انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهری برای هیچ کس

حسن اجرایی

 

ما وارث تاریخیم. قم صدها سال است که به دلیل وجود حوزه علمیه و همچنین حرم حضرت معصومه(س)، شهری مهاجرپذیر و چندفرهنگی است. این ویژگی گرچه ذاتا مثبت است، اما عوارض منفی و ناگواری به بار آورده است. علاوه بر کسانی که با هدف تحصیل در حوزه‌های علمیه به قم آمده‌اند، افراد بسیاری از نقاط مختلف ایران و حتی کشورهای همسایه، به قم آمده‌اند و ۷۲ ملت ساخته‌اند؛ تا آنجا که برخی از مناطق شهر قم، امروز بیش از آن‌که یادآور نام خیابان و محله باشد، نشانگر سکونت آذری‌ها، عرب‌ها، افغان‌ها و دیگران است.

چندفرهنگی بودن شهر، گرچه می‌تواند یکی از مؤلفه‌های پیشبرد و تسریع توسعه فرهنگی و انسانی باشد، اما آنچه در واقعیت قم دیده می‌شود، به روشنی حاکی از تکه‌تکه شدن شهر و ازهم‌گسیختگی هویتی است؛ تا آنجا که مردم و ساکنان قم، تقریباً هیچ کانون اشتراک هویتی واحدی ندارند که بتوانند حول آن به وحدت درونی برسند. ویژگی‌های بسیار منحصربه‌فرد قم باعث شده تا بخش‌هایی از ساکنان قم تقریباً هیچ وابستگی‌ای به آن نداشته باشند و خود را جزئی از هویت تشکیل‌دهنده شهر قلمداد نکنند؛ همانند مردم کشوری که آرزوها و آمال و تلاش‌هایشان نه برای پیشرفت شهر خود، بلکه برای آبادانی کشوری دیگر است. این یک واقعیت است که بسیاری از ساکنان چندده‌ساله قم هم شهر را از خود نمی‌دانند و همچنان مهمانند.

مهاجرپذیری و هویت چندگانه

آیا شهر کوچکی که چهارمین شهر مهاجرپذیر ایران است، می‌تواند به راحتی به هویتی واحد دست یابد؟ آیا شهری که مردمی از ۲۸۸ شهر و ۱۴۰۰ روستای ایران در آن جمع شده‌اند، می‌تواند به راحتی به یک واحد انسانی منسجم و یکپارچه تبدیل شود؟ شهری با تنوع شدید قومی چطور می‌تواند ساکنانش را به یک نقطه واحد و صورتی از وحدت برساند؟ ۶۳ درصد فارس از نقاط مختلف کشور، ۲۶ درصد ترک، سه درصد شمالی، دو درصد کرد، نیم درصد لر، سه درصد عرب، نیم درصد بلوچ و… چطور می‌توانند خود را جزئی از یک خانواده بدانند و سرنوشت مشترکی برای خود آرزو کنند؟ مهاجران گرچه توانسته‌اند به خوبی در شهر قم ادغام شوند و در آن زندگی کنند و به جزئی از شهر تبدیل شوند، اما همچنان هویت‌های مستقل خود اعم از زبان، پوشش، سبک زندگی و… را حفظ کرده‌اند. بیشتر مؤلفه‌های هویتی مهاجران، همچنان همان است که پیش از حضور در قم داشته‌اند. شاید شهر قم استعداد کافی برای جای دادن فرهنگ‌های مختلف در خود را ندارد و چنان توانی ندارد که بتواند مهاجران را پس از ۱۰ یا ۲۰ سال، به شهروندانی تبدیل کند که دست‌کم بعد از یکی دو نسل، خود را قمی بدانند، نه بابلی و اهوازی و کرمانی. قم بیش از آن‌که شهری مهاجرپذیر باشد، هتلی بین‌المللی با امکانات زندگی دائمی است.

