انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

“زیر پوست شهر ” نگاهی به زندگی طبقه ی فرودست

زیر پوست شهر به کارگردانی رخشان بنی اعتماد در سال ۱۳۷۹ ساخته شده است . تمرکز اصلی فیلم بر ناامنی اجتماعی است. تضاد طبقاتی، اعتیاد، فقر، تبعیض جنسیتی، بحران اشتغال، قاچاق مواد مخدر، سرقت، زمین خواری وعدم حمایت نهادهای قانونی مسائلی است که این فیلم به آن ها پرداخته است . همه ی این مسائل در قالب زندگی طوبا کارگر میان سالی با چهار فرزند – دو دختر و دو پسر- و شوهری بیمار و خانه نشین روایت می شود. آن ها در خانه ای قدیمی و کوچک در محله ای فقیر نشین همراه با مشکلات روزمره زندگی می کنند. عباس پسر بزرگ طوبا قصد دارد آینده ی بهتری برای خانواده رغم بزند. او با کمک پدرش خانه را می فروشد تا سرمایه رسیدن به موقعیت مناسب تری را فراهم کند اما سرمایه ی او در جریان کلاه برداری از دست می رود و او مجبور می شود برای بازگشت به شرایط گذشته وارد فعالیت های غیر قانونی شود . زیر پوست شهر به شکل مکنده ی جرایم در کلان شهر نیز پرداخته است. گویی هرچیزی می تواند در این مکان خطر آفرین باشد. و راه بازگشتی از کوچک ترین بی دقتی ها وجود ندارد. تصویر تهران در این فیلم بسیار تیره است.

اگر فرض بگیریم که شادکامی هدف نهایی همه ی انسان هاست ؛ طبیعی است که همه ی تلاش های روزانه و هر عمل کوچکی در طول حیات، معطوف به دست یابی به آن باشد. در حقیقت در کنش منطقی که پارتو از آن یاد می کند بر هماهنگی میان وسیله و هدف تاکید شده است . اما او در ادامه ی بحث خود این نکته را گوشزد می کند که بیشتر کنش های انسانی غیر منطقی است. شاید بتوان گفت “زیر پوست شهر” داستان آرمان هاست. داستان ناکامی در دست یابی به شادکامی. اما اگر دلیل ناکامی قهرمانان این داستان را کنش غیر منطقی آنان بدانیم باید به این پرسش پاسخ دهیم ، « کدام راه ، کدام کنش شرایط مطلوب را فراهم خواهد کرد؟»

“زیر پوست شهر” با یک مطالبه ی سیاسی آغاز می شود: از نمایندگان مجلس چه انتظاراتی دارید؟ طوبا خسته از کار در محیط کارخانه جلوی دوربین می رود تا به نمایندگی از همکارانش خواسته هایی را مطرح کند. به او می گویند موهایش را بپوشاند. در مقابل دوربینی که برای بازنمایی حقیقت زندگی به شکلی مستند به کار گرفته شده است؛ تقلبی شکل می گیرد و حقیقت دست کاری می شود. اعتمادی به این دوربین وجود ندارد؟ کسی آیا این طبقه را می بیند؟ حرف های آنان را می شنود؟ بیماری، بیمه، شرایط نامناسب کار و … . زندگی و کار در دخمه ها حق طبقه ی کارگر است. صاحب سرمایه از کار آنان سود می برد و دستمزدها با تاخیر پرداخت می شود. غذایی ناچیز در میان دیوارهایی پوسیده و تیره به سرعت صرف می شود و صدای شان در ازدحام چرخ های تولید گم می شود.

فیلم هم چنین با یک رویکرد و یا یک پرسش کلی آغاز شده است : «اصلاحات بایست از بالا اتفاق بیفتد». آیا راه حل بهبود شرایط زندگی اصلاحات دولتی است ؟ این پرسش با گذر اتوبوس حامل طوبا از خیابان جمهوری و مقابل دانشگاه تهران قوت می گیرد. عده ای با یکدیگر درگیر شده اند و صدای خاتمی از داخل دانشگاه به گوش می رسد. قهرمانان داستان پاسخ متفاوتی به این پرسش می دهند. عباس پسر بزرگ طوبا در مجموعه ی تولید لباس عروس کار می کند. لباسی سفید، پرهزینه و نوید بخش فردایی بهتر. خبر دستگیری برادر کوچکش (علی) در درگیری پیش از انتخابات در همین محیط شاد و همراه با موسیقی به او می رسد. زندگی کارگران این محیط بعدها در طول داستان با جزییات بیشتری عرضه می شود و بنابرآن عنوان زیر پوست شهر را بهتر می توان تشریح کرد. این که زیر این پوشش شاد چه می گذرد. عباس در واکنش به درگیری برادرش در تجمع پیش از انتخابات به او می گوید: ” تابستون زدین همو لت و پار کردین ، چی شد؟ کی برد؟ ناصرخان و مرندی دلارهای ۸۰۰ تومنی رو توبازار هزار تومن آب کردن. ” این جمله می تواند پیامد باور به بی نتیجه بودن ابراز خواسته ها از سوی مردم و هم چنین اهمیت اقتصاد به عنوان یک رکن اساسی در بهبود کیفیت زندگی در پاسخ به پرسش کلی داستان باشد . همچنین نشانه ی دیگری نیز هست از این که به شکلی فردی بایست به دنبال خوشبختی بود و فعالیت جمعی و انتظار برای بالا رفتن کیفیت زندگی به صورتی عمومی بی فایده است. در دنباله ی این باور است که جرایم شکل می گیرد. افراد سعی می کنند با خلاقیت قانون را که ماهیتن باید نفع عموم را در نظر بگیرد ؛ دور بزنند؛ تا سریع تر به نتیجه برسند. اقتصاد نا به سامان و فاصله ی طبقاتی باعث می شود ؛ عباس به ناصر ( مردی که برای او کار می کند) دروغ بگوید. عباس می خواهد خانواده اش را چند ساعتی شاد کند و برای خوردن شام به رستورانی معمولی ببرد . بنابراین به ناصر می گوید ماشین در تعمیرگاه است. ناصر ثروتمند نیز در زندگی خود دروغی دارد. او دختر جوانی (پری) را که کارگر تولیدی اش بوده ، پنهانی عقد کرده است. شادکامی ناصر بودن در کنار زن جوانی است و شادکامی زن جوان ، رهایی از فقر و زندگی به مثابه ی طبقه ی مرفه. به دلیل همین فقر و تضاد طبقاتی است که طوبا از حضور در رستوران شرم دارد. ” یه نونی بود می خوردیم. رستوران چیه با این سر و شکل.” در حقیقت تلاشی دائم در جامعه ی شهری برای نزدیکی به طبقه ی فرا دست وجود دارد. تعلق به طبقات فرو دست در اکثر موارد با رنجی همیشگی همراه است. حسی از ناکامی و تحقیر.

محبوبه دختر کوچک خانواده داشتن حقوقی برابر با مردان را راهی برای رسیدن به شادکامی می داند. او با دختر همسایه (معصومه) هم کلاسی است. معصومه برادری معتاد و شکاک دارد که به نام ناموس پرستی دست به ضرب و شتم او می زند. محدوده ی بی ناموسی برای برادر معصومه بالا رفتن از دیوار و حرف زدن با محبوبه ویا رفتن به کنسرت است. برادر محبوبه مهربان و متعهد است اما به خود اجازه می دهد مقنعه ی خواهرش را جلو بکشد تا در راه مدرسه کسی موهای او را نبیند. محبوبه نسبت به رفتار برادر معتاد معصومه جبهه گیری می کند اما در برابر برادر خودش واکنشی نشان نمی دهد. او الگوی رایجی را پذیرفته است . الگویی که ضرب و شتم زنان از سوی مردان را رد می کند اما به آن ها اجازه می دهد درباره پوشش زنانه صاحب اختیار باشند.

طوبا زن قدرتمندی است. کار می کند و نان آور خانواده است. او پس ساعات کار به خانه می آید ، شام می پزد ، به امور رسیدگی می کند ، تلاش می کند که خواندن و نوشتن بیاموزد و در برابر خواست های نا معقول شوهر و فرزندانش می ایستد. همسر او به بهانه ی بیماری درخانه استراحت می کند. چه میزان از این توانایی به اشتغال او در خارج از خانه ارتباط دارد؟ محمود شوهر طوبا به او اهمیت می دهد :”

مادرتو یه جوری راضی کن ، نزار آه و نالش پشت سرمون باشه ، بعدن بفهمه روزگارمون سیاهه ها ”

طوبا در بازگشت از کارخانه با دختر بزرگش ( حمیده) رو به رو می شود. حمیده مورد خشونت فیزیکی قرار گرفته و صورتی کبود دارد. پدر خانواده فریاد می زند : ” زرتی قهر می کنه میره خونه ننه ، هی میره هی میاد ، خوبه هنوز مرتیکه نگهت داشته ” آیا در طبقه ی فرهنگی پدر کتک خوردن زن از شوهر مسئله ای طبیعی است که نیاز به برخورد ندارد؟ یا موقعیت اقتصادی او را مجبور می کند که چنین برخوردی داشته باشد؟ طوبا نیز به حمیده می گوید:” زبون درازی کردی ، ها؟ ” و در نهایت حمیده را با جعبه ای شیرینی به دست بوسی مادر شوهر می برد. کسی حمیده ی حامله را نمی خواهد. او هیچ نقشی در سیستم اقتصادی ندارد. مادر شوهر نیز پس از آن که از سوی طوبا وعده ی مالی می گیرد (دعوت شدن به خانه ی طوبا برای زندگی ) ؛ بازگشت حمیده را می پذیرد. اقتصاد به شکلی دیگر نیز در داستان مطرح می شود . زمانی که حمیده خشونت شوهرش را به نا به سامانی امور اقتصادی ( مقروض بودن وی ) ربط می دهد. در این جا نبود اقتصادی سالم در جامعه و فقر عمومی دلیل اختلافات زناشویی انگاشته می شود.

