انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهر مدرن، نامکانی و پایداری اجتماعی

یکی از عوامل مهم و مؤثر در کاهش جرم و جنایت که امروزه در کشور ما مورد بی‌توجهی نسبی قرار گرفته، نقش معماری و شهرسازی در کاهش رخداد ناهنجاری‌های اجتماعی است. آنچه گاهی بیش از همه به عنوان راه حلی مناسب بر آن تأکید می‌شود، افزایش کمی و کیفی مجازات‌های کیفری و نقش پلیس در برخورد با بروز جرم است. اما با نگاهی گذرا به آمار جرم و جنایت در کشور می‌توان پی برد که این گونه راه‌حل‌ها در مواقعی کارکرد خود را به کلی از دست می‌دهد و مجرم با علم به قوانین مجازات و قصاص، باز هم اقدام به عمل مجرمانه می‌کند. ضمن آنکه برخوردهای انتظامی و حضور پررنگ پلیس در جامعه، یکی از پرهزینه‌ترین راه حل‌هاست که چهرۀ شهر را نیز از حالت طبیعی خود خارج کرده و شاید آثار نامطلوبی بر آرامش روانی جامعه داشته باشد.

در کنار برخی راه‌کارهای از بین بردن علل وقوع جرایم مانند تأکید بر نقش خانواده در تربیت افراد، اطلاح نظام درآمدی افراد با هدف حضور بیش‌تر پدر و مادر در کنار فرزندان، تأکید بر اهمیت تربیت دینی و انسانی در خانواده و مدارس، اصلاح نظام اقتصادی و کاهش فاصلۀ طبقات اجتماعی، برخورد قاطعانه و سریع دستگاه قضایی در مواردی که جرم باعث جریحه‌دار شدن افکار عمومی و تضعیف آرامش روانی جامعه می‌گردد، باید به اهمیت «از بین بردن مکان وقوع جرم» نیز اشاره کرد.

در واقع اگر مجرم مکان امنی برای انجام امور مجرمانه نیابد، آرام آرام انجام جرم برای او دشوار و پرهزینه می‌گردد. این امر نه بر عهدۀ پلیس که بر عهدۀ معماری و شهرسازی است. شهر نباید مکانی امن برای انجام اعمال مجرمانه در اختیار افراد بگذارد.

هرگاه مکان‌هایی امن، دنج و مخفی در شهر به وجود بیاید، آن مکان‌ها، فضای مناسبی برای اعمال مجرمانه پدید خواهد آورد که منجر به افزایش هزینه‌های تأمین امینت توسط نهادهای مسئول خواهد شد. اتفاقی که در تهران، در پروژه عظیم طرح نواب افتاده است. پروژه با بافت بیرونی ارتباط کالبدی مطلوبی برقرار نمی‌کند و فضاهای مخفی فراوانی ایجاد کرده که بستر اعمال مجرمانه گشته است.

حتی اگر طراحی‌های معماری و شهری منجر به ایجاد فضاهای مخفی نگردد، اگر کاربران هر طرح و یا مردم محلات هم‌جوار، آن پروژه را از آنِ خود ندانند و نسبت به آن بی‌تفاوت باشند، نظارت ساکنان بر فضا کاهش یافته و امکان رخداد جرم بار دیگر فراهم می‌شود. به این ترتیب درگیر شدن مردم در تعیین و نظارت بر اتفاق‌هایی که در محل زندگی‌شان می‌افتد، یکی از مهم‌ترین و ارزان‌ترین راه‌کارهای افزایش نظارت عمومی شروندان بر فضاهای شهری و در نتیجه کاهش اعمال مجرمانه است.

این موضوع در نظریۀ «آفرینش فضای قابل دفاع» ارائه گشته و تجربه‌های موفقی در کاهش جرم و جنایت معرفی کرده است. نظریۀ «آفرینش فضای قابل دفاع» توسط معمار و پژوهشگر سرشناس آمریکایی، اسکار نیومن، در آوریل ۱۹۹۶ در کتابی تحت همین عنوان منتشر شد. نویسنده در این کتاب ضمن تعیین ویژگی‌های نظریۀ خود، نمونه‌های موردی که بر اساس همین نظریه طی سال‌ها به اجرا درآورده است، تشریح می‌کند و نتایج موفق آن را با اعداد و جداول و نمودارهایی مستند می‌سازد.

