حورا نژاد صداقت
در دنیایی که همه نگران آینده مبهم آن هستند و از فساد و انحطاط اخلاق میگویند و نگرانند که روابط انسانی و تمام آن خوبیهای قدیمها به فنا خواهد رفت، الوین تافلر در کتابهایش نوشته است که ما در دورهای جدید هستیم و جهان آنقدرها هم که فکر میکنید، به جای بدی نمیرود. مگر وقتی عصر کشاورزی تمام و انقلاب صنعتی شد، ما به دنیای بدتری وارد شدیم؟!
نوشتههای مرتبط
کسانی که فضای فرهنگی دهههای شصت و هفتاد را به یاد دارند خوب میدانند که موج سوم تافلر چه موج عجیب و غریبی به راه انداخته بود. کمتر کسی پیدا میشد که اهل کتاب خواندن باشد اما موج سوم را مطالعه نکرده باشد. طوری که احتمالا نویسنده و مولف کتاب هم تصور نمیکردند کتاب با این استقبال چشمگیر در جامعه ایران مواجه شود. واقعیتش را بخواهید حرفهای او عجیب بود، اما همیشه حرفهای عجیب مخاطبان گسترده پیدا نمیکنند. آن روزها کتاب موج سوم کلی موافق و مخالف داشت، خود تافلر هم همینطور؛ با این حال کتابهای او در ایران ترجمه میشدند و به بازار میآمدند و پرفروش میشدند. از آن زمان سالها گذشته اما چند روز پیش اتفاقی رخ داد که همه آن خاطرات را زنده کرد، چون خبر آمد الوین تافلر از دنیا رفته است. خبر مثل برق در شبکههای اجتماعی دست به دست شد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم به سراغ اصلیترین مترجم آثار اولین تافلر یعنی دکتر شهیندخت خوارزمی برویم.
گفتوگو با خانم خوارزمی در همین روزهای تعطیلی بعد از عید فطر انجام شد؛ روزهای شلوغی که هر کسی برنامهای برای خودش داشت و شهیندخت خوارزمی هم. بد نیست تا فراموش نکردیم توضیح بدهیم دکتر خوارزمی که استاد پیشگام روابط عمومی الکترونیک است، سوالهای ما را به صورت مکتوب جواب داد چون در تهران نبود و به همین دلیل امکان گفتوگوی حضوری با ایشان فراهم نشد. از خانم خوارزمی به خاطر اینکه وقت گذاشت و سر فرصت به پرسشهای ما جواب داد بسیار ممنونیم.
در عصری که همه نگران وضعیت بشر و جنگهای آشکار و پنهان و فروریختن نظام خانواده و… هستند، تافلر چگونه به این نتیجه میرسد که کار جهان به جنون کشیده نشده و در پس اینهمه هیاهو، جهانی شگفتانگیز در حال شکلگیری است؟
برای فهم نظریه تافلر و پیشبینیهای او باید به مدل ذهنی مناسب مجهز باشیم. به این معنا که نگاهی جامعنگر، کلگرا و یکپارچهساز و روشمند داشته باشیم. از همه مهمتر، با مفاهیم بنیادین نظریه سیستمها آشنا باشیم و بدانیم سیستمهای پیچیده، باز و بهشدت پویایی مانند جامعه انسانی چگونه رفتار میکنند. از آن مهمتر، آیندهنگری را بشناسیم وگرنه درباره اندیشههای تافلر دچار کژفهمی میشویم. تافلر در یک افق پرپهنای زمانی که از تاریخ پیدایش انسانِ ابزارساز آغاز میشود و – به قول خودش – تا ۲۰۲۵ ادامه میِیابد، سعی کرده است با نگاهی جامعنگر و سیستماتیک، تحولات جامعه بشری را در قالب سه چرخه تمدنی تبیین