انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با مترجمان معاصر ایران: نیکو سرخوش

کارشناسی ام را در رشته ی مترجمی زبان انگلیسی گرفتم، کارشناسی ارشد را در رشته ی جامعه شناسی و دکتری را در رشته ی علوم سیاسی؛ درواقع باید بگویم شکلی از تحصیل که در نظام آموزشی ایران نه مرسوم است نه مطلوب، و من همچنان بابت این ماجراجویی تحصیلی- زیستی هزینه می دهم. البته پشیمان هم نیستم
۱. لطفا مختصری درباره زندگی، تحصیلات و سابقه فعالیت های علمی تان برایمان بفرمایید.

کارشناسی ام را در رشته ی مترجمی زبان انگلیسی گرفتم، کارشناسی ارشد را در رشته ی جامعه شناسی و دکتری را در رشته ی علوم سیاسی؛ درواقع باید بگویم شکلی از تحصیل که در نظام آموزشی ایران نه مرسوم است نه مطلوب، و من همچنان بابت این ماجراجویی تحصیلی- زیستی هزینه می دهم. البته پشیمان هم نیستم، چون این شیوه سبب شد تا با تنوعی از دروس و رشته ها آشنا شوم، روشی که به هیچ عنوان مورد پسند نظام آموزش عالی ما نیست. در مورد زندگی علمی دقیقا نمی دانم منظورتان چیست؟ چون با فلسفه ای که من با آن سروکار دارم و دل بسته اش نیزهستم این مفهوم یعنی «علم» مفهوم پُرچالشی است. به عبارتی من در زندگی ام کمی مقاله می نویسم، کمی ترجمه می کنم، کمی شعر می گویم و کمی داستان کوتاه می نویسم )که شاید اگر روزگار بهتر شد چاپ شان کنم) و البته کمی هم در دانشگاه تدریس می کنم. اما انتخاب با شماست که کدام یک را در رسته ی «علم» یا فعالیت علمی قرار می دهید یا نمی دهید.

۲. جنبه اصلی گفتگوی ما با شما به سابقه فعالیت تان در زمینه ترجمه مربوط می شود. از چه زمانی و چطور به سمت ترجمه سوق پیدا کردید؟ با ترجمه در چه زمینه ای شروع کردید؟

من از سال دوم دوره ی کارشناسی، ترجمه را با دارالترجمه ها و برای کمک هزینه ی تحصیلی ام شروع کردم و به تدریج به کار با برخی نشریات پرداختم؛ شاید بتوان گفت نقطه ی عطف کار با نشریات، همکاری با مجله ی پیام یونسکو بود که در آن زمان زنده یاد هادی غبرائی مسئولیت اش را برعهده داشت و فکر می کنم حوالی سال ۷۱ بود. کار با مجله ی پیام مرا با مباحث مختلفی درگیر و آشنا کرد، از هنر گرفته تا فلسفه، جامعه شناسی و حتا سیاست.

۳. چطور جای خود را در بازار نشر پیدا کردید؟

چندان راحت نبود. درواقع دوره ی ما دوره ی نام مترجم بود و امروز خوب یا بد نام مؤلف اهمیت دارد. نمی خواهم بگویم نام مترجم اهمیت ندارد، اما بسیاری از مترجمان جوان با رفتن سراغ اسامی بزرگ بسیار راحت تر وارد بازار نشر می-شوند. اما در دوره ی ما داستان کاملاً متفاوت بود، ما نامی نداشتیم حتا ناشرانی که امروز ناشران دوست محسوب می-شوند در آن زمان یعنی ۲۰ سال پیش حاضر نبودند با ما قرارداد کتاب ببندند. و شاید تنها یک استثناء وجود داشت، به-عبارتی در آن ایام سخت تنها نشری که حاضر شد با دو جوان کاملاً بی نام قرارداد ترجمه ی کتاب مهمی چون مراقبت و تنبیه را ببندد و درعین حال حق ترجمه ای را بپردازد که به مترجمان درجه ی یک اش می پرداخت نشر نی بود. و احتمالاً به همین دلیل و قطعاً به همین دلیل است که در این سال ها هم به لحاظ اخلاقی و هم به لحاظ حرفه ای علاقه ای برای کار با نشرهای دیگر نداشتیم.

