تصویر : نقاشی « پریشانی ِزبانها » اثر « گوستاو دوره»
این جستار به تبیین مفاهیم سوژه گزاره و سوژه بیان و ارتباط آنها از خلال سه مثال که دربردارنده این مفهوم است می پردازد…
نوشتههای مرتبط
اولین قدم در این راه انتخاب معادل هایی در ترجمه است. معادل های انگلیسی که معمولا برای ترجمه عبارت لاکانی ِ Le sujet de l’énonciationو le sujet de l’énoncé به کار میرود کاملا گویا نیستند که در آن « سوژه گزاره » (Subject of Statement) متناظر با « سوژه بیان شده» (Subject of enunciated) به کار می رود. فینک در ترجمه اش از تقریرات از این عبارات استفاده کرده در حالی که گالاگر در ترجمه سمینارها « بیان کننده»(enunciation) را در کنار « بیان شده» قرار میدهد.
سوژه گزاره چیست ؟
سوژه گزاره ( یا سوژه گفتار که گاهی به آن ارجاع مییابد) منِ (I) اول شخص است که با عبارات روانکاوانه می تواند معادل با ایگو به کار رود. سوژه ای که در گفتار هر روزه آن را برای نسبت دادن سخن گفتن به شخصی به کار می بریم. همانگونه که روانکاو ِلاکانی ، فیلیپ فان هوت مینویسد : « سوژه گزاره … به سوژه ای که برای خود و برای دیگری پدیدار می شود باز می گردد ( به عنوان نمونه کسی که خود را دانش آموز سختکوشی میداند ) » (فان هوت ، علیه انطباق ، ص ۴۰).
در تقریرات ، لاکان بیان میکند که این منِ (I) سوژه گزاره یک دال است اما دالی که بر سوژه دلالت نمی کند ( تقریرات ، ۸۰۰) . اما منظور او چیست ؟ آن چه در زبانشناسی به عنوان شیفتر (Shifter) (یا اشاری ) شناخته میشود – من – زمینه ای به آن چه بیان شده بخشیده به نوعی که جمله به شکلی برگرفته از سوژه تلقی می شود. اما همانگونه که زبانشناسی نشان میدهد خود ِاین من واجد معنا نیست بلکه باید به زمینه ای که توسط بیان شکل می گیرد بنگریم ( در اغلب موارد آن چه پس از « من » گفته میشود) تا به معنای آن چه گفته می شود پی ببریم. بنابر این « من » ِگزاره به سادگی عملگری است که به بیان، معنا می دهد. در مثالِ فان هوت که در بالا ذکر شد ، « شیفتر « من » هیچ معنا یا محتوای متعین کننده ای ندارد مگر وقتی که به عبارتی مثل « دانش آموز سخت کوش هس…» اضافه شود.» (فان هوت ، علیه انطباق ، ص ۳۹).
سوژه بیان چیست ؟
سوژه بیان می تواند به عنوان سوژه ناخودآگاه درک شود. سوژه ای که از درون گفتار ما ، از خلالِ دالهای ما بیرون آمده و در تقابل با « منِ » گزاره قرار میگیرد. لاکان سوژه بیان را « نه در جایگاه ِسازنده گفتار (discourse) بلکه در جایگاه ساخته شده که حتی به واسطه گفتار به حاشیه می رود » معرفی می کند (لاکان ، آموزه های من ، ص ۳۶). در این جا لاکان به این موضوع اشاره می کند که سوژه کاملا عاملِ آن چه می گوید نیست : همان قدر که می گوید ، گفته می شود. کلماتی که او به کار میبرد حامل معناهایی بوده که از آن چه مد نظر او هنگام لب گشودن است فراتر میروند. در خلالِ کنشِ سخن گفتن است که ما به ناخودآگاه در معنای روانکاوانه آن دسترسی پیدا می کنیم. به این خاطر است که لاکان در تقریرات می گوید « حضور ناخودآگاه که در مکانِ دیگریِ بزرگ جای گرفته در خلال هر گفتار و بیانی می تواند دریافته شود» (تقریرات ، ۸۳۴).
