انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زن در فرهنگ مردم مازندران

رجبعلی مختارپور

. فریده یوسفی. ساری: شلفین، ۱۳۹۴. ۱۹۲ ص. ۱۵۰۰۰۰ ریال.

«از نخستین دهه‌های سده خورشیدی حاضر، از زمانی که پروین اعتصامی سروده بود: کس چو زن اندر سیاهی قرن‌ها منزل نکرد/ کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود/ در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت/ در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود» زمان بسیار زیادی نگذشته است، اما در همین دوره۷۰-۸۰ ساله، به مدد گسترش ارتباطات، افزایش سواد بخصوص در بین زنان، تغییر در سبک زندگی و… وضعیت زنان در جامعه بسیار متحول شده است. دست‌کم در حوزه آموزش، تغییر شرایط زنان بسیار چشمگیر بوده است، به‌طوری‌که میزان باسوادی زنان ایرانی از ۱۷ درصد در سرشماری ۱۳۴۵ به ۸۱ درصد در سرشماری سال ۱۳۹۰ افزایش یافت و اخیراً تعداد دانشجویان دختر افزون‌تر از تعداد دانشجویان پسر شده است.

در سال‌های اخیر، علاوه بر فعالان اجتماعی، متخصصان حوزه‌های مختلف علوم انسانی در تلاش برای ارتقای وضعیت زنان، مطالعاتی را در زمینه ریشه‌یابی نابرابری‌های موجود در بین زنان و مردان در جامعه ایران انجام داده‌اند که بررسی‌های تاریخی و بررسی زن در فرهنگ عامیانه از آن جمله است. از نگاه این گروه، فرهنگ عامیانه «به سبب دربرداشتن بسیاری از مسائل گوناگون اخلاقی و اجتماعی درخور تعمق و تدقیق هستند، چرا که تحولات و دگرگونی‌های جوامع را تا حدودی از این رهگذر مشخص می‌توان کرد».

در چند دهه گذشته افرادی چون صادق هدایت، علی‌اکبر دهخدا، احمد شاملو و… به عنوان پیشگامان گردآوری و ثبت فرهنگ عامه، عمدتاً گونه‌های مختلف آن – بخصوص ادبیات شفاهی – را به عنوان آثار ادبی خلق‌شده توسط توده مردم معرفی کردند. در سال‌های اخیر ادبیات شفاهی و – گسترده‌تر از آن، فرهنگ مردم- به عنوان موضوع پژوهش‌های عمیق‌تر مورد توجه قرار گرفته‌اند. در این پژوهش‌ها، فرهنگ مردم گنجینه‌ای از حقایق درباره روش زندگی، دستورالعمل‌ها و آیین‌ها و حقایق مربوط به آن‌ها را نشان می‌دهند.

جمیله فاطمی در مطالعه‌ای با عنوان «بررسی و تحلیل منطقی لغزش‌های فکری خرد عامه در ضرب‌المثل‌های فارسی» می‌نویسد: «امثال و حکم فارسی گنجینه بزرگی شامل برخی از نظریه‌های علومی چون روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، منطق، سیاست و غیره است. ازاین‌رو نباید آن‌ها را تنها در حوزه ادبیات بررسی کرد. بررسی جنبه‌های گوناگون مثل‌ها می‌تواند افق‌های جدید و ابعاد تازه‌تری را به روی پژوهشگران بگشاید و موجب شود تا به این ثروت عظیم ملّی تنها به چشم آثار ادبی نگریسته نشود.» (معصومی و رحیمی‌نژاد، ۱۳۹۱: ۱۳۸).