گروه‌های غریبه و غیرهمدل
شاید هیچ چاره‌ای از این وضعیت نیست و شاید انتظار و توقع به‌جایی هم نباشد که بخواهیم مردمی با این همه فاصله فرهنگی و رفتاری، به هویتی واحد دست یابند. عرب‌های ساکن قم که بیشتر در اطراف حرم حضرت معصومه(س) ساکن شده‌اند، چطور ممکن است راهی به آشنا شدن با آذری‌های ساکن نیروگاه پیدا کنند؟ پیش از آن، چطور ممکن است احساس نیاز کنند که خود را در کنار آنها و همدل با آنها بیابند؟ دوری‌ها چنان زیاد و نقاط مشترک چنان کم است که هیچ تمایلی و هیچ آرزویی به نزدیک‌تر شدن وجود ندارد. گروه‌های قومی، زبانی، صنفی و اجتماعی ساکن در قم، چنان باهم غریبه‌اند و چنان از هم بی‌اطلاع، که انگار در چند کشور مختلف زندگی می‌کنند. راهپیمایی اربعین در عراق نشان داد که ایرانی‌ها به راحتی می‌توانند با ساکنان عراق همدل شوند؛ اما یک شهر مدرن، حتی به اندازه یک راهپیمایی سالانه هم نتوانسته است ساکنانش را همدل و نزدیک کند.
مشکل کجاست؟ چرا هیچ انگیزه‌ای برای نزدیک شدن گروه‌های مختلف در این شهر وجود ندارد؟ چرا طبیعت انسانی که انسان‌ها را بی‌آنکه بخواهند به هم نزدیک می‌کند و آنها را اتفاقی هم که شده، سر راه غریبه‌ها می‌نشاند، نتوانسته معجزه کند و حتی اگر شده در تاکسی و اتوبوس و خیابان، باهم آشنایشان کند؟ شاید قدم اول برای از میان برداشتن دیوارها، دیدن دیوارها باشد. ساکنان قم، بین خود و بسیاری از گروه‌های دیگر دیوار کشیده‌اند و حتی اگر خودشان را قمی بدانند، به سختی دیگران را هم‌شهری خود تلقی می‌کنند. همه فکر می‌کنند همه مسافرند. همه، همه را غیرقمی می‌دانند؛ یعنی حتی همه آنهایی که خودشان را قمی می‌دانند هم نمی‌توانند به وحدت حداقلی و همدلی حداقلی برسند. بر اساس مطالعه‌ای که در سال ۸۹ در شهر قم صورت گرفته ، میزان اعتماد تعمیم‌یافته شهروندان قمی که حاکی از حسن‌ظن نسبت به بیشتر افراد جامعه، صرف‌نظر از همه تفاوت‌های قومی و صنفی است، بسیار پایین بوده است. بیش از ۶۳ درصد پاسخگویان اعتماد تعمیم‌یافته کم به دیگر ساکنان شهر داشته‌اند و تنها سه درصد، اعتماد بالایی به دیگر ساکنان داشته‌اند.

شهر علمی، وطن غیراصیل
قم شهر مدرسه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و دانشکده‌های مختلف، مؤسسات و نهادها و مراکز پژوهشی و تحقیقاتی و مطالعاتی است. همه اینها قم را به یک شهر علمی تبدیل کرده و نتیجه علمی بودن یک شهر، غلبه ساکنانی است که وطن خود را شهر دیگر و یا حتی کشوری دیگر می‌دانند، روزها و ماه‌ها در نقطه‌ای غیر از قم ساکن‌اند و به جای شهروند، فقط ساکن قمند. بسیاری از مبلغان حوزوی، ماه رمضان، دهه محرم، دهه صفر، دهه فاطمیه و حتی تابستان را در جایی غیر از قم می‌گذرانند و بسیاری از آنها دست‌کم یک یا چند مورد از این مناسبت‌ها را با خانواده خود خارج از قم می‌گذرانند.
از این دسته که بگذریم، بسیاری از طلاب و دانشجویان، حتی اگر سال‌ها در قم باشند، اما همیشه در فکر بازگشتند و از ابتدا می‌دانند که حداکثر ۴، ۸، ۱۰ یا ۱۵ سال در قم می‌مانند و بعد برای همیشه می‌روند. آیا با چنین تصوری می‌توان هیچ دلبستگی‌ای به این شهر پیدا کرد؟ آیا کسی که به روشنی می‌داند حداکثر ۱۵ سال ساکن قم خواهد بود، هیچ‌گاه می‌تواند دغدغه این شهر داشته باشد و سرنوشت خود را جزئی از سرنوشت مشترک مردمان آن بداند و برای بهبود بلندمدت زندگی در آن تلاش کند؟

