علیاکبر صادقی هنرمندی که در همان سالهای ابتدایی تأسیس «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» اولین فیلم انیمیشن کانون به نام هفت شهر را تولید میکند و حاصل این همکاری تا سال ۱۳۵۶ منجر به ساخت پنج اثر دیگر نیز میشود. او همچنین در سال ۱۳۸۴ بر اساس نقاشیهایش، با همکاری کانون، انیمیشن ائتلاف را میسازد. در تمامی این سالها در کنار فیلمسازی و تصویرسازی کتاب به نقاشی کردن هم میپردازد و حالا با او در رابطه با نوع فعالیتها و خاطراتش در کانون به گفتوگو نشستیم.
ارتباط شما با کانون چگونه آغاز شد؟
نوشتههای مرتبط
کانون در اوایل کار به دنبال هنرمندانی بود که با سبک خاصی تصویرسازی کتاب میکردند، من آن زمان افسر نیروی هوایی بودم و کتاب پهلوان پهلوانان را نقاشی کردم، بعد از اینکه خانم امیرارجمند و آقای شیروانلو کتاب را دیدند برای حضور در فستیوالها تصمیم به ساخت انیمیشن گرفتند. از ایران باغداساریان و مثقالی یکی دو تا فیلم کوتاه ساخته بودند. من را از نیروی هوایی به کانون منتقل کردند و از من خواستند با همان حالوهوای نقاشی ایرانی که در کارهایم بود، شروع به ساخت انیمیشن بکنم. البته، پیش از کانون، در وزارت فرهنگ و هنر نصرت کریمی و اسفندیار احمدیه در حوزهی انیمیشن کوتاه فعالیت میکردند، نفیسه ریاحی آنجا استخدام شده بود که بعد به کانون آمد. من گفتم اصلاً با انیمیشن آشنا نیستم، حتی دوربین انیمیشن را تا به حال ندیدهام. بههرحال، شیروانلو قصهای به نام هفت شهر را به من داد که این داستان باید دکوپاژ میشد و استوریبورد برای آن طراحی میشد و من هیچ اطلاعاتی از این تکنیکها نداشتم. یکی از خاطراتی که بارها گفتم این است که قصهی هفت شهر داستان پیر زمان است که بعد از به وجود آمدن جهان به دنبال عشق میرود، او از شهرها و قرنهای گوناگون میگذرد. راه رفتن این کاراکتر بسیار مهم بود، من کتابی از والت دیزنی دیدم که در کانون بود، در این کتاب روش انیمیت کردن راه رفتن انسان آموزش داده شده بود، منبع من هم همان کتاب بود و هر دورهای در قصه را با سبک معماری خاص خودش کار کردم. ولی ازنظر سینمایی هنوز خیلی چیزها را نمیدانستم، ازجمله کات کردن به پلان بعدی، پس از فیلمبرداری متوجه شدیم که کاراکتر فیلم لنگ راه میرود، راههای گوناگونی را امتحان کردیم ازجمله حذف فریم، اما باز هم نتوانستیم راه رفتن را اصلاح کنیم و نهایتاً یک نمای دو نفره[۱] گرفتیم و توانستیم فیلم را به سرانجام برسانیم. کمکم من با دوربین انیمیشن و ابزار دیگر آشنا شدم. البته آن زمان کانون هنوز دوربین نداشت و من در وزارت فرهنگ و هنر با آقای کفافی مقداری از فیلمبرداری کار را انجام دادیم، سپس با محمد فیجانی بقیهی کار را فیلمبرداری کردیم. بعد از آن، تصمیم گرفتم که مطالعات سینمایی خود را بیشتر کنم، حتی تا آن زمان نمیدانستم کسی که داستان را مینویسد با کسی که روی سناریو کار میکند فرق دارد، با مراجعهی دوباره به همان کتاب دیزنی متوجه شدم الگوی راه رفتنی که من انتخاب کرده بودم، درواقع، آموزش راه رفتن مرد لنگ بوده است. بعد از مطالعات زیادی که داشتم شروع به ساخت فیلم گلباران کردم که داستان آن را حسین سماکار نوشته بود. البته، من آن زمان نمیدانستم که باید بهعنوان سناریست کار خودم را معرفی میکردم و در تیتراژ سناریست کار را حسین سماکار معرفی کردم و سناریوی این کار در امریکا موفق به دریافت جایزه شد.