۴. بین ترجمه و نوشتن کدام را ترجیح می دهید؟ در کشور ما به خصوص در نظام آموزشی، تقریباً می توان گفت ترجمه جایگاه خاصی ندارد و درعوض برای تالیف امتیازاتی قائل می شوند. شما با کدام دسته موافق هستید؟

از دید من هیچ یک امتیازی بر دیگری ندارند. و این حرف را کسی می زند که در کارنامه ی کاری اش هم تألیف دارد هم ترجمه. یک ترجمه ی خوب مثل نوشتن، یک خلق است، خلق مجدد اثر به زبان دیگر، خلقی که گاهی هم ارز تألیف یک اثر، زمان و انرژی و خلاقیت می طلبد. مثالی میزنم ترجمه ی مراقبت و تنبیه برای دو نفر دو سال و نیم به طول انجامید. نمی دانم فوکو طی چند سال این کتاب را نوشت، اما اگر هریک از ما می خواستیم این کتاب را به تنهایی ترجمه کنیم شاید ۵ سال طول می کشید. پس اگر نگوییم ترجمه ی مراقبت و تنبیه خلق و تألیف مجدد اثر به زبان فارسی است، پس چیست؟
اما در مورد نظام آموزشی در ایران باید بگویم که من هیچ توهمی ندارم، به عبارتی نظام آموزشی در همه جای دنیا یک نظام هرمی، سلسله مراتبی و کاملاً بوروکراتیک است و البته کلیشه های خودش را دارد و نظام آموزشی در ایران از این وضعیت مبرا نیست. اما نکته ای که لازم است به آن اشاره کنم این است نظام آموزشی یک نظام یک پارچه و یک دست نیست و از لایه های مختلفی تشکیل می شود. از این رو در بسیاری از مواقع خواسته یا ناخواسته نمی تواند نسبت به دیگر کانون های فکر و اندیشه (هرچند حاشیه ای) بی تفاوت بماند و به ناچار در تعامل با آن ها قرار می گیرد. ترجمه یکی از آن کانون هاست. بنابراین همان طور که به درستی اشاره کردید نظام آموزشی در ایران در موضع گیری های رسمی اش ظاهرا تألیف را بر ترجمه رجحان می دهد، و البته به اعتقاد من این صرفاً یک ترجیح کلیشه ای نیست، بلکه نظام آموزشی و متولیان آن از این موضع گیری منافعی را تعقیب می کنند که البته پرداختن به این مطلب مجال دیگری می طلبد. اما در عمل هرگز نمی تواند ترجمه های خوب و مترجمان آن را به سادگی نادیده بگیرد.

۵. بازار نشر امروز شاهد پیدایش “مترجمانی” رنگارنگ در سطوح مختلف به خصوص از زبان انگلیسی است که زبان را از منابع مختلفی برای نمونه از آموزشگاه های زبان دریافت کرده اند. شما چه نظری دراین باره دارید؟ آیا به این وضعیت به مثابه امری طبیعی و رو به پیشرفت نگاه می کنید یا نگران کننده؟ چرا؟

این که مترجم زبان را کجا یاد گرفته یا کجا آموزش دیده اهمیتی ندارد، برخی در دانشگاه، برخی به قول شما در آموزشگاه های زبان و برخی با مطالعات شخصی. به نظر من، هیچ یک از این ها ماهیتاً برتری یا کمبودی نسبت به دیگری ندارند و لطفاً این را به حساب بدبینی من نسبت به محیط های رسمی آکادمیک نگذارید؛ درواقع من هیچ مکان یا منبع استعلایی را برای آموختن یا برای مترجم شدن نمی شناسم. اما آن چه به نظر من نگران کننده و بسیار هم نگران کننده است نه رشد روزافزون مترجمان، بلکه رشد قارچ گونه ی آثار مهمی است که با ترجمه هایی بسیار ناشیانه و عجولانه به بازار می آیند. مثالی می زنم: چند ماهی که در فیس بوک عضو بودم، دوستان چندی از قماش تازه مترجمان داشتم. روزی یکی از آن ها گفت که امشب قصد دارد کتاب مهمی از فیلسوفی نامداری را شروع کند (نام نمی برم) و کم تر از یک هفته اعلام کرد که کتاب به پایان رسیده و کتاب را به دست ناشر سپرده است و لایک بسیاری هم تقدیم اش شد! این آن بخش تراژیک ماجراست. بسیاری از ناشران کوچک ترین توجهی به کیفیت پائین ترجمه ی اثر ندارند و خوانندگان نیز نامفهومی کتاب را به حساب پیچیدگی متن اصلی یا کم سوادی خودشان برای درک اثر می گذارند . این آن فاجعه ای است که در حوزه ی علوم انسانی در حال رخ دادن است، و البته بسیار هم نگران کننده است.

