منصور نصیری طیّبی
پنجاه سال بعد سووشون: نقدی بر واقعگرایی رمان سووشون. شیرین کریمی. تهران: نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۹. ۲۴۴ ص. مصوّر. ۴۴۰۰۰۰ ریال.
نویسنده در مقدمهٔ کتاب هدف از نوشتار خود را نقدی جامعهشناختی بر یک پدیدهٔ ادبی ذکر کرده است. وی در ادامه مینویسد سیمین دانشور پیوسته سووشون را بخشی از تاریخ دانسته و وقایع و اشخاص این رمان را برگرفته از واقعیت خوانده است. از همین رو مقالههای علمی و پژوهشی بر اساس ویژگی واقعگرایی این رمان نوشته شده و در متنها و استنادات تاریخی به متن این رمان ارجاع میشود. او مینویسد: «در این نوشتار نشان میدهم سووشون یک داستان بلند غیرواقعگراست. سووشون لغزشها و تناقضهای اساسی دربارهٔ اشخاص، گروهها و وقایع تاریخی در ایالت فارس دارد.»(ص۱۱) وی علاوه بر این معتقد است که علیرغم ادعای سیمین دانشور و منتقدان مختلف مبنی بر واقعگرایی و روایت تاریخ بودن، این رمان بهشدّت غیرواقعی و تخیّلی است. زیرا نویسنده در دام برنامهٔ سرکوب ایلات و عشایر از سوی حکومت پهلوی افتاده و ناآگاهانه همدست حکومت و نیروهایی میشود که از زمان تختهقاپوی (اسکان اجباری) رضاشاه تا برنامهٔ اصلاحات ارضی دههٔ چهل تقلا و تلاش کرده بودند. ازاینرو، سووشون ایلات و عشایر فارس را طوری نشان داده که گویی جز «برادرکشی» و وحشیگری و تندروی و نوکری بیگانگان و برهمزدن نظم جهان نوپای «شهریها» کار دیگری ندارند. از همه مهمتر، قشقاییها و بویراحمدیها را فریبخورده و همدست انگلیس و برادرکش معرفی میکند، «مردمانی که در شمار اثرگذارترین و دیرپاترین نیروهای مبارز بر ضدّ نفوذ انگلیس در خاک ایران بودهاند» (صص ۱۶-۱۸). نویسنده کتاب در ادامه در بخشی به نام «اهمیت سووشون»، ضمن اشاره به اهمیت سووشون در ادبیات داستانی (یکی از ماندگارترین آثار ادبی فارسی)، پرفروش بودن (بیش از پانصد هزار نسخه در ۱۹ بار چاپ) و ترجمه به هفده زبان مختلف، به تشریح نظر منتقدان بیشمار دربارهٔ این رمان پرداخته است، که بهزعم نویسنده اغلب بر «واقعگرایی» و روایتگری تاریخی سووشون تأکید کردهاند (صص۲۱-۳۷).
