سازشناسی و سازهای اقوام ایرانی (۲)
محسن شهرنازدار
نوشتههای مرتبط
زمینه سازشناسی:
همزمان با نخستین تلاش ها برای بررسی و شناخت فرهنگ های غیر غربی ، پایه های موسیقی شناسی و به ویژه سازشناسی نیز شکل گرفته است .به این معنا که فرهنگ شناسان از نخستین جریان های شکل گیری مردم نگاری، به موسیقی نیز توجه کردند و ساز و کار پیدایش و جایگاه آن را نزد این جوامع مورد مطالعه قرار دادند تا آنجا که رفته رفته بررسی “اهمیت ساز در یک فرهنگ موسیقی، اهداف استفاده از ساز، چگونگی نقل و انتقال ساز از فرهنگی به فرهنگ دیگر، دگرگونی ساز در اثر این نقل و انتقال، ترکیبات صوتی، ملودیها و ریتمهای جدید ناشی از انتقال آن از فرهنگی به فرهنگ دیگر یا اقتباس به وسیله ی سایر فرهنگها ” از موضوعات مورد توجه موسیقی شناسی فرهنگی شد واین نظریه به وجود آمد که “تاریخ تکامل سازها بر تاریخ فرهنگ ملل مبتنی است”. (مسعودیه،۲۲۷:۱۳۶۵) سازشناسی را ارگونولوژی می گویند؛ واژه ای که از ریشه organon وساز کهن ارغنون آمده است. امروزه ارگنولوژی (organology) بیشتر در زیر مجموعه مباحث موسیقی شناسی مطرح است. در حالی که این مطالعه در برخورد نخست و قبل از توجه به فرهنگ های زنده ، نزد باستان شناسان و پژوهندگان فرهنگ های کهن، با بررسی سازها و بقایای باقی مانده از آن در کاوشهای باستان شناسی همراه شد. سازها نمادها و نشانه های مهمی از وجود تمدن های نهادینه و ریشه دار در کاوش های باستان شناسی هستند. حتی یافتن ابزاری که تولید صدا می کند (مثلا سوت گلی دوره اشکانی در کاوش های کوه خواجه در سیستان) مهمترین نشانه برای اثبات این فرضیه است که سابقه آن تمدن را باید به عقب برد و بیشتر از دوره تاریخی آن ابزار فرض کرد. رویکرد تاریخی سازشناسی علاوه بر بررسی بقایای باقی مانده از سازها در کاوش های باستان شناسی،عموما متکی بر تصاویر به جای مانده از سازها و بررسی نقش و جایگاه آنها بر اساس تحلیل تصاویر است. ایکونوگرافی یا نشانه شناسی تصویری سهم عمده ای در سازشناسی تاریخی ایفا می کند.بخصوص آنکه مهمترین چالش سازشناسی تاریخی ، عدم دسترسی به صدای سازها به عنوان مهمترین ثمره انتقال فرهنگی توسط ابزار موسیقی است. سابقه ضبط صدا کمی بیشتر از یک قرن است،حال اینکه نقوش و تصاویر باقی مانده از سازها به هزاره های قبل از میلاد می رسد. این وضعیت در ایران به عنوان سرزمینی با یک تمدن دیرین وضعیت ویژه ای دارد؛از یک سو نقوش باقی مانده از سازهای ایرانی یا سازهایی که در این پهنه فرهنگی رشد یافته اند به هزاره هفتم قبل از میلاد می رسد؛همچون نقش سنگی تنبورنواز از تمدن آشوری و یا نقوش سازهای ایرانی که از کاوش های چغازنبیل به دست آمده اند و … از طرف دیگر کهن ترین ضبط های موجود از صدای سازهای موسیقی دستگاهی کمی بیشتر از یک قرن قدمت دارد و صدای سازهای بومی تنها در نیم قرن گذشته امکان ضبط یافته و هنوز هم ضبط های کاملی از خانواده سازهای ایرانی گردآوری نشده است.در این شرایط جایگاه تحلیل نقوش و بقایای باقی مانده سازها اهمیت بیشتری نیز می یابد به هر روی امروزه “ارگنولوژی، عمدتاً باید به مطالعه ابزار موسیقایی، از نظر واژه شناسی کشف جایگاه ساز، طبقه بندی توصیف ساختار، طرح و فن اجرای ساز بپردازد، اما در کنار این گونه شناخت ها از ساز، به نحوه تولید صوت نیز باید توجه کند… ارگونولوژی، یک ساز موسیقایی را هم به مثابه یک اثر هنری صرف و هم به مثابه یک ساز موسیقایی بررسی می کند” (حجاریان:۱۳۸۷،۳۲۷)
کورت زاکس، بزرگترین متخصص سازشناسی در تاریخ، اسامی سازها را به عنوان شواهدی برای بررسی وقایع تاریخی به شمار می آورد و معتقد است پژوهش در این زمینه می تواند از دو دیدگاه خاص انجام گیرد: پژوهنده ساز موسیقی از دانش زبان شناسی برای شناسائی منشأ و تاریخ ساز کمک می گیرد؛ و زبان شناسی از نام سازها و تکنیک آنان برای مطالعه جنبه های خاص رشد یک زبان استفاده می کند. (نتل،۱۳۶۵: ۱۷۰)
برای دیدن مقاله روی لینک زیر کلیک کنید: