انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تن‌بارگی در دوره صفویه(۱۷)

«منزلت اجتماعی» ، انگیزه مقاومتِ روسپیان مخفی کار ، در برابر عرصه تک ساحتی قلمرو روزمره
در دوران متأخر صفوی ، علارغم جایگاه خاص و بنیادینی که رویکرد اصراف گرایانه ی تمایلات جنسی ، در ساختار اجتماعی و خصوصاً عرصه قدرت داشت و باعث میشد تا صرف نظر از غلامان درباری (که اصلا با هدف استفاده های تن کامانه به دربار فرستاده میشدند و به عنوان جزئی از مجموعه تن کامگی شاه در سراهای مخصوص نگهداری میشدند) ، روسپیها و یا رقاصان که در اماکن عمومی کار میکردند ، به واسطه «بدن جنسی» شان به دلیل آنکه به قلمروِ عمومی تعلق داشتند ، به لحاظ اگزیستانسیالیستی ، با هستیِ اجتماعیِ دیگر گونه ای مواجه بودند. زیرا از آنجا که تمامی مشاغلِ «رسمی» در قلمرو عمومی به دلیل پرداخت مالیات پیشاپیش تحت نظارت صنفی قرار داشتند ، این بدنها (روسپی رسمی و رقاصان قهوه خانه ها و یا کوچه و بازار)، «کالایی جنسی»، جهت استفاده ی عموم مردان به شمار می آمدند . اما مطلب جالب اینجاست که در برابر همین قلمروِ جنسیتیِ مردسالارِ بیمار و مبتنی بر فساد و همچنین روند ساختار سیاسی (اداری) و اجتماعیِ آن ، از سوی برخی از روسپیهای زن ، مقاومتهایی در برابر کالاشدگی وجود داشته که در بحث حاضر میخواهیم آنرا به لحاظ اگزیستانسیالیستی دنبال کنیم . اما قبل از آن لازم است برخی از سوء تفاهم ها را در خصوص رابطه روسپیگری و حمله مغولها و شکسته شدن قبح روسپیگری روشن سازیم :
مرتضی راوندی ، در قسمتی از مطالعات بسیار با ارزش خود ، حمله مغول را عامل از بین رفتن قبح روسپیگری در بسیاری از کشورها و از جمله ایران میداند ؛ که نتیجه آن ویرانی اخلاق و الگوهای فرهنگی و اجتماعیِ کشورهای مختلف بود. وی مینویسد: «پس از حمله مغول ، معتقدات مذهبی مردم نقصان پذیرفت از مداخلات روحانیان در امور اجتماعی و سیاسی کاسته شد و در ایران و دیگر کشورها تسهیلاتی برای گروه فواحش فراهم گردید. مارکوپولو در سفرنامه خود به این مطلب اشاره می کند : ” در زمان قوبیلای قا آن ، دستور داده شده بود که در حومه شهر پکن کاروانسراها و مهمانخانه هایی برای سکونت ملل مختلف ، خواه دستجات سپاهی ، و خواه بازرگانان ، ساخته شود و در کنار این تأسیسات ، روسپی خانه های بزرگ با تعداد دختران بسیار زیاد بنا کنند. گذشته از آن ، به طور کلی در محلات خارج شهر ۲۵۰۰ روسپی در این دوره زندگی می کردند که مانند سپاه به واحدهای هزار و یا صد و ده نفری تقسیم شده بودند و فرماندهی بر آنان ریاست می کرد ، این زنان که بیشترشان از اسیران جنگی و کنیزانی بودند که از شهرها و از بین ملل مختلف خریداری میشدند ، مالیات نمیپرداختند ، و ملزم بودند که خود را مجاناً در اختیار بیگانگان قرار دهند” » (۹۱).

