- سه زن تروبادور[۱]
نوشتههای مرتبط
در قلمرو سکولار، آثار بیش از بیست زن تروبادور[۲]، که متعلق به جنوب فرانسه و قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هستند، به جا مانده است. در زبان پروونسال[۳]، زنان تروبادور، تروباریتز[۴] خوانده میشدند و از واژۀ تروبادور صرفاً برای اشاره به مردان تردوبادور استفاده میشد، ازاینرو تعداد زنان تروبادور فعال در این منطقه بیشک بیشتر از این بوده است. شرایط خاص باعث شده بود این زنان فرصتی برای شکوفایی داشته باشند. بهدنیاآمدن در خانوادهای اشرافی و امکان بهارثبردن زمین ازجمله عمدهترین دلایل شکوفایی این زنان بودند. در آن زمان، نظام حقوقی حاکم بر محدودۀ فعالیت این زنان، در مقایسه با نظام حقوقی حاکم بر سایر مناطق اروپا، بیشتر به نفع زنان عمل میکرد. همچنین، طی جنگهای صلیبی این دوره، بسیاری از زنان اشرافی، در غیاب همسرانشان، مسئولیت ادارۀ تیول خاندانشان را بر عهده داشتند. البته این شرایط در سراسر اروپا حکمفرما بود و صرفاً در پرونس[۵] و مناطق همجوار آن به شکلی خاص رواج داشت.[۶] بنابراین، همۀ این عوامل جایگاه زنان در مناطق جنوبی فرانسه را ارتقا داده و باعث شده بودند بعضی زنان قدرت صدایشان را کشف کنند و تروبادور شوند.
اشعار تروبادور واژگان خود را از نظام اقتصادی و سیاسی ارباب ـ رعیتی قرون وسطا وام گرفتهاند. درست همانطور که رعیت باید، با خوردن سوگند وفاداری، با ارباب قدرتمندش بیعت میکرد، تروبادور نیز باید در قالب اشعارش با بانویش بیعت میکرد. به همین ترتیب، زنان تروبادور نیز باید همسرانشان را خطاب قرار میدادند. البته اشعار زنان تروبادور اغلب از زیباییشناسی تشریفاتی عشقهای ظریف و متینی که ویژگی بارز اشعار مردان تروبادور بود فاصله داشت و بیریایی، صمیمیت و دلربایی قابلتوجهی در آنها مشهود بود.[۷]
اطلاعات موجود دربارۀ سه زنی که در این بخش معرفی میشوند بسیار اندک است و صرفاً یک شعر از هر کدام از آنها نقل شده است. کنتس دیا[۸] (متولد تقریباً ۱۱۴۰)، که احتمالاً اهل دی[۹] است، و کاستلوتزا[۱۰] (متولد تقریباً ۱۲۰۰)، از اهالی اوورنی[۱۱]، اشرافزاده بودند. اما آزلایس دُ پورکاراژ[۱۲] (متولد تقریباً ۱۱۴۰) اهل شهر کوچکی نزدیک بزیه[۱۳] بود و ظاهراً به محافل درباری رفتوآمد داشت. موسیقی همۀ اشعار زنان تروبادور، بهاستثنای موسیقی شعر فوقالعادۀ کنتس دیا با عنوان «خواندن»[۱۴]، از بین رفته است.
کنتس دیا: «باید از چیزهایی بخوانم که ترجیح میدهم دربارهشان سکوت کنم».[۱۵]
باید از چیزهایی بخوانم که ترجیح میدهم دربارهشان سکوت کنم: کسی که بیش از هر کس دیگری دوستش دارم غمگینم کرده است.
دیگر شفقت و احترامم در برابرش پوچ و بیمعنی شده است؛ درست مانند زیبایی، فضیلت و ذکاوتم.
طوری مرا فریب داده و مغبونم کرده است که گویی هرگز هیچ رغبتی به من نداشته است.
