انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زنانه‌هایی در جشنواره حقیقت مجازی

دنیای مجازی برای من فضای چندان جذابی نیست، من آن را صرفاً به‌عنوان یک نوع تکنولوژی لازم برای زندگی در عصر جدید پذیرفته‌ام. دنیای مجازی را در مقابل دنیای حقیقی تعبیر کرده‌اند. من همچنان علاقه‌مند به دنیای حقیقی و واقعی هستم. در روزهای کرونایی چندین کلاس و نشست در فضای مجازی شرکت کرده‌‌ام و صد البته این کلاس‌ها و نشست‌ها مزایای قابل توجهی مانند صرفه‌جویی در زمان و هزینه داشته‌اند، اما معایبی مانند کمرنگ شدن ارتباطات انسانی، افزایش سو‌ء‌تفاهامات و غیره را نیز به همراه دارند. به اعتقاد من زندگی در دنیای حقیقی جاری است، روابط انسانی، بیان احساسات، تبادل اندیشه در دنیای واقعی استوارتر رخ می‌دهد و دنیای مجازی فرعی است بر این دنیای حقیقی. درواقع به نوعی دنیای واقعی در فضای مجازی شبیه‌سازی می‌شود. تجربه مجازی دیگری که در دوران کرونا داشته‌ام، حضور در جشنواره حقیقت مجازی بوده است.

هر سال دل من از مهر ماه برای حضور در جشنواره حقیقت پر می‌کشید و آذر ما سعی می‌کردم در روزهای برگزاری جشنواره تا جائیکه برایم مقدور بود فیلم‌ها را ببینم و از حضور در آن فضای فرهنگی و دیدن مستندسازان و کارگاه‌ها و نشست‌ها حال خوبی به من دست می‌داد و با داستان‌های واقعی زندگی افراد گوناگون در سراسر جهان که در پرده به تصویر کشیده می‌شدند، آشنا می‌شدم؛ به اعتقاد من جشنواره حقیقت با همه فراز و نشیب‌ها و مسائل و مشکلاتش یکی از مهم‌ترین رخدادهای فرهنگی است که هرساله در کشور برگزار می‌شود و به نظر می‌رسد هر ساله مخاطبان بیشتری را به خود جلب می‌کند. وضعیت برگزاری جشنواره و استقبال مخاطبین در این سال‌های اخیر به وضوح مشخص بود، بعد از چندین سال برگزاری جشنواره در سالن‌های سینما فلسطین و سپیده، انتقال جشنواره به سینما تازه‌ساخت چارسو خود گامی به جلو بوده است. بلیطی کردن جشنواره در سال ۹۸ نیز خود گامی دیگر در جهت اهمیت دادن به مستند بوده است. اما امسال برخلاف همیشه مسیر متفاوتی را به خود گرفت. برگزاری آنلاین جشنواره مزیت‌های خاصی مانند حضور مخاطبان از سراسر ایران داشت که این امکان در سال‌های پیش وجود نداشت که البته می‌توانست وجود داشته باشد. اما از آن همه شور و شعف و کارگاه و نشست و مصاحبه خبری نبود. اما همین برگزاری مجازی جشنواره قطعاً بهتر از نبودش بود، مخصوصاً اینکه جشنواره بخشی ویژه در مورد کرونا داشته است. فیلم‌های امسال در چند سایت به فروش می‌رسید و مخاطب از ساعت ۷ تا ۲۴ فرصت داشت تا فیلم را خریداری کند و تا هشت ساعت پس از خرید می‌توانست فیلم را ببیند. به نظر من چه در مورد جشنواره حقیقت چه در مورد هر جشنواره و نشست دیگری امکان برگزاری به هر دو صورت حضوری و مجازی (غیر از ایامی مانند روزهای کرونایی) باید وجود داشته باشد. مجاز نباید جای حقیقت را بگیرد، مخاطب با توجه به شرایط خود انتخاب می‌کند که به چه صورتی (مجازی یا حقیقی) از آن بهره ببرد. خوشبختانه موفق شدم چند فیلم را ببینم، هرچند گاهی لود شدن فیلم به‌کندی صورت می‌گرفت. برخی از فیلم‌ها با سوژه‌هایی زنانه حضور داشتند، محور قرار دادن دختران و زنان در فیلم‌های مستند نشانه خوبی از اهمیت دادن به مسائل زنان است که در جای خود نویدبخش است. در این یادداشت سعی خواهم کرد نگاهی کوتاه به برخی از این فیلم‌هایی که توانستم ببینم داشته باشم:

هرچند قصد دارم تنها فیلم‌هایی با محوریت زنانه را معرفی کنم، اما حیفم می‌آید در ابتدا نامی از فیلم «ف.الف» نبرم. این فیلم به کارگردانی فرشاد اکتسابی، نامی آشنا در عرصه مستند، در مورد فساد اقتصادی در کشور است که به صورت سیستماتیک درآمده است، روایت فیلم در مورد تصمیم دولت در سال ۹۷ و تعیین ارز ۴۲۰۰ تومانی است که کارگردان به عواقب آن می‌پردازد. در این فیلم با عده‌ای از اقتصاد‌دانان و جامعه‌شناسان و خبرنگاران اقتصادی مطلع از این جریان مصاحبه می‌شود. فیلم دارای پژوهش، شروع، پرداخت و پایان خوب است، به‌گونه‌ای که همان‌طور که جامعه‌شناسان و اقتصاددانان حاضر در فیلم در پایان به فکر فرو می‌روند که چه خواهد شد، مخاطب هم بعد از اتمام فیلم چنین حسی را دارد! و این نشان از تجربه بالای کارگردان در عرصه مستندسازی دارد.

و اما فیلم‌هایی که محوریت زنانه دارند را به اختصار معرفی می‌کنم، قطعاً اینها تمامی فیلم‌های زنانه‌محور نیستند، فیلم‌هایی هستند که من موفق به دیدن آنها شدم. «شمع، گل، پروانه» به کارگردانی محمد صادق بکتاشیان است که موضوع آن زندگی فاطمه دختری حدودا ۱۱، ۱۲ ساله (با توجه به پوشش به نظرم اهل سیستان و بلوچستان) است، پدر و مادر او دختر عمو و پسر عمو هستند و او یک خواهر و دو برادر معلول است. رنج از فاطمه دختری صبور و جسور ساخته است و فاطمه روحیه‌‌ای بالاتر از سن خودش دارد. او هم از لحاظ فیزیکی و هم روانی کمک حال پدر و مادر جوانش هست. اخلاق مراقبت بالایی دارد و نسبت به خواهر و برادرانشان احساس مسئولیتی درخوری می‌کند. فاطمه با وجود اینکه در محیط و خانواده‌ای محروم رشد کرده است، استعداد و علاقه بازیگری دارد و در گروه تئاتر مدرسه‌شان است. او بسیار خوش و سر زبان است و دوست دارد به آرزوهایش رنگ تحقق بریزد. مهربانی و انرژی و امید به زندگی در دختری با سن کم و با این همه مشکلات قابل تحسین است، در انتهای فیلم فاطمه هنگام غروب خورشید بر روی مبلی کهنه که مثلاً صندلی پادشاه است نشسته است و این مبل همانی است که در سکانس اول فیلم فاطمه در نقش پادشاه بر روی آن نشسته است و با دوستانش تمرین می‌کند. و حال ما نمی‌دانیم فاطمه به آروزهایش خواهد رسید یا قربانی سرنوشت ناخواسته خود خواهد شد، اما جسارت و اعتماد به نفس و ایمانش کمی دل مخاطب را گرم می‌کند که او به آسانی تسلیم سرنوشت نخواهد شد و برای آرزوهایش خواهد جنگید، هرچند فاطمه این توقع را در ما ایجاد می‌کند که این جسارت و اعتماد به خود و خدایش را برای همیشه حفظ کند. فیلم بیشتر حالت توصیفی دارد و نقطه اوج و تعلیق چشمگیری ندارد و مخاطب منتظر اتفاق چالشی نیست.