اما نظریۀ موفق «فضای قابل دفاع» چه می‌گوید؟ این نظریه بر حضور و نقش مردم، به ویژه در مناطق جرم‌خیز شهرها، در مدیریت محلۀ زندگی خود تأکید می‌کند و به درگیر شدن مردم و شرکت کردن آنها در تصمیم‌هایی که برای محلۀ‌شان گرفته می‌شود، اهمیت می‌دهد. این نظریۀ مردم را وامی‌دارد تا کنترل محلۀ خود را خود بر عهده بگیرند. براساس تحقیقات همان مرکز پژوهشی که در بسط این نظریه کار می‌کند، مناطق فقیرنشنین شهرها بستر رخدادهای مجرمانۀ بیش‌تری هستند تا سایر مناطق. از این رو جامعۀ هدف این نظریه مردم فرودست و محلات مسکونی مستضعف‌نشین شهرهاست.

بر اساس این نظریه هرچه شمار مردمی که در یک قلمرو با هم سهیم‌اند، بیش‌تر باشد، هر یک از آنها حق کم‌تری از آن قلمرو احساس می‌کند. و بنابراین برای آنها سخت‌تر خواهد بود که آن فضا را از آنِ خود بدانند و یا احساس کنند که در کنترل امور آن و یا تعیین فعالیت‌هایی که در آن رخ می‌دهد، حقی دارند.

بر این مبنا، اسکار نیومن با اهمیت دادن به نقش فضاهای نیمه‌عمومی و نیمه‌خصوصی در سلسله‌مراتب دسترسی، از ساکنان محلات مسکونی و یا مجتمع‌های ساختمانی بلندمرتبه، می‌خواهد که در تعیین و نظارت بر فعالیت‌های این فضاها نقش ایفا کنند. وی راهکارهایی می‌اندیشد تا ساکنان نسبت به فضای بیرون از خانۀ خود حساسیت نشان دهند.

از آن جمله می‌توان به برنامه‌ریزی‌ها و راه‌کارهای وی در بهسازی شرایط اجتماعی مجتمع مسکونی ۴۰۰ واحدی کالسون پوینت (Calson Point) که یکی از محلات جرم خیز در آمریکا بوده است، اشاره کرد. وی در این پروژه اهدافی نظیر: افزایش حس مالکیت ساکنان با تقسیم و خردکردن فضاهای عمومی و اختصاص آنها به تک تک واحدها، تقویت و افزایش نظارت ساکنان بر فضای باز، بازسازی نمای خارجی ساختمان‌ها به منظور از بین بردن تصویر منفی از مجتمع در ذهن مردم و اختصاص فضاهای ویژه به گروه‌های سنی مختلف به منظور کاهش تنش در میان این گروه‌ها را برنامه‌ریزی کرد و تلاش کرد با راه‌کارهایی نظیر: نرده‌کشی فضاهای بیرونی و اختصاص آنها به واحدها، طراحی فضای بازی برای کودکان و نوجوانان، بازسازی نمای ساختمان‌ها با اعلان فراخوان و اخذ نظر مردم در مورد رنگ و جنس مصالح نما، ایجاد مرکز محله که پاسخ‌گوی نیازهای گروه‌های سنی مختلف باشد، ایجاد فضای باز مرکزی و افزایش فضای سبز با مشارکت مردم (هر فرد مسئول کاشت و حفاظت از یک درخت در محله شد)، به اهداف تعیین شده نایل گردد.

هدف اصلی وی افزایش مشارکت ساکنان در رخ‌دادهای محله‌شان بود. ساکنان با ایفای نقش در تعیین رنگ و مصالح نمای ساختمان‌های خود و هم‌چنین کاشت درخت در محله، احساس تعلق خاطر و نظارت بیش‌تری نسبت به محله‌شان پیدا کردند که این موضوع تأثیری شگرف در کاهش جرم و جنایت در آن محلۀ جرم‌خیز داشت به گونه‌ای که نتایج حاصل از این تغییرات، کاهش ۵۴ درصدی نرخ کلی جرم، کاهش ۶۱ درصدی سرقت از منازل، تجاوز و دزدی و کاهش ۵۰ درصدی بزهکاری در هنگام غروب و شب را نشان می‌داد. این تغییرات منجر به افزایش بها و متقاضیان خرید مسکن در این محله شد.