تفاوت سوژه گزاره و سوژه بیان کلیدی در فهم این مساله است که چرا لاکان ناخودآگاه ِروانکاوی را در گفتار و زبان جای می دهد. در سمینار XII لاکان به مخاطبانش می گوید که تفاوت بین سوژه گزاره و سوژه بیان روشن می کند که چرا نمی توان زبان را به مانند زنجیره ای از رمزگان که به طور تثبیت شده و شفاف از یک کاربر (زبانی) به دیگری منتقل می شود ، دانست. او می گوید « زبان نوعی رمزگان نیست زیرا دقیقا در کمترین حد بیانی نیز از سوژه ای که سخن می گوید فراتر می رود » (سمینار XII ، ۱۹۶۵). ایده لاکان این است که به جای در نظر گرفتن سوژه ای که از زبان به منظور انتقال معنا یا جمله ای استفاده می کند ، سوژه ای وجود دارد که هم ارز با آن چه به عنوان یک « من » سخن می گوید نیست ، سوژه ای که در کلمات و دلالتهای بین آنها قابل ردیابی است. جدائی بین این دو سوژه در گفتار همچنین می تواند به ما در فهم این قاعده کلی لاکانی که دال ، سوژه را برای دالی دیگر بازنمائی می کند ، یاری کند. چرا که دقیقا این قاعده به شکاف بین سوژه سخنگو که کلمات و دالها را بیان می کند و « من ِ » سوژه گزاره باز می گردد. لاکان در تقریرات می نویسد « آن چه ناخودآگاه توجه ما را به آن جلب میکند این قاعده است که در آن بیان هیچگاه نمی تواند به آن چه در گفتار بیان می شود فرو کاسته شود » (تقریرات ، ۸۹۲). به بیان دیگر آن چه در ناخودآگاه ساخت می یابد به گونه ای است که شما خود را در آن چه واقعا می گوئید به جا نمی آورید. این تجربه ای آشنا برای هر کسی است که با روانکاوی سر و کار داشته است. ناخودآگاه برای لاکان بیشتر از این که چیزی در اعماقِ دست نیافتنیِ ذهن باشد در ارتباط با آن چیزی است که سوژه به ویژه درباره خودش می گوید. بدین خاطر است که لاکان در سمینار VI بیان را به عنوان « ناخودآگاهی که در کلمات مفصل بندی می شود » (سمینار VI، ۱۹۵۸) معرفی می کند. در توضیح این مساله ایوانز می نویسد : « در تعیین بیان به مثابه ناخودآگاه ، لاکان تصدیق می کند که خاستگاه، نه ایگو و نه خودآگاه بلکه ناخودآگاه است. زبان از سوی دیگری بزرگ می آید و این تصور که « من » ارباب گفتار خود هستم تنها یک توهم است. » (ایوانز ، فرهنگ مقدماتی روانکاوی ِلاکانی ، ص ۵۵)
بنابراین در اینجا به بیان سه مثال میپردازیم که در آنها نوعی انقسام بین سوژه بیان و سوژه گزاره به وجود می آید.
۱- « من دروغ می گویم »
تمایزی که لاکان میان سوژه بیان و سوژه گزاره قائل می شود به ما کمک می کند تا تناقض ظاهری جمله « من دروغ می گویم » را درک کنیم. در واقع ما تنها وقتی به تناقض موجود در گزاره پی میبریم که با عملیاتی ذهنی سوژه گزاره را از سوژه بیان جدا کنیم. آن چه در مورد این جمله گیج کننده به نظر می آید این است که ما نمی دانیم آیا سوژه گزاره – « من » – در اینجا حقیقت را درباره بیان می گوید یا نه ، در اینجا (دروغ گفتن…) . به بیان دیگر ما نمی دانیم که آیا گوینده درباره گفتنِ حقیقت ، راست میگوید یا نه. به بیان لاکان « اگر شما بگوئید ، من دروغ می گویم ، شما حقیقت را می گوئید و بنابر این دروغ نمی گوئید و به همین ترتیب » (سمینار XI ، ص ۱۳۹) این نمونه ای است که در آن لاکان به آرای گذشته اش باز می گردد . او اول بار در سمینار IX به این تناقض اشاره می کند :
« دو خطی که ما آنها را به عنوان بیان کردن و بیان تشخیص می دهیم برای ما کافی هستند تا تصدیق کنیم که این دو به شکل گیج کننده ای به هم پیوند خورده و ما را در موقعیت متناقضی قرار می دهند که در نهایت باعث می شوند تا شما در ]عبارت[ « من دروغ می گویم » لحظه ای درنگ کنید » (سمینار IX ، ۱۹۶۱)
