انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

علیه تنفر ۶: تنفر و تحقیر ـ بخش۱ : انسان گریزی جمعی (کلاسنیتز)

امکه (۱)

«هیولایی و نامریی بودن دو وجه “دیگری” است.» اِلن اسکاری

… اما چه می بینند؟‌به غیر از من چه می بینند؟ قطعه دیداری کوتاه ،شاید زیادی کوتاه است (*). می توان بار ها و بار هاآن را تماشا کرد و چیزی از آن نفهمید. صحنه در تاریکی فرو رفته: در مرکز منبع نوری، نوشته ای سبززرد رنگ، « لذت مسافرت» در چپ، شیئی زرد و زاویه دار… شیشه اتوبوس : ابتدا چیزی به غیر از سر انسان ها از پشت دیده نمی شود، خارج از اتوبوس ایستاده و دست هایشان را با مشتی به طرف مسافران دراز کرده و با فریاد و غوغا که : « مردم مائیم!»(۲) هرگز چهره آنان دیده نمی شود و وجودشان فقط با حرکات دست ها و شعار جمعی نما داده می شود، گویی که همین برای توجیه ابراز تنفر نسبت به دیگران کافی است. در این برهه در ساکس، شعار « مردم مائیم!» به معنای آن است که « شما نیستید… و ما معین می کنیم مردم شامل چه کسانی هست و چه کسانی نیست.»(۳)

اما اینان در مقابل خود و یا چه را می بینند؟‌ دوربین به آهستگی به شیشه پاک اتوبوس نزدیک می شود. داخل اتوبوس هفت نفر دیده می شوند، نشسته و یا در جلوی اتوبوس ایستاده ، در طرف راست، راننده، بی حرکت، با کلاه کپی پائین کشیده اش… روی اولین ردیف صندلی طرف چپِ دو زن، در راهرو، دو مرد پشتشان را به جمعیت خارج از اتوبوس که فریاد زنان پناهندگان را مورد خطاب قرار داده اند؛ یکی از مردان، کودکی در بغل دارد. از کودک فقط دو دست کوچه دیده می شود که محکم به پشت مرد چنگ زده است.

چند وقت است آن جا نشسته اند؟ چند وقت است مسیر اتوبوس را سد کرده اند؟ آیا گفتگویی با جمعیتی که فریاد زنان ، ادامه این مسافرت را ناممکن ساخته است درگرفته است؟ از تصاویر، پاسخ این سؤال ها روش نیست. زنی مسن، رنجیده خاطر، با روسری کرم رنگ در راه رو اتوبوس اسیتاده و جمعیت نعره زنان را می نگرد و با حرکات دست آنان را خطاب می کند، و تف می کند و یا لااقل چنین می نماید. و دیگران در خارج از اتوبوس با فریاد های « مردم مائیم!»در واقع می گویند: «شماها خارجی هستید … از ما نیستید … از هر جایی که آمده اید، به همان جا برگردید..» آن تف نیز می گوید «نه!… ما شایسته چنین بی حرمتی نیستیم… نه، رفتار شما قابل قبول نیست … اینان دیگر چه مردمی اند؟»(۴)‌

کودک از مرد جدا می شود: برای اولین بار پسرکی با کاپشنی آبی دیده می شود… با صورتی در هم و گریان. به کسانی نگاه می کند که شعارهایشان را نمی فهمد اما حرکاتشان را به روشنی درک می کند. باید به میان آن ها برود. کودک را به در اتوبوس راهنما می شوند… در تاریکی و از داخل اتوبوس: فریاد های « بیرون … بیرون … » و .. .دو زن اکنون به خوبی دیده می شوند … از ترس به هم چسبیده اند… زن طرف چپ صورتش را پشت شانه های دیگری که اشک هایش را پاک می کند، مخفی می سازد.

آن هایی که بیرون، همچنان فریاد می زنند، چه می بینند؟ ویدیوی کلاسنیتز (۵) بسیار مورد کفتگو قرار گرفته ، بر آن تفسیر ها نوشته اند و تقریبا همواره با رنجیدگی و انزجار. مسایلی از قبیل «شرم»، «ارازل اوباش» و … مطرح شد و اغلب سعی شد از موضوع فاصله بگیرند. قبلا از همه چیز، این جریان مرا مرا مات و متحیر کرد… و وحشت و عدم توانایی درک. این روند برخورد دقیقا چگونه رخ می دهد؟ چگونه می توان بر کودک گریان و زنان وحشت زده با چشمان پر اشک فریاد زد: «خارج! … خارج…!» انسان هایی وحشت زده می بینند ولی در آن نه وحشت و نه انسان را. چه تکنیک مخفی سازی در کار است؟ کدام پیشدواوری های ایدئولوژیک، احساسی، و روانی این نحوه دید را شکل می دهند که قادر به تشخیص انسان بودنِ انسان ها را ندارد؟‌

در کلاسنیتز، انسان ها به تنهایی نامرئی نشده اند، پناه جویان سوار بر در اتوبوس، ندیده نشده اند، به آن ها بی توجهی نشده،‌ بلکه بسیار بدتر: آن ها اهداف تنفر قرار گرفتند. اورِل کولانی در تحلیلی از احساسات خصمانه می نویسد: «لازمه تنفر ، جدی گرفتن مورد تنفر است… باید به طور عینی بسیار مهم، نزدیک، خطرناک و قدرتمند باشد.» از این دید، شعار «مردم مائیم!» کافی نیست… موضوع بر سر آن نیست که روشن شود چه کسی در جای مقرر خود هست و یا نیست. زیرا در آن صورت انبوه مهاجران را نادیده می گرفتند و «مردم» هم آن شب می توانستند در خانه های خود بمانند و به کار های مهمتری برسند. موضوع بر سر چیز دیگری است.

پناهنده جویان داخل اتوبوس را به عنوان افراد نامرئی کردند. آن ها بخشی از مای عام نیستند. انسان هایی با تاریخ، تجربه و خصوصیات ویژه نیستند. در عین حال، آن ها را مرئی کردند تا از آن ها «دیگری» بسازند مانند نه ـ ما. آنان را جمعی با ویژگی هایی نگران کننده، زننده و خطرناک معرفی می کنند. به گفته الن سکری،«هیولایی ونامریی بودن دو وجه “دیگری” است یکی بی اندازه مرئی و زننده، دیگری غیر قابل توجه و در نتیجه غایب.»

در صحنه کلاسنیتز،‌ تنفر در کار است. برای این که موضوع قابل تنفر باشد، باید هیولایی بوده و از اهمیت وجودی برخوردار باشد. و لازمه آن روند غریب معکوس شدن روابط قدرت است. در حالی که این تازه واردان از هر قدرتی بری هستند، و از فرارشان به غیر از محتوی کیسه های پلاستیک و یا کوله پشتی شان هیچ ندارند، زبان مردم را نمی دانند تا از خود دفاع کنند، بدون سرپناه، و … باید آن ها را خطرناک بدانیم و آنان که خود را ناتوان (!) می دانند باید در مقابل این پناهجویان از خود دفاع کنند.

در این ویدیو سه گروه اتوبوس پناهندگان را محاصره کرد اند. شعار دهندگان، تماشاگران و بالاخره پلیس.

یکم: تا به حال زیاد در مورد شعار دهندگان نمی دانیم. گاهی آنان را« ارازل … عوام الناس …. دسته ها» خوانده اند. هیچکدام از این مفاهیم کمکی به شناخت آنان نمی کند و من نمی توانم اینان را تحت این نام محکوم کنم.(۶) در باره سن، محیط اجتماعی رشدشان، تحصیلات،‌مذهب، شاغل و یا بیکار بودنشان و آیا این که تا به حال تجربه ملاقات با پناهنده ای را در منطقه شان داشته اند یا نه، اطلاعاتی در دست نداریم. أنچه این جا برایم مهم است زندگی نامه متنفرین نیست، مهم نیست بدانم آیا شخصا خود را «دست راستی» می خوانند یا نه، ایا به حزب و یا سازمانی سیاسی وابسته اند، آیا با آ د اف نزدیک اند، یا با لینک ( چپ) ، به کدام موسیقی گوش می دهند و… پلیس اعلام کرد این تظاهرات کننده ها حدود ۱۰۰ نفری از ساکنین منطقه بوده اند.

آنچه برای من مهم است، گفته ها و کردارشان است، برای من اعمال آن ها مهم است. و در ادامه به آن ها همچو متنفرین، عربده کشان،‌ معترضین، مفتری و چفته گر اشاره می کنم.

ادامه در شماره آینده.

***************

یادداشت ها از مترجم

(*) https://www.youtube.com/watch?v=7BWBFy_Mdtg / https://www.afd.de

(۱) https://en.wikipedia.org/wiki/Carolin_Emcke http://carolin-emcke.de

(۲)

« مردم مائیم!»» یکی از شعار هایی است که تظاهرکنندگان دوشنبه در لیپزیک ( RDA سابق) در ۱۹۸۹، کمی قبل از فروریزش دیار برلین سر می دادند با اشاره به سیاستمداران RDA که به آن ها خیانت کرده و ظیفه خود را انجام نداده بودند که مردم «واقعا» ما هستیم.

(۳) نیز مراجعه شود به یان ورنر مولر: پوپولیسم چیست؟ مولر می پرسد اگر واژه «هم» به این شعار اضافه می شد چه؟

(۴) به یاد گفته فرانس فانون می افتم که : « پس از این همه صحبت، سیاه از معنی شدن سر باز می زند… نه!» پوست سیاه صورتک های سفید.

(۵)https://www.aljazeera.com/indepth/features/2017/05/clausnitz-mob-awaited-refugees-german-town-170530133408437.html

(۶) آن چه به نظر من مناسی است واژه ای است که الیاس کنتی از آن استفاده می کند: پَک و یا گله« متشکل از گروهی مردان هیجان زده کهبه دنبال هیچ نیستند مگر آن که تعدادشان بیشتر و بیشتر شود.» ‌

***************************************

انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.