هیچ نهاد اجتماعی به طور فرگیر از زنان حمایت نمی کند. زنان طبقه ی محروم که قادر نیستند برای به دست آوردن حقوق خود هزینه ای بپردازند ، به سادگی قربانی می شوند. معصومه پس از آن که توسط برادرش به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد تنها راه رهایی را گریختن از خانه می داند و می رود. اما چون تنها و بی پول است علارغم آن که با استعداد و کوشاست؛ جذب فحشا و فروش مواد می شود.

طوبا آینده نگر و واقع بین است. او با فروش خانه مخالف است. مردان انتخاب های شتاب زده می کنند. جاه طلبی مردانه به آنان قدرت خطر کردن می دهد ، غرور مردانه ای مانع از دید حقیقت در آنان می شود. آن ها حرف زنان را نمی پذیرند.

عباس بلند پرواز است. اوعشق ناهید ( همکار عباس در تولیدی لباس عروس) را در نمی یابد و به دنبال برقراری رابطه ای عاطفی با یکی از کارمندان دفتر ناصر مرندی است. دفتر ناصر مرندی در ساختمانی بلند و نوساز قرار دارد . جایی که عباس فکر می کند؛ عشق، پول و آینده ای بهتر آن جا رقم خواهد خورد. او مادر مقاومت مادر در مقابل بلند پروازی های پدرش را دلیل وضعیت اقتصادی شان می داند: ” طوبا خانوم اگه جلوشو نمی گرفتی الان وضع مون این نبود”

برخوردهای جنسیتی بسیار در طول فیلم به چشم می خورد. دیالوگ های زیر گویای این مطلب است

” سر پیری برم اجاره نشین کی بشم با یه دختر رسیده تو خونه”

مادر شوهر حمیده پس از مطرح کردن مشکل اجاره نشینی می گوید:” زن که حالیش نیست ، مرده که باید جواب بده .”

علی آرمان گراست : ” تا وقتی زنا از حق و حقوق شون بی خبرن ، این بلاها هم سرشون میاد”

آرمانش را در حرکتی جمعی و پی گفتمان می جوید: ” فردا میرم با رحمت حرف می زنم”

طوبا : ” تو هم که هی می خوای بری با این و اون حرف بزنی”

او وقتی عباس تصمیم می گیرد با قاچاق مواد مخدر به زندگی شان سر و سامان دهد ، جسورانه مواد مخدر را دور می ریزد.

خانه ی طوبا قدیمی است. حیاطی وسیع تر از بنا، دیوار کوتاه ، در کوچکی که ورود خودرو به حیاط را ناممکن می سازد، آشپزخانه ای بدون پنجره در گوشه ای از حیاط، اتاق های کوچک تو در تو و نبود فضای کافی در درون که باعث شده بخشی از وسایل در حیاط قرار گیرد ؛ از مشخصه های این بناست. درهای اتاق ها چوبی است و در قسمت بالایی برای عبور نور از شیشه استفاده شده است. داخل اتاق ها هیچ بخش خصوصی وجود ندارد. میز تحریر در کنار تلویزیون قرار دارد و به طور کلی در چنین مسکنی کلیه اعمال اعضا خانه در کنار یکدیگر انجام می شود . معماری قدیمی است بنابر این توالت در گوشه ی دور افتاده ای در حیاط قرار دارد ، حوزه ی خصوصی در این مورد کاملن حفظ شده و محله از مجموعه خانه هایی تک طبقه و قدیمی ساز تشکیل شده است. اما این شکل از سکونت در حال تخریب است . سودجویی اندیشه ی فرد گرا که تنها منافع شخصی را در نظر می گیر با انواع ترفند ها در حال تصاحب، تخریب و ساخت و ساز انبوه برای کسب سود است. مهاجرت و ازدیاد جمعیت قیمت خانه را بالا می برد و هیچ راه حل قانونی برای مقابله با آن وجود ندارد. شاید حرکت طوبا در انتهای فیلم که می خواهد با رای دادن مشکل را حل کند ، درخواستی باشد از سوی بنی اعتماد به عنوان مستند سازی که می خواهد صدای طبقه ی محروم را در سطحی وسیع به گوش مسئولان برساند.

nasrinriahi30@yahoo.com