فیلم «زرافشون» به کارگردانی مهدی رجبیان در مورد داستان زندگی زهرا دختر مازندرانی مجرد و پنجاه و اندی ساله است که از بچگی او را «زرافشون» صدا می‌زنند. پدر و مادرش گالش (گاودار) بودند و او هم راه آنها را پیش گرفت و با پدر و مادرش در جنگل به گاوداری مشغول است. زرافشون به کارهای ظریف رغبتی ندارد چرا که از کودکی کارهای سنگینی مانند رسیدگی به گاو و جمع‌آوری هیزم و شکستن هیزم در سرمای زمستان و در زیر برف را انجام داده است. این مسئله خود به زیر سئوال بردن نگاه ذات‌گرایانه‌ای است که زنان را ذاتاً متمایل به انجام کارهای ظریف و مردان را ذاتاً متمایل به کارها زمخت می‌داند، زرافشون به صورت کاملاً اکتسابی به انجام کارهای به‌اصطلاح مردانه وادار شده است و به‌خوبی از عهده آن برمی‌آید. نماهای پاییزی، زمستانی و بهاری فیلم هم به بعد زیبایی‌شناختی فیلم افزوده است و هم اینکه توانسته گذر عمر را نشان دهد و اینکه در هیچ فصلی زرافشون بیکار نیست. این فیلم نیز حالت توصیفی دارد و تعلیق و فراز و نشیبی ندارد و مخاطب منتظر رخدادی نیست. این خود با جریان زندگی زرافشون هماهنگ است، چرا که او نیز به خیلی از آرزوهایش نرسید و منتظر نیست که اتفاق جدید در زندگیش در آینده رخ دهد.

«پسقله» به کارگردانی مجید شیدا، داستان زهرا آخوندی پزشک یزدی است که در صف اول مبارزه با کرونا قرار دارد، خودش هم در همان اوایل مبتلا می‌شود، فیلم با اینکه در مورد کرونا بود اما به دلیل طولانی بودن گاهی کش‌دار می‌شود. این فیلم جایزه اول بخش ویژه کرونا را از آن خود کرد. در فیلم در قسمت‌هایی خود زهرا و یا همکارانش هم از مردم به دلیل رعایت نکردن و هم از بعضی برنامه‌ریزی‌های مسئولین شاکی هستند. اما کارگردان چندان روی این اعتراض‌ها مانور نمی‌دهد، در حالیکه با محوریت قرار دادن زندگی زهرا می‌توانست به جای اینکه سکانس‌های مکرر از داخل ماشین و … از زهرا بگیرد، خیلی بیشتر به واکنش‌های کادر درمان در برابر رفتارهای مردم و مسئولین در مقابل کرونا بپردازد. کارگردان بیشتر سعی داشته است خستگی‌ناپذیری زهرا و امیدش به زندگی را به تصویر بکشد و تمرکز به این باور زهرا داشت که کرونا توانست چشم ما را نسبت به برخی از دلخوشی‌هایی که قدرشان را نمی‌دانستیم باز کند. زهرا در آخر فیلم می‌گوید «امیدوارم روزی که کرونا خواست برود ما آدم‌های بهتری شده باشیم.»