وی در جای دیگری به بررسی تأثیر نوع گونه‌های مسکن و تعداد ورودی‌های مجتمع‌های مسکونی، بر توانایی ساکنان در کنترل محیط می‌پردازد و بر اساس آمار مستند اعلان می‌کند که ساختمان‌های بلندمرتبه شرایط آسان‌تری برای رخداد جرم و جنایت فراهم می‌کنند. هم‌چنین در مجتمع‌های مسکونی، هرچه تعداد ورودی‌های اصلی کم‌تر باشد، ساکنان نسبت به آن ورودی احساس تعلق کم‌تر و بر رفت و آمد افراد به مجتمع نظارت کم‌تری دارند. هم‌چنین هر چه تعداد واحدهای مسکونی هر مجتمع بیش‌تر باشد، رفت و آمد افراد غربیه و امکان بروز بزهکاری بیش‌تر می‌گردد. به این ترتیب سه فاکتور ارتفاع ساختمان، تعداد ورودی‌های مجتمع و شمار واحدهای مسکونی از عوامل مهم تأثیرگذار در کاهش یا افزابش نرخ جرم است.

وی در پروژۀ دیگری در اوهایو (Ohio) توانست با راه‌کارهای ساده‌ای هم‌چون تقسیم یک محله به واحدهای همسایگی کوچک‌تر و تعریف ورودی هر محله با دروازه‌های آجری که در شب نورپردازی شده بودند، افراد ساکن در آن محله را به تعامل بیش‌تر با همسایگان خود و جلوگیری از ورود افراد ناآشنا به محله ترغیب کند. همین تغییرات ساده منجر به کاهش ۵۰ درصد جرایم جدی و افزایش ۶۷ درصدی رضایت ساکنان از محل زندگی خود شد.

وی با تأکید بر نقش مردم در ادارۀ محل زندگی خود و سهیم کردن آنها در تصمیم‌گیری‌های مدیریتی، توانست با راه‌کارهایی معمارانه احساس تعلق و مالکیت را در افراد نسبت به فضاهای شهری افزایش دهد و به این ترتیب از پتانسیل عظیم نظارت اجتماعی در کاهش ناهنجاری‌ها به جای برخوردهای غیر ضروری و پرهزینۀ پلیسی، بهره برد.

ایدۀ «فضای قابل دفاع» به خانواده‌های کم‌درآمد فرصت می‌دهد که بخشی از جریان اصلی تصمیم‌گیری در مدیریت شهری باشند و به این ترتیب عزت نفس از دست رفتۀ آنها را احیا می‌کند. هم‌چنین به شهروندان می‌آموزد به فعالیت‌ها و قلمرو دیگران احترام بگذارند زیرا به خود آنها نیز قلمرویی تعلق دارد که مورد انتظار احترام از سوی دیگران است.

در انتها باید گفت کمبود فضاهای مشترک میان همسایه‌ها، آسیب‌پذیری ما را در برابر رفتارهای مجرمانه افزایش داده است. واکنش شهروندان به جرم و بزهکاری، آن‌چنان نیروی عظیمی است که شکل محلات را بسیار سریع‌تر از افزایش تعداد نیروهای پلیس و تعداد زندان‌ها تغییر می‌دهد. به این ترتیب تقسیم فضاهای بزرگ شهری به بخش‌های کوچک‌تر و واگذاری مدیریت آنها به مردم منجر به آن می‌شود که مردم آن فضاها را هم‌چون محیط خصوصی‌شان بپندارند و آن‌ها را کنترل کنند. در این صورت مجرم منزوی می‌گردد زیرا جولانگاه او از میان رفته است.

اما متأسفانه تهران امروز به سمت بلند‌مرتبه‌سازی‌های ویران‌گر پیش رفته و فضاهای مشترک در مقیاس محله و نظارت ساکنان بر محلۀ مسکونی خود از میان رفته است. مردم نسبت به آنچه بیرون از در ورودی واحد مسکونی خود رخ می‌دهد بی‌اعتنا هستند. آنها احساس تعلق خاطر به محیط ندارند. در واقع باید راه‌کارهای معمارانه در طراحی واحدهای مسکونی و محلات، هم‌چنین افزایش نقش مردم در مدیریت شهری و تصمیم‌گیری‌ها را یکی از مهم‌ترین و ارزان‌ترین راه‌های کاهش جرم و جنایت در شهرها دانست که امروزه در کشور ما این مهم تا حدودی فراموش شده است.

 

منابع:

Newman, Oscar. Creating defensible space. Washington, D.C.: U.S. Dept. of Housing and Urban Development, Office of Policy Development and Research, 1996.

Newman, Oscar. Architectural design for crime prevention. Washington, D.C.: U. S. Department of Justice, National Institute of Law Enforcement and Criminal Justice, March 1973.