نخستین شهروندان ، چه کسانی بودند ؟
هر چند که ریشه این کلمه از شهر می آید، و ریشه قدیمی تر آن به پلیس (شهر)های یونان برمی گردد و سابقه طولانی دارد، اما اولین بار این مفهوم به معنای امروزی آن در انقلاب فرانسه (۱۷۸۹م) مطرح شد ؛ و کوچکترین واحد مفهومی بود که بعدها به آن ”ملت“ گفتند ، با توجه به این پیشینه ، اولین شهروندان فرانسویها بودند.
چرا به آنها شهروند گفتند؟ چه ویژگی پیدا کردند که مردمان پیش از آن نداشتند؟
نوشتههای مرتبط
انقلاب فرانسه و انقلابهای دیگری که در دو قرن ۱۸و۱۹م مطرح شد، عمدتا انقلابهای شهری بودند که به وسیله ساکنان شهرها اتفاق افتاد ، قشر جدید مرفه شهری که بتدریج در قرن ۱۹م شکل گرفت و اغلب بازرگانانی بودند که قدرتشان بسته به ثروتی بود که از راه تجارت کسب کرده بودند ، و به دنبال آن با مطرح کردن خواسته های جدید سیاسی ، به دنبال دستیابی به قدرت سیاسی بودند . به همین دلیل به آنها شهروند گفتند.
پس فقط به ساکنان شهرها شهروند می گویند؟
نه، این به معنی آن نیست که روستائیان شهروند نیستند ، با وجود این که این مفهوم در شهر شکل گرفته است ، عامتر از محل زیست است و دقت داشته باشید که در قرن ۱۸ م اکثر کشورهای اروپایی روستانشین بودند و فقط در انگلستان تا حدی شهرنشینی با نرخ بالا به وجود آمده بود .
بنا براین شهرنشینی بعد از به وجود آمدن کلمه شهروند شکل گرفت؟
بله به وجود آمدن دولتهای ملی تقریبا همزمان با انقلابهای صنعتی بود و انقلابهای صنعتی در حقیقت غلبه سبک زندگی شهری و شهرنشینی است ، به همین دلیل است که جامعه مدرن را بر اساس شهر و شهر نشینی تعریف می کنند. از ابتدای قرن ۱۹م که دولتهای ملی شکل گرفت ،روند شهرنشینی در اروپا و بعد در دیگر نقاط جهان آغاز شد و دنیای روستایی قبل از قرن ۱۸م ، که در آن شهرها محل سکونت تعداد کمی از نخبگان و طبقه حاکم بود ، به محل زندگی اکثر مردم تبدیل شد ؛ به مرور روستاها از جمعیت خالی و تبدیل به حاشیه شهرها شدند ، تا امروز که می توانیم بگوییم شهر نشینی شکل غالب زندگی مردم شده است .
با یک مثال بیشتر توضیح می دهید؟
مثل ساختمان خانه ها در نقاط مختلف دنیا یا حتی ایران ؛ کارکرد همه یکی است ، از جهات کلی هم شبیه است ، همه سقف دارند ، همه پی دارند، پنجره و… اما مثلا در یزد چون هوا گرم است روی پشت بامها بادگیر نصب می کنند ، و درشمال ایران چون زیاد باران می آید سقفها حالت شیروانی دارد و.. اسم همه اینها خانه است ، و کارکردهایشان هم مشابه است ، اما شبیه هم نیستند ، در جزئیات با هم تفاوتهایی دارند.
ویژگی منحصر به فرد شهروند چیست ؟
به نظر من شهروند انسانی است که به نوعی از خود آگاهی که دارای یک مابه ازای رفتاری است رسیده باشد به طوری که بتواند فرد رابه همکار و همراه گروههای اجتماعی تبدیل کند.
این خود آگاهی چه طور به وجود می آید؟
حداقل به ۲ فرایند اشاره می کنم که لازم و ملزوم همند و در کنار هم موثر : ۱- فرایند تاریخی، اجتماعی ، فرهنگی ؛ به همین دلیل است که ما نمی توانستیم انتظار داشته باشیم شهروندی در سده های میانه اتفاق بیفتد ، چراکه هنوز پشتوانه تاریخی ، اجتماعی و فرهنگی لازم را به دست نیاورده بود .۲- اراده ؛ برای اینکه شهروند به وجود بیاید ، به یک فرایندآموزشی اجتماعی شدن نیاز دارد .مفهوم شهروندی قبل از انقلاب صنعتی و حتی خیلی پیشتر از آن در یونان باستان وجود داشته است اما در اثر حرکت ارادی مردم برای شکل گیری دولت های ملی ، در ۲ سده اخیر ، شکل واقعی خود را پیدا کرده است . پس می توانیم نتیجه بگیریم که آموزش ، پشتوانه تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی شهروندی به شکل امروزی آن است.