موحد، عسکری چاوردی و یادعلی در تحلیلی جامعه‌شناختی از ضرب‌المثل‌های زنانه در شهرستان لامرد استان فارس، با بهره‌گیری از نظریات متفکران معاصر، ادبیات شفاهی را به عنوان روش‌های مشروعیت‌سازی نابرابری‌های موجود در جامعه معرفی می‌کنند: میشل فوکو متفکر معاصر فرانسوی، ابداع کننده دیدگاهی با عنوان «روش‌های مشروعیت‌سازی» است. این مفهوم بیانگر این است که فرهنگ مردم مانند ضرب‌المثل‌ها، لالایی‌ها، افسانه‌ها، اسطوره‌ها و غیره همگی روش‌هایی هستند که هر جامعه‌ای از طریق آن‌ها نابرابری‌های موجود در جامعه را مشروعیت می‌بخشد و او از آن تحت عنوان روش‌های مشروعیت‌سازی نام می‌برد (رزاقی، ۱۳۸۷). بر اساس نظر فوکو، هر جامعه‌ای روش‌های مشروعیت‌سازی خاص خود را داراست. سیاست‌های کلّی حقیقت خاص خود را دارد و این به معنای انواع مباحثاتی است که پذیرا و سازنده کارکردی به عنوان حقیقت هستند. به عبارت دیگر، مکانیزم‌ها و روش‌هایی که شخص را قادر می‌سازد دست به تمایز قائل شدن میان بیانات صحیح و ناصحیح بزند، ابزارهایی که موجب تقدس‌سازی می‌شوند، تکنیک‌ها و روش‌هایی که موجب ارزش‌گذاری و کسب مشروعیت می‌گردند، همگی حامی منافع کسانی است که دارای موقعیت برتر در جامعه هستند و آنان تعیین می‌کنند چه چیزی به عنوان حقیقت باید محسوب شود. البته لازم به ذکر است که نمی‌توان گفت که یقیناً این مردان بوده‌اند که سازنده چنین ضرب‌المثل‌هایی درباره زنان بوده‌اند تا موقعیت و جایگاه زنان را در جامعه پست نشان دهند. اما می‌توان با قاطعیت ادعا کرد که ضرب‌المثل‌های زنانه بیانگر و تقویت‌کننده موقعیت ثانویه جامعه هستند (موحد، عسکری چاوردی، یادعلی،۱۳۹۱: ۱۰۵).
در شرایطی که چنین پژوهش‌هایی در مناطق مختلف کشور تهیه شده است، به عنوان یک مازندرانی، از انتشار کتابی با عنوان زن در فرهنگ عامه مردم مازندران با بررسی افسانه، ترانه، ضرب‌المثل بسیار خوشحال شدم، به‌ویژه آنکه نویسنده کتاب یکی از بانوان مازندرانی است، بانویی که نوشتن کتاب‌هایی دیگر همچون جایگاه سیاسی – اجتماعی زنان در شاهنامه و فرهنگ و آداب‌ورسوم سوادکوه را نیز در کارنامه خود دارد و خود ناشر کتاب‌های متعددی در حوزه فرهنگ مردم مازندران است.
کتاب در پنج فصل با عناوین نامشخص تنظیم شده است که به نظر می‌رسد تیترهای نخست هر فصل می‌تواند عنوان فصول باشد. در فصل اول پیشینه گردآوری ادبیات شفاهی بیان شد، در فصول دوم تا چهارم ضمن بیان کلیات، به ترتیب جایگاه و ویژگی‌های داستان‌ها، ترانه‌ها و ضرب‌المثل‌ها در فرهنگ مردم بیان شده و در هر فصل نمونه‌هایی از اشاره به زن در هر یک از این گونه‌های ادبیات عامه ذکر شد و بالاخره فصل پنجم به بررسی نقش و جایگاه زن در فرهنگ عامه مازندران اختصاص دارد. غالباً در مطالعاتی که با عنوان زن در فرهنگ‌عامه انجام می‌شود، نگاه جنسیتی وجود دارد، به بیانی دیگر وضعیت زن در مقایسه با وضعیت مرد مطالعه می‌شود و تلاش می‌شود که موقعیت زنان در فرهنگ‌عامه از جوانب مختلف مثلاً ویژگی‌های شخصیتی زن، زن در زندگی خانوادگی، زن و فعالیت‌های اقتصادی و… بررسی شود، اما در بررسی نقش و جایگاه زن (فصل پنجم این کتاب) به موضوعاتی مثل زن در جایگاه عروس، مادرزن، مادربزرگ، همسایه، جاری، خاله، هَوو، دلال و نظایر آن پرداخته شده است.
یوسفی در این کتاب از نظر گردآوری تعداد زیادی از ضرب‌المثل‌ها و ترانه‌ها و برخی داستان‌ها و همچنین پرداختن به موضوعاتی نظیر انعکاس نقش زنان در اقتصاد و معیشت خانواده‌ها، و زن در نقش معترض نسبت به وضعیت اجتماعی نسبتاً موفق بوده، اما درعین‌حال نقدهای جدّی به این کتاب وارد است که در ادامه تلاش می‌شود دیدگاه‌های نگارنده در این زمینه بیان شود.