اما چند سال بعد در سمینار XI او توضیح می دهد که علیرغم این تناقض هیچ چیز نادرستی در این جمله نیست و این مساله با جدا کردن سوژه گزاره از سوژه بیان روشن می شود :
« این تقریبا روشن است که « من دروغ می گویم » علیرغم تناقض اش کاملا صحیح است. در واقع « منِ » بیان همان « منِ » گزاره ، « من » ای که به عنوان شیفتر در گزاره او (گوینده) را بیان می کند ، نیست. بنابر این از این نظرگاه برای من این امکان وجود دارد تا به صورت معتبری این مساله را صورت بندی کنم که « من » – آن « من » که در لحظه، گزاره را صورت بندی میکند – دروغ می گوید. کمی پیش از این دروغ گفته ، در آینده هم دروغ خواهد گفت و حتی در گفتن « من دروغ می گویم» او تصریح میکند که قصد فریب دادن دارد …
این انقسام بین گزاره و بیان بدین معنی است که از « من دروغ می گویم » که در مرتبه زنجیره گزاره است – « دروغ گفتن …» دالی است که در دیگری بزرگ شکل گرفته و از این مجموعه کلمات است که « من » به شکل علیتی رو به عقب (retroactively) تعین یافته و در سطح گزاره به وسیله آن چه هنگام بیان ساخته میشود به وجود میآید – منتج به این می شود که « من شما را فریب می دهم » . (سمینار XI، ۱۴۰-۱۳۹).
سرانجام آیا سوژه دروغ می گوید یا آن چه میگوید حقیقت دارد ؟ پاسخ لاکان این است که او همزمان هم دروغ میگوید و هم راست. در سطح سوژه گزاره او دروغ می گوید و در سطح سوژه بیان او درباره دروغ گفتن صادق است . پاسخ روانکاوانه که لاکان درباره این حقیقت گفتن پیشنهاد می کند این است که سوژه پیامی را میفرستد که پاسخش را به صورت وارونه دریافت می کند. (تقریرات ، ۴۱). لاکان ادامه می دهد :
« من شما را فریب می دهم از این مساله ناشی می شود که در آن آنالیست منتظر سوژه می ماند و با توجه به فرمول گفته شده پیام سوژه را با دلالت حقیقی اش به شکلی وارونه به او باز می گرداند. او (آنالیست ) به سوژه می گوید – در این، من شما را فریب می دهم ، آن چه به عنوان یک پیام می فرستی چیزی است که آن را به تو نشان خواهم داد و آن این است که در این کار شما حقیقت را می گوئید.
در فریب دادنی که سوژه به آن مبادرت می ورزد آنالیست در جایگاهی است که این، شما حقیقت را می گوئید، را صورتبندی می کند و تفسیر من تنها در این بعد معنا دارد » (سمینار XI، ۱۴۰-۱۳۹).
فروید در مقاله « نفی » (۱۹۲۵) اشاره کرده بود که « قضاوت منفی جایگزینی عقلانی برای سرکوب است. « نه » نشانه ای از سرکوب و تصدیقی از خاستگاه آن است. مثل این که بگوئیم: « ساخت آلمان » (SE XIX ، ص ۲۳۶). به شکلی مشابه سوژه گزاره که اینجا متناظر با ایگوی گوینده است خود اعتقاد دارد که دروغ میگوید اما در بیان است که حقیقت، حضور خود را اعلام می کند. آن جا که نفی ای در سوژه گزاره حضور دارد به دنبال آن حقیقت خود را در بیان نشان می دهد. لاکان پیشنهاد میکند که روانکاوها باید
« … خود را در موضعی متقابل جای دهند و بلافاصله اعلام کنند : « اما نه ، تو خود نمیدانی که در حال گفتن حقیقت هستی » .. علاوه بر آن « شما تنها وقتی که فکر میکنید دروغ می گوئید آن را به خوبی انجام می دهید و وقتی که دیگر نمی خواهید دروغ بگوئید آن شما را در برابر بیان ِحقیقت محافظت می کند » (سمینار IX ، ۱۹۶۱) .این دوسویه بودنِ نیتِ سوژه گزاره در سطح ایگو و سوژه بیان در سطح ناخودآگاه در مثالی که لاکان در تقریرات ذکر می کند و همچنین در توضیحاتش در سمینار توصیف شده است.