اما اسناد و مدارکی هم وجود دارد که نشان می دهند ، پدیده روسپیگری ، به لحاظ تاریخی ، بسیار پیشینی تر از روی کار آمدن مغولها و یا حمله شان به کشورها و قدرتهای سیاسی مختلف بوده . اما در خصوص فرو ریختن «قبحِ» روسپیگری ، با توجه به بررسی های تاریخیِ جرجی زیدان ، تاریخ نگار لبنانی (۱۸۶۱ ـ ۱۹۱۴)، حداقل در خاورمیانه باز هم به نظر میرسد ، از بین رفتن این قبح بسیار قبل تر از حمله مغولها باشد . چنانچه میخوانیم که : «پس از آنکه عربها، شهرنشین و از باده ی پیروزی سر مست شدند به هر نوع فساد و عمل منافی عفت نیز دست زدند. مخصوصاً شهرهای بغداد و قرطبه ، گاهی مرکز این قبیل اعمال بود و داروغه مخصوصی از طرف دولت ، مأمور رسیدگی به این کارها بود …» (۹۲ ). و اینگونه که نقل شده است ، در آن دوران ، « عرصه لذت جویی» های جنسی و روی آوری به فساد چنان در شهرها بالا گرفته و لجام گسیخته بود که برخی از حکام به فکر ثروت اندوزی از راه فسادی میشوند که در قلمرو روزمره رواج یافته بود . و جهت سرعت بخشیدن به همجنس گرایی و تبدیل بدن جنسی به منزله کالای مصرفی ، متوسل به تحریک قوای شهوانی شدند. آنهم از راه دیدن تصاویر خیالی زنان برهنه : «برای اینکه مردان را به آن کارها تشویق کنند ، تصویر زنان برهنه را بر دیوار گرمابه ها نقاشی میکردند . دولت از مالیاتی که از آن راهها به دست می آورد سود کلانی میبرد ، با آمدن پسران ماه رویِ رومی و ترک ، امرد بازی سخت رایج شد ، گاه مردان را اخته میکردند . در مصر و بعضی دیگر از ممالک ، عشقبازی با زنان منسوخ شد ، و عشقبازی با امردان معمول گشت و شعرهایی که سابقاً در وصف زنان میگفتند ، برای امردان سرودند تا آنجا که زنان بینوا، به لباس مردانه درآمده ، خود را شبیه مردان ساختند » (۹۳ ).

بنابراین چنانچه ملاحظه میشود ، با واکاوی در زمانهای عقب تر از تاریخِ مغلولان در خاورمیانه ، متوجه خیلی چیزها و منجمله حضور همیشگی روسپیها و یا حتی فقدان قبح مسئله همجنسگرایان حتی قبلتر از اسلام نیز میشویم ؛ چنانچه در بخش نخست این بحث از آن یاد کردیم. بنابراین نمیتوان مغولان را عاملِ از بین رفتن قُبح فساد و روسپیگری (در خاورمیانه ) دانست. شکی نیست که آنها از روسپیگری استفاده های خاص خود را داشتند و بیرحمانه بسیاری از زنان ، دختران و پسران جوان و تازه بالغ را در محلهای خاص به این کار واداشتند . اما مهم این است که این مسئله را در نظر داشته باشیم که آنها مروجان نخستینِ انواع و اقسام فساد و تن کامگی در جهان اسلام نبودند. و همانگونه که تاریخ ادبیات ایران نیز گواهی میدهد ، حتی قبل از حمله آنها به ایران ، روسپیگری و یا تمایل به لواط نیز در بین برخی گروهها و حتی بین شعرا رواج داشته است. «بعضی از شعرای صوفی مسلک نظیر سنایی و عطار در وصف امردان شهر آشوب داده سخن داده اند ( ۹۴ ) ؛ و باز در همان اثر با ارزش راوندی (تاریخ اجتماعی ایران ) ، این مطلب را هم میخوانیم که « در تذکره دولتشاه سمرقندی ضمن شرح حال فردوسی و داستان ملاقات او با شعرای نامدار معاصرش ، از محافل خصوصی این گروه نیز سخن به میان آمده است : ” … از اتفاقات خجسته ی آن روز شعرای غزنوی ، عنصری و فرخی و عسجدی هر یک با جوانی خوش صورت از خدمت گریخته ، به خلوت در باغی صحبت میداشتند ” » ( ۹۵ ) .