فیلم مدافعان به کارگردانی فرهاد آیت‌اللهی در مورد عاطفه جلیلی پرستار یزدی است که با داشتن سه فرزند از پرستاران پرکار در زمان کرونا بوده است، حال او وخیم می‌شود و ۸۰ درصد ریه‌اش را به خاطر کرونا از دست می‌دهد و مدت طولانی در بیمارستان بستری می‌شود. عاطفه سه فرزند دارد که چشم انتظار برگشت مادرشان هستند. برای حفظ روحیه او فرهاد ویدئوهایی از سراسر جهان برای او جمع‌آوری می‌کند که افراد مختلفی در کشورهای گوناگون به او روحیه می‌دهند. فیلم دارای سوژه بسیار خوبی بوده است و آیت‌اللهی در مصاحبه‌ای در خبرگزاری پانا گفته است سه ماه و نیم و هر روز ۱۶ ساعت لحظه به لحظه مبارزه این زن را برای زنده ماندن به تصویر کشیده است و این نسخه ۱۳ دقیقه‌ای کوتاه شده‌ای از فیلمی است که در ۹۰ دقیقه ساخته است. دلیل اینکه چرا نسخه ۹۰ دقیقه‌ای درجشنواره حضور نداشته است را نمی‌دانم، اما این نسخه کوتاه نتوانسته جان کلام موضوع را با توجه به اهمیت فوق‌العاده آن و ادعای کارگردان مبنی بر حضور ساعت‌های طولانی بر بالین عاطفه به تصویر کشد، گویی فیلم کوتاه و سرسری از آن گذشته است. عاطفه حالش بهتر می‌شود و به خانه برمی‌گردد و معتقد است پرستار کسی است که دردی از دردمندی برطرف کند و لبخندی را بر لبی بنشاند. آیت‌اللهی در همان مصاحبه گفته است «تمکز فیلم‌هایی که در چند سال اخیر تولید کرده‌ام بر موضوع زنان قهرمان بوده. زنانی که در بحران‌ها و مشکلات متعددشان، زندگی و مبارزه و تلاش می‌کنند. برای همین زمانی که کرونا شروع شد هم سراغ سوژه‌ای زن‌محور رفتم.» و با همین نگاه در انتهای فیلم نوشته شده است «تقدیم به همه زنانی که از دیگران مراقبت می‌کنند و همه مردانی که آنها را حمایت می‌کنند.»

یکی از فیلم‌های زن‌محوری که جنبه انگیزشی نیز داشت فیلم «قهرمان» به کارگردانی الهام آقالری بود که داستان زندگی فاطمه حشمتی زنی ۸۴ ساله و اهل شیراز و دونده است و همچنان با این سن از ورزش کناره نگرفته است. او تاکنون هزینه مسابقات را خودش پرداخت می‌کرده است و به کشورهای مالزی، دوبی، چین رفته است. او مجروح جنگی است و همسرش از دنیا رفته است و با حقوق بازنشستگی روزگار می‌گذراند. این فیلم نسبت به فیلم‌های قبلی از تعلیق خوبی برخوردار است. از او اکنون خواسته شده است تا در مسابقه انتخابی برای شرکت در مسابقات استرالیا حضور داشته باشد و باید بخشی از هزینه معادل ۴ میلیون تومان را خودش پرداخت کند و حالا او در تلاش برای جور کردن این پول است. پسرش با شرکت کردن مادرش در مسابقه مخالف است و به او گفته است که پولی هم ندارد به او بدهد اما فاطمه سرسختانه تلاش دارد تا به این مسابقه برود. او معتقد است مگر چند بار زندگی می‌کنیم که به آرزویم توجهی نداشته باشم. سرسختی او برای رسیدن به آرزو و خواسته‌اش در این سن آن هم در کشور جهان سومی مانند ایران قابل تحسین است. امید به زندگی‌اش و اینکه مانند جوانان لباس ورزشی و کتانی می‌پوشد و به پارک می‌رود و تمرین می‌کند برای جوانان درس‌آموز است. او برای به دست آوردن پول مستاصل است و به مربی‌اش می‌گوید که اگر نیاید مریض می‌شد. بالاخره در مسابقه انتخابی در کرج شرکت می‌کند و در دو استقامتی ۱۲ دور کامل زمین فوتبال را می‌دود. این روحیه و تلاشش برای برآوردن کردن آرزوها نشان از آن دارد که آرزوهای ما تا لحظه مرگ جاری هستند، وظیفه انسانی و اخلاقی ما مخصوصاً زنان است که اجازه ندهیم دیگران و جامعه ما را در راه رسیدن به آنها کنار بگذارند و باید برای برآورده کردن آنها بجنگیم. در سکانش آخر فیلم فاطمه چمدانش را آماده می‌کند برای سفر به استرالیا.

