انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیاحت و ماجراهای من در ایران(۲۲)

آرمین وامبری برگردان خسرو سینایی

دو روز پس از آنکه تبریز را ترک کردم، شب را در روستای ترکمنچای به صبح رساندم. این محل به دلیل آنکه قرارداد صلحی در آن بسته شد که آخرین جنگ ایران و روس را طی سال‌های ۱۸۲۶-۱۸۲۸ به پایان رساند، شهرت دارد. در آن جنگ ژنرال روسی، پاس کیه‌ویچ(Paskievitz) شاهزاده و ولیعهد با استعداد ایرانی عباس میرزا را چندین بار شکست داد(۱) و دو قسمت از شمالی‌ترین مناطق ایران، یعنی نخجوان و ایروان که امروز در ماوراء قفقاز به منزله پاسگاه‌های مرزی قدرت روسیه در مرزهای هندوستان هستند، تصرف کرد. به من ساختمان و حتی اتاقی را که در آن این قرارداد به امضا رسیده بود، را نشان دادند. موارد اصلی این قرارداد از این قرار است:

الف) ایران، خانات ایروان و نخجوان را به روسیه واگذار می‌کند و علاوه بر آن ۲۰ میلیون روبل به عنوان خسارت جنگی می‌پردازد.

ب) بر روی دریای خزر که ایرانی‌ها متعلق به خود می‌دانستند، در آینده بایستی فقط وسایل نقلیه دریایی روسیه رفت و آمد کنند و در هیچ نقطه‌ای از آن نبایستی پرچم ایران دیده شود.

ج) شاه برای تمام کسانی که در طول جنگ به روسیه کمک کرده‌اند (و تعداد شان نسبتا زیاد بود) فرمان عفو عمومی صادر می‌کنند و تضمین می‌کند که طی یک سال حق مهاجرت داشته باشد.

د) اتباع روسیه می‌توانند در ایران زمین خریداری کنند بدون آنکه تحت فرمان حاکمان محلی باشند (این امر تاکنون در هیچ کشور اسلامی اجازه داده نشده است و با وجود قدرت غالب غرب، نمایندگان ما در ترکیه هم نتوانستند آن را به کرسی بنشانند).

ه) فرستادگان روسیه از این به بعد اجازه دارند که طبق رسم خودشان با چکمه و مهمیز به دربار ایران بروند و لازم نیست که بر اساس تشریفات دربار ایران کفشهایشان را دربیاورند.

و) مناطق ساحل غربی دریای خزر که طبق عهدنامه صلح گلستان به روس‌ها واگذار شده و ایرانی‌ها دوباره آنها را پس گرفته بودند؛ بایستی مجددا به روسیه بازپس داده شوند.

برای ایران این یک صلح توهین آمیز و خفت‌بار بود و دربار سن‌پطرزبورگ توانست به اندازه کافی از زورگویی‌های نادر شاه نسبت به خودش انتقام بگیرد.
در ضمن بهره‌گیری روانی اخلاقی از این لشگرکشی پیروزمندانه، جنبه‌های فواید عملی آن بسیار پربارتر خواهد بود. هر روستایی که در دوران این جنگ زیسته است، به محض آنکه در مورد آن سئوال کنی، در کمال احترام و تحسین نظم و عدالت‌خواهی روس‌ها را یاد‌آوری می‌کند، و گرچه سلطان شیعه‌آن‌ها می‌خواهد خود را به عنوان پاسدار فرقه محبوبش قلمداد کند، اما همیشه وقتی که صحبت از خوشبختی شخصی پیش می‌آید، همه حسرت زندگی آن ایرانی‌هایی را می‌خورند که پس از جنگ تحت سلطه روسیه قرار گرفته‌‌اند. از ترکمنچای تا میانه جز دردسر مختصری که هنگام استراحت بعدظهر در یک کاروانسرای پرت‌افتاده برایم پیش آمد دیگر اتفاق خاصی نیافتاد. قبلا شرح دادم که به هرجا که می‌رسیدم و ادعای سنّی بودن می کردم، شیعه‌ها از من می‌خواستند که به آنها یک دعای نظر قربانی نسخه بدهم.