افسانه‌های انتخاب‌شده برای بررسی
افسانه‌های مردم مازندران تاکنون در چند مجموعه منتشر شده‌اند که از آن میان می‌توان به افسانه‌های دیار همیشه‌بهار (سیدحسین میرکاظمی، سروش، ۱۳۷۹)، افسانه‌های مازندران (طیار یزدان‌پناه لموکی، نشر چشمه، ۱۳۹۰)، افسانه‌های مردم مازندران (اسدالله عمادی، نشر شلفین، ۱۳۸۲)، و افسانه‌های شیرین مردم مازندران (قوام‌الدین بینایی، نشر میرماه، ۱۳۹۰) اشاره کرد. در این کتاب به‌جز استفاده از مقدمه عمادی بر کتابش، در ذکر داستان‌ها، به منابع موجود مراجعه نشده و نویسنده حتی بدون اشاره به راویان قصه، احتمالاً مواردی که خود ثبت کرده‌اند را برای بررسی انتخاب می‌کنند، اما بسیاری از این داستان‌ها بسیار سُست و باورناپذیرند. مثلاً در داستان «چوپان و گالش ابراهیم»، شخصیت اصلی داستان (گالش ابراهیم) شب در خرابه‌ای خوابیده بود. تصادفاً دختر پادشاه که پسری به نام ابراهیم را دوست داشت، در همان خرابه با یارش قرار گذاشته بود که از آنجا با هم فرار کنند، اما یارش نتوانست سر قرار بیاید. دختر پادشاه که به خرابه می‌رسد، داد می‌زند ابراهیم بیا برویم. و گالش ابراهیم هم می‌آید و دختر پادشاه با او فرار می‌کند. دختر پادشاه بعد از گذشتن از «هفت ولایت»، تا فردا بعدازظهر متوجه نشد که این ابراهیم، جوان دلدارش نیست! و از او گیج‌تر، خود گالش ابراهیم است که بعد از کلّی گفت‌وگو با دختر پادشاه، نصف روز بعدازآن متوجه شد که همراهش از جنس مخالف (زن یا دختر) است!
در افسانه «آفتاب و خرطوم»، که نویسنده آن را به دوران جمشیدشاه نسبت می‌دهد، آمده است: روزی از روزها، نامادری دختر خودش را به نخ‌ریسی فرستاد (ص۶۷) حال‌آنکه نخ‌ریسی فعالیتی خانگی است! کارخانه‌ها و کارگاه‌های نخ‌ریسی مربوط به سال‌های اخیر است. علاوه بر آن، افسانه درواقع روایت دیگری از «قصه بخت» است که شاملو هم آن را بازنویسی کرده (نشر نظر، ۱۳۸۸)، اما در این کتاب، با جابه‌جا شدن ماجراها، کلّیت داستان ‌باورناپذیر شده است.
در افسانه «گلنار»، آمده که نامادری هرروز از گلنار بدگویی می‌کرد و پدر خسته و عصبانی هم با کمربند به جان دختر بیچاره می‌افتاد (ص۱۴۵). فارغ از اینکه با کمربند به جان کسی افتادن مربوط به سال‌های اخیر است! قبلاً شال می‌بستند که به درد به جان کسی افتادن نمی‌خورد! در همین داستان آمده است که پدر برای آزمودن دخترش کیسه گندم را شُل بر پشت قاطر بست، اما وقتی بار قاطر کج می‌شود، در مقابل پیشنهاد نامشروع بوسیدن دختر در قبال بار کردن دوباره حیوان، نویسنده نوع حیوان را فراموش کرده و از قول دختر می‌نویسد: «بذار اسبم بمیرد زیر این بار/ که هفتاد پشت من نکرده این کار» (ص۱۴۶)!
از بین ده‌ها افسانه مازندرانی منتشرشده و منتشرنشده، انتظار بر این است که افسانه‌ها و داستان‌هایی انتخاب شوند که به نوعی بیانگر موقعیت زن در فرهنگ عامیانه مردم این منطقه باشد. اما نویسنده برداشت خود را از موقعیت زن در این داستان‌ها بیان نمی‌کند و در بسیاری از موارد مانند افسانه‌های «سیوکاکا»، «گیس زرّین و کاکل زرّین»، «آفتاب و خرطوم»، «چشمه‌خاتون» و… به نظر می‌رسد که علّت گزینش آن‌ها صرفاً وجود شخصیت‌های زن بوده است، حال‌آنکه بالاخره همه شخصیت‌های داستان‌ها در همه‌جا یا مرد هستند یا زن، حتی جنّ و پری هم جنسیت دارند! قاعدتاً نویسنده باید استنباط خود از هر داستان، از منظر موقعیت زن در فرهنگ مردم را بیان می‌کرد که چنین نشده است.

ادعاهای غیرمستند و یا بدون پشتوانه
بسیاری از داستان‌های ذکر شده، به دوران‌هایی بسیار دور نسبت داده می‌شوند: مثلاً داستان «چوپان و گالش ابراهیم» با این توضیح که قهرمان داستان زنی زیبا را از اسارت بندهای مادّی و جادویی قدرتی متخاصم رها می‌کند و او را به همسری برمی‌گزیند، بدون استناد به هیچ منبع و ارائه دلیلی قانع‌کننده چنین نتیجه‌گیری می‌کند که ردّپای این داستان به آیین گذر از دوران زن‌سالاری به دوران مردسالاری می‌رسد (ص۵۰) یا می‌نویسد که افسانه «آفتاب و خرطوم» به دوران ابتدایی نخ‌ریسی می‌رسد که در بخش اساطیری شاهنامه به دوران جمشید منسوب است (ص۶۶)، تنها دلیل انتساب هم این است که دختران زن نخ‌ریسی می‌کنند! همچنین افسانه «گیس زرّین و کاکل زرّین» را بازمانده دوران پیش‌ازتاریخ می‌داند که به دوران پادشاهی سلطان محمود غزنوی نسبت داده شده است (ص۵۷)!
نویسنده در توضیح پیرامون افسانه‌ها می‌نویسد: «قهرمان افسانه‌های مازندران بیشتر انسان است و زن حضوری پُررنگ دارد. واقعیت این است که افسانه‌های تمثیلی که از زبان حیوانات بیان می‌شوند در این گستره بسیار اندک‌اند» (ص۴۱) اما چنین نیست، نویسنده که درعین‌حال، مدیریت نشر شلفین را به عهده دارند، قطعاً می‌دانند که در کتاب پرندگان در فرهنگ‌عامه مازندران، ده‌ها افسانه از این گروه فقط درباره پرندگان منتشر شده است!
در متنی با عنوان «جایگاه زن در آغاز شکل‌گیری تمدن بشر» آمده است: «کاوش‌های باستان‌شناسی نشان داده است که گوهرتپه در بهشهر از مکان‌های استقرار و یکجانشینی در حاشیه دریای مازندران محسوب می‌شود، حضور و جایگاه زنان در گوهرتپه و ادواتی که به دست آمده، نشان از موقعیت زنان در ۴۰۰۰ سال پیش دارد. در این کاوش زنان دارای تزیینات مفرغی شامل: دستبند، گوشواره و ابزارهای مفرغی جنگ و شکار بوده‌اند» (ص۳۲). اما به مأخذ این موضوع ویژه که زنان منطقه در آن زمان دارای ابزارهای مفرغی جنگ و شکار بوده‌اند اشاره‌ای نشده است.
و بالاخره اینکه نوشته‌اند: در هیچ‌یک از ضرب‌المثل‌های مربوط به زن، واژه مستهجن و غیراخلاقی به کار نرفته است (ص۱۱۲) افسوس که امکان چاپ این کلمات در هیچ کتاب و نشریه‌ای وجود ندارد، وگرنه یک دوجین از آن‌ها را همین‌جا می‌نوشتم!

