۀ صفات پادشاهی را دارد، درست است که سخت‌گیر است و خشن، او آداب سرداری می‌داند و با کسی سر شوخی ندارد و لذا ممکن است، چندان آرامش خیال و راحتی نداشته باشید. بی‌تردید با این تائید قرین به تکذیب دل آن جماعت راحت‌طلب غالبا فاسد را خالی کرد و وزرا و خواجه سرایان خرافه‌پرست و خودخواه که کشور و سرزمین و بزرگی و عظمت برایشان معنا و مفهومی نداشت و سود خود را در انتخاب یک موجود بدون هرگونه امتیاز رهبری می‌دیدند و به خوبی می‌دانستند که او مردی خرافی، سست عنصر و موجودی دست‌آموز خواجه سرایان و مخنثان دربار است و بر برادرش ترجیح دارد. آن جمع گردآمده بر بستر مرگ شاه سلیمان کمابیش مصداق چنین توصیفی بودند:

بی‌شرم چون مخنث و بی‌عافیت چو مست

بی‌نفس همچو کودک و بی‌عقل چون مُصاب

آن‌ها میلشان به موجودی ضعیف بود که دستشان در ارتکاب به کارهای خلاف باز بگذارد و به خوبی از محصولات دم و دستگاهی حرمسرا و خواجگان و خواجه سرایان آگاه بودند و همان‌ها بودند که در سایۀ تعصب و شدت عمل‌های ناروا و رواج خرافه‌های ویرانگر سلسلۀ پرقدرتی را به زانو در آوردند. در ضایعۀ قحطی اصفهان مردم از خوردن گوشت گربه ابا نداشتند هیچ بر سر آن همدیگر را می‌کشتند… مرده‌ها در زاینده رود چنان انباشته بودند که تا یک سال پس از آن آب بوی مردار و تعفن میداد…

ریشۀ پرورش شاهزادگان ضعیف به زمان شاه عباس برمی‌گشت که دستور داده بود که فرزندان شاه می‌بایستی در حرمسرا پرورش یابند حال چرا میان دو برادر تا بدین اندازه اختلاف وجود داشت شاید به این دلیل بود که موازانه‌ای در ارتباط با تاثیرات سپهسالاران دربار و خواجه سرایان وجود نداشت و عصر خرافه‌زده‌، سرداران و سپهسالاران را از اعمال قدرت دور کرده و کفۀ ترازو به نفع راحت طلبان و نادرستان و جاهلان سنگین‌تر شده بود. بنابراین ادارۀ امور، اگر اطلاق اداره کردن بر آن صحیح باشد فاقد هرگونه دورنمای آینده و تهی از اندک عرق ملی بود و تصور اینکه در اوج تنگدستی دربار و در زمانی که تودۀ مردم دست به گریبان قحطی و نداری و فقر مهلک بودند برابر با خواستۀ باجی‌ها و خاله خام باجی‌های دربار و مردان متمایل به آن‌ها و با موافقت میرزا حسین، که حالا شاه سلطان حسین شده بود، شصت هزار نفر راهی زیارت مشهد شدند عجیب اما قابل تصور است. حتما هرکسی که با چنین کاروانی پرهزینه از در مخالفت در می‌آمد کافر و بی‌دین خوانده شده و سرش را از دم تیغ می‌گذراندند …باید دانست که بار مالی چنین لشکرکشی شاهانه و به نظر و علی الظاهر مذهبی معادل پولی بود که در جنگ قندهار هزینه شده بود …خدا می‌داند که در این لشکرکشی چند گهواره بر قاطران و شتران سوار کرده و چند صد دایه از اصفهان تا مشهد و در خود درحال ترو خشک کردن این زائران قنداق شده بودند. حالا چرا این‌همه نوزاد؟

می‌گویند در حرمسرای شاهی ماهی سی گهواره به جمع گهواره‌های دربار اضافه می‌شد تا جوجه‌های درباری و مزاحمان آیندۀ کشور را در آن‌ها بپرورانند! محمود افغان خونریز در یک نوبت و بر سر یک سفرۀ شاهانه سیصد تن از این شاهزادگان را به خاک و خون کشید…