و اکنون به زمان صفویان و خصوصا شاه عباس اول و امنیت اجتماعی و سیاسی ای میرسیم که توسط وی در کل کشور ایجاد شده بود و یکی از دستاوردهایش هم حضور بیشتر سیاحان، تجار ، سفرا ، نمایندگان و نیز مبلّغان مسیحی در فرقه های گوناگون (کرملیان ، فرانسیسان ، دومینیکیان و … ) به ایران بود. و اتفاقا همینها بودند که گزارشات مفصلی درباره ایران و اوضاع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایرانِ صفوی در آن زمان ( تا حتی شیوه حکومت داری و نظامی گری اش ) می نوشتند. پس میشود این احتمال را داد که بی اطلاعی تاریخی و نیز فقدان پیش فهم فرهنگی ِ برخی از اروپاییان در خصوص عادت واره های اجتماعی مردم ایران در زندگی روزمره ، میتوانست باعث شود تا برخی از گزارشات با مشکلات تحریفی مواجه باشند. به عنوان مثال میتوان از گزارشاتی نام برد که «پادری ژان تاده» ، مُبلّغ مسیحیِ زمان شاه عباس اول، در خصوص شاه عباس نوشته و او را به عنوان «ترویج کننده لواط در ایران » معرفی کرده است ( ۹۵ ) ؛ گزارشی که به لحاظ علمی ، بی اعتبار است . چرا که چنانچه دیدیم ، قبل از صفویان ، و شاه عباس اول ، در فرهنگ اجتماعی ایرانیان روسپیگری و لواط گری وجود داشته است . شاید این سوء تفاهم از اینجا ناشی میشد که در عهد شاه عباس اول ، جمعیت بیشتری از اقوام و فرهنگهای مختلف در ایران و خصوصا شهر اصفهان گرد آمده بودند ؛ چه به صورت اسیران جنگی و چه به صورت اقوام مهاجر . و نکته مهم اینجاست که در این عصر نسبت به دوران نخست عصر صفوی (شاه اسماعیل و شاه تهماسب )، خرده فرهنگها ، حضوری قوی و پر رنگتر در قلمرو عمومی داشتند. آنهم به این دلیل که شاه عباس بر آن بود تا به طور کلی به یاری گسترش و افزایش خرده فرهنگها ، از ساختار سیاسیِ حکومتش ، قزلباش زدایی کند. و از اینرو هم بود که پایتخت را به اصفهان انتقال داد و پروژه نوسازی و باز سازی این شهر را ، همراه با احداث محلات جدیدش دنبال کرد و به انجام رساند . ضمن آنکه در خصوص اوضاع روسپیگری در این دوره ، نسبت به دوره نخست عصر صفوی ، سر و سامانی دیوانی داد ؛ چنانچه آمده است که : « شاه عباس بر خلاف شاه تهماسب ، برای زنان هرجایی و بدکار نیز مقرراتی معین کرده بود و همیشه در لشکر کشیهای خویش گروهی از ایشان را همراه اردو می برد ؛ و ظاهراً همه سال مالیات خاصی از آنان میگرفت و این گونه زنان را “قحبه ” می‌خواندند» ( ۹۷ ) .

در نظر داشته باشیم که دیوانی شدن موقعیت روسپیگری ، به معنای تبدیل شدن «بدن جنسی » به کالایی مصرفی است . مأموران دیوانیِ شاه ، بدن جنسیِ روسپی را به عنوان ابزار کارِ او شناسایی می کنند . وسیله ای که لذتِ جنسی تولید میکند ، و فرد روسپی هم همچون بقیه رعایا موظف است تا بخشی از درآمد خود را از طریق مأموران صنفی ـ دیوانیِ خاصِ کار و پیشه اش به شاه دهد.