انیماتور کارها فقط شخص خودتان بودید؟
من خودم کار میکردم به همراه پرویز نادری که دستیار من بود. به دلیل اطلاعاتی که از امکانات دوربین پیدا کرده بودم، فیلم دومم را خیلی آسانتر ساختم که البته این فیلم موفقیتهای بسیار زیادی پیدا کرد. شاید اولین جایزهای که کانون برای فیلم انیمیشن در خارج از ایران گرفت برای فیلم گلباران بود. آن زمان مثقالی فیلم شهر خاکستری و نفیسه ریاحی فیلم مداد بنفش را ساخته بودند و باغداساریان متأسفانه فوت کرد. یک سال بعد زرینکلک به ایران آمد، ایشان در بلژیک نزد رایول سروه در رشتهی انیمیشن تحصیل میکرد و بعدها دانشکدههای انیمیشن در ایران را راهاندازی کرد. مرتضی ممیز هم آمد که آن زمان من سومین یا چهارمین فیلمم را کار کرده بودم.
درواقع اولین پیشنهاد کانون برای ساخت انیمیشن به شما بوده است؟
بله، البته باغداساریان و مثقالی انیمیشن کار کرده بودند، ولی تفاوت من با آنها این بود که من ۱۰۰ درصد ایرانی کار میکردم تا قبل از انقلاب من شش فیلم ساختم که فیلم رخ در آمریکا جایزهی بهترین فیلم را از بین ۶۰۰۰ فیلم دریافت کرد. پارسال خانهی هنرمندان برای تولد من مراسمی گرفت و فیلمهای من بهنمایش درآمد که متأسفانه با کیفیت بسیار بدی پخش شد، من و آقای فروزش بسیار ناراحت شدیم، اما خوشبختانه امسال آقای کریمی صارمی که دبیر دهمین جشنوارهی پویانمایی نیز هستند، تصمیم گرفتند که سانسی را اختصاص به نمایش فیلمهای انیمیشن من بدهند و کارهای من با کیفیت بسیار خوبی بهنمایش در خواهد آمد.
آیا کانون اصرار داشت شما انیمیشن کار کنید یا خودتان انیمیشن را انتخاب کردید؟
من هیچوقت استخدام کانون نبودهام و بهصورت قراردادی کار کردهام. هم کتابهایم و هم فیلمهایم را به همین صورت کار کردم. البته من هر سناریو و داستانی را نمیپذیرفتم، ابتدا داستان را میخواندم و استوریبورد آن را طراحی میکردم. پرویز نادری کمکم شروع به کار به شکل مستقل کرد، من سه تا از فیلمهایم را با نازنین سربندی بهعنوان دستیارم کار کردم، ولی تمام طراحیها و حرکات با خودم بوده و طراحی فریمهای میانی،[۲] مراحل دسن و رنگآمیزی را بچههایی که با من کار میکردند انجام دادند. قبل از انقلاب، سناریویی با عنوان گل قالی ارائه داده بودم که همزمان با انقلاب شد و بعد از آن من بهطور کلی انیمیشن را کنار گذاشتم و به نقاشی پرداختم.
تا دو سه سال اول انقلاب بجز چند فیلم زنده کسی انیمیشن نمیساخت، ولی کمکم دوباره فعالیتهای کانون شروع شد. حسن کانون در این بود که ما را کاملاً آزاد میگذاشت و ما هر کاری که میخواستیم و میتوانستیم انجام میدادیم و البته آنها کاملاً به ما اعتماد داشتند. ممیز، مثقالی، زرینکلک و من به کارمان متعهد بودیم و هستیم. هیچکداممان به خاطر پول کار نمیکردیم، بلکه به خاطر عشقی که به سینما و انیمیشن داشتیم کار میکردیم و بدون شک آزادی عملی که در کار داشتیم در کارهای ما بسیار مؤثر بود؛ بهطور مثال موزیک کار را هر طور که خودمان دوست داشتیم انتخاب میکردیم. ساخت موزیک چند کار من را اسفندیار منفردزاده بهعهده داشت و موزیک هفت شهر را شیدا قرچهداغی ساخت.
