انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جستاری بر معماری هرنان دیاز آلونسو

انسان شناسی سیبورگ و تفسیری نوایین از محیط؛ جستاری بر معماری هرنان دیاز آلونسو [۱]

هرنان دیاز آلونسو را می توان در یک چارچوب گفتمانی کنار امثال گِرِگ لین، هانی رشید، پاتریک شوماخر و بنیامین براتون تحت شمول موج دوم معماران دیجیتال صورت بندی نمود، معمارانی که نسل اول ان ها در اوایل دهه ۱۹۹۰ شکل گرفتند و ایده ال طراحی شان را سبکی برامده از خطوط ممتد و پوسته های نرم منحنی قرار دادند، ان ها با مطالعه بر تاریخ تحول فرم؛ گذر از فرم های ساده هندسی و ره یافتن به اشکال منحنی واجد پوسته های منقطع را در دستور کار خود قرار دادند.

معماران دیجیتال با تمسک به مفاهیم و ابزارهایی همچون برنامه نویسی کامپیوتری، به اشتراک گذاشتن اطلاعات، تبدیل انباشت های اطلاعاتی به دانش کاربردی، رسانه های الکترونیکی، مفاهیمی با پیشوند “فراـ” یا پس وند “ـ مجازی” و همچنین تمامی لایه های مُتـَـســِـع از سیبراسپیس به ساختِ تعریفِ نوینی از فضای اینده نشسته اند، از این منظر معماری ان ها به شدت معماری پژوهش مبنا و آزمایشگاهی است.

در یک چارچوب گفتمانی دیگر که از حوزه های هم پوشایی با چارچوب پیشین برخوردار است هرنان دیاز آلونسو را می توان در قالب معماران نوترکیبی نیز دسته بندی نمود. معماری نوترکیبی recombinant architecture تاثیرات عمیق فرهنگیْ بیوتکنولوژی شامل ژنتیک، ژنومیک و مهندسی دست ورزی ژنتیک transgenic engineering بر معماری را پی می گـــیرد.

معماری نوترکیبی رابطه مجازی میان بدن و سازه را می کاود، به ترکیب بدن های معمارانه و بیولوژیکی همچون سیبرگ ها و بدن های دچار دست ورزی ژنتیکی شده و دوگانه های بدنْ معماری، ان هم در فضاهای داخلی و خارجی به هم پیوسته و ارتجاعی می پردازد.

معماری نوترکیبی در لایه های مختلف تاثیر خود را نشان داده است، این تاثیرات را می توان در سه وجه مورد بررسی قرار داد: ۱- فهم ما از فرم های آرکیْ تکتونیک در مواجه با انگاره ژنتیک و جسمانیت زیستْ ریخت شناسانه ۲- شکل گیری جهت دار فرم های از نظر جسمانی نوترکیبی ۳- استفاده از محصولات و مصالح زیستی در ساخت محیط مصنوع.

انچه معماری نوترکیبی به دنبال ان است صرفا جایگزینی مصالح زیستی تصنعی با مصالح سنتی تشکیل دهنده فرم ها، فضاها و برنامه های سنتی نمی باشد، انچه معماری نوترکیبی وعده می دهد بیشتر مُدهای نوینی از سیرکولاسیون و ارتباط و پی ایند ان تولید پرسش های نوین و نه الزاما پاسخ های تازه را مد نظر می اورد. معماری نوترکیبی به دنبال بازتعریف برنامه هایی است که از دی ان ای نشات گرفته و به فرم های عینی منتج می گردند. گذر از این معبر نیازمند ایجاد دگرگونی های زبانی در عناصر مدقق زبان معماری است، به طور مثال ساختمان ها، همچون بدن ها، از غشاهایی تشکیل شده اند، پس واژه پوسته در معماری نوترکیبی بایستی بن مایه ای غلیظ تر و بارزتر از دیگر عناصر زبانی در این قــــسم معماری را به خود اختصاص دهد.

اگر بخواهیم از وجه زیبایی شناسانه به اثار هرنان دیاز آلونسو نگاهی بیافکنیم نیز بایستی به ناچار تفسیرمان از معماری او را از معبر سیبرنتیک عبور دهیم؛ سیبرنتیک که در دهه ۱۹۴۰ توسط ریاضی دان؛ نوربرت وینر وارد گفتمان علمی گردید به مطالعه سیستم های پیچیده کنترل و ارتباطات در ماشین ها و حیوانات می پردازد، از این منظر هرنان دیاز آلونسو را می توان در زمره معمارانی اورد که تلاششان را بر تجسد فرمی این مفهوم در عالم معماری مقرر ساخته اند، طرح های او که به طور مثال یاداور زیبایی شناسی مد نظر هنرمند علمیْ تخیلی هانس رودولف گیگر می باشند، به دنبال یک انقلاب فرمی، بر فرارفتن از مرزهای میان معماری و هنر، مجسمه سازی و ساختمان و ارگانیسم و ماشین موکدند.