شاه سلطان حسین از سپهسالاران بیزار و درعوض شیفتۀ رمالان و دعانویسان و به اصطلاح منجمان بود و این قبیل شیادان او را محاصره کرده بودند و روایت شده که اگر در غیر فصل این شاهِ بدردنخور هوس خوردن خربزه می‌کرد این جمع از نحوۀ قاچ کردن خربزه، تا خوردن کدام سوی خربزه، و از خوردن چند قاچ تا حد کفایت خوردن اظهار نظر کرده و غالبا میان آنان بحث و جدل در می‌گرفت.

تا پیش از جلوس شاه سلطان حسین خواجه سرایان حرمسرای شاهی اجازه نداشتند که سوار اسب بشوند و آنگاه که به ندرت از حرمسرای شاهی سوار بر اباغ یا قاطر بیرون می‌آمدند، مردم به تحقیر در آنان نظر می‌کردند و خواجه سرایان را به سخره می‌گرفتند. اما در زمان شاه جدید نه تنها با اعتماد به نفس و با خدم و حشم و سوار بر اسب از دربار بیرون می‌آمدند بلکه فرامینی را به نام شاه صادر می‌کردند از جمله خروس بازی ممنوع اعلام کردند. گویا این مخنثان به مردانگی خروس‌ها هم رشک می‌بردند. آن‌ها در انتصاب افراد و اعطای مقام‌ها نقشی اساسی ایفا می‌کردند و هست و نیست شاه و دربار در چنگ آنان بود.

در درون حصار دربار نیز با اعمال نظر آن‌ها یک گروه وسیع دست اندر کار تعیین اوقات سعد و نحس بودند تا معلوم بشود که برای انجام یک عمل ساده کدام روز و ساعت، یا کدام ماه مناسب است شاه سلطان حسین مطیع تام و تمام این روش بود و همین روش به جای دفاع از اصفهان خود را به دست تقدیری شوم سپرد و، دودمان یک سلسه و یک کشور را برباد داد. شاه به معنای واقعی خائن و بی‌مصرف و عامل سقوط اصفهان جندان در امور خرافی چنان استاد شده بود که هنگام حملۀ محمود افغان هجده ساله خودش دستور پخت آبگوشتی را صادر و بر پختن آن نظارت کرد: به باور او این آبگوشت دارای قدرت جادوئی بود! و می‌توانست سربازان ایرانی را از چشم نیروی مهاجم محو کند و بر این باور سربازان و سرداران به پیشواز مرگی فجیع می‌رفتند، تصورشان این بود که دشمن آن‌ها را نمی‌بیند درحالیکه مهاجمان افغانی که از ستم‌های حکام دست نشاندۀ صفوی به تنگ آمده بودند آن‌ها را می‌دیدند و به سادگی و با بی‌رحمی به قتل می‌رساندند… اما دستور العمل پخت این معجون یا آبگوشت جادوئی چه بود؟ این آبگوشت باید در ظروفی تهیه می‌شد که در هریک از آن‌ها دوپاچۀ بُز نر با ۳۲۵ غلافِ سبِز نخود قاطی و ۳۲۵ بار و بر سر هرظرف دوشیزه‌ای وردی مخصوص بخواند! و بی‌تردید این ورد ترکیبی از لاطائلات بود و خالق ورد هم خود شاه جاهل بود. عبدالحسین زرین کوب بدرستی معتقد است که این گونه خرافات مانع از عادت به اندیشیدن و تفکر شده بود و در تمام طبقات شایع شده و اذهان عام را آمادۀ قبول و حتی دفاع و توجیه تعصب‌آمیز این تفکرات ارتجاعی کرده بود.