البته هنوز یک دلیل دارم که این ضایعه را خسران محض ندانم:
هرگز و تحت هیچ شرایطی به تو بدی نکردم و عشقم به تو بیشتر از عشق سگن[۱۶] به والنسا[۱۷] است.[۱۸] حداقل، در عشق پیروزی از آن من است چراکه از شایستهترین مردان هم برترم.
با من همیشه سرد برخورد میکنی،
اما با دیگران همیشه مهربان و خوشرویی.
وقتی میبینم قلبت با من چنین شده است به خود حق میدهم که سوگواری کنم؛ ای دوست: درست نیست عشق دیگری تو را از من بگیرد، فرقی ندارد رقیبم چه میگوید.
به یادت بیاور احساسمان را در آغاز عشقمان!
باشد که خداوند نگذارد که من کسی باشم که عشقمان را به پایان میرساند.
شهرتی که در قلبت سکنی گزیده است و ارزش والایت مرا به سکوت فرو بردهاند،
چراکه هیچ زنی، چه دور و چه نزدیک،
نمیتواند در برابر عشقت مقاومت کند اگر معنای عشق را بداند.
اما تو، دوست من، باید از ذکاوت لازم برخوردار باشی
تا بتوانی آن کسی را که از دیگران متمایز است تشخیص دهی.
قطعههای شعری را که بین ما ردّ و بدل شدند از یاد مبر.
ارزش و اصالتم باید برایم مزیتی در مقابل دیگران باشد، زیباییام و بهویژه افکار نابم؛ پس، حال که در قلمرو خودت هستی، این آهنگ را، که پیامرسان و نمایندهام است، برایت میفرستم.
ای دوست خوشچهره و نجیبزادهام، میخواهم بدانم چرا شایستۀ چنین سرنوشت بیرحمانه و ظالمانهای هستم.
نمیدانم چه نیتی پشت این رفتارت وجود دارد؛ تکبر یا بدخواهی.
اما، ای پیامرسان، مهمتر از همه این است که به او بفهمانی تکبر بیشازحد تابهحال مردان بسیاری را به نابودی کشانده است.
آزلایس دُ پورکاراژ: «اکنون، روزگار سرد فرا رسیده است»[۱۹]
اکنون روزگار سرد فرا رسیده است؛
روزگاری که زمانۀ یخ و برف و گلولای است
و منقار پرندگان خاموش است
(چراکه هیچ پرندهای میل ندارد بخواند)؛
و شاخههای درختان پرچین خشک است؛
هیچ برگ و شکوفهای جوانه نمیزند؛
هیچ بلبلی آواز نمیخواند
تا صدای نغمهاش مرا در ماه مه از خواب بیدار کند.[۲۰]
قلبم چنان پریشان است که با همه با بینزاکتی رفتار میکنم؛
میدانم شکستخوردن آسانتر است از
پیروز شدن؛ با وجود این، حتی اگر سرزنش هم بشوم،
حقیقت را خواهم گفت:
رنج من از اورانژ است.[۲۱]
به همین دلیل است که چنین حیرتزده اینجا ایستادهام، چراکه لذت آرامش را از دست دادهام.
زنی عشقش را به خطر میاندازد که با مردی ثروتمند وارد مشاجره شود، مردی که جایگاهش از رعیت بالاتر است؛ زنی که چنین کند احمقی بیش نیست.
زیرا آنطور که مردم ولی[۲۲] میگویند، عشق و ثروت هرگز در کنار هم نمیآیند و زنی که ثروت را انتخاب کند شرافتش را از دست داده است.
دوستی دارم که بسیار خوشآوازه است و بر همۀ مردان برتری دارد، قلبش به من بیوفا نیست چراکه عشقش را به من تقدیم کرده است.
اطمینان میدهم عشق من هم به او تعلق دارد و امیدوارم هر کس که مرا به دروغ گویی متهم میکند،
با نفرین خدا مواجه شود، چراکه من از خودم مطمئن هستم.
