انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

افغانی یا افغانستانی؟ روایت یک استیگما

افغانستان به‌عنوان یک کشور مستقل اوایل قرن ۱۸ و درنتیجه‌ی شورش پشتون‌ها (افغان‌ها) به رهبری احمدشاه درانی تشکیل شد. این کشور تا قرن نوزدهم با عنوان خراسان شناخته می شد. از  سال ۱۸۳۹ بر اساس معاهده ی انگلیس با شاه شجاع اسم “افغانستان” در عوض نام “خراسان” ذکر و در قانون اساسی به کار برده شد، از آن تاریخ نام رسمی کشور” افغانستان” قرار گرفت. (غبار، ۱۳۷۵، ص ۵۱۸) اگرچه واژه‌ی “افغان” طبق ماده ی چهارم قانون اساسی افغانستان به‌عنوان ملیت تمام مردم افغانستان اطلاق شده است اما در ایجاد یک هویت ملی یکپارچه ناکام بوده است و در حال حاضر شکل گیری دولت-ملت در مسیر خود با شکاف های قومی زیادی مواجه است. از طرفی این واژه با توجه به اینکه نام قبایل پشتون است، به‌عنوان یک هویت ملی در بین همه‌ی اقوام افغانستان درونی و پذیرفته‌نشده است و به باور بسیاری از اندیشمندان دارای بار ارزشی قومی و سیاست های پشتونیزه کردن اقوام افغانستان است. کاربرد واژه‌ی “افغانستانی” به‌جای “افغان” یا “افغانی” نیز برای شهروندان این کشور در ده های اخیر رایج شده است. محمدکاظم کاظمی شاعر مهاجر افغانستانی در رابطه با کاربرد این کلمه می‌گوید:« کاربرد کلمه «افغانستانی‌» برای مردم افغانستان مناسب‌تر به نظر می‌رسد، هرچند ازنظر حاکمیت کنونی این کشور، «افغانستانی‌» نامیدن مردم افغانستان‌، اعتراضی غیرمستقیم به قوانین رسمی و عرف دیپلماتیک کنونی به‌حساب می‌آید، چون قوه حاکمه افغانستان بر آن است که همه مردم این کشور، حتی از اقوام گوناگون‌، «افغان‌» به‌حساب می‌آیند.» او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که کاربرد کلمه‌ی”افغانی” علاوه بر این‌که خالی از تحقیر نیست‌، از نظر دستوری هم ایراد دارد، چون «ی‌» نسبت را نمی‌توان به قوم اضافه کرد و از آن‌، گروهی از مردم را در نظر داشت‌. در این مورد استاد ابوالحسن نجفی در کتاب ارزشمند «غلط ننویسیم‌» می‌گوید: «اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی‌، چنان که اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کرد می‌نامیم و نه ترکی و کردی.» (کاظمی، ۱۳۹۱)

باید این نکته را در نظر داشت که کاربرد واژه‌ی “افغانی” در ایران تحقیرآمیز است، اما نه به دلیل ایراد دستوری آن و یا محتوای قوم گرایانه، بلکه به دلیل اینکه پیشینه‌ای از نژادپرستی علیه مهاجران افغانستانی را در خود حمل می‌کند و به‌شدت تبدیل به “استیگما” شده است. به همین دلیل برای مهاجرین افغانستانی که در ایران زندگی می‌کنند کاربرد و رواج واژه‌ی “افغانستانی” به‌جای “افغانی” را می توان به معنای نوعی استیگما زدایی  نیز تفسیر کرد.

استیگما (stigma) که در بیشتر متون فارسی به‌عنوان “داغ اجتماعی” ترجمه‌شده است، درواقع یک کلمه‌ی یونانی است و اشاره دارد به علامتی که با خراش یا داغ زدن بر پوست جنایتکاران، بردگان و خیانت‌کاران ثبت می‌شد تا بتوان آن‌ها به‌عنوان افرادی دارای فساد اخلاقی و یا آلوده به‌راحتی تشخیص داد. استیگما علامت یا داغ ننگ است که به یک شرایط خاص یا یک ویژگی نسبت داده می‌شود و حامل کلیشه‌ها منفی در مورد آن است. اروینگ گافمن به‌طور کلاسیک استیگما را این‌طور تعریف کرده است: استیگما یک ویژگی است که عمیقا توسط جامعه تحقیر شده است. این ویژگی خوار شده ممکن است قابل رویت باشد مثل رنگ پوست یا سایز بدن و همچنین می‌تواند غیرقابل رؤیت باشد مثل سوابق کیفری یا ابتلا به یک بیماری روانی(Clair, 2018)، چنین ویژگی‌هایی افراد را در معرض تبعیض، طرد و پیش‌داوری قرار می‌دهند.

اما وقتی از مهاجران “افغانستانی” صحبت می‌کنیم، منظور ما چه کسانی است؟ تصویری که در ایران از یک مهاجر “افغانستانی” به ذهن می‌آید معمولاً چهره‌ی یک “هزاره” است؛ چشم‌های کشیده، بینی کوچک، جثه ریز و… سؤال این است که چرا تصویر یک مهاجر افغانستانی در ایران چهره‌ی یک هزاره است؟ و چرا این استیگما در مورد آن‌ها به وجود آمده است؟

برای پاسخ به این سؤال‌ها لازم است به اطلاعاتی در مورد هزاره‌ها و تاریخچه‌ی مهاجرت آن ها به ایران اشاره‌ای کنیم. هَزاره‌ها یکی از اقوام عمده‌ی افغانستان‌اند که در بخش‌های مرکزی افغانستان شامل ولایت‌های مرکزی بامیان، دایکندی، غور و بخش‌های بزرگی از غزنی، اروزگان، پروان، وردک، سرپل و… سکونت دارند. این مناطق با عنوان هزاره‌جات شناخته می‌شوند. هزاره ها شیعه مذهب هستند و زبان آن‌ها فارسی دری است که به لهجه‌ی هزارگی تکلم می‌شود.