فیلم زال و سیمرغ کاملاً یک فیلم ایرانی و باستانی است که یک سال برای ساخت آن مطالعه کردم، حتی در مورد زین اسبی که سام سوار شده یا گوشوارهی همسرش تحقیق کردم، درواقع از دورهی مادها تا ساسانیان مطالعه کردم. وقتیکه فیلم زال و سیمرغ را ساختم، امینالله حسین به ایران آمده بود و خواست که موزیک فیلم را بسازد، اما با توجه به زمان کمی که تا فستیوال مانده بود من کار را به مجید انتظامی که تازه از اتریش به ایران آمده بود، سپردم و در حقیقت ایشان اولین موزیک فیلم خود را برای این کار ساخت که خیلی کار موفقی شد. موزیک فیلم ائتلاف را هم فردین خلعتبری ساخت.
با توجه به صحبتهای شما، قبل از کانون، تنها جایی که فیلم انیمیشن میساخت وزارت فرهنگ و هنر بود، اولین کسی که در ایران شروع به ساخت انیمیشن کرد چه کسی بود؟
بله. فکر میکنم اسفندیار احمدیه بود و بعد از ایشان نصرت کریمی که در کشور چک تئاتر عروسکی خوانده بود. در ایران نیز انیمیشن کوتاه ساختند، بعد از آن هم کانون یگانه متولی ساخت انیمیشن شد که با توجه به فضایی که برای هنرمندان فراهم کرده بود استقبال فراوانی از آن شد.
فکر میکنید جوایز بینالمللی که به فیلمهای شما تعلق گرفته است به علت موضوع آنها بود، سبک شما در این امر مؤثر بود و یا دلایل دیگری داشت؟
جان هالاس از بزرگترین فیلمسازان انیمیشن و کسی که تاریخ انیمیشن جهان را نوشته است در فستیوالی که فیلم رخ شرکت کرده بود و ایشان جزو مهمانان کانون بود، بعد از دیدن فیلم خیلی به وجد آمد و در کتاب تاریخ انیمیشن جهان مینویسد که صادقی با سبک خیلی خاصی انیمیشن ساخته است، این گفتهی جان هالاس خیلی باعث افتخار من بود، سبک ایرانی که من در کارهایم دارم همیشه مورد توجه بوده است.
مخاطب آثارتان را چه گروه سنی میدانید؟ فکر میکنم مخاطب اغلب کارهایتان بزرگسال باشد.
ببینید همهی ما فیلمهایمان را میساختیم و بعد کانون آنها را طبقهبندی میکرد، اما، درواقع، ما برای کودکان فیلم نمیساختیم، ما برای عشق خودمان کار میکردیم ولی فیلم انیمیشن از سنین دو تا نود سال مخاطب دارد و به علت طنز خاصی که در کارهای من است همهی گروههای سنی آنها را دوست داشتند و البته من سعی میکردم نریشن و یا دیالوگ خاصی در کارهایم نباشد که بتواند برای مخاطب کودک و یا خارج از کشور قابل درک باشد.
شما جایی در یکی از مصاحبههایتان گفتهاید، بعد از فیلم من آنم انگیزهی کار در سبک سورئال در شما بیشتر شد، چرا چنین گرایشی بهوجود آمد؟
بله، من آنم یک داستان عامیانهی خیلی سورئال است و قصهی سربازی است که میگوید: «من آنم که کوه قاف را از وسط دو نیمه میکنم» خب این خیلی سورئال است، من اصطلاحات ایرانی که برای کتابهای قدیمی مثل امیرارسلان و حسین کرد است، جمعآوری کردم و این فیلم را ساختم. در این فیلم آقای فروزش به من کمک کردند و البته در تمام آن سالها من نقاشی هم میکردم. یک سال قبل از انقلاب شروع به نقاشی سورئال کردم و کمکم آنقدر به این سبک علاقهمند شدم که دیگر فیلمسازی را کنار گذاشتم و با عشق زیاد تا به امروز نقاشی میکنم. من در فیلمهایم هیچگاه خودم را تکرار نکردم، در هرکدام با سبک و تکنیک خاص و جداگانه کار کردم و در نقاشیهایم هم همینطور است، ولی درنهایت بدون اینکه امضای من را ببینید، متوجه میشوید که کار علیاکبر صادقی است.
