انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیاحت و ماجراهای من در ایران (۱۲)

کتاب

آرمین وامبری / برگردان خسرو سینایی

او با ادب فراوان، احترامات لازم را به جا آورد و خطوط اصیل شرقی چهره‌اش، با موهای سرش که به وسیله حنا رنگ قرمز تندی داشت و ابروهایی که سیاه کرده بود برایم جالب توجه بود. چنانکه اشاره کردم در کردستان نمونه‌های اصیل این نژاد دیده می‌شود و عبدالله بیگ نمونه زیبایی از اشراف ‌زادگان کُرد بود.

پس از یک صبحانه مفصل که عبارت بود از شیر، سرشیر، عسل، میوه و انواع گوشت، خداحافظی کردیم. بیگ جوان به من گفت: «افندی! تا وقتی که پدرم قائم مقام این منطقه است می توانی با خیال راحت سفر کنی، هیچ مشکلی برایت پیش نمی‌آید!» من ماجرای روز گذشته را برایش تعریف کردم و او در جوابم گفت: « بله، داگار در محدوده منطقه ما نیست؛ و البته آن ریشوی یک‌چشم هم با پشتیبانی دیگران راهزنی می‌کند» وقتی که او حرف می‌زد، کُردان صاحب منصبی که در اطراف ایستاده بودند در سکوت و با احترام در سکوت سرشان را به علامت تایید تکان می‌دادند. خطوط چهره این مردم به شکل غیر‌قابل توصیف برجسته و جدّی است و می‌توانم بفهمم که چرا سیاستگزاران اروپایی که فقط در مورد ظواهر قضاوت می‌کنند تا این حد مجذوب نژاد شرقی هستند. اما این ظواهر فریبنده کمتر بر من تاثیر می‌گذاشت و بهر حال خوشحال بودم از اینکه برنامه دیدن رئیس کُردها و مهمان‌نوازی آنها تمام شده بود و دوباره سوار بر اسب در راه «دیادین» بودیم؛ جایی که قرار بود به یک کاروان بزرگ‌تر و همراه با آن از منطقه خطرناک مرزی بگذریم.

 

دیادین خیلی دور بود و ما بایستی شب را در یک روستای ارمنی‌نشین که فقط ده خانه داشت، می‌گذراندیم. این روستا در پناه کسی نبود و در دست بازی قرار داشت و ساکنان اندکش در شرایط خیلی خاصی بودند . همه با هم زیر یک سقف زندگی و از هم مراقبت می کردند. و در حالی که نیمی از اهالی خانه می خوابیدند، نیم دیگر با سلاح های آماده شب را روی بام‌ها نگهبانی می‌کردند. واقعا زندگی سختی داشتند . پرسیدم: چرا از حاکم ارض‌الروم در خواست کمک نمی کنند؟ یکی از ارمنی‌ها جواب داد: «حاکم؟ او خودش رئیس دزدهاست! فقط خداوند و قائم مقامش یعنی تزار روسیه می توانند به ما کمک کنند». در واقع باید گفت که حق با آن مرد ارمنی بود.

