لوسیا رابلو دکاسترو و اتل کازمینسکی برگردان عاطفه اولیایی
چکیده
نوشتههای مرتبط
این مقاله مشارکت علوم اجتماعی را در مرئیسازی مسائل کودکان در برزیل از دهۀ ۱۹۶۰ تا کنون مورد بررسی قرار میدهد. اولین نظام مرئیسازی، کودکی را همچون ساختاری نهایدنه ی عدم تساوی اجتماعی، و «مسئلهای اجتماعی» میداند که انگیزۀ حمایتهای دانشمندان علوم اجتماعی از سیاستهای اجتماعی است. مطالعۀ کار کودکان و مهمتر از همه، مسائل آموزشی، پژوهشهای بسیاری را دامن زده است. دومین نظام مرئیسازی کودک را به مثابۀ بازیگری در صحنۀ اجتماع با برخورداری از حقوق اجتماعی بررسی میکند. پیامد بینالمللیشدن حقوق کودکان، انگیزه ی قانونگذاری در این مورد در برزیل و نیزمطالعاتی دربارۀ کودکان شد. علیرغم آنکه پژوهشهای اجتماعی مسائل بسیاری را مطرح ساختند، به منظور همپایهکردن این پژوهشها با تحقیقات در سایر زمینهها، بودجۀ بیشتر و مشارکتی فعال در زندگی اجتماعی کودکان لازم است.
کلیدواژهها: برزیل، کودکی، حقوق کودکان، تصویر اجتماعی، مسئلۀ اجتماعی، علوم اجتماعی، جامعه، مرئیسازی
مقدمه
جمعیت ۱۴۰ میلیونی کودکان (صفر تا چهارده ساله) در آمریکای جنوبی، دلیلی بر اهمیت آنان و نیاز به اختصاص متناسب منابع اجتماعی برایشان است. از ۱۷۰ میلیون جمعیت برزیل، تقریباً ۴۸ میلیون و یا به عبارت دیگر ۳۰ درصد جمعیت را کودکان (تا ۱۴ ساله) تشکیل میدهند (مؤسسۀ جغرافیا و آمار برزیل در ۲۰۰۳. واقعیت اجتماعی زندگی کودکان رو به وخامت گذاشته است و شاهد آن نرخ بالای مرگ کودکان (به طور متوسط ۲۸.۷ از هر هزار نوزاد)، سوء تغذیه، روسپیگری، و فرار از مدرسه و خانه (۱.۶ میلیون از ۲۷ میلیون کودک بین ۷ تا ۱۴ ساله) است. درحالیکه موارد اقتصاد کلان همچون نرخ تورم، کاهش تولید ناخالص ملی و غیره همچون مسائل ملی درجۀ اول ثبت میشوند، به مسائل کودکان توجه لازم نمیشود و مشکلات آنها را در پس غرور ملی و مشکلات خانوادگی پنهان میکنند.
وینترزبرگر (۱۹۹۶) در تحلیل خود از کودکی مدرن با استفاده از دادههایی عمدتاً برگرفته از اروپای غربی، نتیجهگیری کرده است که در مقایسه با گروههای اجتماعی دیگر، سهم کودکان از برخورداری از رشد اقتصادی جامعه کمتر بوده است. در جوامع مدرن کودک، به مثابۀ موردی که نیارمند حمایت و تأمین نیاز است برآورد شده و از آنجا که شرایط مادی و توازن قدرت به ضرر کودکان است، هنوز به مرتبهای که کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل به وی اعطا کرده، نرسیده است. اگر شرایط کودکان در اروپای غربی چنین باشد، درکشورهای آمریکای جنوبی که مکانیسم بازتوزیع (اگر وجود داشته باشد) تأثیری بسیار کم در براندازی بیسوادی و فقر داشته است، اوضاع به مراتب بدتر است. در چنین شرایطی، هدف ما بررسی سهم علوم اجتماعی در برزیل، در مطرحکردن و مرئیسازی کودک به عنوان عامل کنش و نیز طبیعت شراکتشان به جامعه است. چگونه مسائل کودکان توانسته است توجه و سرمایهگذاری دانشمندان علوم اجتماعی را به سوی معکوسکردن «بیتوجهی ساختاری جامعه در قبال کودکان» (کافمن۱۹۹۰، نقلشده در کورتروپ، ۱۹۹۳) متمایل کند؟ و نیز به چگونگی دستهبندی مسائل کودکان، در نظر گرفتن کودکان همچون موارد تحقیق و در نتیجه شکلدادن به مباحثات علوم اجتماعی در برزیل و نحوۀ توجه آکادمی به کودکان خواهیم پرداخت. در این راه، به تأثیر مسائل کودکان بر تولید علمی علوم اجتماعی و سیاستهای اجتماعی دربارۀ کودکان تمرکز خواهیم کرد. این تحلیل ما را قادر به طرح مسائل کودکان، ارزشهای متبلور و عقاید جامعۀ برزیل دربارۀ آنها، و نحوۀ شراکت علوم اجتماعی در شکلگیری این ذهنیت خواهد نمود.