عدم تحلیل موقعیت زن در فرهنگ‌عامه
مهم‌ترین ضعف کتاب این است که نویسنده محترم تقریباً در سرتاسر آن، صرفاً به ذکر داستان‌ها، ترانه‌ها و ضرب‌المثل‌هایی که در آن‌ها به زن اشاره شده اکتفا کرده‌اند و جز در مواردی معدود، از توضیح و تحلیل پیرامون موقعیت زن در فرهنگ‌عامه پرهیز کرده و یا به عباراتی کلّی و بی‌پشتوانه اکتفا کرده‌اند. برای ‌مثال، در بحثی با عنوان زن در افسانه‌های مردم مازندران آمده است که زن در افسانه مازندران، مهربان، منطقی، وفادار، سخت‌کوش، جلوه می‌کند. مکر و حیله که در داستان‌های ملل به عنوان ویژگی زنان برشمرده می‌شود در افسانه‌های مازندران بسیار کمرنگ است (ص۴۳) و در ادامه چند داستان ذکر می‌شود اما در داستان «بزن لـله» (یک صفحه بعد)، خواهران نامهربان برای اینکه رازشان فاش نشود، گیسوان خواهر کوچک‌ترشان را به بوته خاری می‌بندند و باعث می‌شوند که او به قول نویسنده به شکل فجیعی به قتل برسد (ص۴۴) یا حسادت و حیله‌گری شخصیت‌های زن در داستان گیس‌زرّین نقش پررنگی دارد و…
در ادامه تلاش می‌شود با استفاده از داستان‌ها، ترانه‌ها و ضرب‌المثل‌های مازندرانی (با تأکید بر موارد ارائه‌شده در کتاب) در چند زمینه موقعیت زنان در فرهنگ عامیانه بیان شود.

دختر؟ کاش، هرگز به دنیا نیاید! (ارزش جنسیّت)
ازجمله مواردی که به‌درستی مورد توجه نویسنده قرار گرفته است، ارزش جنسیّت در فرهنگ سنّتی مردم مازندران و انعکاس آن در ضرب‌المثل‌هاست. چنان‌که نویسنده در بحثی با عنوان «نقش پسر در تحکیم خانواده» می‌نویسد: زن مازندرانی به پسرش اهمیت می‌داد؛ هم به دلیل کمک به نان‌آوری خانه و هم برای حفظ زندگی زناشویی و تحکیم خانواده. زیرا مردی که پسر نداشت در جامعه خجل و شرمنده بود و اگر به خاطر عُرف جامعه زنش را به خاطر پسر زاییدن طلاق نمی‌داد، قطعاً بر سرش هَوو می‌آورد و جامعه آن روز این حق را به او می‌داد. گاه مرد چند همسر اختیار می‌کرد تا بالاخره یکی از آن‌ها برایش پسری بزاید. برای همین در روز عروسی دعای مادر و مادربزرگ و زنان بزرگ فامیل این بود که: پسر بیاوری و سلسله خانواده‌ات را حفظ کنی. همچنین اطرافیان داماد ضمن تبریک به او می‌گویند: «الهی خیر از عروست ببینی و تا یک سال دیگر پسردار شوی» (ص۱۴۳).
اما نویسنده، بی‌آنکه به هیچ منبع خاصی اشاره کند، در بحث دیگری با عنوان «نقش دختر در معیشت و اقتصاد خانواده» می‌گوید: در فرهنگ کشاورزی [معلوم نیست چه زمانی؟] فرق چندانی بین دختر و پسر نبود اما با توجه به رشد صنعت، این شرایط تغییر کرده، دختر در جایگاه فروتری نسبت به پسر قرار گرفت (ص۱۸۴). به نظر نمی‌رسد که نویسنده هم اعتقاد داشته باشد که مازندران معیشت کشاورزی را پشت سر گذاشته و وارد عصر صنعت شده باشد! ضرب‌المثل‌هایی مانند اینکه «زنِ دخترزا هرگز نزاید» و «دختر خاکستر خانه مردم است» [آتشی است که گرمایش را به خانه مردم می‌دهد] (ص۱۸۵) مربوط به سال‌های اخیر نیست و شاید به دیرینگی زنده‌به‌گور کردن دختران باشد. البته همه جای دنیا نشانه‌های زنده‌به‌گور کردن دختران وجود ندارد، اما دست‌کم این آرزو وجود داشت که کاش «زن دخترزا هرگز نزاید».
امیر پازواری از شاعران مازندرانی دوران صفوی است. هنوز اشعار او در قالب گونه‌ای از آواز با نام آواز امیری یا امیری‌خوانی در بین مردم مازندران رواج دارد. در یکی از این امیری‌ها که سینه‌به‌سینه تا امروز منتقل‌شده، آمده است: «امیر می‌گوید خدا به من زن بدهد/ پنج شش پسر، و دختر هرچه کمتر بدهد/ پسر در شالیزار کار می‌کند و خستگی پدرش را کم می‌کند/ دختر در پای اجاق، غم و اندوه مادرش را زیاد می‌کند» (ص۱۸۶). البته هرکسی که با شالی‌کاری آشنا باشد می‌داند که دختران هم دوشادوش مادرانشان در شالیزارها نشا می‌کنند، زمین را وجین می‌کنند و در برداشت محصول مشارکت دارند. این را که چرا دختران مورد بی‌مهری هستند، لابد باید در مصرع پایانی این دوبیتی جست که همیشه هزار حرف‌وحدیث برای دختران وجود دارد!