عبارتی که لاکان آن را برجسته میکند این است « من می ترسم که او بیاید » که در زبان فرانسوی شکل عجیبی به آن میدهد : “Je crains qu’il ne vienne” (تقریرات ، ۶۶۳)
« ( با ) « ne» این ِ( عبارت) شما بلافاصله بر این واقعیت انگشت می گذارید که هیچ معنایی جز این که « من امیدوارم او بیاید » ندارد. این مساله حاکیِ نوعی عدم یکسویگی میان احساسات شما نسبت به آن شخص است و ردپای خود را در تمام دلالتهایی نشان می دهد که در دالاش تجسم یافته است… در روانکاوی ما آن را دو سویگی می نامیم.» (سمینار IX ، ۱۹۶۲).
در حالی که « ne » در این جمله معمولا در زبان فرانسوی به منظور نفی به کار میرود ، همانطور که فان هوت توضیح می دهد لاکان این ne expletive را در فرانسوی به عنوان نمونه ای که در آن « سوژه بیان می تواند در سوژه گزاره به شیوه هایی متفاوت از شیفتر (من) حضور یابد. (فان هوت ، علیه انطباق ، ص ۴۰). لاکان در توضیح عبارت “Je crains qu’il ne vienne” در تقریرات این « ne» را – به صورت خودنمائی قاطعی که به طور موثر در همین « ne» وجود دارد – به کار می گیرد تا نشان دهد که این « ne» کلیدی برای فهم حضور سوژه بیان ، فراسوی سوژه گزاره ( من ) به شمار می آید.
۲- توصیه
پاسخ ساده ای که می توان به این سوال داد که چرا لاکان امتیاز ویژه ای به گفتار در رابطه اش با ناخودآگاه می دهد این است که ما می توانیم درباره خودمان صحبت کنیم بدون اینکه متوجه باشیم که در حال انجام آن هستیم. تمایز شکل گرفته به سادگی بین آن چه شما می گوئید و آن چه منظور شماست نیست بلکه در کارکرد سوژه در گفتار است. تعیین جایگاه دو سوژه ، سوژه گزاره و سوژه بیان را لاکان در « راه صحیح پاسخ به پرسش « چه کسی سخن می گوید ؟» وقتی سوژه ناخودآگاه در صحنه حاضر است » می داند که در آن « پاسخی نمی توان از شخص شنید اگر او نداند که چه میگوید یا حتی نداند که در حال سخن گفتن است ، همان طور که تمام تجربیات تحلیلی به ما می آموزد. (تقریرات ، ۸۰۰)
تمایز لاکانی میان سوژه گزاره و سوژه بیان به ما اجازه می دهد تا پرسشی ساده اما جذاب را درباره توصیه مطرح کنیم : وقتی توصیه ای از شخصی به شخص دیگر داده میشود این توصیه متعلق به کدام یک از آن ها است ؟ آیا این توصیه بیشتر مناسب آن کس که آن را پیشنهاد می کند نیست تا کسی که آن را دریافت می کند ؟
در اینجا به بیان نمونه ای می پردازیم. مردی در یک کافه در حال صحبت با همکارش درباره مسائل کاری است. گفتگو به صحبت درباره معاملاتی می انجامد که هر یک از آنها انتظار دارد در آینده به وقوع بپیوندد. هنگامی که بحث به آنجا میرسد که چگونه به احتمال زیاد این معاملات انجام خواهد شد ، مرد به همکارش توصیه می کند که به طور حتم این مساله را می بایست به مافوقش با کلمات « هرگز این کار را نکن » ، « هرگز این کار را نکن » گزارش دهد. این توصیه نمی تواند آن قدر قابل توجیه باشد وقتی مرد در کافه نیست تا عقد قرارداد با سرمایه گذارش را اعلام کند. با کلمات ِ« هرگز این کار را نکن » ما متعجب می شویم که از چه تعهدی باید پرهیز شود و مخاطبِ این توصیه کیست. لاکان در سمینار IX درباره هویت یابی مثالی درباره تفکر درباره چگونگی توصیه کردن ارائه می کند :
« … با در نظر گرفتن این واقعیت مهم در بیان ، او (سوژه) چیزهائی را که نمی تواند بداند از سخن گفتن حذف می کند به بیان دیگر نام آن چیزی را که به خاطر آن سوژه بیان است. در کنش بیان این تعیین نام نهفته وجود دارد… » (سمینار IX ، ۱۹۶۲)
تعیین نام در مثال ما – که سوژه، خود، گیرنده ی توصیه خود مبنی بر انجام ندادن آن کار است – در سطح گزاره امکانپذیر نیست. در اینجا ناخودآگاه نمیتواند خود را به شکل ضمیر اول شخص بیان کند. تنها راهی که در آن ناخودآگاه می تواند صدایی یابد از خلال بیانی است که ظاهرا معطوف به شخصی دیگر است. این غیرشخصی بودن، جائی که ناخودآگاه مورد توجه قرار م یگیرد معمول است. اگر آنچنان که لاکان میگوید ناخودآگاه، دیگری است بنابراین ممکن نیست بتوانیم آن را در سطح ِایگو در نظر بگیریم . پس ناخودآگاه از طریق مکانیزم هائی مانند توصیه کردن به شخصی دیگر خود را نشان می دهد.