دوست خوشچهرهام، من از صمیم قلب
و همیشه در خدمتت باقی خواهم ماند ـ
چه رفتار اصیل و چه سیمای زیبایی ـ
البته همۀ اینها تا زمانی است که توقع بیش از اندازه نداشته باشی؛
به زودی آزمایش خواهیم شد،
چراکه قرار است خودم را به دستانت بسپارم:
قسم خوردی که به من وفادار خواهی ماند،
حالا از من نخواه دچار لغزش شوم.
سیمای زیبایم را به دست خدا میسپارم
و شهر اورانژ را،
و ارباب سراسر پرونس را،
همۀ کسانی که در این قلمرو خیرخواهم هستند،
و تاقی را که از آنجا میتوان حملات را نظاره کرد.[۲۵]
مردی را از دست دادهام که زندگیام از آن او بود، و دیگر نمیتوانم تسلی یابم.
تو ای تردست[۲۶] سرخوش، آواز مرا به ناربون[۲۷] برسان، آوازی که قطعۀ پایانیاش برای کسی نوشته شده است[۲۸] که جوانی و شادی هدایتگر راهش است.
کاستلوتزا: «ای دوست، اگر توجه نشان میدادی»[۲۹]
ای دوست، اگر توجه نشان میدادی، فروتن، بیریا و انسان بودی،
بدون هیچ تردیدی، دوستت داشتم، اما رذل، حیلهگر و خبیث بودی.
با وجود همۀ اینها، این آهنگ را میسازم تا همه جا ستایشت کنند، چون نمیتوانم بگذارم نامت در هیچ آهنگی شنیده نشود و آوازهات هیچ کجا نپیچد، هرقدر هم که با من بدرفتاری کنی.
از نظر من نه مرد خوبی هستی، نه دیگر سراپا عاشقت هستم و نه دیگر میتوانم به تو اعتمادی داشته باشم، مگر اینکه به این نتیجه برسم که برای خودم بهتر است اگر قلبم را به قلبی پست و خدعهگر تبدیل کنم.
اما نمیخواهم بهانهای دستت بدهم تا بتوانی مرا حتی از خودت هم دغلکارتر بنامی؛
میتوانی سالها انتظار چنین فرصتی را بکشی زیرا من هرگز به تو بدی نکردم.
بسیار لذت میبرم
وقتی مردم میگویند ناشایسته است اگر زن به مردی نزدیک شود که دوستش دارد و
با او وارد گفتوگویی عمیق شود؛
اما کسانی که چنین سخنی میگویند چندان باهوش نیستند،
میخواهم، قبل از اینکه رهایم کنی تا بمیرم، ثابت کنم
روابط عاشقانه مرا دچار اندوهی بزرگ میکند
وقتی با مردی در رابطه هستم که چیزی جز اندوه برایم به ارمغان نیاورده است.
هر کسی که مرا بهخاطر عشقم به تو سرزنش میکند
احمقی بیش نیست زیرا این عشق برایم لذتی عمیق به ارمغان میآورد
و هر کسی چنین سخنی بگوید مرا بهخوبی نشناخته است؛
اکنون، دیگر تو را همچون آن دورهای نمیبینم که گفتی نباید نگران باشم، زیرا هر لحظه ممکن است باز هم دلیلی برای شادی پیدا کنم؛ کلمات خود بهتنهایی میتوانند قلبم را پر از شعف کنند.
هیچ عشق دیگری برایم ارزش ندارد،
هیچ یک از شادیها برایم معنایی ندارند،
بهجز عشق تو که مشعوفم میکند و جانی تازه به من میبخشد،
عشقی که در آن هیچ ردی از رنج و اندوه نیست،
فکر میکنم با این عشق همیشه شاد خواهم بود و در کنار تو
همیشه به عرش اعلا خواهم رسید، ای دوست، نمیتوانم از تو روی برگردانم؛
چون دیگر نه شادی و نه آرامش خواهم داشت؛
مگر آسایشی اندک که در هنگام خواب به سراغم میآید.
نمیدانم چرا همیشه در ذهنم هستی، چراکه من قلب سرسختت را بارها و بارها جستوجو کردهام و بدی و خوبی در آن یافتهام، اما قلب خودم هنوز همانند روز اول است.