تعجیل در شوهر دادن دختران
دختران از خردسالی درمی‌یابند که دعا برای عروسی خاص پسرهاست و نه دخترها! به پسرها وقتی‌که کاری را به‌خوبی انجام دهند، می‌گویند: «انشالله عروسیت!». برای پدران و مادران «عروسی پسرت» و «الهی در آینده عید را با عروس شروع کنی»، دعایی بسیار رایج و خوشایند است. اما اگر دختران کاری را به نیکی انجام دهند، به آن‌ها می‌گویند: «انشالله عروسی برادرت!». حتی اگر قرار بود برای دختری آرزو کنند که عروس شود، حتماً درِ گوشش می‌گفتند تا کسی نشنود! و البته در این میان حتی دختران نمی‌توانند و نباید زمانی بر زبان بیاورند که دلشان شوهر می‌خواهد و این خود موضوع ضرب‌المثلی است که می‌گویند: «خواهر که دلش می‌خواهد شوهر کند، به برادرش می‌گوید چرا زن نمی‌گیری؟» (ص۱۱۸). در مقابل، اگرچه آرزو برای ازدواج دختران به زبان نمی‌آید، اما همواره این اعتقاد وجود دارد که هرچه زودتر باید دختران را به خانه شوهر فرستاد و خانه را از شرّ وجود آن‌ها نجات داد! در کتاب و ذیل عنوان «نقش دختر در معیشت و اقتصاد خانواده» به بعضی ضرب‌المثل‌ها در این زمینه اشاره شده، اما ارتباط آن با تیتر مشخص نشده است: دختر هر چقدر خوب باشد، مثل گوشت گندیده است، باید او را زودتر شوهر داد. دختر اگر شوهر نکند و در خانه بماند، خیر و برکت از خانه بیرون می‌رود (ص۱۸۶). «دختر داران! [پدر و مادری که دختر دارید!] بهانه‌گیری نکنید/ دختر بالغ را در خانه نگه ندارید/ دختر بالغ همین‌که دلش [برای کسی] بتپد/ کاروکاسبی در آن سال هیچ برکتی ندارد» (ص۱۸۶). نویسنده فقط به ترجمه شعرها و ضرب‌المثل‌ها اکتفا کرده و هیچ تحلیل و توضیحی درباره آن‌ها ارائه نکرده است.