۶. برخی بر این باورند که یادگیری زبان های غیرانگلیسی در جامعه امروز ایران و حتی جهان کار لوکس و در نتیجه بیهوده ایست، چرا که می توان هر مطلب لازمی را به زبان انگلیسی پیدا کرد. بنابراین مسیر کوتاهتر و مقرون به صرفه تر، یادگیری انگلیسی است که تمام نیازهای ارتباطی ما با جامعه بیرون از ایران را برطرف خواهد کرد. با توجه به اینکه شما به همراه آقای جهاندیده، متون را از دو زبان (انگلیسی و فرانسه) به فارسی برمی گردانید، چقدر با این نظر موافق هستید؟
اگر آقای آشوری می خواستند به دانش شان از انگلیسی یا حتا فرانسه برای ترجمه نیچه بسنده کنند، هرگز سال های چندی را به یادگیری زبان آلمانی سپری نمی کردند و اگر چنین می کردند بی شک ما هرگز شاهد چنین ترجمه های شایانی از نیچه نمی بودیم. و من شخصاً اگر می خواستم مراقبت وتنبیه یا دیگر آثار فوکو را براساس ترجمه ی انگلیسی این آثار ترجمه کنم هرگز چنین ترجمه ای از مراقبت و تنبیه در دست خواننده ی فارسی زبان قرار نمی گرفت. از این گذشته من به ضرس قاطع می گویم که کسانی که فوکو را به زبان انگلیسی خوانده اند به دلیل ترجمه ی بد انگلیسی آن بسیار دچار بدفهمی از اندیشه ی فوکو شده اند. شاید اگر عمری بود و حوصله ای، مقاله ای در مورد خطاهای فاحش ترجمه ی انگلیسی فوکو نوشتیم.
اما انکار نمی کنم که انگلیسی نسبت به فرانسه یا آلمانی یا دیگر زبان ها زبان فراگیرتری است. اما مؤکداً می گویم اگر کسی می خواهد سراغ فیلسوفی آلمانی زبان یا فرانسوی زبان برود باید آلمانی و فرانسه بداند. ازسویی نباید فراموش کنیم که ساختار دستوری زبان انگلیسی نسبت به زبان هایی که نام بردم بسیار مبهم و گنگ است، و کار ترجمه را بسیار دشوار می کند. در این مواقع همواره ارجاع به زبانی دیگر بسیار گره گشا خواهد بود.

۷. آیا در خلال ترجمه های مشترکتان که از دو زبان انجام می گیرد، تاکنون مطلب خاصی در زمینه ترجمه و مسائل آن – چه مربوط به ایران و چه خارج از ایران- توجه شما را به خود جلب کرده؟
فکر می کنم کم وبیش به نحوی به این سوال در پرسش های پیشین پاسخ دادم.

۸. از نظر شما اشکالات عمده ای که در بازار ترجمه و نشر شاخه علوم اجتماعی وجود دارد، چیست؟ آیا پیشنهادی برای رفع یا کاستن از آنها دارید؟
کمبود مترجم خوب. فی الواقع نمی دانم چه پیشنهادی می توان داد؟ شاید ناشران باید وسواس بیش تری در انتخاب مترجم به خرج دهند؛ شاید مترجمان باید عزت نفس بیش تری داشته باشند و دست کم برای نام خودشان ارزش قائل باشند و به راحتی حاضرنشوند کارهای بی کیفیت را وارد بازار کنند؛ شاید خوانندگان باید خواندن ترجمه های بد را تحریم کنند؛ شاید لازم باشد دولت به لحاظ مالی مترجمان را حمایت کند تا آن ها بتوانند وقت و انرژی بیش تری صرف ترجمه ی یک اثر کنند و البته شایدهای دیگر…