من برایت پیام نمیفرستم؛ نه، خودم میخواهم همۀ اینها را برایت بگویم: اگر نمیخواهی حتی از ذرهای شادی لذت ببریم، بهتر است بمیرم؛
و اگر رهایم کنی تا بمیرم، گناهکار خواهی بود، من در قبرم خواهم آرمید و تو را بیرحمانه سرزنش خواهند کرد.
اصطلاحات تخصصی بهکاررفته در زبانها، منابع ادبی و شمایلنگاریهای مختلف، همگی، گواهی بر فعالیت حرفهای زنان در حوزۀ موسیقی در قرون وسطای میانه و متأخر هستند و نشان میدهند زنان در مقام نوازندگان دورهگرد و نوازندگان آماتور در این سالها فعالیت داشتهاند. درست همانطور که زبان پروونسال بین تروبادور و تروباریتز تمایز قائل است، زبان انگلیسی باستان نیز دو کلمۀ مجزا برای اشاره به نوازندۀ مرد (gilgmann) و نوازندۀ زن (gliewmeden) دارد. به همین ترتیب، در سال ۱۳۲۱، زمانی که شاهد رویداد معروف پذیرش رسمی نوازندگان دورهگرد در شهر پاریس بودیم، قراردادی بین مقامات شهر و نوازندگان دورهگرد منعقد شد که در آن، جداگانه، به نوازندگان دورهگرد مرد و زن و تردستهای مرد و زن اشاره شده بود.نوازندگان زن دورهگرد و آماتور
رمانهای عاشقانۀ فرانسوی در قرنهای دوازدهم تا چهاردهم بهصورت ضمنی به نقش مهم زنان در موسیقی غیررسمی اشاره میکنند. این رمانها سرشارند از توصیفهایی دربارۀ زندگی در قرون وسطا.[۳۰] نویسنده در کتاب کلید عشق[۳۱] خواندن را «عملی ناب و زیبا» میداند و آن را به همه «بهویژه زنان جوان» توصیه میکند؛ زنانی که باید «هنگام خواندن، صدایی آهنگین، ساده، دلپذیر و لطیف داشته باشند». زنهای آماتور رمانهای عاشقانه اغلب خواننده هستند اما تعدادی از آنها نیز سازهایی زهی همچون پسالتری، فیدل[۳۲]، چنگچه و چنگ مینوازند. برای مثال، در کتاب گالران دُ برتانی[۳۳]، فرن[۳۴] چنگ مینوازد و «با ترانهها و آهنگها … همۀ کوکهای سارازن[۳۵]، گاسکونی[۳۶] و فرانسوی، آهنگهای منطقۀ لورن[۳۷] [و] ترانههای برتونی [۳۸] آشنا است …».[۳۹] فیلومنا[۴۰]، قهرمان زن یکی از شعرهای کرتین دُ تروآ[۴۱]، در نواختن پسالتری، چنگچه، ربک[۴۲] (فیدل) و شعرگویی مهارت دارد.[۴۳] در پایان، در بسیاری از رمانهای عاشقانه، شاهد ارجاعاتی به گروههایی از زنان هستیم که در حال خواندن و رقصیدن هستند.
در صفحاتی که در ادامه میآیند، پنج تصویر از زنان را در حال نواختن سازهای موسیقی مشاهده میکنید. این تصاویر بخش شمارۀ ۶ را تشکیل میدهند.
عکس ۱: زنان عضو هیئت همراه در حال آوازخوانی و نواختن زنگهای دستی و طبلهای کوچک
منبع: دستنویسی متعلق به اواخر قرن چهاردهم
عکس۲: تردستی در حال نواختن زنگ دستی
منبع: دستنویسی متعلق به اواخر قرن دهم
عکس ۳: سافو[۴۴] و چنگ (شاعر یونانی لباس مرسوم زنان در قرن پانزدهم را پوشیده است.)
