آرمین وامبری برگردان خسرو سینایی
شاهزاده نوجوان در بیتی به گل سرخی ظریف و در بیتی دیگر به آفتاب درخشان تشبیه میشد، در مصرعی مروارید گرانقیمتی بود که از دریای خاندان سلطنت صید شده و چون جواهری برتاج سلطان میدرخشید و لحظهای بعد قهرمانی قدرتمند بود که لشگریان دشمن را به یک ضربت نابود میکرد، نگاه غضبناکش کوهها را به لرزه در میآورد و آتش خشمش رودخانهها را میخشکاند.
نوشتههای مرتبط
در یک کلام چنان تشبیهاتی به کار برده شده بود که اگر آن نوجوان بیچاره آنها را به درستی می فهمید بایستی از خودش وحشت میکرد و به لرزه درمیآمد.
پس از آنکه ولیعهد تازه منصوب شده، به بزرگانی که در پایین سالن تشریفات جمع بودند پیوست، خوانچههای عظیم شیرینیجات را با دست و دلبازی و اسراف فراوان میان میهمانان گرداندند. رییس تشریفات از یکایک میهمانان برای آنکه افتخار حضور داده بودند تشکر میکرد و مراسم جشن به پایان می رسید.
دومین جشن تشریفاتی که قبلا هم ذکر کردم، استقبال از چروتی (ceruti) سفیر ایتالیا بود که با گروهی مرکب از ۲۵ نفر به طرف تهران میرفت. ایتالیاییها که میخواستند با ایران قراردادهای بازرگانی ببندند، قسطنطنیه را خیلی پیش از من ترک کرده و از راه «پوتی» و «تفلیس» عازم ایران شده بودند، چون چند نفر از اشراف حاضر در گروه ترجیح میدادند به جای آنکه مشکلات سفر بر زین اسب را تحمل کنند، در درشکههای روسی اندامهای بدنشان به لرزه درآید. گرچه خبر ورود این گروه حاکم شهر و قائم مقامش، سردار عزیز خان، و همه صاحبمنصبان ایرانی را از اینکه خواهند توانست زرق و برق مورد علاقهشان را به نمایش بگذارند به هیجان شادی واداشته بود، اما به طور خاص گروه کوچک اروپاییان مقیم شهر از ورود نماینده کشوری که تازه سلطنتی شده بود خوشحال بودند. برای آنکه بتوانم در مراسم استقبال شرکت کنم، من هم به آن گروه ملحق شدم. صبح زود یک روز گروم ماه ژوئن حدود دو ساعت سواره از شهر دور شدیم و به استقبال آنها رفتیم؛ ولی وقتی به آنها رسیدیم معلوم شد که همه افراد گروه تازه مشغول پوشیدن لباسهایشان هستند . آنها می خواستند در مقابل ایرانیها با مجللترین لباسهایشان ظاهر شوند و زمان زیادی طول کشید تا آرایش مفصل و تشریفاتی آن ۲۵ نفر اروپایی که از سیاستمدار گرفته تا نظامی و بازرگان و دانشمند در میانشان بود، تمام شود و آماده ورود به شهر شوند. آفتاب بالا آمده و گرما واقعا طاقتفرسا شده بود که آقایان با اونیفورمهای پر زرق و برق، مدالهایی که به سینه زده بودند و کلاه خودهای پردار و شمشیرهای باشکوهشان به دروازه شهر رسیدند. من از تماشای اروپاییان در آسیای دور دست خیلی و قاطی تماشاگران ایرانی شدم تا بدانم نظرشان درباره آن گروه چیست، و البته اصلا تعجب نکردم جز اظهار نظرهایی پر از طعنه و تمسخر آمیز در مورد آن همه تشریفات نشنیدم. آنچه که به نظر ما باشکوه میآید از نظر شرقیها مسخره است و البته عکس این مضوع هم صادق است. در نظر مشرق زمینیها لباسهای کوتاه ما که به بدن میچسبند بسیار زشت است، با معیارهای آنان هرچیزی که حجیمتر باشد، چین و شکن بیشتری داشته باشد و قدرتمندتر به نظر بیاید زیباست. برعکس هر چیزی لاغر، یا چیزی که ابهت ظاهری نداشته باشد به نظرشان بدبخت و حقیر میآید.
بر اساس معیارهایشان که متکی بر تظاهر و پرهیزگاری دروغین است ، باید قسمتهای خاصی از بدن را تا حد ممکن پنهان کرد و پوشاند. اما در لباسهای اروپایی این قسمتها مشخص میشوند و بدیهی است که انزجار شرقیها را بر میانگیزند و آنها همچنین از حالت معذّبی که نظامیهای ما بر اسب مینشینند خوششان نمی آید، که البته من هم با این نظرشان موافق هستم، چون یک سوار اروپایی که به زور سینه اش را جلو داده و سپر کرده، واقعا مثل کاریکاتور یک سوارکار شرقی است که با مهارت و چالاکی و البته غرور بر اسب مینشیند.
در ضمن برنامهای که برای استقبال از اروپاییهای تازه وارد در نظر گرفته شده بود به شدت طاقتفرسا بود. برای آنکه مردم بتوانند به اندازه کافی تماشایشان کنند، آنها نزدیک دو ساعت از بیراهههای آزاردهنده در شهر گردانده شدند تا بالاخره به محل سکونتشان رسیدند. البته در آنجا هم امکان استراحت نداشتند. چون گروههای مختلف مردم که برای خوشآمد گویی میآمدند و دستهدسته خدمتکارانی که هدایایی میآوردند تا هدایای پربهاتری دریافت کنند، مهمانان را طی سه روز راحت نگذاشتند. به گمانم اشتباه نمی کنم که بگویم دیگر هیچ یک از ایتالیاییهایی که معمولا اهل جش و سرور هستند ، حوصله نداشت که در فصل تابستان ایران در جشنهای تشریفاتی شرکت کند. از آنجا که طی این جشن، مراسم به میهمانی رفتن و از میهمانها پذیرایی کردن و دعوت به ناهار و گردشهای خارج از شهر و میهمانیهای شبانه تمام شدنی نبود، کم کم تصمیم گرفتم سفرم را به طرف تهران ادامه دهم . تبریز می تواند برای کسی که می خواهد شرایط تجارت را در ایران مطالعه کند بسیار محل جالبی باشد، چون با آنکه در غربی ترین منطقه ایران قرار دارد جادههای تجاری از یزد ، شیراز ، اصفهان، آسیای مرکزی، خراسان، عراق و حتی از بغداد و کرمانشاه در اینجا با هم تلاقی میکنند. برای بازرگانانی که به اندازه کافی سرمایه ندارند که محصولات غرب را در قسطنطنیه تهیه کنند تبریز مرکز خریدو فروش و ایجاد ارتباط با مغرب زمین است و از آنجا جادهها از طریق ایروان و تفلیس و یا ارض روم تا دریای سیاه ادامه دارند. امروز بر اساس یک عادت قدیمی با وجود عدم امنیت و شکایت فراوانی که میشود و با وصف بیتوجهی رقّت انگیز ماموران حکومت ترکیه، جادههای ترکیه از جادههای روسیه پر رفت وآمد تر است . اما این جریان زیاد طول نخواهد کشید. روسیه که برنامه کشیدن راه آهنی را میان دریای سیاه و دریای خزر در پیش دارد، ایران را از این طریق به اروپا نزدیک تر خواهد کرد و از این طریق به رقیب قدیمی اش ضربهای کاری وارد خواهد کرد.
ادامه دارد…