کند. او برای سادهتر کردن فهم این پدیده پیچیده، از استعاره موج استفاده میکند تا به ما نشان دهد که مسیر تحول تمدنیِ جامعه بشری خطی نیست و دستکم – مانند موج – مسیری منحنی دارد. وقتی اوج میگیرد همه چیز را تحت تاثیر خود قرار میدهد و وقتی از نفس میافتد موج پرخروش تازهای سر برمیآورد. تمدن صنعتی مانند موجی ویرانگر ساختارها و بنیانهای جامعه کشاورزی را درهم ریخت و بعد از آنکه فرونشست، جامعه صنعتی پدید آمد؛ جامعهای متفاوت با جامعه کشاورزی ولی با امکانات بیشتر برای زندگی انسان. حال تمدن صنعتی است که مورد هجوم موج تمدنی جدیدی قرار گرفته که بنیانهای جامعه صنعتی را هدف قرار داده است. ما در چرخشگاه چنین تحولی قرار داریم، یعنی در اوج فشارهای ویرانگر موج تمدنی جدید. طبیعی است که در چنین مرحلهای از تحول اجتماعی، هیچ چیز سر جای خودش قرار نداشته باشد و ما سردرگم و آشفته گرفتار بحرانهایی تکاندهنده و غیرقابل فهم شویم. او میگوید این موج تمدنی نیز روزی فروخواهد نشست و آنچه از آن بر جای خواهد ماند، از نظر تافلر جامعهای است به مراتب انسانیتر از جامعه صنعتی و با آسیبهای کمتر برای روح و روان انسان و البته طبیعت. آنچه تافلر بدان امید دارد، وضعیت کنونی نیست بلکه آیندهای است دورتر که تحققش به میزان هوشمندی و خردورزی ما در اداره امور بستگی دارد. نکته مهم در اندیشههای تافلر این است که ضمن هشدارهای مکرر در خصوص بروز بحرانهای نو و پیچیده و معضلاتی نوظهور، در همه کتابها، بهویژه «موج سوم» و «جابهجایی در قدرت»، از رهبران حکومتها، شرکتها و مردم میخواهد در چارچوب مدل تحلیلیای که او ارائه میدهد، تصویر بزرگتر این رخدادها را ببینند و با هوشمندی این هشدارها را جدی بگیرند و با خردورزی برای این بحرانها راهکارهای جدید و مناسب خلق کنند تا بتوانیم با رنج و آسیب کمتری این دوران گذرِ پرتنش و بحرانخیز را پشت سر بگذاریم.
امید به آینده او چه ویژگیهایی دارد؟
تافلر تمدن نوین را در کتاب موج سوم بهخوبی توصیف کرده است. ویژگیهای نظام اقتصادی نوین از جمله بنگاه اقتصادی و نظام سیاسی نوین و ساختارهای جدید حکمرانی با مشارکت مستقیم مردم و جامعه مدنی و نظام اجتماعی از جمله شکل جدید خانواده و ویژگیهای فردی و روانی انسان نوین را شرح میدهد. از آن مهمتر، او نیروهای پیشبرنده این تحول تمدنی را معرفی میکند: مجموعهای از تکنولوژیهای نوین که با شتابی بیش از پیش وارد زندگی ما میشوند و البته با تهدیدها و فرصتهایی نو. تافلر دستاوردهای علوم فضایی و زیستشناسی و مغز و اعصاب و علوم مواد را مهم میداند ولی بر تکنولوژیهای ارتباطی تاکیدی خاص دارد.
اصلا میتوان گفت تعبیر او از امید و دنیای روشن با دیگران متفاوت است؟ او از جامعهای دموکراتیکتر و انسانیتر حرف میزند که برخی آن را وحشیانهتر و غیرانسانیتر تعبیر میکنند و چنین تحلیلهایی را او بدبینی روشنفکرانه میخواند.