روانکاو لاکانی ، جوئل دُر به این نکته اشاره میکند که : « در بیشتر موارد با این « من » است که سوژه خود را در گفتارش واقعیت می بخشد اما همچنین ممکن است این سوژه ی گفتار با « کسی » ، « شما » ، « ما » و مانندِ آن بیان شود.» (جوئل دُر ، مقدمه ای به خوانش ِلاکان ، ص ۱۵۱)
ناکامیِ قراردادنِ خود در سطح بیان که ما آن را در دادن و گرفتن توصیه دیدیم چیزی است که لاکان در ارجاع به حکایتی از آلفرد بینت (روانشناس) به آن توجه میکند. حکایتی که در آن کودکی این عبارت را به کار می برد که « من سه برادر دارم ، پل ، ارنست و من به جای این که بگوید ما سه برادر هستیم پل ، ارنست و من » (سمینار VI ، ۱۹۵۸). همانگونه که درباره ی مثالِ « من دروغ می گویم » در بالا گفته شد لاکان بارها به این « اشتباه » در خلال سمینارهایش اشاره می کند. ما می توانیم این موضوع را مانند پیامی در نظر بگیریم که در این حکایت، چیزی وجود دارد که او آن را همانندِ اصلی موضوعه در نظر گرفته و تاملاتش را در سمینار VI با این توضیح آغاز میکند که « هر چیزی درباره ملزومات سوژه انسانی در کنش گفتار، آنجا است.» (همان)
گوینده در مثال لاکان درباره خودش به عنوان یک برادر صحبت میکند حتی وقتی صحبت درباره داشتن برادر است. او به قول لاکان میان داشتن و بودن گرفتار است. در سمینار XII لاکان اشاره می کند که « در اینجا « من » باید در دو جایگاه باشد ، در جایگاه مجموعه ای از برادرها و نیز در جایگاه بیان کننده » (سمینار XII ، ۱۹۶۵). اما یک سال پیش از این لاکان در سمینار XI اشتباه پسر بچه را قابل درک می داند : « اما این تا اندازه ای طبیعی است – ابتدا سه برادر ، پل ، ارنست و من شمرده میشوند و سپس یک « من » در جایگاهی قرار می گیرد که می توان آن را « منِ » اولیه نامید ، « من » ای که می شمرد » (سمینار XI ، ص ۲۰). پسر بچه سوژه گزاره را به صورت نادرستی در مقام یکی از برادرها دو بار می شمارد ، بر مبنائی که خود یک برادر است و نیز برادرانی دارد. پسر، خودش را از بیان استنتاج نمی کند. همانطور که لاکان توضیح میدهد « پسر بچه این بیان را از آنجائی که میآید در نظر نمیگیرد یعنی سوژه هنوز نمی داند چگونه خود را تشخیص دهد » ( سمینار VI ، ۱۹۵۸).
به همین شکل وقتی توصیه ای پیشنهاد می شود اهمیت دارد که بپرسیم : این توصیه به کار چه کسی می آید ، آنکه توصیه می کند یا کسی که آن را دریافت میکند ؟ شاید پاسخ لاکانی به توصیه ای که پیشنهاد می شود این باشد که سوژه پیامش را به طور وارونه دریافت می کند ، همانطور که لاکان در تقریرات می گوید ، تا دلالت واقعیاش را دریابد. (تقریرات ، ۴۱). دالهای سوژه ی بیان متعلق به گفتار دیگری بزرگ ، ناخودآگاه به مثابه ی دیگری ، است. در سطح سوژه ی بیان آشکار است که سرکوب رخ می دهد. لاکان در سمینار VI می گوید : « این به طور اساسی مربوط است به ضرورت مطلق وجود سوژه ی محو و ناپدید شده که در خلال فرایند بیان کردن رخ می دهد » ( سمینار VI ، ۱۹۵۸).
