انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عقلانیّت نقّاد- قسمت ۴

) معرفت نزد عقل‌گرایان نقّاد با ماهیّت گرایی[۱] بدست نمی‌آید. از نظر ذات‌گرایان یا ماهیّت‌گرایان بهترین نظرّیه‌ها، ذات‌ها یا ماهیّت‌های ذاتی اشیاء را که در زیر ظاهر آن پنهان است هویدا می‌سازد. تعریف کردن هر موضوعی و قطعیّت بخشیدن به آن تعریف از مهم‌ترین اصول ذات‌گرایان است. به عبارت دیگر از نظر آنان هر موضوعی، ذاتی دارد و شناخت آن ذات با تعریف کردن بدست می‌آید. در تعریف نیز جایگاه موضوع و محمول‌هایی که بدان نسبت داده می‌شود، مشخص است. مجموعه‌ی این محمول‌های بدست آمده، به تعریف کردن آن موضوع می‌انجامد. مثلاً در تعریف انسان گفته می‌شود که انسان، حیوان ناطق است. در اینجان موضوع “انسان” و محمول “حیوان ناطق” است که البته این محمول امری قطعی برای موضوع محسوب می‌شود. از دیدگاه پوپر، ارسطو و همه‌ی ذات‌گرایان هدف غایی[۲] شناخت و معرفت را جمع‌آوری مجموعه‌ای دایره‌المعارفی می‌دانند که در آن، تعاریف همه‌ی ذوات گردآوری می‌شود. این تعاریف واجد ویژگی قطعیّت و ثبات هستند و پیشرفت علم و معرفت در فربه‌تر شدن بیشتر این تعاریف است. این نوع روش و متد با روش‌های علمی مدرن که مبتنی بر حدس و گمانه است و با قطعیّت و جمع‌آوری کردن محمول‌های قطعی نسبتی ندارد در تقابل کامل است.[۳]

۱۲) کثرت‌گرایی معرفتی:[۴] نسبی بودن امور دو منظر دارد. از منظری ممدوح و از منظری مذموم است. نسبی بودن ممدوح آن است که نظریه‌ها و فرضیّات نسبت به یکدیگر بهره و حظّ بیشتری از صدق دارند و به این معنا نسبی هستند و نسبت دورتر و یا نزدیک‌تری به صدق دارند. برای مثال نظریّه‌ی نیوتن نسبت به نظریّه اینشتاین، بهره‌ی کمتری از صدق دارد و اما نسبی بودن مذموم آن است که به آنارشی معرفتی و اینکه هر سخنی برای گوینده سخن می‌تواند صادق باشد باز می‌گردد. در این نسبیت‌گرایی معرفتی ناصواب، معرفت و صدق برحسب زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، وراثت و اعتقاد اموری نسبی می‌شوند؛ در حالیکه رویکرد نقّادانه یک رویکرد نسبی‌گرایانه نیست چون به صدق[۵] نظر دارد و به تصویر صادقی از واقعیّت متعّهد است.

۱۳) میان معرفت و متافیزیک پیوندی وثیق برقرار است و هر اندازه متافیزیکی که برای علم خاص مطرح می‌شود پربارتر باشد، امکان حصول دستاوردهای شناختی غنی‌تر برای دانشورانی که در ان حیطه‌ی متافیزیکی کاوش‌های علمی خود را پیش می‌برند بیشتر خواهد بود. حذف متافیزیک نه ممکن است و نه مطلوب.

پس به صورت موجز و خلاصه نگاه عقل‌گرایان نقّاد را می‌توان به صورت زیر بیان کرد:

“شناخت واقعیّت، خواه طبیعی یا اجتماعی، متشکّل از حدس‌های تولید شده بوسیله‌ی ما یا سایر پژوهشگران است تا برخی جنبه‌های واقعیّت که برای ما به منزله‌ی مسایل، خود را باز نمایانده است، توصیف می‌شود. چنین حدس‌هایی می‌باید موضوع سخت‌ترین آزمایش‌های انتقادی هم با ابزار تجربی و هم عقلانی قرار گیرند و مورد ارزیابی تحلیلی قرار گیرند. آن حدس‌هایی که سربلند بیرون می‌آیند و از پس سخت‌ترین آزمون‌های ما بر می‌آیند- تا زمانی که حدس‌های بهتر پیدا شوند یا راه‌های مؤثّرتر ارزیابی پیدا شوند- به عنوان بهترین کاندیدا‌های ما جهت شناخت واقعیّت باقی می‌مانند. حدس‌های بهتر آنهایی هستند که تبیین جامع‌تر و بهتری از پدیده‌ی مورد بررسی ارایه می‌دهند و می‌توانند پدیده‌های متفرّق بیشتری را به شیوه‌های مؤثرتر و منسجم‌تری وحدت ببخشند و همچنین می‌توانند پیش‌بینی‌های بهتری ارایه دهند. شیوه‌های مؤثرتر و کارآمدتر ارزیابی مسأله به صورت آزمایش‌های پیچیده‌تر یا استدلال‌های پیچیده‌تر ظاهر می‌شوند که می‌توانند محدودیّت‌ها یا اشتباهات بهترین کاندیداهای ما برای شناخت را نشان دهند.”[۶]

۲-۳) سطوح عقل‌گرایی نقّاد:

از نظر دیوید میلر[۷]، عقلانیّت نقّاد در سه سطح در جهت تقابل با معرفت‌شناسی دکارتی قرار دارد. دکارت به همه چیز شک کرد تا به قطعیّت و یقین و توجیه برسد یعنی آن چیزی که عقلانیّت نقّاد اولاً آن را از جنس عقلانیّت نمی‌داند و ثانیاً حصول آن را غیرممکن می‌داند. این سه سطح عبارتند از:

۱- نفی قطعیّت[۸] یعنی آن نوع نگاه معرفت‌شناسانه که ابطال‌پذیری[۹] نامیده می‌شود. به دلیل

عدم تقارن[۱۰] بین تحقیق‌پذیری[۱۱] و ابطال‌پذیری به این جهت که فرضیّات کلّی نمی‌توانند به اثبات برسند ولی می‌توانند بوسیله‌ی یک مثال نقض ابطال شوند.

۲- مرحله‌ی رویکرد سلبی[۱۲] است. در این مرحله عقل‌گرایان نقّاد سعی می‌کنند تا تئوری مورد نظر را رد کنند. این درست نقطه‌ی مقابل نگاه پوزیتیویست‌ها است که سعی می‌کنند تئوری مطلوب خود را تأیید کنند. ما تئوری را با دخالت جهان مورد وارسی قرار می‌دهیم و نه با دخالت دادن آنچه تئوری درباره‌ی جهان می‌گوید. این به معنای آن است که نزد عقل‌گرایان نقّاد داوری واقعیّت در حیطه‌ی عمومی است که راهنمای ما برای پی بردن به خطاهای موجود در تئوری‌ها است و این واقعیّت است که عیار و ارزش علمی تئوری ما را می‌‌سنجد و آن را جرح و تعدیل می‌کند و نه اینکه برعکس.

۳- سومین مرحله، شک‌گرایی[۱۳] است و در آن با نگاهی شک‌آلود به تئوری نظر افکنده می‌شود که یک تئوری که آزمون‌های سخت را بوسیله‌ی تجربه پشت سر گذاشته است

نمی‌تواند توجیه شود چرا که توجیه علی‌الاصول ناممکن است.[۱۴]

 

[۱]- Essencialism

[۲]- Ultimate aim

[۳]- Popper, Karl (1977), The open society and it’s enemies, Volume II, Routledge, P. 11.

[۴]- Epistemic Pluralism

[۵]- Truth

[۶]- Paya, Ali (2001), The misguided conception of objectivity in Humanities and social sciences, GUST publication, PP. 10-11.

[۷]- David Miller

[۸]- Certainty

[۹]- Fallibilism

[۱۰]- Asymmetry

[۱۱]- Verifiability

[۱۲]- Negativism

[۱۳]- Scepticism

[۱۴]- Miller, David (2006), OUT OF ERROR, Further essays on critical rationalism, Burlington; Ashgate publishing company.