تصویر کلی منتج از این پژوهش حاکی از شراکت بسیار ضعیف جامعهشناسی در «معکوسکردن بیتوجهی ساختاری جامعه در قبال کودکان» است. برخی دلایل ممکن این امر را با روشنکردن نحوۀ شکلگیری تاریخی و نهادی علوم اجتماعی در برزیل، نظریهپردازیهای اصلی آن و میزان توجه آن به موقعیت کودکان در طی زمان، توضیح خواهیم داد.
قابل ذکر است که مسائل کودکان در برزیل، مرتبط با موقعیت جغرافیایی این کشور در سیستم جهانی است. برزیل در حاشیۀ دنیای غرب واقع شده است و بدین لحاظ پژوهشگران این کشور مدیون تولیدات اروپایی و آمریکای شمالیاند و بدین لحاظ با امری دشوار روبرو هستند: مشخصکردن ویژگیهای طرح «مسئلۀ کودکان» در برزیل و تشابهات و تفاوتهای آن با برخورد به مسائل کودکان در صحنۀ بینالمللی. مانند هر مورد دیگر، احتمال کمتر یا بیشتر از اندازه مشابهدانستن آنها وجود دارد. اولین اشتباه ناشی از عدم فاصلهگیری لازم و دومین اشتباه واکنشی پسزننده به دنیای خارج و توهم استقلال کامل از نفوذ آن است.
از آنجا که مفهوم کودکی، در پیچاپیچ روند رشد و توسعۀ بین المللی شکل گرفته است، در عین برخورداری از تنشهای خاص خود، تشابهانی نیز دارد، طرح مفهومی جهانی از کودک و حقوق وی در کنوانسیون بینالمللی حقوق کودکان نیز تأکیدی بر این امر است. کشورهای حاشیهای، علیرغم عدم برخورداری از شاخصهای تجدد در زمینههای رشد اجتماعی و عملکرد فرهنگیشان، به وسوسۀ وامگیری از گفتمان تجدد، و امروزه، جهانیشدن، افتادهاند.
از ناپدیدی تا پدیدارشدن: کودکی به مثابۀ «مسئلهای اجتماعی» بین دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰
در اوایل قرن بیستم اندیشمندان علوم اجتماعی برزیل دکترها و وکلای تحصیلکردۀ خارج بودند. پیشوای علوم اجتماعی در برزیل، نینا رودریگز انسانشناس است. رودریگز مروج «مکتبی» بود با نظریۀ محوری مستعدبودن بیولوژیکی تبهکاران به جرم از سنین پائین. وی که تحت نفود اثباتگرایی و طب بهداشتی کودکان اسپنسر بود، مانند دکتر مونکورو فیلو دیدگاهی طبی بر جامعه داشت و با آن به مثابۀ موجودی زنده که باید مورد مراقبت و درمان قرار گیرد برخورد میکرد. افکار مونکورو فیلو دربارۀ تربیت کودک بسیار رایج و مرجع هنجاری بورژوازی نوپای اوایل قرن بیستم در برزیل بود. مرجع مهم دیگر مانوئل بومفیم، دکتر و استادی است که دربارۀ اهمیت آموزش کودکان در توسعۀ برزیل به منظور همپایی با آمریکا مینگاشت. دانشکدۀ علوم اجتماعی در اواخر دهۀ ۱۹۵۰ تأسیس شد و در دهۀ ۱۹۸۰، به تدریج جامعهشناسی، انسانشناسی و علوم سیاسی بنا نهاده شدند. یکی از اولین دپارتمانهای علوم اجتماعی در دانشکدۀ فلسفۀ دانشگاه سائوپائولو برقرار شد و نقشی تعیینکننده در گسترش این رشته در برزیل ایفا کرد. در این زمینه به فلورستن فرناندز (عالم علوم اجتماعی)و کایو پرادو جونیور (وکیل)، که هر دو در این دانشگاه به تدریس پرداختند، بسیار ارجاع داده میشود.