بازمیگردیم به مدل ذهنی حاکم بر دیدگاه تافلر. او معتقد است هر جریان تحولی درد و رنج خود را دارد و در کتاب «شوک آینده» بهروشنی فرایند تحول و تاثیر آن را بر انسان و جامعه ترسیم کرده است. تافلر این توحش و رفتارهای غیرانسانی و رفتارهای غیردموکراتیک حتی جوامع دموکراتیک را بازتاب جنگ پنهان تمدن قدیم با تمدن جدید میداند و میگوید برخی از افراد و سازمانها منافعشان در گرو حفظ نظم موجود است و در برابر تحولات مقاومت میکنند و با نیروهای تمدن جدید میجنگند. ولی در همین جنگ و اوضاع بهشدت بحرانی میتوان پرتوهای تمدن جدید را شناسایی کرد. برای مثال، انقلاب دیجیتال شبکههای اجتماعی و ارتباط دوسویه را خلق کرد که جلوهای است از موج سوم. در استبدادیترین جوامع، با استفاده از این تکنولوژیها، مردم هم به هر نوع اطلاعاتی – حتی محرمانهترین اطلاعات حکومتی و غیرحکومتی – دسترسی دارند در نتیجه سطح آگاهی آنان از واقعیتهای جامعه و حقوق خود و عملکرد حاکمان و مدیران جامعه بالا میرود. آنها ابزاری دارند برای انتقال دیدگاه و نظر خود به حاکمان و مدیران و از این طریق تاثیرگذاری بر روند امور و فشار بر حکومت برای پاسخگویی و شفافیت. این نشانه دموکراتیزه شدن و لیبرالیزه شدن جوامع است. ولی حاکمان مستبد نیز از همین ابزار برای سرکوب استفاده میکنند. این یعنی جنگ میان حامیان موج دوم با طرفداران موج سوم. در چارچوب چنین دیدگاهی، هر فردی تکلیف خود را باید بداند: در کدام جبهه قرار گیرد؟ آیا با مشاهده این واقعیتهای تلخ دچار یأس شود و به تصویری نومیدکننده از آینده تن دهد یا آنکه – به عکس – خود را نماینده تمدن جدیدی بداند که میخواهد ارزشهای متعالی انسانی و زیستمحیطی را بر جامعه بشری حاکم سازد؟ این یک انتخاب است که تافلر دومی را توصیه میکند.
در ایران نیز بسیاری در مورد اتفاقهای معاصر و تهدیدهای پنهانیاش هشدار میدهند. چطور شد که کتابهای تافلر با این نگاه متفاوت اینقدر در ایران طرفدار و خواننده پیدا کرد؟
کتابهای تافلر در شرایطی در ایران ترجمه و نشر یافت که انقلاب اسلامی جریان تحولی را حاکم کرده بود از نوع بنیادین. بسیاری از ساختارها و بنیانها و نظامهای اجتماعی فروریخته و هنوز نظم جدید مستقر نشده بود. اتفاقی در جامعه افتاده بود که کسی از قبل آن را پیشبینی نکرده و برای رویارویی با آن سازوکارهای عملی آماده نشده بود. ناگهان زندگی مردم زیر و رو شد. بسیاری، از جمله روشنفکران و تکنوکراتها، احساس میکردند وضعیت جدید را نمیفهمند و کنترل خود را بر امور از دست دادهاند و نمیفهمند چه آیندهای در انتظار جامعه است. در چنین شرایطی، نخست توجهها به کتاب شوک آینده جلب میشود. این کتاب به صورت پاورقی در مجله «تماشا» قبل از انقلاب منتشر و پس از انقلاب به صورت کتاب و با ترجمه درخشان آقای حشمتالله کامرانی وارد بازار کتاب شد. موج سوم را با هدف خاصی ترجمه کردم. میخواستم جریانی تازه در گفتمان فکری جامعه به راه افتد. در جریان ترجمه این کتاب ذهنم نظم یافت. به مدلی تحلیلی دست یافته بودم که به کمک آن میتوانستم وقایع ایران و جهان را تحلیل کنم و بفهمم و جایگاه و نقش خودم را از نو تعریف کنم. خواندن این کتابها در بسیاری افراد چنین تاثیری داشت و به این دلیل پرطرفدار شد و روی الگوی تفکر بسیاری اثر گذاشت. حتی رهبران سیاسی ایران و بسیاری از مدیران ارشد سازمانها با این مفاهیم آشنا شدند. جوانان بسیاری از شهرستانهای دور – از جمله طبس و خلخال – با من تماس میگرفتند و میگفتند که گروههای مطالعه موج سوم تشکیل دادهاند. در شهرستانهایی که سخنرانی داشتم، کتاب موج سوم خود را برای امضا میآوردند که آنقدر توسط خوانندگان دست به دست شده بود که کهنه و پاره پاره شده بود. مردم به مدلی تحلیلی نیاز داشتند که به آنها کمک کند ریشه جریانها را بفهمند. تافلر این نیاز را بهخوبی برطرف میکرد.