شهر بی‌زبان
یکی از اصلی‌ترین چهره‌های هویت شهری، لهجه، زبان یا گویش خاص است. بسیاری از اصفهانی‌ها دیگر آن لهجه شیرین اصیل را ندارند یا ترجیح می‌دهند با لهجه حرف نزنند، اما ته‌لهجه را کنار نگذاشته‌اند. ته‌لهجه یزدی حتی در مکالمه ساکنان یزد با گردشگران هم مشهود است. بسیاری از شیرازی‌ها در نقاطی مانند شهرک گلستان یا معالی‌آباد هیچ لهجه‌ای ندارند، اما در نقاط مرکزی و محوری شهر، می‌توان لهجه شیرازی یا ته‌لهجه شیرازی را در محاوره‌های روزانه شنید. جوانان و نوجوانان شیرازی در بیشتر مناطق شهر، لهجه و یا دست‌کم ته‌لهجه‌شان را جزئی از هویت شهری خود می‌دانند؛ اما در قم، همه‌چیز دیگرگون شده است. جوانان بسیار کمی هستند که به لهجه قمی حرف بزنند و یا دست‌کم ته‌لهجه قمی داشته باشند. تنها مناطق خاص و سنتی‌ای مانند آذر، چهارمردان یا طبقات سنی ویژه‌ای مانند پیران، به راحتی با لهجه صحبت می‌کنند.
قم، زبان رسمی ندارد. مردم قم، زبان مشترک ویژه ندارند. زبان و لهجه، شاید روشن‌ترین و در دسترس‌ترین ابزاری است که می‌توان با آن ابراز همدلی کرد، اما همین امکان را هم بیشتر ساکنان قم ندارند. آذری‌های قم وقتی به هم می‌رسند با زبان و لهجه خودشان صحبت می‌کنند؛ افغان‌ها، عرب‌ها، شیرازی‌ها، کردها، و… همگی بیش از آن‌که زبان مشترک داشته باشند، هنوز متعلق به زبان قبلی خود هستند و زبان و لهجه قمی را نپذیرفته‌اند. ویژگی‌های درونی ادبیات و لهجه قمی را البته نمی‌توان نادیده گرفت که برای بسیاری از دیگران، لهجه‌ای تند و خشن جلوه می‌کند؛ اما به هر روی، ساکنان قم زبان و لهجه مشترک ویژه‌ای ندارند و احتمالاً حداکثر ۲۰ درصد مردم قم می‌توانند با استفاده از زبان و لهجه مخصوص مشترک، به همدلی برسند و خود را هم‌شهری بدانند.

جغرافیای وابستگی و جزئیت
هنوز هستند کسانی که گمان می‌کنند قم جزء استان مرکزی یا تهران است. قم هنوز فرودگاه ندارد. هنوز بسیاری از اساتید دانشگاه‌های قم، ساکن آن نیستند. هنوز بسیاری از پزشکان متخصص قم، هفته‌ای دو روز در قمند و باقی را در تهران؛ و بسیاری هنوزهای دیگر که نشانه‌ای بر عدم استقلال هویتی شهر یا حتی استان قم است. دور بودن از پایتخت، می‌تواند خسارات فراوانی برای شهرهای مختلف در پی داشته باشد یا مانع پیشرفت آنها شود؛ اما این بار و درباره قم، این نزدیک بودن به پایتخت است که موجب شده شهر قم، جایی در میانه راه دیده شود که یا متصل به مقصد است و یا بخشی از مبدأ. شهری که می‌تواند بسیاری از کمبودها و کاستی‌هایش را با مراجعه به تهران برآورده سازد، یا بسیاری از شهروندانش که در تهران مشغول به کارند، می‌توانند صبح بروند و شب برگردند، به تدریج انگیزه خود را برای به دست آوردن چیزهایی که در تهران می‌تواند به دست بیاورد از دست می‌دهد. مخصوصاً به دست آوردن‌های پرهزینه‌ای که نیازمند همراهی جمعی و تمهید همدلی اجتماعی است.
لامرد، شهری در جنوب فارس است با جمعیتی کمتر از ۳۰ هزار نفر؛ این شهر سال‌هاست که فرودگاه دارد و پروازهای منظم داخلی و خارجی. اما قم که یکی از کلانشهرهای کشور است، فرودگاه ندارد. چرا شهر کوچکی که احتمالا بسیاری اسمش را هم نشنیده‌اند، امکانی دارد که شهری به اهمیت قم ندارد؟ چون جزئی از تهران قلمداد نمی‌شود. چون مردمش اگر بخواهند به جای ۱۲ ساعت، دو ساعته به تهران برسند، هیچ راهی جز دسترسی به فرودگاه ندارند. اما مردم قم این امکان را دارند که به تهران بروند و سوار هواپیما شوند. امکان، منتهی به بی‌امکانی شده است. این وضعیت تنها به داشتن فرودگاه محدود نمی‌شود و در امکانات اقامتی، گردشگری و بسیاری موارد دیگر نیز می‌توان به روشنی مشاهده کرد. همه اینها، مانع رشد متوازن قم شده و آن را شهری وابسته نگه داشته است. چنان‌که پیداست، به دلیل ماهیت طبیعی این مسئله بغرنج، راه حل در دسترسی هم برای آن نیست.