آهنگ رشد سیاسی و اقتصادی کشور، دانشمندان علوم اجتماعی را به طرف موضوعاتی که به طور آشکار با نوسانات دموکراسی برزیل مربوط بود کشاند. از زمان اعلام جمهوری در ۱۸۸۹، برزیل دستخوش چندین کودتا و حکومت استبدادی بوده است. بدین لحاظ، نقش دولت، نهادها و مسائل ناشی از برقراری اقتصادی مدرن مرکز توجه دانشمندان علوم اجتماعی شد. دهۀ ۱۹۶۰ به تحقیقات تحلیلی عوامل توسعهنیافتگی اقتصاد کشورهای حاشیهای همچون برزیل معروف بود و به عنوان مثال میتوان از مطالعات سلسو فورتادو نام برد. موارد دیگر تحقیق عبارت بودند از: تنش اجتماعی-اقتصادی ناشی از صنعتیشدن، شهرنشینی و تغییرات کشوری عمدتاً روستایی و جامعۀ اولیگارشی با تاریخ چهارصد سال کار بردگی .
بنابراین در برزیل، علوم اجتماعی بر پایۀ تحقیقات در موضوعات اقتصاد کلان (متأثر از بنبستها و تضادهای ناشی از خواست مدرنشدن، آن هم در چارچوب تاریخی مستعمرگی، کار بردگی، شکر و بعد قهوه و صدور کالاهای مصرفی) رشد کرد. دانشمندان علوم اجتماعی هنوز هم با معضل عدم عدالت اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند؛ در این میان، مسائل کودکان فقط به صورت جسته گریخته در مباحثات اجتماعی که بیشتر حول سنت نظری تحلیل مارکسیستی میچرخید، مطرح میشد.
یکی از تمرکزهای مهم علایق پژوهشی، موضوع شکلگیری طبقۀ کارگر، به خصوص در سائوپائولو، جایی که اولین صنایع مستقر شدند که نیروی کار مهاجر را به خدمت گرفتند. طبق پژوهش فرناندز مطالعات روندهای معاشرت یکی از اولین راههای برجستهکردن کودکان بود. گزارش فرناندز پژوهش دوران دانشجویی وی بود که بعدها به کمک استاد راهنمایش، راجر بستید جامعهشناس فرانسوی به چاپ رسید. در این مطالعۀ زندگی اجتماعی کودکان، فرناندز شیوۀ بازی و آموختن شعرهای قدیمی لوسوی برزیلی را در شهر سائوپولو بررسی میکند. با در نظر گرفتن کودکان به مثابۀ افراد درگیر در زندگی اجتماعی، وی آنها را عوامل انتقال دانش به والدین مهاجر خود پنداشت و به این ترتیب دربارۀ روند اجتماعیشدن معکوس (از فرزندان به والدین) سخن گفت. بسیار پیش از آن، در دهۀ ۱۹۳۰، فریر، یکی دیگر از دانشمندان برجستۀ علوم اجتماعی برزیل، طی مطالعۀ اجتماعی-تاریخی برزیل نشان داد که چگونه کودکان به همراه دایههای بردهشان روندهای زبانی و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی تولید میکنند. در چهاردیواری خانهها، نهتنها واژگان پرتغالی و صرف و نحو، بلکه آداب خوردن، لباسپوشیدن و خوابیدن در تعامل کودکان و دایهها دگرگون شد. فریر نشان داد که حتی در اجتماع روستایی و پدرسالار برزیل، گروههای فرودست همچون کودکان و زنان برده در بازتولید هنجارهای زبانی و فرهنگی نقش داشتهاند.
متأسفانه، این یافتههای مهم به طور منظم مورد پژوهش قرار نگرفتند تا ضوابطی برای مطالعات دهههای بعدی مشخص شود. مثلاً در مطالعات اجتماعی فرناندز دیگر به موضوع کودکان برنمیخوریم. به دلایل زیادی که خارج از این بحث است، پژوهشهای فریر جنبۀ عام نیافت و بنابراین اهمیت کار وی برای همگان چندان آشنا نیست.
به طور کلی، میتوان گفت که بین سالهای ۱۹۶۹ و ۱۹۸۰ در مطالعات دانشمندان علوم اجتماعی، مسائل کودکان و موضوع کودکی جای خود را به پژوهش دربارۀ تشکیل طبقات، مهاجرت و شهرنشینی داد. طی نیمۀ اول قرن بیستم، در شهرهای مهم برزیل همچون ریودوژانیرو و سائوپولو، بردهها یا مهاجران غیرحرفهای و بیکار تبدیل به مشکلی اجتماعی شدند و معضل کودکان رهاشده، بخشی از تضاد روند تجدد برزیل محسوب شد که ناتوان از ارائۀ آموزشهای ابتدایی، مسکن، و اشتغال برای جمعیت فزایندۀ فقیر در شهرها بود.