۳ ژوئن
ما سرپناه غم انگیز را صبح زود در حالی که باران می‌بارید، ترک کردیم و وقتی که پس از دو ساعت راه‌پیمایی به ساحل فرات رسیدیم، برفی که در سرمای شدید می‌بارید همه اطرافمان را پوشانده بود. مدتی طولانی در امتداد ساحل حرکت کردیم تا به جایی رسیدیم که عمق آب کمتر بود. سخت‌ترین کار در یک سفر زمینی گذشتن از یک رودخانه است. به خصوص وقتی آب آن جریان شدیدی داشته باشد. سوار‌کار باید بداند که نباید به جریان آب نگاه کند ، چون جریان شدید آب این شبهه را به وجود می‌آورد که اسب در جهت کاملا متفاوتی با آنچه سوار می‌خواهد، حرکت می‌کند و غالبا اتفاق می‌افتد که سوار دچار سرگیجه شود.
به همین دلیل بسیاری از مسافران بی‌تجربه که برای اولین بار از رودخانه‌ای می گذرند آب‌تنی سرد و خطرناکی را تجربه می‌کنند. به ساحل دیگر رودخانه که رسیدیم در همه جامعه زمین پوشیده از سنگ ریزه بود؛ و به این دلیل ادامه راه برایمان آسان‌تر شده بود. تا جایی که اسب‌های کرایه‌ای مان تحمّل داشتند سرعتمان را روی فراز و نشیب زمین سنگی کردیم. سر راه به روستاهای فقیری برخوردیم که فقط از چند کلبه حقیر تشکیل شده بودند و اواخر بعدازظهر از مقابل صومعه «اوچ کلیسی»، که در دست راستمان قرار داشت گذشتیم. در این صومعه راهبان ارمنی زندگی می‌کنند و اهالی اطراف، از مسیحی و مسلمان، به آن احترام می‌گذارند . یکی از خصلت‌‌های جالب توجه مشرق زمین آن است که راهب‌ها ، شعبده‌بازان، غیب‌گوها و حتی غالبا شخصیت‌های مقدس، بدون در نظر گرفتن دینشان، نزد آنها از اخترامی مشابه برخوردارند.
پدیده‌های خارق‌العاده و اعجاب‌آور همگی برایشان احترام انگیزند و حتی کُردها که در سراسر اطراف غارت می‌کنند و خرابی به بار می‌آورند، این محل تک‌افتاده را نسبتا از تجاوز در امان گذاشته‌اند. یکی از کُردها به من گفت: «رنگ سیاه بالا‌پوش راهب به رنگ شیطان و ساحران است که به سختی از هر متجاوزی انتقام می‌گیرند!».
نزدیک شب بود که به روستای مرزی «دیادین» رسیدیم. من در حالی که سوار بر اسب از میان کلبه‌هایی که در اطراف پراکنده بودند می‌گذشتیم و در جستجوی منزل کدخدای ده بودیم تا جایی را برای اقامت بیابیم، در کنار یک انبار غلّه یک کشیش آمریکایی را با همسر، خواهر و بچه‌هایش دیدم، که پس از چند سال اقامت در ارومیه (ایران) به فیلادلفیا برمی‌گشتند.
ارومیه و فیلادلفیا، جاهایی بسیار دور از هم ، یکی از آنها در دنیای باستان و دیگری در جهان نو ، ولی برای اعضای انجمن‌‌های مذهبی راه‌های دور و دراز اهمیتی ندارد. ثروت و قدرت مغرب زمین، کار تبلیغات مذهبی را برای آنها بسیار آسان‌تر از آغاز دوران مسیحیت کرده است. ولی موفقیت این تبلیغات از آن دوران آغازین چندین بیشتر نیست.انگلستان و آمریکا میلیون‌ها خرج ترویج انجیل و مسیحیت می کنند و گرچه مسلمان‌ها مبهوت و متعجب می‌شوند اما همیشه مسلمان می‌مانند.
بالاخره به منزل (قزل) کُردها رسیدیم. قزل عنوانی است که به کدخدای دهشان می‌دهند ، ولی پیش از آنکه نیازم را با او مطرح کنم، صدایم کرد و گفت: « افندی، خوش آمدی، تنها اتاق خالی منزلم را فعلا به یک پاشای ارتشی داده‌ام، اگر بخواهی می‌توانی هم‌اتاق او شوی وگرنه جای خالی دیگری ندارم». جواب دادم: « پس از ده ساعت سواری له و لورده‌ام، پاشای ارتشی یا هرکس دیگر فرقی نمی‌کند . بالاخره هر طوری شده همدیگر را تحمّل می کنیم، فقط اتاق را نشانم بده».

ادامه دارد…