تافلر معتقد است که نمیشود جهان جنینی فردا را در آشیانههای فکری مرسوم دیروز پرورش داد. خود او چه افکار جدیدی را بنیان گذاشته است؟
اگر منظور شما را درست فهمیده باشم، دچار همان اشتباهی شدهاید که در پاسخ به سوال اول مطرح کردم. تافلر وقتی از آشیانههای فکری مرسومِ متعلق به گذشته سخن میگوید، منظورش فکر یا اندیشه خاصی نیست، منظورش مدل ذهنی و ساختار فکری معینی است. او در کتابهای شوک آینده و بهویژه در موج سوم بهتفصیل درباره ضرورت تحول نوع نگاه ما به مسائل و مهارتهای ذهنی نوینی که باید بیاموزیم، سخن گفته است. تافلر به ما میگوید که برای آماده شدن در جهت رویارویی خلاق با تعارضها و بحرانهای برخاسته از امواج تحول، نخست باید مدل ذهنی خود را تغییر دهیم. باید بیاموزیم چگونه آموختههای آسیبرسانی را از ذهن پاک کنیم که ما را در گذشتهای زمینگیر میکنند که یا از دست رفته است و یا از دست خواهد رفت. او یک کتاب دارد درباره آموزش و پرورش با عنوان «یادگیری برای فردا». این کتاب درباره نظام آموزش رسمی است که به اعتقاد او باید بازسازی شود. تافلر در موج سوم میگوید برای ورود کمهزینهتر یک جامعه به موج سوم، دو وزارتخانه نقش اساسی دارند: آموزش و پرورش و ارتباطات. اگر وزرا و مدیرانی این دو وزارتخانه را اداره میکنند که مدلهای ذهنی موج دومی یا موج اولی دارند و واقعیتهای جهان امروز و ضرورتهای آینده را درک نمیکنند، چنین جامعهای نمیتواند بهراحتی تحول تمدنی عصر جدید را پشت سر بگذارد. آموزش و پرورش رسالت مهم پرورش نسل آینده را بر عهده دارد و بدون بهرهگیری از تکنولوژیهای نوین ارتباطی نمیتوان این نسل را برای ورود به آیندهای تکنولوژیبنیان و پرتحول آماده ساخت.
تافلر در پیشگفتار موج سوم به نوعی خودش را تبرئه کرده که نه من و نه هیچکس دیگر قادر به پیشبینی آینده نیستیم و من نه پیشبینی عینی میکنم و نه ادعا دارم که حرفهایم به طریق علمی قابل اثبات است. اینجا تناقضی هست که برای من قابل درک نیست. اینهمه نظریهپردازی و بعد انگار یکجور خودزنی!
تبرئه و خودزنی و واژههایی از این دست را نمیپسندم. تافلر بهدرستی محدودیتهای متدولوژی آیندهپژوهشی را میشناسد و میداند که موضوعات آیندهپژوهی پدیدههایی هستند که چون رخ ندادهاند، با روش علمی تجربی قابل سنجش نیستند. از سوی دیگر، او در توصیف مدل ذهنی مناسب برای درک پدیدههای جهان امروز چند هشدار مهم میدهد: پرهیز از قطعینگری و روی آوردن به رویکرد احتمالی و فهم مفاهیمی چون پیچیدگی و تعامل سیستماتیک پدیدهها با هم که ما را از تمرکز بر تحلیلهای تک یا چندعاملی بدون دیدن تعاملهای درهمتنیده میان شمار عظیمی از عوامل دور میکند. این ادعا که انتظار نداشته باشید همه پیشبینیهای من تحقق یابد، نشان از صداقت علمی و فهم متدولوژیک او دارد. یادمان باشد که تافلر دانشمند و پژوهشگر نیست. او روزنامهنگاری است تحلیلگر که به آیندهنگری برجسته تبدیل شده ولی هم با روش علم تجربی آشناست و هم محدودیتهای آن را خوب میشناسد و در پیشگفتارهای کتابهایش از ما خوانندگان میخواهد آثارش را با فهم واقعیتها و محدودیتهای آیندهنگری بخوانیم.
این مطلب در همکاری میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله کرگدن منتشر می شود