حرم، تنها کانون آشنایی عمومی
بی‌تعارف اگر بخواهیم بگوییم، واقعیت آن است که قم، نقطه کانونی آشنایی عمومی ندارد. با این حال با تسامح و تعارف می‌توان چند نقطه و وضعیت را یافت که بستری برای آشنایی عمومی و هویت‌یابی جمعی می‌سازند که البته آنها هم بیشتر حاصل ابعاد مذهبی و دینی هستند و بنابراین بیشتر به طبقات مذهبی هویت می‌دهند و آنها را با یکدیگر آشنا و نزدیک می‌سازند. حرم حضرت معصومه(س) تا حدودی یک کانون آشنایی عمومی است که حداقلی از مردم قم را دست‌کم هفته‌ای یک‌بار، ماهی یک‌بار و شاید چندماه یک‌بار، باهم مواجه و شاید دیالوگ میان آنها برقرار می‌کند. با این حال محدودیت‌های زمانی، حجم انبوه گردشگران و غیرارادی بودن این مواجهه، عمق کانونی آن را کاهش می‌دهد. وضعیت‌هایی از قبیل عزاداری عمومی در ماه محرم، عبادات جمعی در ماه رمضان و مواردی از این دست، گرچه استعداد بالایی در جذب همدلی و آشناسازی عمومی دارد، اما به دلیل مقطعی بودن، نمی‌تواند نقش جدی و پایداری ایفا کند؛ به‌ویژه آن‌که عزاداری‌ها و عبادات جمعی هم بیشتر درون دایره‌ها و مستطیل‌های اقوام، طبقات و اصناف صورت می‌پذیرد و تنها در مراسم‌های بسیار عمومی مانند عاشورا می‌تواند جلوه‌ای غیرطبقاتی و کاملاً عمومی پیدا کند.
با همه این تفاصیل، روشن است که هویت شهری در قم هیچ‌گاه به درستی شکل نگرفته و شاید هیچ‌گاه شکل نگیرد. با نگاهی به تاریخ قم درمی‌یابیم که بیشتر عواملی که برشمرده شد، همیشه در این شهر موجود بوده و مانع از شکل‌گیری هویت واحد شهری و احساس وحدت هویتی شده است. بنابراین تا کنون تلاشی برای اصلاح این وضعیت و برساختن هویتی حداقلی برای شهروندان که بتوانند حول آن احساس هویت مستقل و ویژه کنند، صورت نگرفته و گویا برنامه‌ و حتی انگیزه‌ای هم برای آن وجود ندارد. قم شاید قرار است نمایندگی و نمایشگاهی از اقوام مختلف، شهرها و کشورهای مختلف، زبان‌ها و لهجه‌های مختلف، و نماد تکثر همه‌جانبه باشد؛ بی‌هیچ هویت مستقل و بی‌هیچ نماد روشنی که حداقلی از ساکنان، خود را وابسته یا علاقه‌مند به آن هویت و آن نماد بدانند.