شاید اگر بخواهیم مثالی کلاسیک به عنوان منبع الهام او بیابیم نیز بتوان به اثار فرانسیس بیکن اشاره کرد؛ نوعی زیبایی شناسی گروتسک و شیزوفرنیایی که تمسک به موتاسیون برامده از نظریه تکامل و نظریه فیلم نیز در ان جای گاه بارزی دارد، به طور مثال وقتی به طرح او برای کتاب خانه ملی هلسینکی می نگریم به واقع رد پای فیلم بیگانه ریدلی اسکات را مشاهده می کنیم. گویی در اثار او دگردیسی فرم ها به واسطه روابط دو طرفه ولی متفاوت تکثیر ژنتیکی از یک سو و محیط های پویا از سوی دیگر روی در واقعیت می کشند و وابستگی او به سینما و انیمیشن نیز از همین ابشخور نضج می گیرد، او از طریق این دو رسانه به درک ماهیت فضا و فرم می رسد. از این منظر می توان او را فرزند معماری ای دانست که در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ و با هم تابی معماری با نرم افزارهایی که از سینما، انیمیشن و بازی های سرگرمی ریشه گرفته بودند، شکل گرفت.

بر همین اساس است که در دنیای جدید او، نه تنها عبارت های قصار مدرنیسم همچون فرم از کارکرد تبعیت می کند و تزیینات جنایت است به حاشیه رانده شده و نادیده انگاشته می شود، بلکه همچنین مورد دست اندازی نیز قرار می گیرند، در این دنیا فضا، کارکرد، برنامه ها و پراگماتیسم سازه ای، همه در گروی منحنی های سینتتیک برامده از توالی های نوین مبتنی بر محاسبات زیستْ کامپیوتری می اید.

او که باور دارد بر خلاف نسل پیش از خود؛ معمارانی همچون رم کولهاس و ژاک هرتزوگ، باید از کامپیوتر پرسید: من چه کاری می توانم برای تو [کامپیوتر] انجام دهم؟ ما را با کامپیوتر به جهانی سیال و بسیار متغیر فرو می برد، سیال بودن این جهان به خوبی در پروژه ای تحت عنوان هتل هنر در پالیا گرانده جمهوری دومنیکن مشهود است، هتلی که در ان فرم های ارگانیک به صورتی یکپارچه، مانند رودخانه های به هم پیوسته در هم ادغام می شوند، و مشکل دقیقا در دل همین ادغام فراگیر است که می تپد.

چارلز ایمس روزی پیش بینی کرده بود “نهایتا همه چیز به هم وصل می شوند”، اکنون پیش بینی او به حقیقت پیوسته، معماری هرنان دیاز الونسو تبلور کامل همین همْ رسش است، هم رسش تمام متغیر های ماتریس طراحی، اما علی رغم تمام تلاش او برای وضع معماری ای ضدِ وضع موجود و ضد مانیفست و علی رغم تلاشش برای به حداکثر رساندن خودمختاری فرم و تغییر شکل کامل عناصر زبان سنتی معماری و افزایش فرهنگ واژگان این زبان، باز هم معماری هرنان دیاز الونسو در نهایت، حتی به ظن خودش، معماری ایست دلبسته ترس و شهوت پنهان در تاریکی.

حجم های معمارانه او که ملغمه ای اند از نقاشی، هنر مفهومی، طراحی صنعتی و جلوه های ویژه سینمایی، بر سیاق همان فهم گروتسک واری که پیشتر بدان اشاره شد، فرم های وحشی، هیولاوار و بریده بریده شده هستند که اَمبِر کیـس ـ انسان شناس محیط سیبرگ ـ در تحلیلی برامده از یک نگره شیزوفرنیایی، ان را معماری ترس و اضطراب می نامد، در معماری هرنان دیاز آلونسو همان گونه که در خانه بی پایان فردریک کیسلر یا در فرم های ارگان مانند گِرِگ لین یا غلاف های زیستی زِهدان وار علیْ رحیم مشاهده می کنیم، انگاره های ترسناک و دُژگون دیستوپیایی گام در فتح یوتوپیا نهاده اند.

گویی تحت شمول معماری او در حال قدم گذاشتن به عصر پَساانسان یا عصر انسان شناسی سیبورگیم، عصری که در ان فرم های نوایینِ ماحصلِ جهش های بیومکانیکی متبلور در ارزش های فرهنگی و بن مایه های جهان مادی، معماری را به جایی فراسوی مرزهای سنتی یا کلاسیک انسانْ شناسی می برند. یک تمدن نئوبیولوژیکال یا یک دنیای جدید بی پروای دیگرگون، که بر افق سایه می افکند. جهانی که بر این سیاق در حال سربراوردن است، احتمالا، شبیه به جنگلی خواهد بود که در ان گونه هایی چندگانه، شامل پیشْ گونه هایی از معماری ژنتیک در قالب یک اکولوژی مجازیِ مرکب از حیاتِ دستْ ساخت و ماشین های انتزاعی، هم زیستی نه چندان مسالمت امیز با یکدیگر را تجربه می کنند. از این منظر معماری هرنان دیاز الونسو محیط ازمایشگاهی مناسبی برای انسان شناسی سیبورگ و طرح پرسش هایی بر تعامل بدن انسان، محیط و تکنولوژی فراهم می اورد.

باید به خاطر داشت در یک وضعیت سیبرنتیکی، معماری به رابطه انسان با محیط ان هم با متغیر تکنولوژی تقلیل می یابد، در این وضعیت رابطه انسان با محیط پیرامونش به میزان وابستگی اش به پیش رفت های تکنولوژیک و میزان حمایتی بستگی دارد که انسانِ حالا به سیبورگ تبدیل شده از محیط جذب می کند.

به موازات انکه بدن های ما به سیبورگ ها تغییر شکل می دهند، ساختمان هایی که این بدن ها را در خود جای می دهند نیز تغییر شکل پیدا می کنند؛ سیستم های ارتباط دورْبرد جای نظام های سیرکولاسیون مبتنی بر حرکت فیزیکی را می گیرند و حلالیت و واگشاگری متجسد در اطلاعات دیجیتال، گونه های سنتی ساختمانی را متلاشی می سازد و فرم های اشنای پیرامون ما ارام ارام و یکی یکی محو می شوند و انچه پس می ماند قطعات نوترکیبی اند ماحصل جهش ها.

در این وضعیت بدن نیز با تکنولوژی مورد تعدی قرار گرفته است، مُتَسِع شده، به معماری بدل می گردد، معماری نیز به نوبه خود متوجه بدن می شود، البته نه [در فهم رنسانس اش به] عنوان مدل نظم و اندازه گیری صوری، بلکه به عنوان مدلی از حساسیت، انعطاف پذیری، هوشمندی و توان ارتباطی، تحت این شمول در حالی که بدن گسترش می یابد و فضایی خاص خود را طراحی می کند، معماری نیز اینده مادی خود را طرح می ریزد.

و این دقیقا همان گره گاهی است که با تاکید بر ان می توان معماری هرنان دیاز آلونسو را به پرسش گرفت، اگر ما سیبورگ را مخلوقی سیبرنتیکی؛ دورگه ای برامده از ماشین و ارگانیسم بدانیم، در ان صورت ایا می توان زیرساخت های شهری را در قامت مجموعه ای از سیستم های زیست پذیر حامل کنش دوطرفه قلمداد کنیم، ایا می توانیم خانه را به یک استخوان بندی خارجی exoskeleton پیچیده تقلیل دهیم که بتواند برای انسان فراهم اورنده گرما، نور، اب و غذا باشد.

با نگاهی به اثار طراحی شده توسط هرنان دیار الونسو در بافت های شهری پرسشی که پیش می اید نحوه تعامل این حجم های تومور مانند با بافت پیرامونی شان می باشد، به راستی زمان مستتر در بناهایی که دیاز الونسو طراحی می کند از چه جنسی اند و ایا با زمان قابل فهم برای عامه مردم هم خوان است، به واقع چه انسانی با چه ضریب هوشی و چه سطح تعامل تکنولوژیکی می تواند در این یاخته های زیستی زندگی کند؟

ایا این ترس محلی از اعراب ندارد که در محیط های طراحی شده توسط امثال هرنان دیاز الونسو، سیبورگ ها بر خلاف هیولای فرانکناشتاین دیگر میلی به بازگشت به باغ عدن نداشته باشند، دیگر رویای اجتماع بر اساس یک مدل ارگانیکی از خانواده را در سر نپرورانند، دیگر هیچ پروژه، به ظن دانا هاراوی، ادیپی ای تعریف نکنند و در یک ماتریس یا شاید برهوت یا حتی پساشهر دیجیتال رویای بازگشت به خاستگاه را برای همیشه فراموش کنند.

 

[۱] – این مقاله پیش از این با عنوان مروری بر معماری هرنان دیاز الونسو و تفسیر نوینش از محیط؛ انسان شناسی سایبورگدر فصلنامه معماری همشهری، شماره ۲۵ به چاپ رسیده است

نویسنده سردبیر سایت تخصصی معماریْ شهرسازیِ اتووود و مدیر صفحه معماری انسان شناسی و فرهنگ است.