موقعیت زنان در همسرگزینی
در بحثی با عنوان «زن در ترانه‌های مازندران» آمده است: در سروده‌های عاشقانه و عاطفی، زن جایگاه نخست را دارد (ص۸۰). بالاخره اشعار عاشقانه، یا از زبان زنان برای مردان و یا از زبان مردان برای زنان سروده شده‌اند! اما اینکه زن همواره جایگاه والایی در این ترانه‌ها داشته باشد، البته چنین نیست. حتی در میان عاشقانه‌هایی که از زبان مردان سروده شده است، تعداد ترانه‌هایی که نشان می‌دهد خواست دختر اصلاً برای مردان عاشق مطرح نبوده، زیاد است:
«دختر را در انارستان دیدم/ انار خورده و چهره‌اش مانند لاله سرخ است/ به پدر و مادرش بگویید/ او را عقد کنند و به ما بدهند» (ص۱۰۰)؛ «پلنگ نر شوم و سر راهت را بگیرم/ رنگ چهره‌ات چون کهربا شود» (ص۱۰۰)؛ «در حیاط خانه دختر درخت گوجه سبزی هست/ به دختر بگویید که پیش من بیاید/ اگر بلبل از لانه‌اش او را نگاه کند/ بال راستش را خُرد می‌کنم» (ص۹۲).
دوبیتی آخر البته تهدیدآمیز هم هست، چون می‌گوید تا وقتی من هستم، اجازه نمی‌دهم دیگری به او نگاه کند و حتی اگر بلبل به او نگاه کند، بالش را خُرد می‌کنم!
نویسنده معتقد است بخش عمده‌ای از ترانه‌های عاشقانه مردان، در اعتراض به موانع ازدواج که در درجه نخست، مادر و در مراتب بعدی، پدر، برادر، خاله و دایی هستند، سروده شده است و این نشان می‌دهد که در جامعه مردسالار آن روز مازندران، مادران و اقوام مادری نقش بیشتری در تصمیم‌گیری برای ازدواج دختر داشته‌اند (ص۸۱). قطعاً این یک برداشت سطحی از ترانه‌هاست. اینکه در ترانه‌ها پسران جوان، مادرِ دختر را نفرین می‌کنند که «الهی مادر عزیزت بمیرد/ که من و تو از هم جدا مانده‌ایم» (ص۹۷) نشان‌دهنده نقش اصلی زنان در این مورد نیست، این به خاطر یکی از وظایف زنان در فرهنگ مازندرانی است که باید چهارچشمی مواظب دخترشان باشند که حرف‌وحدیثی پشت سرش نباشد! واقعیت این است که در جامعه مردسالار مازندران – همچون سایر مناطق ایران – تصمیم‌گیرنده درباره ازدواج دختران، پدران و مردان خانواده هستند و نقش زنان فرعی است، چنان‌که نویسنده محترم در کتاب دیگرش با نام فرهنگ و آداب‌ورسوم سوادکوه در بخش خواستگاری و ازدواج می‌نویسد: «وقتی زنی را برای خواستگاری اولیه به منزل دختر می‌فرستادند، مادر دختر می‌گفت: اختیار دختر دست پدرش است، چند روز مهلت بدهید تا با پدر دختر در میان بگذارم… و بالاخره پدر دختر “بله” را می‌گفت» (ص ۶۷ آن کتاب). با چنین وضعیتی، طبیعتاً خانواده مادر هم نقش مؤثری در شوهر دادن دختران ندارند. صِرف اینکه در یک ترانه آمده است که «‌ای دختر الهی دایی‌ات بمیرد/ که باعث جدایی من و تو شد» (ص۸۲) نشان‌دهنده نقش مؤثر خانواده زن در همسرگزینی دختران نیست! چنان‌که در مازندران هم ازدواج دخترعمو با پسرعمو بسیار عمومیت دارد!

چندهمسری
در بحثی با عنوان «زن در نقش هَوو» آمده است که ترس از هَوو همیشه موجب نگرانی زنان بوده و به عنوان برگ برنده، سالی یک پسر می‌زاییدند… و دختران ترجیح می‌دادند که همسر دوم نباشند و از خواستگار سمج این‌چنینی می‌خواستند که حداقل برای رسیدن به خواسته‌شان همسر اول را طلاق بدهند (ص۱۷۶) اما در ادامه به‌جز سه ترانه با مضمون نگرانی، گلایه از روزگار و توصیه به طلاق زن اول، به ترانه‌ها و ضرب‌المثل‌های فراوانی که له و علیه چندهمسری مردان وجود دارد و بخصوص ترانه‌های اعتراضی زنان و دختران دراین‌باره اشاره‌ای نشده است.
در داستان «چوپان و گالش ابراهیم»، شب چوپان در خواب می‌بیند که روی زانوی گالش ابراهیم سه دسته‌گل، و در کنار او سه چراغ روشن است. وقتی گالش ابراهیم این خواب را از دوستش می‌شنود، به راه می‌افتد و در پایان داستان، تعبیر خواب او این است که او با سه زن زیبا، باهوش و دارای قدرت‌های خارق‌العاده آشنا می‌شود که یکی بعد از دیگری به او کمک می‌کنند که بتواند زن دیگری بگیرد و جمله پایانی داستان این است که همه آن‌ها به زندگی خوش ادامه دادند (صص۵۰-۵۷). در این میان، تنها توضیح نویسنده راجع به این داستان، ارتباط دادن آن با آیین گذر از دوران زن‌سالاری به دوران مردسالاری است!