شیرین کریمی در ادامه به «پیدایش سووشون» و چگونگی شکلگیری آن در سه دههٔ ۱۳۳۰،۱۳۲۰ و ۱۳۴۰ پرداخته (چاپ اول سووشون در تیرماه ۱۳۴۸ منتشر شد) و به شرایط سیاسی- اجتماعی فارس در آن دوران اشاره کرده است. در بخشی دیگر تحت عنوان «اینهمانی شخصیتها» معتقد است که اغلب شخصیتهای رمان سووشون از اطرافیان و نزدیکان سیمین دانشور هستند. درواقع یوسف تصویری از جلال آلاحمد، همسر دانشور، است (که به قول نویسنده، او در این کتاب پیشبینی مرگش را کرده است)، زری خود سیمین، دکتر عبدالله خان پدرش دکتر محمدعلی دانشور احیاءالسلطنه، خانم مسیحادم ترکیبی از خواهرش هما دانشور و خانم حکیمی قابلهٔ مریضخانهٔ مرسلین شیراز هستند. مک ماهون ایرلندی ترکیبی از یک نویسندهٔ ایرلندی که وی در دانشگاه هاروارد با او ملاقات کرده و ماژور مید سرگرد ایرلندیتبار ارتش بریتانیا در کنسولگری انگلیس در شیرازِ دوران والیگری دکتر مصدق در سال ۱۲۹۹ ش است که با ایشان روابط صمیمی داشته است. شخصیت سر جنت زیگلر هم ترکیبی از ماژور جکسن، رئیس شعبهٔ جاسوسی کنسولگری انگلیس، و فروشندهٔ شرکت زیگلر است. عزّتالدوله شخصیت منفی داستان زنی است از نوادگان حاج ابراهیمخان کلانتر و خاندان قوامالملک. گرچه این شخصیت مطابق حقیقی ندارد ولی خاندان قوام الملک واقعی هستند. سیّد مطیعالدین نیز همان سیّد نورالدین حسینی الهاشمی روحانی سرشناس و مخالف دکتر مصدق در دوران نهضت ملّی شدن صنعت نفت است. بیبیهمدم ترکیبی از خدیجه بیبی و فرخ بیبی (همسر و دختر صولتالدوله قشقایی)، ملک رستم ناصرخان قشقایی و ملک سهراب هم ترکیبی از خسرو خان قشقایی و بهمن بهادری قشقایی است. «درواقع در سووشون آدرسها بسیار سرراستاند؛ اما شخصیتهای داستانی بسیار ناراست » (صص ۳۸-۵۲).
شیرین کریمی در فصل بعد تحت عنوان «سووشونخوانی» ابتدا شرحی دربارهٔ خاندانهای متنفذ و اوضاع سیاسی و اجتماعی فارس در سالهایی که سووشون مدعی روایت آن است با رجوع به اسناد و مدارکی که در دو دههٔ اخیر در این باره و بهویژه در ارتباط با ایل قشقایی منتشر شده پرداخته است. وی در مورد قضاوت دانشور درخصوص عملکرد قشقاییها در این دوران مینویسد: «نویسندهٔ سووشون داستانهایی دربارهٔ ایلات و عشایر مینویسد که نادقیق و تحریف شدهاند. نویسنده نبرد سمیرم را جنگی “برادرکشی” میداند که قشقاییها با همدستی انگلیس علیه نظامیهای “مظلوم” به راه انداختند و قشقاییها را فریبخوردگانی معرفی میکند که گاه “به آلمانها چشمک میزنند” و گاه “با انگلیسیها ساخت و پاخت میکنند” و “هیتلر را امام زمان کردهاند” و پای آلمانیها را به ایران باز کردهاند. ایلیاتیها را عامل ناامنی و افرادی جاهطلب، قدرتطلب و واپسگرا معرفی میکند.» وی برای نشان دادن واقعگرا بودن یا نبودن سووشون به بازخوانی تاریخ ایل قشقایی میپردازد که دانشور آدرسهایی سرراست از اشخاص حقیقی این خاندان در کتابش ارائه کرده است، ازجمله: نبرد تاریخی قشقاییها با انگلیسیها (نبرد ننیزک) در سال ۱۲۷۳ قمری در زمان ناصرالدینشاه، تشکیل اتحادیهٔ ایل خمسه برای مقابله با قدرت قشقاییها تحت رهبری خاندان قوامالملک، نقش صولتالدوله در حمایت از مشروطهخواهان و تعاملاتش با آنان، رویارویی صولتالدولهٔ قشقایی با نیروی انگلیسی پلیس جنوب در دوران جنگ جهانی اول، رابطهٔ دوستانه دکتر مصدق با صولتالدوله در دوران ششماههٔ والیگریاش در فارس، تبعید صولتالدوله و دیگر سران قشقایی به تهران، قتل صولتالدوله در زندان و در پی آن سرکوب قشقاییها از طریق خلع سلاح و اجرای برنامهٔ تختهقاپو و اسکان اجباری با اجحافات بیاندازهٔ نظامیان (صص۵۴-۹۶).