کلمات سوژه به طرز موثری هنگام بیان کردن از او پیشی می گیرند. با توصیه کردن به شخصی دیگر ایده های خاصی ممکن است بیشتر از اینکه مربوط به شخص اول باشند برای شخص سومی بیان شود. برخی مسائل بیشتر از این که در رابطه با آنچه گوینده میگوید باشد در ارتباط با چیزهائی است که گوینده می خواهد به خود به مثابهی ایگو نسبت دهد. به طور مشابه سوژه می تواند درباره دیگران صحبت کند در حالی که در واقع روی سخنش با خود باشد. در سمینار III لاکان بیان میکند که « من ، من ِاوئی است که بیان کننده گفتار است. تحت لوای هر آنچه گفته می شود منای است که آن را بیان می کند. در خلال این بیان است که « تو » شکل می گیرد. » (سمینار III ، ص ۲۷۴).
۳- ذم ِشبه مدح
اگر چه در بیشتر موارد چیزی ناخودآگاهانه درباره ذم شبه مدح وجود ندارد اما آنچه آن را جذاب میکند تمایز لاکانی میان سوژه بیان و گزاره است جائی که در آن نیتی که برای اهانت کردن وجود دارد تنها می تواند در سطح بیان تشخیص داده شود. معمولا ذم شبه مدح می تواند به دو بخش تقسیم شود : اولی تعریف کردن ظاهری است و دومی اهانت است. گوینده، ذم شبه مدح را از جایگاه ِسوژه گزاره می سازد در سطحی که می توان آن را به عنوان تعریفی واقعی در نظر گرفت. درباره محتوای واقعی این سخن چیزی محل مناقشه نیست اما در خود ِبیان است که قصد آشکار میشود حتی اگر این برای گوینده به صورت ناخودآگاه باشد.
وقتی ذم شبه مدح به کار رفته ، راه نسبتا ظریفی برای گوینده است تا فاصله ی نیت خود را از کلماتش حفظ کند همان راه به عنوان یک نفی می تواند برای این منظور به کار رود. در این معنا می توان گفت دوپاره شدنِ سوژه بیان و گزاره به صورت عامدانه انجام شده است. اما ذم شبه مدح همچنین میتواند غیرعمدی باشد که در آن افکار ناخودآگاه گوینده از خلال کلماتی که او قصد به کار بردن آنها به عنوان سوژه گزاره را ندارد برملا می شوند. مثالهای زیر را در نظر بگیرید :
« من همیشه وقتی مقاله های شما را میخوانم احساس هوش و ذکاوت بیشتری میکنم »
« تو خیلی زرنگی اگه لباسهاتو شنبه شب بشوری ، وقتی هیچ کس دیگه ای نیست »
گزاره ی گوینده جایگاهِ تعریف را اشغال می کند اما بیان آنها توهین آمیز است. یکی دیگر از جنبه های قابل توجه ذم شبه مدح این است که بدون گفتن شکل نمی گیرد. می توان آن را در قالب آن چه لاکان « نیمه گفتار » می نامد در نظر گرفت. دُر اینجا عبارتی از لاکان در L’Étourdit را در نظر بگیرید :
« بدون گفتن وجود ندارد ، در اینجا می بینیم که مسائل زیادی پیرامون این مورد وجود دارد ، حتی با اغلب آنها ، آن مساله فرویدی که من آن را به عنوان «گفته» درباره حقیقت تعریف کردم وجود دارد …این گونه است که «گفته» بدون «گفتن» نمیآید. اما اگر گفته خود را همواره به صورت حقیقت ارائه کند ، حتی اگر هرگز به فراسوی «نیمه- گفتار» نرود ، «گفتن» تنها برای این که به آن( گفته)وجود دهد با آن همراه می شود. » (دُر ، مقدمهای بر خوانش لاکان ، ص ۱۵۲)
تصویر : نقاشی « پریشانی ِزبانها » اثر « گوستاو دوره »
این نوشته ترجمه ای از مقاله ی زیر است :
Three Ways To Understand The Subject Of The Statement And The Subject Of The Enunciation