در اینجا سخن در خصوص واقعه هستی شناسانه ی مهمی است که در ماجرای «دیوانی شدنِ روسپی گری » در عهد شاه عباس اول اتفاق میافتد و پس از وی با رشد فساد در دربار و محفلی شدن شاهان ، دامنه آن به عرصه قدرت میرسد ؛ اما در بدو امر ما شاهد ظهور وضعیتِ تقلیل گرایانه ی افراد روسپی ، در همه ی مواردی هستیم که در قلمرو عمومی حضور دارند . بدین معنی که پس از دیوانی شدنشان ، وجود آنها در هستی اجتماعی ، صرفاً بر اساس بدن جنسی و روسپیگری شان است ؛ و این یعنی به واسطه این وضعیت کارکردی (روسپیگری ) است که مورد شناسایی قرار میگیرند ؛ چارچوبِ هستی شناسانه ی تقلیل دهنده ای که هویتِ «روسپیگری» را مقدم بر وجودِ وی به عنوان « آدمی در موقعیتهای متفاوت » قرار میدهد. رخدادی که باعث حذف سایرِ فرصتهای وجودی ای می شود که فی المثل به زنانِ به اصطلاح نجیب آن دوره تعلق داشته است .

اما طبق گزارشات رسیده ، در دوران متأخر ، بعد از شاه عباس ، روسپی هایی بودند که مایل به شناخته شدن و قرار گرفتن نامشان در دفاتر دیوانی نبودند ، که البته لازمه اش پرداخت عوارضی بیشتر به مأموران بوده است ؛ واقعه ای آگاهانه و مبتنی بر ایستادگی که بیانگر گریز از هویتِ شیء واره «بدن جنسی» است ؛ در واقع این اکراه و اجتناب ، عامل بسیار مهمی در پروراندنِ اندیشه مقاومت در برابر تقلیل وجودی ، به مثابه کالایی جنسی داشته است ؛ مقاومتی از سوی برخی زنان روسپی در دوران متأخر صفویه که خواهان نگهداری از امکانات وجودیِ فرصتهای خود در قلمرو روزمره بودند. ساده تر بگوییم آنهایی که میخواستند و تلاش میکردند تا هویت تقلیل داده شده ی خود به منزله « کالای جنسی» برای عموم مردان را که ساختار دیوانی به آنها تحمیل کرده بود را مخفی نگه بدارند تا بلکه با پوشاندن و پنهان نگهداشتنش ، بتوانند از فرصتهای اجتماعی هویتِ زنان عادی استفاده کنند . عملی که بیانگر بالاتر بودن مرتبه منزلت اجتماعی زنان عادی و نیز اهمیت دادن به آن از سوی گروهی از زنان روسپی است. انگیزه ای که آنها را به مخفی کردن پیشه خود تشویق میکند . چرا که اگر به غیر از این بود ، حاضر نمیشدند تا مالیات و عوارض بیشتری به دیوان سالاری پرداخت کنند . صحبت از اضافه مالیاتی است که در ساز و کار دیوانی ، به مانند پرده و پوشاندنِ پیشه روسپیگری ، عمل میکرد. شاردن درباره روسپیهای زن آن دوره مینویسد :
«در ایران زنان بدکار بر خلاف کشورهای دیگرِ جهان زود شناخته می شوند و از حرکات و اطوار و شیوه نگاهشان میتوان به آسانی به کارشان پی برد؛ عده اینگونه زنان در ولایات ایران زیاد نیست اما در اصفهان بسیار است ، در سال ۱۶۶۶ میلادی (۱۰۷۶ قمری) که من در اصفهان بودم ، میگفتند که نزدیک چهار هزار فاحشه در آن شهر زندگی میکنند و نام اینهمه ـ به سبب آنکه مالیات خاصی میدهند و مدیر و مأموران مخصوص دارند ـ در دفاتر دیوان ثبت شده است. میزان مالیاتی که از اینگونه زنان گرفته میشود ، در سال به دویست هزار اکو (پول فرانسه در آن زمان ) میرسد، حتی به من اطمینان دادند که در حدود همین عده فواحش نیز هستند که چون نمیخواهند نامشان در دفاتر رسمی ثبت شود و در ردیف روسپیانِ رسمی درآیند ، پوشیده و در پرده کار میکنند و البته از این جهت پول بیشتری میپردازند» (۹۸).