شیرین کریمی در ادامه ضمن ریشهیابی علل درگیرهای قشقاییها در سال ۱۳۲۲ ش و نبرد سمیرم، با رجوع به منابع مستند، معتقد است که دانشور طرفهای نبرد را درست تشخیص نداده و انگلیس و آلمان و قشقاییها و بویراحمدیها را در یک جبهه و نظامیان «مظلوم» را در طرف مقابل قرار داده است. زیرا نویسنده بهاحتمالزیاد تحت تأثیر مطالب برخی از روزنامهها و شایعات محافل شهری، از واقعیت بیاطلاع بوده است. علاوه بر این، بیشتر اسناد نبرد سمیرم ازجمله گزارشهای دولتی انگلیسیها، متن بازجوییهای نظامیان و خاطرات افرادی که در آن نبرد حضور داشتند، در دو دههٔ اخیر منتشر شده است و حکایت از غیر «رئلیستی» بودن سووشون دارد. وی در ادامه میافزاید که اگرچه بهظاهر نویسنده تلاش کرده است که ادعاهای دو طرف ایلیاتیها و نظامیها را بنویسد، اما درواقع روایتی تحریفشده از نبرد را شرح داده، موضعگیریها و سخنان یکطرف را در دهان طرف دیگر گذاشته و بهروشنی سمت ارتش ایستاده است. او با ایلات و عشایر همدلی نشان نداده، بلکه با نظامیان همدلی دارد. درواقع دانشور بدون توجه به استنادات تاریخی به شایعات در مورد این واقعه بسنده کرده، و تنها وقایع را از زبان یک ستوان ارتش (برادرش ستوان دانشور، مسئول تدارکات ستون سمیرم) بیان میکند و با این قطعیت که جنگ سمیرم یک توطئهٔ انگلیسی بوده است ذهن خواننده را به گمراهی میکشاند. از آن گذشته دانشور نهفقط در متن بلکه در گفتوگوهایش دربارهٔ رمان نیز میکوشد همدلی خواننده با نظامیها را برانگیزد.
در توضیح تناقضات یادشده، منتقد ابراز میدارد که دانشور اجحافات نظامیان و توهین و تحقیر آنان نسبت به مردم ایلات را، که موجب طغیان و دفاع آنان گردید، اصلاً منعکس نکرده است. از آن گذشته اسنادی در دههٔ هشتاد خورشیدی منتشر شد که نشان میداد موضعگیریهایی که در این رمان بیان شده بر اساس شایعات و بریدهٔ روزنامههای دههٔ بیست بوده است. در نبرد سمیرم قشقاییها نهتنها به تحریک انگلیسیها و آلمانیها دست به جنگ و شورش نزدند، بلکه آنان در جبههٔ مقابل انگلیسیها قرار داشته و در دفاع از جان و هستی خود، خانواده و همایلیهایشان جنگیدند.
از دیگر تناقضات نگاه دانشور، قتل سرهنگ شقاقی بهوسیلهٔ قشقاییها و بویراحمدیهاست که پس از قرار گرفتن در حلقهٔ محاصره اتفاق افتاده است. این درحالی است که بر اساس اظهارات افسران بازماندهٔ نبرد سمیرم هیچکدام مرگ شقاقی را به چشم ندیدهاند. گزارشهایی وجود دارد که احتمال قتل شقاقی به دست نیرویهای خودی را تأیید میکند. تا آنجا که برخی از شاهدان عینی از اصابت گلوله از فاصلهٔ نزدیک و پشت سر سخن گفتهاند (صص ۱۵۵-۱۸۰).
در سووشون دو برادر قشقایی، ملکرستم و ملکسهراب، همهجا چادربهسر وارد میشوند. در فرهنگ ایرانی چادربهسری نوعی کنایه از ترس، ناتوانی و توهین است. نویسنده با چادربهسر کردن آنان قصد دارد در ذهن و تخیّل خواننده نوعی بیغیرتی و نداشتن عِرق و حمیّت سیاسی را به این دو تن نسبت دهد. همچنین دربارهٔ لباسهای بیبی همدم تعمداً از عباراتی کممایه استفاده میکند. گویا نویسنده هیچگونه زیبایی در لباس زنان ایلیاتی ندیده و تنها توصیف او از این لباس «تنبانهای گشاد» است (صص۹۷-۱۰۶).
