در خبرها آمده بود که عنوان سریال شهرزاد در ابتدا “روزی روزگاری عاشقی” در نظر گرفته شده بود که اگر این عنوان به جای شهرزاد انتخاب می شد، قطعا انتظار مخاطب و روایت و پیام داستان به گونه ای دیگر رقم می خورد. چنانچه در فصل نخست دیدیم، بیشتر مخاطبان جذب درام عاشقانه ی این سریال شدند که عنوان نخست، بیشتر مخاطبین را در روایت عاشقانه به خود مشغول می داشت. اما واضح است که گره خوردن این درام عاشقانه به حادثه ی مهم تارخی یعنی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از اهمیت ویژه ای برای پردازندگان سریال شهرزاد برخوردار بود. بااین حال، سوال اینجا است که چگونه بازروایی چنین مقطع حساس در تاریخ ایرانزمین با اسطورهی کلاسیک شهرزاد که کمتر نگارنده و فیلم سازی به بازروایی آن پرداخته، می تواند به انتظار مخاطب پاسخ دهد؟
کارگردان این سریال؛ حسن فتحی، در کارنامه ی خود سریال “میوه ی ممنوعه” را دارد که به گونه ای بسیار زیبا و تماشایی به بازروایی و بازنمایی داستان کلاسیک شیخ صنعان در قالبی امروزی پرداخته است. این موضوعی است که چه در سریال میوه ی ممنوعه و چه شهرزاد به گونه ای غافل گیرانه مخاطب را به عمق ساختار و پیام داستان کهن می کشاند.
نوشتههای مرتبط
در این سریال، قربانی شدن شهرزاد برای بقای خاندان دیوانسالار، نقطه ای است که مخاطب را به باور داستان هزار و یک شب می رساند. تا پیش از آن بیننده در درامی عاشقانه قرار دارد اما پس از آن در باور لایه ی مهم این داستان قرار می گیرد که با تمرکز بر شخصیت قباد نمایان می شود، جایی که مخاطب مجبور می شود این کارکتر را به خوبی درک کند.
وقتی به پادشاه داستان هزار و یک شب، “شهریار” می رسیم با مردی مواجه هستیم که در اثر جنون، به زن ستیزی دچار شده و به شکل بی رحمانه ای زنان خود را بعد از هر شب زفاف می کشد. بی رحمی و شقاوت پادشاه هزار و یک شب برای خوانندگان این اثر کلاسیک که علت را در خیانت زن نخست می دانند، جای پرسش از نحوه ی شکل گیری این نفرت و شقاوت را ایجاد می کند. اما در این سریال بسترهای اجتماعی، فرهنگی و ساختاری که منجر به شکل گیری چنین شخصیتی می شود بازروایی شده است.
شخصیت قباد که از ابتدا بسیار زیبا به حالتی واقعی به تصویر کشیده شده، مردی را نشان می دهد که در شرایطی قرار دارد که نمی خواهد به کسانی که دوستشان دارد آسیبی برساند اما در موقعیت و وضعیتی است که مجبور به اقدام است. اجبار ساختارهای اجتماعی و محکومیت فردی که در این ساختار به دنیا آمده و رشد پیدا کرده در این شخصیت به خوبی نمود یافته است. چه آنجا که با زنی باید بسازد که دوستش ندارد و چه آنجا که از زنی باید جدا شود که دوستش دارد و از همه مهم تر در بودن، دیدن و شریک شدن در قتل افرادی که زندگی مافیایی خاندان های بزرگ، اورا ایجاب به این اقدامات می کند.
اگر در فصل نخست ما جزء مولفه ی قربانی شدن شهرزاد، عنصر اتصال گر دیگری را جهت یافتن روایت کلاسیک هزار و یک شب نداریم، در فصل دوم و سوم پوست انداختن ابعاد شخصیتی قباد را در برابر خود داریم و آن حرکت قباد به علت ناکامی و از دست دادن شهرزاد به سوی موجودی عنان گسیخته است. تغییر ماهیت قباد به ویژه بعد از، از دست دادن آخرین پشتوانه ی عاطفی یعنی عمه بلقیس ظهور می یابد. با این وجود،عنان گسیختگی در شکل بی رحمی و جنون ظاهر نمی شود. برعکس جنون در شخصیت های جانبی و اطراف قباد به نمایش در می آید، در زن نخست او که بی مهری قباد او را به این حالت کشانده و در نهایت بهبودی بزرگ که به شکلی بیمارگونه افراد را می کشد و اینبار این قباد است که با همکاری اش در قتل های بهبودی شریک شده است. لذا شقاوت و جنون پادشاه هزار و یک شب در مثلث جنون همسر نخست و بهبودی بزرگ و همیاری قباد نمود می یابد و قباد با قرار گرفتن در کنار بهبودی مکملی منفی و منفور می شود.
علت باقی ماندن قباد درلایه ی خاکستری می توان در ریشه ی نام قباد یافت. قباد نام پادشاه مقتدر ساسانی است. پادشاهی که در دورانی بر سر کار می آید که کشور با انواع نابسامانی ها دست به گریبان بوده است، هرچند دوران او دورانی از اقتدار است، اما نحوه ی به قدرت رسیدن او و تمام ساز و کارهای که درون سلسله ی ساسانی اتفاق می افتد، دور و تسلسلی است که همه ی نظام های استبدادی و پادشاهی در خود دارند. شاید به همین جهت است که نویسندگان این اثر راه حل بیرون رفت از این وضعیت را برای قباد دیوان سالار نه در شهرزاد که در حوادث تاریخی، اجتماعی و سیاسی جستجو می کنند. حادثه ای که یکبار به دست بزرگ آقای دیوان سالار با ترور تمام سران خاندان، تنها به بازتولید بدتر و سخت همان خاندان ها انجامید و حادثه ای دیگر که باید در انتهای داستان شهرزاد در انتظارش بود.
مرضیه دافعیان
کارشناسی ارشد انسان شناسی و جامعه شناسی
موسسه تحصیلات تکمیلی بین الملل و توسعه، ژنو، سوئیس