تحلیلی نظاممند از میزان مشارکت علوم اجتماعی در سنجش مسائل کودکان بین سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۸۵ تحت عنوان «کودکی و جامعه در برزیل: تحلیل ادبیات» به چاپ رسید. در این مطالعه، ۲۱۲ عدد از انتشارات دانشگاهی و دولتی دربارۀ سرنوشت کودکان فقیر، همچون رهاشدگی، بیتوجهی و شرارت را مورد بررسی قرار دادند. انتشارات بررسیشده، موضوعاتی مانند قانونشکنی و بزهکاری، کار کودکان، قوانین در مورد صغیران، خانوادۀ کودکان فقیر، حبس صغیران و مسائل حاصله، مشخصات اقتصادی-اجتماعی کودکان فقیر، کودکان خیابان، و سیاستهای اجتماعی در مورد صغیران را مورد مطالعه قرار داده بود. الویم (انسانشناس) و والادارس (جامعهشناس) از اولینها در رواج ادبیات علوم اجتماعی دربارۀ کودکی از زاویۀ اهمیت اجتماعی نیازهای زادۀ وضعیت کودکان فقیر و فراموششده هستند. به نظر این دو، علوم اجتماعی باید با توجه و روکردن به کودکان فقیر، دانش لازم را برای سیاستگذاران این حیطه فراهم سازد. به این لحاظ، مرئیسازی کودکان لازمه و گام اصلی برای مرکزیساختن کودکان در دغدغههای سیاسی-اجتماعی است. قابل ذکر است که این عملیات در مرئیسازی کودکان فقیر موفق بود. زمانی که موضوع کودکی، با توجه به کودکان طبقۀ پائین مطرح شود، به مثابۀ قربانی معضلات وخیم اجتماعی برآورد شده و در نتیجه، علیرغم آن که اکثریت بزریلیها را شامل میشود، کودکان را بیدفاعترین قربانیان برآورد میکند و بنابراین شایستۀ توجه جامعه میگردند.
به علت افرایش دائمی جمعیت کودکان ولگرد و ارتکاب تصاعدی جرایم، دادگاه سائوپولو از مرکز برنامهریزی و تحلیل برزیل درخواست انجام پژوهشی برای پشتیبانی از سیاستهای اجتماعی برای این جوانان کرد. نتیجۀ آن، «کودکان، نوجوانان و شهر» بدل به پژوهشی مرجع برای مطالعات کودکان به حاشیه راندهشده شد. مهمتر آنکه این مطالعه موضوعاتی همچون رابطۀ بین ساختار خانوادههایی که کار میکنند، کودکان تبهکار، فقر و جرم را مورد توجه قرار داد. رهاشدگی کودکان در شهرهای بزرگ، معضل اجتماعی شناخته شد و در نتیجه محتاج سیاستهای اجتماعی. مهمترین سیاست اجتماعی عبارت شد از نهادینهکردن مفهوم «کودکان کجرو.» این سیاست رابطۀ بین کودکان فقیر و جامعه را به طور روزافزونی قضایی کرد: دو «مجموعۀ قانونی دربارۀ کودکان صغیر» در سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۷۹ عرضه شد. به این شکل کودکان فقیر، مجرمانی بالقوه و خطرناک و مترصد ارتکاب جرم معرفی شدند و بنابراین لایق تنبیه قانونی گردیدند. آمارهای منتشره از جانب ادارۀ فدرال یاری و حفاظت کودکان صغیر (۱۹۸۴) به خطیربودن اوضاع هشدار میداد. برآورد شده بود که حدود ۳۰ میلیون کودک صغیر (کمتر از ۱۹ سال)، یعنی نیمی از کودکان صغیر برزیل، رهاشده محسوب میشوند.
لوسیا رابلو دکاسترو (Lucia Rabello de Castro)، دانشگاه فدرال ریودوژانیرو (Universidade Federal do Rio de Janeiro)
۲ اتل کازمینسکی (Ethel V. Kosminsky)، دانشگاه ایالتی پائولیستا و کوئینز کالج (Universidade Estadual Paulista and Queens College)
۳ www.Rahayee.com