از دیگر موارد ناروای روایت سووشون، تبدیل شخصیت ملک سهراب از خسرو قشقاییِ سال ۱۳۲۲ به بهمن قشقاییِ سال ۱۳۴۵ است. بهمن بهادری قشقایی فرزند سهرابخان و خواهرزادهٔ ناصرخان و خسروخان قشقایی بود که در انگلستان تحصیل میکرد. وی با بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۴ قیامی به راه انداخت و چند پاسگاه ژاندارمری را خلع سلاح نمود. اما سرانجام پس از جدایی همراهان و وعدهٔ امان یافتن در صورت تسلیم از سوی اسداللّه عَلَم و شاه، در دادگاه نظامی محاکمه و محکوم به اعدام شد. حکم تیرباران وی در ۱۷ آبان ۱۳۴۵ در پادگان باغ تخت شیراز به اجرا درآمد. بهزعم نگارنده، دانشور این واقعه را با زندگی خسرو قشقایی ترکیب کرده و تحت عنوان «ملک سهراب» از آن یا میکند. «وقتی نویسندهٔ سووشون دربارهٔ ملک سهراب که پشیمان و پریشان از میان کوهها بازگشته است مینویسد، دلیل یاغی شدن او را عذاب وجدان ناشی از برادرکشی در سمیرم و بیعقلی ملک سهراب مینگارد.» وی پس از آن در چند فصل تلاش میکند که ملک سهراب را از چشم خواننده بیندازد. اقدام او را «بیموقع» و ناشی از «جوشیدن رگ ایلیاتی» میداند. سپس توصیفهایی در مورد بیبی همدم، مادر ملک سهراب، مینویسد که باز با واقعیت تعارض دارد. و درنهایت حرکت بهمن بهادری و نحوهٔ تیربارانش را «مضحکهای رقتبار» توصیف میکند (صص ۱۸۹-۲۰۳).
نویسنده معتقد است که دانشور «خوانشی نارسا و ناراست» از مبارزات بهمن و سایر جوانان ایلیاتی در دههٔ چهل در برابر نیروهای نظامی حکومت ارائه کرده است. بهزعم وی بهمن واجد خصلتی بود که از شیوهٔ زیست و دیدگاهش به جهان برمیآمد. در نظرش جهانی سراسر بیمعنا بود که باید در مقابلش میایستاد. او میدانست شکستش اجتنابناپذیر است و فرجام خوشی ندارد. بزرگی کار او و عظمت کار تمام مبارزان راه آزادی نیز در همین امر نهفته است. بهمن آگاه بود که یاغیگری توان برملا کردن نارسایی و نابسندگی جهان موجود را دارد، لذا میخواست همین فرجام و همین ناتوانی از حل شدن در جهان بیمعنا را از طریق قیام و اعتراض به همگان نشان دهد (ص۲۲۰).
در بخش پایانی کتاب نویسنده ضمن بررسی ویژگیهای رمان رئالیستی (واقعگرا)، با ذکر دلایل ذیل معتقد است سووشون نهتنها یک اثر واقعگرا نیست بلکه در مقابل واقعگرایی قرار دارد.
- دانشور دربارهٔ سرکوب ایلات و عشایر سکوت میکند و هیچ تصویری از زیست دشوار ایلات در کنار شهریها زیر لوای حکومتنظامی و واقعیت ایران دههٔ بیست به دست نمیدهد.
- درحالیکه در نوشتار واقعگرا کشف و شهود و پیشبینی پذیرفته نیست، در این رمان نویسنده قدرت پیشگویی دارد، مانند مرگ یوسف قهرمان رمان و یا سرانجام ملک سهراب.