«آوای شب دهم» به کارگردانی سمیه کریمی از دیگر فیلم‌هایی بود که پسندیدم، چرا که در این فیلم نیز سعیده برای خواسته‌اش می‌جنگد. سعیده دوریش گلی پدر و مادری کر و لال داشته است و به همین دلیل به زبان اشاره آگاهی دارد. از زمانیکه پدرش به اعتیاد روی آورد او مجبور شد از ۱۳ سالگی هم درس بخواند و هم خرج خودش و مادر و برادرش را بدهد. او به دنبال کار همراه با مادر و برادرش به یزد مهاجرت می‌کند و مترجم هیئت چهارده معصوم ناشنوایان یزد می‌شود و قصد دارد در هیئت‌هایی بزرگتری که دعوت می‌شوند بر روی سکو کنار مداح بایستد و روضه و نوحه را برای ناشنوایان ترجمه کند و دم را هم به آنها یاد دهد. ده شب را کارگردان فیلمبرداری کرده است و شب دهم سعیده با وجود مخالفت‌هایی که می‌شود بر روی سکو می‌رود. مهم این نیست که خواسته یک زن چیست مهم آن ارزشمندی است که خود او برایش قائل است و سعی دارد به دیگران نشان دهد که عرف لزوماً بر حق نیست.

«پرگل» به کارگردانی سعید فرجی داستان پرگل سه و سال نیم دختر یکی از پرستارهایی است که در اسفند ۹۸ شبانه‌روز در بیمارستان برای رسیدگی به بیماران کرونایی مشغول است. پرگل دختری بسیار شیرین‌زبان است و پدرش در خانه فنونی مختلفی را به کار می‌برد تا او را سرگرم کند اما پرگل دلتنگ و بی‌تاب مادر است و گاه لج‌باز و کلافه می‌شود. پدرش هم مستاصل است و بیش از این کاری از دستش برنمی‌آید. زمانیکه سرکار می‌رود پرگل را خانه مادرش می‌گذارد و پرگل که گویی با مادربزرگش چندان صمیمی نیست، دلتنگ‌تر می‌شود. کارگردان موفق شد رنج و دلتنگی کودک را به تصور بکشد و بی‌قراری و اشک‌هایش مخاطب را بی‌قرار کند. شاید هم مخاطبی را که پرستاران را موظف مراقبت از بیماران کرونایی می‌داند و رعایت برایش مفهومی ندارد به فکر وا دارد. «پرگل» گویی ملتی را شرمنده اشک‌های پرگل و پرگل‌ها می‌کند.

«یک زن، یک شهر» به کارگردانی شهره سجادیه در مورد دکتر ایمانه نکته‌دان، کار آفرین برتر، و طراح یک سیستم جامعه مدیریت منابع انسانی است و در سال ۹۶ به‌عنوان جوان‌ترین کارآفرین برتر شناخته شده است. او باردار است و با این وجود مرتب در حال کار در موسسات مختلف است و به شهرهای دیگر سفر می‌کند. همسرش نیز یکی از هم‌کلاس‌هایش بوده که با یکدیگر شرکتی را راه انداختند و بعد هم ازدواج کردند. این فیلم هم حالت توصیفی دارد و حالت تعلیق پررنگی ندارد. با این وجود روایت زنی موفق است که سعی دارد هم در بیرون موفق باشد و هم در خانه. او اکنون منتظر فرزندش است و معتقد است باید از این به بعد به نقش مادری هم فکر کنم و فرزندم را در اولویت کارهایم قرار دهم. اما قصد ندارد که کارهایش را به تمامی کنار بگذارد بلکه به دنبال این است که بتواند همان‌گونه که توانسته نقش‌های گوناگون را مدیریت کند، از عهده این نقش نیز برآید. بخش مهم فیلم نشان دادن تاثیر شوهر همراه ایمانه است که او را حمایت می‌کند و در واقع هر کدام از آنها ستونی محکم هم برای ساختن حوزه کاری و هم حوزه خانوادگیشان هستند.