چطور شد بعد از سالها به فکر ساختن فیلم ائتلاف افتادید؟
کاویان راد یک روز به آتلیهی من آمد و بعد از دیدن کارهایم پیشنهاد ساختن فیلم با نقاشیهای من را داد. من هم پذیرفتم و سناریو را به کانون دادیم، کانون پذیرفت و قرارداد بستیم، نقاشیها را اسکن کردیم و باقی کارها را ایشان، با نظارت من، انجام داد.
در طول این سالها کانون همچنان از متولیان انیمیشن محسوب میشود و محور فعالیتهایش بر اساس ایده و خلاقیت آثار است، این روند را چگونه ارزیابی میکنید؟
من به خیلی از هنرمندان، بهخصوص آنهایی که فیلمهای تبلیغاتی میسازند، میگویم که فقط به ساخت فیلم تجاری و تبلیغاتی اکتفا نکنید، بلکه در سال کارهای کوتاه خودتان را بسازید. کانون خیلی سعی میکند به دوران طلایی خود بازگردد، ولی متأسفانه، با وجود تلاشهای فراوان، تولید فیلمهای خوب بسیار اندک شده و یکی از علل آن این است که اکثر فیلمسازها با عشق کار نمیکنند و به جای کسب تجربه بیشتر به فکر کسب جایزه هستند، البته همهی اینها در فضای آزادی که برای هنرمندان فراهم میشود قابل دستیابی است، هنرمندان داخل کشور خودشان به اندازهی کافی رعایت تمامی مسائل و ضوابط را میکنند ولی فضای بازتری باید برایشان فراهم شود.
پس کانون میتواند متولی این امر باشد؟
البته آقای کریمی صارمی تمام تلاش خود را میکند و امکانات زیادی برای هنرمندان فراهم کرده است. با توجه به اینکه هنرمندان هم باید فقط برای هنر کار کنند.
فیلمسازان بزرگی مانند شما اولین آثار خود را زمانیکه در کانون فعال بودند میسازند، با توجه به صحبتهای شما، آیا کانون به این علت که آزادی عمل برای هنرمندان قائل بود خاستگاه درخشش آنها شد؟
بله، خانم امیرارجمند این آزادیها را به ما میدادند، وقتیکه فیلم را میساختیم، کارها را میدیدند و در طول روز تمام سناریوها و کتابها را میخواندند و با نظم خاصی مدیریت میکردند، آن زمان هیجان و دوستی که بین همهی ما بود همبستگی خوبی بین ما ایجاد کرده بود و در حقیقت کانون آن زمان مدینهی فاضلهی ما بود.
خیلی از اساتید و هنرمندانی که فعالیتهای نخست خود را از کانون شروع کردهاند به تربیت شاگرد نپرداختهاند و تجربیات خود را به نسل بعد منتقل نکردهاند. به نظر شما علت آن چیست؟
تا جاییکه امکان داشت، خیلی از آنها به تربیت شاگرد پرداختند، مثل کیارستمی که علاقهی فراوانی به آموزش داشت و کاری که بلد بود را به دیگران هم میآموخت، اما متأسفانه در مملکت ما افراد علاقهی زیادی به انتقال یافتههای خود ندارند، من در دورهی کوتاهی در دانشگاه هنر و دانشکدهی هنرهای زیبا مشغول به آموزش شدم، اما فهمیدم در قید ساعت بودن و اینطور کار کردن با روحیهی من سازگار نیست. با وجود این، درزمینهی راهنمایی به دانشجویان در مقاطع گوناگون تحصیلی فعال هستم و کتاب آبرنگ من منبع تدریس در دانشکدهها و آموزشگاهها است و وظیفهی خود را جور دیگری انجام میدهم.
به نظر شما کانون میتواند به دوران طلایی خود بازگردد؟
کانون خیلی سعی و تلاش میکند که به دوران طلایی خود بازگردد، اما باید گفت که خیلی از اتفاقات فقط یک بار میافتد. به هر حال با تمام تلاشهایی که کانون انجام میدهد حتماً موفق خواهد شد.
[۱].Two.shot
[۲]. In between
مصاحبه با علیاکبر صادقی توسط کیمیا ملکی انجام شده و مطلب بر اساس همکاری رسمی و مشترک با مجلۀ آنگاه بازنشر می شود.