بنابراین علارغم رسمیت تن کامگی ، به مثابه کالای مصرفی، با واکنشی عقلانی، بخوانیم سنجیده شده و هدفمند ، با ارزشگذاری خاص آن ، ( مطابق با شرایط اجتماعی و تاریخی آن دوران ) ، در قلمرو روزمره مواجه هستیم ؛ که با توجه به اهداف عقلانی و ارزشی خود ، ترجیح میدهند پیشه روسپی گری شان از قلمرو روزمره ای که به همه گونه تن کامگی تا حد فساد مجوز میدهد ، پنهان نگه داشته شود ؛ این پنهان کاری تا حدی همانند راز و یا چیزی خاص برای خود است ؛
چنانچه گفته شد و شاردن تأیید کرد ، این قلمروِ شخصی و مخفی از دید عموم میبایست حداقل برای گروهی از چنان اهمیتی برخوردار بوده که حاضر میشدند بابتش به دیوانسالاریِ شاه، علاوه بر مالیات معمول، حق سکوت هم بپردازند. و از سوی دیگر ، همین اضافه مالیات (حق سکوت !؟) نشان میدهد که با دیوان سالاری ای مواجه هستیم که از اهمیت عقلانی و ارزشی این پنهان کاری با خبر است و با پذیرشش ، در لایه ای دیگر از تقسیمات دیوانی و اداری ، به آن رسمیت میدهد : رسمیتی غیر قابل رؤیت از دید عموم ؛ چیزی به مثابه اعطای هویتی رازدارانه . توجه شود در اینجا زد و بند بین مأموران دیوانی و روسپیهای خواهان مخفی کاری نیست ؛ بلکه این حکومت است که با گرفتن عوارض بیشتر ، و میدان دادن و بروز مخفی کاری ها نزد خود ، به مثابه همراز و همدست ، شرایط عقلانیِ مناسبات اجتماعیِ قلمرو روزمره را برای شکل گیری قشر «روسپیهای مخفی» ، و کار و پیشه آنها مهیا و فراهم می سازد . و اکنون باید دید ، در پسِ این پرده پوشیِ همدستانه چه هدفی عقلانی و ارزشی قرار گرفته است. چنانچه دیده شد اهمیت داشتگی «سلسله مراتب اجتماعی » و منزلتهای ناشی از آن را می باید در نظر داشت. اگر در دوران مردسالاری عهد صفوی ، «پوشیدگی» و یا «اندرونی بودن » را از صفات ارزشی زنان بدانیم ، پس هر چه زنان به لحاظ ارزش مردسالاری ، اندرونی تر و دور از دسترس تر از دید عموم ، خصوصاً از سایر مردان بنمایند ، منزلت جایگاهی شان در جامعه بیشتر است. بر اساس همین درک فرهنگی و یا بهتر است بگوییم اقتدار فرهنگی مردسالاری آن عصر است که هیچکس اجازه دیدن زنان حرمسرای شاه را نداشت و همواره با گروه سواران قرقِ سلطنتی، از شهری به شهری میرفتند و یا زنان طبقات ممتاز اجتماعی که تا جای ممکن در خانه و اندرونی بسر می بردند. در سفرنامه دن گارسیا فیگوئروآ چنین آمده : « زنان طبقات بالا ، ( متعین و متشخص ) ، هیچگاه از خانه خارج نمیشوند و با دقت مورد حراست قرار میگیرند . و در خانه های خود ، حمامهای اختصاصی دارند » ( ۹۹ ) . به عبارتی نه تنها از رفتن به بازار (به منزله جزئی مهم از زندگی روزمره ) منع میشدند ، بلکه به دلیل سیطره فرهنگ مردسالارانه خود این زنان هم ، خود را از حضور