مفهوم خود آگاهی را توضیح دادید ، اما منظور از مابه ازای رفتاری در شهروند پیست ؟
مهمترین این رفتارها ، قانونگرایی است ؛ وجود بی قانونی در جوامع بیانگر عدم شکل گیری شهروندی به مفهوم واقعی است .
رفتار شهروندی در چه چیزهایی بروز می کند؟
یکی از مثالهایی که همیشه برای قانونگرایی زده می شود ، پرداخت مالیات است ؛ اینکه ما بدون فشار از بالا درآمدمان را مخفی نکنی و بدانیم که این پول صرف کم شدن فاصله های طبقاتی در کشور می شود ، پس برای زندگی شهروندی لازم است . از دیگر اشکال مهم قانونگرایی احساس هویت ملی است ؛ برای تبدیل شدن رفتارها به رفتارهای واقعی شهروندی ، مردم باید احساس کنند دارای گذشته و میراث مشترک هستند ؛ یعنی متعلق به فرهنگ ، دین و کشوری مشترک که نسبت به آن احساس تعلق می کنند و ان را از خودشان می دانند پس به همین دلیل نسل بعد را هم در این فرهنگ و میراث مشترک ، شریک می کنند ؛ به همین دلیل سعی می کنند میراث گذشته را حفظ کند و به آن احترام بگذارند –که یکی از مهمترین احساسها و رفتارهای جهانی شدن است-
شهروندی وارد زندگی خصوصی ما هم می شود یا نه فقط وقتی در ارتباط با شهر وزندگی اجتماعی قرار می گیریم معنا پیدا می کند؟
صد در صد وارد زندگی خصوصی ما می شود ، اصلا از زندگی فردی و خصوصی ما آغاز می شود و در زندگی اجتماعی ادامه پیدا می کند ، چیزی که کمتر به آن پرداختیم ، یعنی از جامعه و آدمهای اطرافمان بیشترین خواسته ها را داریم ، اما در زندگی خصوصی خودمان کمترین مسئولیت پذیری نداریم .افرادی که دروغ می گویند ، دزدی می کند ، کارشان رابا وجدان انجام نمی دهند، دغدغه دیگران ندارند و در زندگی شخصی شان حقوق دیگران را ، حتی نزدیکان خودشان را،رعایت نمی کنند، هیچ نسبتی با شهروندی ندارند .
شاخصهای شهروندی چیه ؟
مهمترین آنها ، وجدان کاری ، قانونگرایی و احساس تعلق اجتماعی است.
نوجوانها چه طور می توانند این ویژگیها را درخودشان به وجود بیارند؟
از نزدیکترین چیزها به خودشان شروع کنند ؛ نزدیکترین چیزها به ما، رفتارهای روزمره مان هستند. کافی است نگاهی به اطرافشان کنند ؛ مهمترین وظیفه شهروندیشان در این سن و سال ، خوب درس خواندن است ؛ شاید فکر کنند من چه آدم سنتی هستم ، اما می خواهم با همدیگر به وجه دیگری از درس خواندن نگاه کنیم ، مهمترین حقی که ما در نوجوانی به عنوان یک شهرون داریم حق درس خواندن ، معلم خوب داشتن ، از امکانات آموزشی برخوردار بودن و.. است ، پس چرا از این حقمان خوب استفاده نکنیم ،اگر ما یک دانش آموز شهروند درست و حسابی باشیم معلمها هم سعی می کنند خودشان را با خواسته های منطقی ما تطبیق بدهند، به این ترتیب است که می بینیم به تدریج در مدرسهمان حقوق و تکالیف شهروندی برقرار می شود، و همین دانش آموز شهروند وقتی وارد اجتماع هم می شود یاد گرفته که چه طور شهروند خوبی باشد و می تواند جامعه اش را هم پیشرفت بدهد.
مفهوم شهروندی از کشور و شهری ، به کشور یا شهر دیگر تفاوت دارد؟
ببینید ، این مفاهیم جهان شمولند، اما به این معنی نیست که مطلقند ؛ یعنی یک الگویی برایش در نظر بگیریم ، بگوییم اگر شهروندان سایر کشورها ذره ای از این معیارها خارج بشوند، دیگر از دایره وحقوق شهروندی خارج شده اند . در حقیقت این مفاهیم جهان شمول در هر جامعه ای بر حسب بافت و فرهنگ آن دوباره تعریف می شوند اما! چارچوبهای اصلی خودشان را حفظ می کند