انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

در جست و جوی فضاهای گم شده

بگذارید تصویری از تصاویر شایگان از شهر اصفهان را ابتدا وصف کنم و سپس آن را دوباره از نو زنده کنم:

—————————-
شایگان بناها و فضاهای معمارانه شهری همچون اصفهان را به شکل «مدینه ای تمثیلی» و «محیط ظهور صور معلق»، به نحوی مشاهده و ادراک میکند که در همه حال،تمام بناها و سازه هایش از «حیاط منزل (و) مدرسه (و) مسجد (و) خیابانهای پوشیده این شهر (و) داخل میدانش» روبه سوی «فضایی معلق» دارد و لذااین حس فضایی را در ما ایجاد می کند که «آدمی همیشه در اندرون [این بناها] قراردارد» (شایگان، [۱۳۹۲]۱۹۹۰: ۸ – ۱۰۷) و «بدون انحلالِ استمرارِ [بودنش در اندرون این فضاها]، همواره از یک فضای بسته به فضای بسته دیگر، گذار» می کند (شایگان، ۱۹۹۰ به نقل از استیرلن، ۱۹۷۶: ۸ – ۱۰۷). و این در اندرون این فضاها بودن، همان طی کردن «زمان انتظار» توسط نظرباز و گردشگر شهر اصفهان است به گونه ای که در رسیدن به «ازل و ابد» و «در [لحظه و آنِ] میان مبدأ و معاد» (همان: ۱۰۹) ، حال آنچه گم کرده است، «[به سان] حضور افسون کننده ی گنبدی فیروزه ای، به ناگاه، از پس و پشت دیوارهای کاهگلی سربرکشد» (شایگان، ۱۹۹۰ به نقل از شایگان، ۱۹۸۶: ۱۰۹).

—————————-
حال من این فضای اصفهان را و از دریچه ادراک شایگان، به گونه ای نو،بازتصویر میکنم تا ادای دینی به این پیر فرزانه داشته باشم:

اما نکته ای ظریف در این میان نهفته است که به همان ناگهانی که گنبدی فیروزه ای پدیدار می شود یا «رقص خیال انگیز رشته های نور و از ورای پنجره های مشبّک، به درون [اتاق] می ریزد» (شایگان، ۱۹۹۰ به نقل از شایگان، ۱۹۸۶: ۱۰۹)، به همان سرعت نیز این صور معلق یا صور دیگری همچون «برآمدگی گنبدها و مناره ها» (شایگان، ۱۹۹۰: ۱۰۸) ناپدید و از نظرها محو می شوند زیرا مثلاً «آبشارک های فروریخته در حوض های خیال انگیز» یا تنعم و “درخشندگی باغ های اطراف خیابانِ نمایش «چهارباغ»[ها]” (همان: ۱۰۶)، امری مستمر در کل فضای شهری نیست و به اشکالی حتی حقیرانه تر در بازار و مسجد و مدرسه و فضاهای عمومی و در تنگاتنگ کوچه های پیچ در پیچ فقرا و افراد مادون جامعه شهری اصفهان، در مادیت خود، هیئت معمارانه و فیزیکی اشان وجود ندارد. بنابراین این طور به نظر می رسد که رشته پیوند بناها در شهرهای سنتی ایران، پیوندی ضعیف و گسسته است و از همین رو، به راحتی تخریب این فضاها آسان می شود زیرا کلیتی از وصل و به هم پیوستگی کالبدی “«حواشی ممتد» داخل میدان [نقش جهان]” در سایر فضاهای شهری (شایگان، ۱۹۹۰ به نقل از استیرلن، ۱۹۷۶: ۱۰۸)، تا بدان حد ضعیف است که در فقدان خاطره جمعی و در پیرامون این حواشی ممتد که به دیگر قسمت های شهر، برکشیده نشده، حال فضاهای شهری و ساختمان های قدیمی خارج از به اصطلاح میراث فرهنگی، توسط بساز و بفروش ها و کاسبان شهرداری، نادیده گرفته و تخریب می شود زیرا شدیداً «سرتاسر فضای شهری [اصفهان] در جو جادویی هاله غوطه می خورد» (شایگان، ۱۹۹۰: ۱۰۴) و به جای آن درخت واقعی حاضر در اعیانی ها و «کلاه فرنگی ها»ی متعلق به حاکمان صفوی (همان: ۱۰۶)، دیگر فقط هاله ای از کاشی های گلگون مساجد نقش آرایی می کنند و البته فضاهایی عمومی که شاید دیگر چیزی بیش از آن دیوار کاهگلی نباشند که با حمله افغان ها فرو ریخت. پس این غوطه وری در جو جادویی هاله ها هرچند به درستی و با نگاه تیزبین شایگان، زمانی حُسنی برای این شهر به شمار می آمد و به جهان مثالین انتظار و ظهور صورت های معلق، رنگ و نقش می داد، اما شوربختانه مایه ای از ضعف و سستی در خود داشت زیرا فضاهای عمومی، معابر و فضای معمارانه ی پاتوق های شهری، قهوه خانه ها و…، را در برابر امواج ویرانگر نوسازی تنها گذاشت و در پی این امواج، آنها رو به ویرانی نهادند. پس از آن نیز میراث فرهنگی شکل گرفت و بخشی از شهر، موزه شد تا خیلی سریع تر از گذشته، این قسم نظربازی ها در دل آلودگی های شهر صنعتی شده ی و بی آب اصفهان از دیده ها ناپدید شود. اما همه اینها گفته نشد تا تصویری نیهیلیستی از اصفهان تئوریزه شود بلکه اتفاقاً هم اکنون تجربه پرسه زنی نیاز است اما پرسه در ویرانه های شهر، تا همچنان آن صور معلق در پس پشت ویرانه ها یافت شود که یافت می شود.

شایگان، داریوش. “در جست و جوی فضاهای گم شده”.۱۹۹۰. در جست و جوی فضاهای گم شده. ترجمه. مناف زاده، علیرضا. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۹۲. ۱۱۰- ۸۵.

مانی کلانی دانشجوی دکترای انسان شناسی است