تعین زایچه از سوی ستاره‌ها و صور فلکی قبل از تولد کودک تعیین ساعت و روز و ماه مناسب می‌بایستی توسط طالع بینان و بظاهر منجمان مشخص می‌شد و در غیاب اندیشه ناب و تدابیر همه‌جانبه تنها جهل بود که فرمان می‌راند: تصور اینکه عبور زنان نازا از زیر جسدهای بدار آویختۀ محکومان به اعدام و دادن مغز گردو به مردانی که در راه با آن‌ها روبه می‌شدند برطرف کنندۀ نازائی زنان است زائیدۀ همین فضای کابوس‌وار و سراپا خرافه است .

شاه سلطان حسین پس از سقوط اصفهان همراه با وزراء! و درباریان به قصر فرح‌آباد رفته و خود تاج شاهی را بر سر محمود افغان گذاشته به اشاره به همراهانش امر کرد که بر زانوی محمود خونخوار و جوان بوسه بزنند و در عوض از فاتح مغرور تقاضا کرد که شأن و منزلت و سلامت و رفاه خواجه سرایان را حفظ کند. او حتی نامی از مردم نیاورد. اما زمانی که محمود افغان شهر را تصرف کرد و دست به کشتار وسیع زد شاه سلطان حسین لباس سیاه پوشید و در کوچه‌های اصفهان به راه افتاده و سینه می‌زد و گریه می‌کرد…

این مقدمه برای آن است که بپذیریم: ماهی از سر گنده گردد نی زدم

اگر در رأس هرم قدرت از میان دو گزینۀ ادارۀ امور آن گزینه‌ای پذیرفته شود که ناظر بر دروغ و فساد و جهل خرافه است، در لایه‌های پائین‎تر هم همین قاعده جاریست. که تودۀ مردم به تأسی از رأس هرم مرد نرمخو و بی‌آزار را ترجیح دادند و اگر سرداری و سالاری که به یک کشور بیندیشد و در این امر مجدانه تلاش بکند به معنای سلب آرامش از خواجه سرایان باشد و به همین دلیل گزینۀ مردود تلقی بشود طبعا تودۀ مردم هم بی‌آنکه به نتایج این نوع انتخاب‌ها توجه داشته باشند نرم خوی بزدل و عافیت طلب و خرافه پرست را بر مدیر مدبر و علی الظاهر سختگیر ترجیح می‌دهند و … آقا جمال خوانسار‌ی – در گذشت ۱۱۲۵ قمری ۱۰۹۲ شمسی و ۱۷۱۳ میلادی – که در میان علمای زمان خودش شهرت داشت و علی القاعده می‌بایستی به روال علما عمل کند خرق عادت کرد و یک توضیح المسائل خلاقانه نوشت تا با یک تیر حداقل دو هدف را بزند:

  • خرافه‌پرستی زمان خودش را تصویر کند.
  • غیر مستقیم بگوید رشتۀ کار از دست علمای دین هم در رفته است.

افضل علمای زنان پنج نفرند: اول بی‌بی شاه زینب، دوم کلثوم ننه، سوم خاله جان آقا، چهارم باجی یاسمن، پنجم دده بزم آراء و آنچه از اقوال آن‌ها به دست بیاید، نهایت وثوق دارد و محل اعتماد است و به غیر از این پنج نفر علمای بسیاری نیز هستند که ذکر آن‌ها موجب طول کلام. بدانکه هر زنی که سنی داشته باشد و پیری و خرافت او را دریافته باشد، دیگران به افعال او وثوق تمام دارند و هر زنی که خلاف فرمودۀ ایشان کند آلم و گناهکار باشد. فهرست مطالب این کتابچه عبارتست از:

باب اول: غسل و و ضو و تیمم

باب دوم: خرافات نماز

باب سوم: خرافات روزه

باب چهارم: خرافات نکاح

باب پنجم: احکام شب زفاف

باب ششم: احکام زائیدن زنان

باب هفتم: خرافات حمام رفتن

باب هشتم: سازها و افعال آن‌ها

باب نهم: معاشرت با شوهران

باب دهم: مطبوعات نذری

باب یازدهم: تعویذ چشم زخم

باب دوازدهم: محرم و نامحرم

باب سیزدهم: استجابت دعا

باب چهاردهم: آمدن میهمان

باب پانزدهم: صیغۀ خواهر خواندگی

خاتمه: ادعیه و اذکار و متفرقات

طبعا در گسترۀ نظام خانواده هم ده‌ها و صدها بی‌بی شاه زینب و کلثوم ننه و دده بزم آرا و باجی یاسمن و خاله جان آقا بعنوان مشاوران برارکانی که حاج آقا جمال خوانساری نام برده است نظارت می‌کردند: به عنوان مثال در رابطه با زیبائی زنانه و مشاطه‌گران چنین دستور العملهایی صادر می‌کردند:

هفت پیرایه شد به روی بتان

که از آن‌ها باغ حُسن سیراب است

وسمه و سرمه و نگار و خُجک

زردک و شازه و سفید آب است- میرزا صادق امیری فراهانی-

و در رابطه با محافظت زنان زائو در برابر «آل» و موجودی افسانه‌ای که دشمن مادر و نوزاد بود می‌گفتند:

آل بشناختن بود مشگل

گیس او سرخ و بینی‌اش از گِل

گر ببینی بگیر بگیر بینی او

تا ز زائو جگر ندزدد و دل

 

و یکی دو باور دیگر:

اجماعی علماست که در شب چهارشنبه‌سوری باید ظرفی مانند سبو و کوزه را پر از آب کرده وقت غروب آفتاب از بام به کوچه اندازند که رفع بلا می‌کند. کلثوم ننه گفته است: وقت بردن ظرف، به عقب نگاه نکنید که بلا برمی‌گردد و بعد قدری آتش بر روی آن ریزند و بعد مقدار کمی پول سیاه اندازند و آن پول باید باشد تا فقیر بردارد… و باجی یاسمن گفته که: در روز عید بابا شجاع الدین! چنگال خوردن – نوعی نان- ثواب عظیم دارد و…

هرکه در آن ماه بمیرد باید یک لنگه کفش خودش را با او در قبر گذارند که در آن ماه کسی از اقوامش نمیرد.

…دیگر از ضروریات که از جهت زود برآمدن مطلب است دوازده فتیله را در بیست و هفتم ماه رمضان باید روشن نماید!

اگر خروس در غیر وقت بخواند باید او را کشت! زیرا که اگر او را نکشند صاحبش بمیرد و این قول خالی از قوه نیست…

کلثوم فرماید: بدان که هرگاه دو زن بخواهند خواهر خوانده بشوند بدون دیدن یکدیگر، اول می‌بایست زن معتبری که باید نهایت اعتماد بر او داشته باشند که او را دراصطلاح پاسبز گویند و عروس «چک»، از موم سازند و باز کلثوم ننه گوید: عروس چک در اصل عروس کوچک بوده که از کثرت استعمال عروس چک شده و سایر علما گفته‌اند (خاله جان آقا، دده بزم آرا، باجی یاسمن، بی‌بی شاه زینب) این کاف، کاف تصغیر است: مانند پسرک، دخترک و غلامک و باید خوان پوشی در نهایت زینت، با یک خوان شیرینی درست کرده و عروسک چک را بر روی خوان نشانده از برای آنکه می‌خواهد با او خواهر خوانده شود بفرستد. واگر آن کس خواهد که خواهر خوانده شود باید یک کجک نقره، که آن را در اصطلاح زنان، گلوبند نامند بر سر عروس چک بیاندازد و پاسبز را خلعت دهد و کلثوم ننه گفته است: لو لو زربفت نیز کافی است و بعضی گفته‌اند که رخت ساده نیز کفایت می‌کند و قول اول اقوی است….

به قول پروین اعتصامی:

هم زجهل تو سوخت حاصل تو

عمر چون پنبه، جهل چون شرر است

و دوران صفویه، بخصوص دورۀ حکومت شاه سلطان حسین، از صدر تا ذیل عمر چون پنبه بود و جهل چون شرر و ایران ما ازاین شرر جهل بسیار حکایت‌ها دارد …سال نو ؟…بگذریم: مبارک باد!

– این مطلب برای نخستین بار در ویژه‌نامۀ نوروز ۱۴۰۲، در بخش بهاریه منتشر شده است.