- آفریدن شخصیتی قهرمانگونه به نام یوسف که صاحب وجاهت ملّی و شخصیتی باب طبع عموم است که همه در خدمت او هستند و همهٔ راهها به درستکار بودن او و خطاکار بودن دیگران ختم میشود. بنا به نظر نویسنده، مراد دانشور از یوسف، همسرش جلال آلاحمد است که او را «آخوندزادهای پُرغرور» میداند که مراحل روشنفکری را قدمبهقدم طی کرده و فریب نمیخورد. قریب بهاتفاق منتقدان هم یوسف را برگرفته از سیاوش، یوسف پیامبر و آلاحمد میدانند.
- ساختن شخصیتهایی که در واقعیت فردیت حقیقی دارند و یافتن سند و مدرک دربارهٔ آنها دشوار نیست. مانند: ملک سهراب، ملک رستم و بیبی همدم و…
- نگاه نویسنده به ایلات و عشایر همان نگاه حکومت پهلوی است. سووشون بهتمامی سمت حکومت و ارتش پهلوی ایستاده و این موضع را هم انکار نمیکند.
- سووشون زمانی منتشر شد که آزادی و حرکت از ایلات و عشایر گرفته شده و سران آنان یا تبعید و یا اعدام شده بودند. در آن روزگار، سووشون با ظرافت و زیبایی ضربهٔ دیگری را بر تن ایلات و عشایر فرود آورد؛ با ظرافتی آمیخته به عطر و بو و لهجهٔ شیرازی و شراب شیراز و باغ و راغ و مبارزه و روشنفکری پرطرفدار آلاحمدی. علاوه بر این، سرشار از تناقض و آمیخته به سرزنشی عمیق است.
- سووشون دغدغهٔ نویسندهٔ شهری است که دغدغهاش روشنفکری دههٔ چهل خورشیدی است. سووشون بر اندیشهٔ آلاحمد تکیه میزند و از آن فراتر نمیرود. او هستی انسان ایلیاتی که قرنها در همسایگیاش زیسته و برای زنده ماندنش مبارزه کرده و تمام نیروهای عالم در برابرش ایستادهاند تا از حرکت بازش دارند نادیده میگیرد. او هیچ تصوری از فلسفهٔ زیستن در طبیعت و آزادی در حرکت و کوچ ندارد، به همین سبب تمام مبارزات و ایستادگی ایلیاتیها را به قدرتطلبی و جاهطلبی تعبیر کرده است.
- در سووشون افق تاریخ و دموکراسی بسته است و تکصدایی است و هیچ صدایی بهجز یوسف به گوش نمیرسد مگر صدای مخدوش و تحریفشده.
نویسنده در ضمن اذعان میکند که اگر بخشهای مربوط به ایلات و عشایر و توصیفهای ناروا دربارهٔ شخصیتها را از متن سووشون حذف کنیم، سویههای زیباییشناسی و ادبی آن قابل توجه است، مانند وصف حال و هوای باغ خیالانگیز، روایت ورود جسد یوسف به باغ و…
وی در پایان در مورد ویژگیهای ادبیات حقیقی اظهار میداد که این ادبیات نمیتواند سرکوبگر باشد؛ سرکوبگر مردم آزادی که عاشقانه وطن خود را دوست دارند. «ادبیاتی که فهم و شعور شخصیتهای فرعی را قربانی شخصیت اصلی نکند، که در آن تمام حقیقت در نزد یک نفر نباشد، ادبیاتی که تمام انسانها را شایستهٔ بهره بردن از حقیقت بداند… ادبیات بی تبعیض و برابریطلب، ادبیاتی که فهم و شعور و هوش خوانندهاش را دستکم نگیرد. ادبیاتی که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نمایانگر غنای میراث آدمی بداند، ادبیاتی که در آن صدای همه به گوش برسد، ادبیات رهایی.» (صص۲۱۷-۲۳۰).
این یادداشت پیشتر در مجله جهان کتاب منتشر شده است و در چهارچوب همکاری انسانشناسی و فرهنگ و جهان کتاب بازنشر میشود.