در آن کاروانسرا هم یک سید سنّی از جمله کسانی بود که به سراغم آمد و پس از آنکه چند سطری از قرآن را روی یک تکه کاغذ برایش نوشتم، از من خواست که کمی از تنباکوی پرقدرتی که دوستانم در تبریز به من داده بودم، را به او بدهم.

به او گفتم: « سیّد، تو به تنباکوی ملایم کردستانی عادت کرده‌ای. تنباکویی که من دارم حالت را خراب می‌کند» ولی آن سیّد سبز‌پوش دست از اصرار برنداشت و بالاخره من تسلیم شدم. اما تازه چپق کوتاهش را پر کرده، چند پکی زده و جرعه‌ای نوشیده بود که دچار سرگیجه‌ای اساسی شد. رنگش پرید و شدیدا شروع به استفراغ کرد و در حالی که با عجله به طرف حیاط می‌دوید فریاد کشید:«این سنّی؛ این سنّی مرا مسموم کرده، شیعه‌ها به دادم برسید». من به دنبالش دویدم . در حیاط روی زمین افتاده بود و چند ایرانی دورش جمع شده بودند؛ و هنوز هم باید ممنون بخت خوشم باشم که معذرت‌خواهی‌های قانع‌کننده‌ام باعث شد تا بلایی سرم نیاید.

در میانه که در قرن دهم میلادی هنوز شهر مهمی بود، ولی امروزه وضع فلاکت‌باری دارد، یک شب را در شرایطی نه چندان خوشایند گذراندم. چنانکه شنیدم در این شهر ساس‌های سمی (غریب‌گز) که مِلِح نامیده می‌شوند و نیش آن‌ها حتی می‌تواند مسافران دچار زخم‌های کشنده کند، فراوان است.
آن‌ها معمولا در ساختمان‌های متروک فراوانند و اگر کسی توسط آن‌ها نیش زده شود، فقط در صورتی که سه ماه از خوردن گوشت و غذاهای نمک‌دار پرهیز کند و شیرینی‌جات بخورد، نجات پیدا خواهد کرد. البته بعدا فهمیدم و اطمینان پیدا کردم که این موضوع جز یک افسانه دروغین نبوده است؛ اما تمام آن شب، شبح مِلِح در تعقیبم بود و نتوانستم چشم به هم بگذارم.

علاوه بر این حشرات، میانه به خاطر روسپی‌های فراوان و ارزان قیمتش هم شهرت دارد. روسپی‌هایی که از اطراف مملکت به اینجا می‌آیند و جذابیت‌هایشان را به مسافران در حال گذر ارائه می‌کنند. دو نفر از همسفرانی که با آن‌ها به کاروانسرا آمده بودم نتوانستند مقابل وسوسه‌هایشان مقاومت کنند؛ نزدیک شب که شد در کمال تعجب دیدم با دو نفر که زنان بال‌دار و وحشتناک اسطورهای یونان باستان(۲) شبیه بودند و آرایش و لباس های مسخره‌‌ای داشتند، پیدایشان شد و لحظه‌ای بعد ملایی هم آمد و «صیغه»ای (قرارداد ازدواج موقت) جاری کرد. اعجاب انگیز آن است که این ارتباط مفتضح در اینجا جنبه قانونی دارد. و این‌ها با هم شریکند.

در نزدیکی محل اقامت من مطربان و میگساران به وقیحانه‌ترین عیاشی‌ها مشغول بودند و پیداست من که از طرفی نگران مِلِح ها (غریب گز ها) و از طرف دیگر گرفتار عرق‌خورها بودم چه حالی می‌توانستم داشته باشم.

ادامه دارد …

۱ در اصل نوشته شده: «توی سرش زدند». م.

۲ در اسطوره‌های یونان باستان هارپیین نامیده می‌شوند و در متناصلی نیز همین کلمه آ»ده است. م.