و دیده شدن در قلمرو عمومی منع میکردند. و با ساخت حمام در خانه ، و یا حتی رفتن به قلمرو عمومی به قصد بازار را هم تا جای ممکن منتفی میکردند. اینگونه که به نظر می‌ آید سرنمون سبک زندگی آنها ، کاملاً اندرونی و کم و بیش مطابق با زنان حرمسرای شاه بود . احتمالا لوازم و اجناس مورد نیاز از بازار هم به وسیله خدمه ها ، برایشان به خانه ( اندرونی) فرستاده میشد . و این در حالی است که « زنان و دختران پیشه ور و طبقات پایین به طور گروهی در شهر حرکت میکنند و دست جمعی به حمام یا تفریح و “تماشا” میروند » ( ۱۰۰ ) . البته با پوشش چادر و تمام صورت و چهره . اما در مورد روسپیها این قانون صدق نمی کرد . چنانچه جان کارت رایت ، که در دوران صفوی به ایران سفر کرده بود (هفتاد ، هشتاد سال قبل از شاردن ) ، در خصوص روسپیهای آن عهد در سفرنامه خود مینویسد : « این قبیل زنان معمولاً روی خود را در نقاب مستور نمیداشتند » (۱۰۱ ) .

بنابراین آنجا که برخی از روسپیها ، خواهان پنهان کردن شغلِ روسپیگری خود بودند ، میتوان تقاضا و آرزومندی آنها را در گنجانده شدنشان در حیطه زنان عادی در ساختار اجتماعی و فرهنگیِ آن ایام متوجه شد و از این طریق اهمیت شأن اجتماعیِ «زن» ، به مثابه موجودی «اندرونی» را پی برد. تأمل روی این مسئله بسیار مهم است زیرا ما را متوجه اهمیت منزلتیِ موقعیت «اندرونیِ» مردسالارانه زنان در عصر صفوی ، «از نگاه خودشان » میکند. به بیانی ، چیزی که به دلیل فاصله تاریخی و اجتماعی امروز ما (در قرن بیست و یکم) با آن عصر ، به خودی خود قابل دیدن و دریافت نیست . بلکه تنها با کند و کاوی هستی شناسانه ی تاریخی و اجتماعی است که میتوان خوانشی به نسبت نزدیک با الگوهای فرهنگی متعارف و رسمی با آن ایام داشت .
بنابراین به نظر میرسد تمام کوشش این گروه زنان (روسپیِ مخفی کار) در جهت دستیابی به هویت مقبول و عرفیِ اندرونی است. اما به لحاظ اگزیستانسیالیستی این هویتِ جعلی (برای روسپیان مخفی کار) ، از آنجا که حاکمیت از آن باخبر است و در لیست پنهانِ دیوانی، به عنوان روسپیِ پنهانی شناخته میشود، همواره توأم با دلشوره و نگرانی (از افشای حقیقت ) است ؛ و این را هم بگوییم که پرداختِ حتی عوارضِ بیشتر برای مخفی نگاه داشتن شغل خود، مانع از شیء وارگی آنها نمیشود و یا مانع از تبدیل شدنشان به «کالایی مصرفی» ؛ دقیقتر بگوییم به عنوان بخشی از اموال پنهانیِ دیوانسالاریِ شاه . چرا که هرچند آنها شغل خود را از دید عموم پنهان کرده اند ، اما در رابطه ای که با دیوانسالاری دارند ، این « رابطه » به لحاظ هستیِ اجتماعی ، صرفا و اساساً « بر اساس بدن جنسی زنان روسپی » است. رابطه ای که پیشاپیش بر تنزل هویتی و محوریت کالای جنسی شکل گرفته است .

ادامه دارد…