خشونت علیه زنان
نویسنده از خشونتی که گاهی اوقات علیه زنان در فرهنگ‌عامه مازندران اعم از ضرب‌المثل‌ها و اشعار وجود دارد، چندان سخن نمی‌گوید. در مقدمه فصل پنجم آمده است: «زن در فرهنگ مردم مازندران همانند سایر اقوام ایرانی، مظهر مهربانی، عطوفت و انسانیّت است. مزید بر آن، بخصوص در روستاها، در مزارع و کشتزارها و… همراه ثابت‌قدم همسرش است و همسرداری و تربیت فرزندان بخشی از وظایف او به شمار می‌آید. او همواره فرزندی دلسوز برای پدر و مادرش، خواهری مهربان برای برادرش، هدیه‌ای الهی برای فرزندانش، همسری متعهد برای شوهرش و دوستی قابل‌اتکا برای همسایگانش می‌باشد» (ص۱۲۸). اما نویسنده به مصداق‌های تمام صفاتی که برمی‌شمرد در فرهنگ مردم مازندران اشاره نمی‌کند. او در خاتمه این بحث، بسیار گذرا می‌نویسد: «اگرچه در خانواده‌های روستایی، زن مسئولیت‌های بیشتری نسبت به مرد دارد، اما در زندگی خانوادگی باید در برابر مرد مطیع و منفعل باشد، وگرنه مصداق ترانه زیر می‌شود: زمین پُر آب، حاصلش تخم پوک است/ از گاو کم‌شیر گالش دل صاحبش خون است/ زن سلیطه همیشه کتک می‌خورد/ زن فهمیده آبروی شوهرش است» (ص۱۲۹). نویسنده توضیح نمی‌دهد که هر یک از چهار مصرع این ترانه، نشانه‌ای از تحقیر و تخفیف نقش زن در جامعه مردسالار است: بیت نخست، کنایه‌ای است به زنانی که از دارایی برخوردارند، اما این دارایی و برخورداری از نظر مردان بی‌ارزش و برای خانواده بی‌حاصل است. مصرع دوم اشاره به زنی دارد که برای مرد خِیری ندارد و دل مرد را پُرخون می‌کند. در ادامه گفته شده که اگر زنی مدام از مردش کتک می‌خورد، لابد سلیطه است و بالاخره اینکه زنی فهمیده و باشعور است که [البته در هر شرایطی] آبروی مردش را حفظ کند.
در داستان‌های مازندرانی هم، نشانه‌های متعددی از خشونت علیه زنان پیدا می‌شود که در متن به آن‌ها اشاره نشده است. ازجمله در داستان «کچل زیرک» به قلم همین نویسنده در کتاب آداب‌ورسوم سوادکوه، کچل از مادرش می‌خواهد که برود و دختر پادشاه را برایش بگیرد. وقتی پیرزن می‌خندد و می‌گوید کچل جان، پسرم، ما کجا و آن‌ها کجا؟ پسر جلو روی مادرش می‌ایستد و می‌گوید اگر دختر پادشاه را برایم خواستگاری نکنی تو را می‌کشم (ص ۲۵ آن کتاب).
در داستان «بزن لـله»، وقتی خواهران به یک رودخانه پُرآب می‌رسند و نمی‌توانند از آن بگذرند، خواهرهای بزرگ‌تر تسلیم پیشنهاد چوپانی می‌شوند که در ازای بوسیدنشان آن‌ها را به آن‌سوی آب می‌برد، اما خواهر کوچک‌تر به این کار تن در نمی‌دهد و… نویسنده پایان داستان را این‌طور نوشته که: اعضای خانواده وقتی به خیانت و دروغ خواهران نابکار پی بردند آن‌ها را مجازات کردند (ص۴۷). اما مازندرانی‌ها این داستان را با پایان دیگری، که یادآور قتل‌های ناموسی است، می‌شناسند؛ ازجمله سید حسین میرکاظمی در کتاب افسانه‌های دیار همیشه‌بهار، پایان این داستان را چنین نوشته است: «برادر که متوجه قضایا شد، گیسوان دو خواهر گناهکارش را به دو اسب بست و شلاقی هم بر کفل اسب‌ها کشید. اسب‌ها سر به بیابان گذاشتند و آن‌ها را بردند» (میرکاظمی، ۱۳۷۴: ۱۳۴).