منبع: دستنویسی منتسب به بوکاچّو[۴۵] از مجموعۀ دربارۀ زنان مشهور[۴۶] و متعلق به تقریباً سال ۱۴۷۰
عکس ۴: بانویی در حال نواختن ارگ پوزیتیو
منبع: پردههای نگارین «زنی با تکشاخ» متعلق به اواخر قرن پانزدهم
عکس ۵: نوازندگی در دربار رنۀ دوم[۴۷]، دوک لورن
تصویر بریدهای از زنان در حال نواختن دولسیم
[۱]. Bogin, 1976: 85, 87, 95, 97, 119, 121.
[۲].Troubadour ، در اروپای قرون وسطا اشخاصی بودند که در محدودۀ کشورهای فرانسه، آلمان و ایتالیا شعر میسرودند و نغمه میخواندند.
[۳].Provençal ، از زبانهای باستانی رایج در اروپا بهویژه جنوب فرانسه
[۴]. Trobaritz
[۵].Provence ، منطقهای در جنوب شرقی فرانسه
[۶]. Bogin, 1976: 29-36.
[۷]. Ibid, pp. 63-69.
[۸]. Countess Dia
[۹]. Die
[۱۰]. Castelloza
[۱۱]. Auvergne
[۱۲]. Azlais de Prcairages
[۱۳]. Béziers
[۱۴]. A Chantar
[۱۵]. A chantar m’er de so qu’ieu non volria
[۱۶]. Seguin
[۱۷]. Valensa
[۱۸]. قهرمان مرد و زن داستانی عاشقانه که از بین رفته است.
[۱۹]. Ar em al freg temps vengut
[۲۰]. این بخش از شعر به آهنگهایی اشاره دارد که در ماه مه بین مردم مرسوم بودند.
[۲۱]. ممکن است منظور از اورانژ ریمبپ دُرانژ (Raimbaut d’Orange)، از تروبادورهای بزرگ تاریخ، باشد.
[۲۲].Velay ، بخش جنوبی منطقۀ اوورنی در فرانسه
[۲۳]. Gloriet’
[۲۴]. Caslar
[۲۵]. تاق اورانژ، که معماری رومی دارد، یکی از بناهای تاریخی برجستۀ متعلق به قرون وسطا در منطقۀ پرونس است. مناطق دیگری که در این بخش از شعر به آنها اشاره شدهاند، بناهایی تاریخی ناشناختهای هستند که احتمالاً در ناحیۀ اورانژ مستقر بودهاند.
[۲۶]. تردست در دربار آواز میخواند و به اثر هنری تروبادور آبوتاب میداد.
[۲۷]. Narbonne
[۲۸]. به احتمال زیاد منظور ویکنتس ارمنگاردا از اهالی نابرون و از چهرههایی است که مدت پنجاه سال از مهرههای سیاسی و فرهنگی مهم این منطقه به شمار میرفت.
[۲۹]. Amies, s’ie.us trobes avinen
[۳۰]. Roxseth, 1935: 464-480; Coldwell, 1986: 41-43.
[۳۱]. La Clef d’amors
[۳۲].Fiddle ، از سازهای زهی آرشهای
[۳۳]. Galeran de Bretagne
[۳۴]. Fresne
[۳۵].Saracen ، در قرون وسطا، اروپاییها از این واژه برای اشاره به مسلمانان عرب استفاده میکردند.
[۳۶].Gascon ، زبانی که در بخشهایی از فرانسه و اسپانیا رایج است.
[۳۷].Lorraine ، ناحیهای در شمال شرقی فرانسه
[۳۸].Breton ، زبانی رایج در برتانی، شمال غربی فرانسه
[۳۹]. Renart, 1925: 1168-71.
[۴۰]. Philomena
[۴۱]. Chretien de Troy
[۴۲].Rebec ، از سازهای زهی آرشهای
[۴۳]. de Troyes, 1909: lines 197-200.
[۴۴]. Sappho
[۴۵]. Boccaccio
[۴۶]. De clans Mulieribus (Concerning Famous Women)
[۴۷]. René IIشهاب