انعکاس نقش زنان در فرهنگ‌عامه از بُعد اقتصاد و معیشت
بی‌تردید در بررسی نقش زن در فرهنگ‌عامه، یکی از مهم‌ترین محورها، شناخت جایگاه زن در اقتصاد و معیشت از منظر فرهنگ‌عامه است. در سرتاسر تاریخ، با وجود آنکه بخش مهمی از کارهای کشاورزی و دامداری توسط زنان انجام می‌گرفت، اما تمام این‌ها در محاسبات اقتصادی وارد نمی‌شد و «کمک به کیسه مرد» به شمار می‌رفت. حتی در شیوه معیشت خانوادگی، مرد محور اقتصاد است، مرد نان‌آور خانواده است و بر اساس اصل نان بده فرمان بده، زمام تمام امور را در دست دارد. مرد هیچ‌وقت حاضر نبود که این سلاح را از دست بدهد که در این صورت باید زن را در قدرت سهیم می‌کرد.
در ضرب‌المثل‌های مازندرانی هم جلوه‌هایی از تمایل مردان به در دست داشتن قدرت اقتصادی و بی‌میلی به سهیم کردن زنان در این زمینه به‌وضوح وجود دارد و نمونه‌هایی از آن‌هم در متن کتاب منعکس شده است که از آن جمله می‌توان به ضرب‌المثل‌های «دارایی زن مانند گرهی بر روی دل است» و «هیچ‌وقت هوا بارانی نباشد، هیچ زنی بالاتر از شوهرش نباشد» (ص۱۸۲) اشاره کرد.
در مقابل تمام صفت‌ها و ویژگی‌هایی که در همسرگزینی در مورد زنان الزامی به شمار می‌رود، مرد، همین‌که نان‌آور باشد، کافی است! «شوهرت شغال باشد، آردت به جوال باشد» یا «شوهرم خرّاط باشد، جانم راحت باشد» و در پی نان‌آوری مرد است که تمام ضعف‌هایش باید نادیده گرفته شود: «زن اگر به ابهت کوه دماوند باشد و مردش به اندازه یک جوجه کور [هیچ اشکالی ندارد]» (ص۱۳۱)؛ «مرد سوسک روی دیوار باشد، اما بالای سر زن باشد» (ص۱۳۱)، صفت‌های دیگر برای مرد اهمیتی ندارد! که گفته‌اند مرد باید نان‌ده باشد و نه […]. البته این‌گونه ضرب‌المثل‌های مازندرانی در متن کتاب نیامده‌اند و در توضیح تمام ضرب‌المثل‌های مرتبط با اقتصاد و معیشت، تنها به این جمله اکتفا شده است که: «هیچ‌گاه غرور مرد مازندرانی اجازه نمی‌داد که وابسته به اموال زن یا خانواده‌اش باشد، حتی زندگی کردن در محله همسر، کسر شأن آن‌ها محسوب می‌شد» (ص۱۸۲).
در بخش‌های مختلف کتاب، ضرب‌المثل‌هایی در این زمینه وجود دارد، اما تحلیل و توضیحی برای آن‌ها ارائه نشده است. به‌عنوان‌مثال: «زنی که زن باشد، مرد را میر می‌کند و زنی که گند باشد، مرد را فقیر می‌کند» (ص۱۱۵) به این مفهوم که زن خوب (صرفه‌جو) مرد را به دولت و نیک‌بختی می‌رساند و زن بد (ولخرج)، مرد را خانه‌خراب می‌کند (زنان وابسته اقتصادی مردان هستند).
بعضی از ضرب‌المثل‌ها هم به زنان نگاهی کالاگونه دارند: «زنی که بابتش پول داده باشی عزیز است و زنی که بابتش پولی نداده باشی کنیز است» (ص۱۳۰). همچنین است ضرب‌المثل‌های مرتبط با جهیزیه: «زن بی‌جهاز و این‌همه ناز؟» (ص۱۱۳) و «آش بی‌سیرداغ مثل عروس بی‌جهاز است» (ص۱۴۱) که آشکارا به مفهوم پایین بودن ارزش زن بدون جهیزیه است.

سخن پایانی
ادبیات عامیانه نه‌تنها آیینه زندگی امروز یک جامعه است، بلکه انعکاس‌دهنده و سند معتبر فرهنگ عقاید و باورهای گذشتگان نیز هست. خالقان ادبیات عامیانه گمنام هستند، اما پذیرش همگانی این ادبیات موجب انتقال سینه به سینه آن‌ها در طول نسل‌های متمادی شده است و البته امروزه نیز از شنیدن آن‌ها لذّت می‌بریم. اما در ثبت و ضبط ادبیات عامه باید به این نکته توجه کنیم که همچون سایر پدیده‌های انسانی، ادبیات عامه و «پیران گفته‌ها» نیز از تقدس برخوردار نیستند. همان‌طور که علوم طبیعی در طول تاریخ متحوّل شده و بعضی دانسته‌هایی که زمانی بدیهی شمرده می‌شدند، ازنظر علم امروز غیرقابل‌پذیرش هستند، بعضی از جلوه‌های ادبیات عامیانه اعم از ضرب‌المثل‌ها و ترانه‌ها و… نیز که با توجه به عقاید و باورها و ارزش‌های پیشینیان ما در گذشته‌های دور خلق شده‌اند، مانند «عقد پسرعمو و دخترعمو را در آسمان بسته‌اند»، «خواب زن چپ است» و… اعتبار خود را به عنوان منبعی برای توضیح و تفسیر پدیده‌های امروزی از دست داده‌اند.
با توجه به اینکه عامه مردم و حتی تحصیل‌کرده‌ها در هر جامعه‌ای برای اثبات درستی سخنان خود به ادبیات عامه نیز متوسل می‌شوند، لازم است که ضمن تلاش برای ثبت و ضبط دقیق آن‌ها برای لذّت بردن از آن‌ها و یا برای شناسایی عقاید و باورهای گذشتگان، همچنین این متون با نگاه انتقادی مورد بررسی قرار گیرند تا هم مواردی که خِرَد عامه هنگام وضع آن‌ها از منطق دور شده و به مغالطاتی گرفتار شده بود شناسایی شود و هم به ریشه‌یابی و شناخت و تحلیل پدیده‌های جامعه کنونی کمک کند.

این مطلب در چارچوب همکاری میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.