اگر چه از زمان تشکیل کشور افغانستان، مهاجرت های منفرد هزاره ها به ایران همواره وجود داشته اما با توجه به مهاجرت‌های ثبت‌شده در دو سده ی اخیر می توان چند جریان عمده را در تاریخچه ی این مهاجرت ها تشخیص داد که مهم ترین آن در سال ۱۳۵۸ شمسی و با حمله شوروی به افغانستان صورت گرفته است.

اولین جریان ثبت‌شده‌ی مهاجرت هزاره ها به ایران در دو سده ی اخیر مربوط به سال ۱۸۵۰ میلادی است، در این دوره حدود ۵۰۰۰ خانوار هزاره به ایران مهاجرت کرده و ساکن جم و باخرز شدند. (موسوی به نقل از نصر اصفهانی، ۱۳۹۴)  مهاجرت نسبتا بزرگ هزاره ها به ایران در دوران خشونت های مذهبی در دوره‌ی حکومت عبدالرحمن خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱) نیز یک جریان اساسی در تاریخ پراکندگی و مهاجرت هزاره هاست. در این دوره اقدام به سرکوب و نسل‌کشی هزاره‌ها توسط حکومت عبدالرحمن خان صحنه‌ی خون‌باری در تاریخ افغانستان رقم زد. اختلاف مذهبی بین حکومت سنی مذهب عبدالرحمن و هزاره های شیعه مذهب و همچنین مسئله ی مالیات، به‌عنوان مهم‌ترین دلایل این اختلافات و خشونت‌ها ذکرشده اند. امیر عبدالرحمن خان خشونت خود علیه هزاره را این‌طور استدلال می‌کرد که هزاره‌ها با سایر مردم افغانستان اختلاف مذهبی دارند و ممکن است با انگلیسی‌ها همکاری کنند و به همین دلیل آن‌ها را خطری برای آزادی و سلامتی افغانستان تلقی می‌کرد. اما درواقع چنین نبود زیرا با توجه به سابقه‌ی احساسات مذهبی، هزاره‌ها از همکاری با عناصر غیرمسلمان اجتناب می‌کردند(فرهنگ، ۱۳۸۰، ص۴۱۹). پس از سرکوب شدید شورش های سالهای (۱۸۹۲-۱۸۹۳) در هزاره جات و ترور ها و تجاوز هایی که این منطقه را برای مردم هزاره بسیار نا امن و زندگی و معیشت را بسیار دشوار کرده بود مهاجرت دسته جمعی هزاره ها به خارج از افغانستان، عمدتا به سوی ایران و پاکستان آغاز شد. هزاره ها در ایران عمدتا در استان خراسان سکنی گزیدند. سرانجام در دوره ی پهلوی رضاشاه، نام هزاره ها را به “خاوری” تغییر داد و به آن ها به عنوان یک اقلیت ایرانی رسمیت بخشید. (خانوف، ۱۳۷۲، ص۲۴۹)

در سال ۱۹۷۸ کودتای کمونیستی که بعداً به انقلاب ۷ ثور مشهور شد، به رهبری حزب دموکراتیک خلق به وقوع پیوست. این اتفاق فصل جدیدی از خشونت‌های نظامی، جنگ‌ها داخلی و ناآرامی‌ها در تاریخ افغانستان را رقم زد. با بالا گرفتن تنش‌ها بین مجاهدین و دولت مرکزی، شوروی که بیم از دست دادن یکی از متحدان خود در جنوب را داشت در سال ۱۳۵۸ به افغانستان حمله کرد. نتیجه این حمله، هجوم آوارگان افغانستانی به‌سوی مرزها بود تا حدی که در عرض یک هفته ۶۰۰ هزار افغانستانی به ایران و پاکستان فرار کردند. الگوی خروج از افغانستان نیز حرکت پشتون‌های سنی مذهب به پاکستان و  هزاره های شیعه مذهب و ازبک‌ها و تاجیک‌های سنی مذهب به سمت ایران بود.  (اصفهانی ۱۳۹۴، ص ۹۴)

هزاره‌ها در طول تاریخ افغانستان همواره مورد تبعیض و نژادپرستی قومی و خشونت‌های مذهبی واقع‌شده‌اند، از طرفی ایران کشوری بود که علمای شیعه در آن تأثیر و نفوذ بسیار زیادی داشتند و علاوه بر این هزاره‌ها فارسی‌زبان هستند و زمینه‌ی فرهنگی آن‌ها در جرگه‌ی کهن فرهنگ فارسی قرار دارد. این مسائل مبنایی برای گرایش هزاره‌ها برای مهاجرت به ایران بوده است و به همین دلیل غالب جمعیت مهاجران افغانستانی در ایران را هزاره ها تشکیل می دهند. اما باوجود اشتراکات فرهنگی بسیار زیاد که عامل جذب هزاره‌ها به ایران بوده است، درعین‌حال آن‌ها همواره به دلیل مشخصات فیزیکی متفاوت در جامعه‌ی ایران تمییز داده می‌شوند، مشخصاتی فیزیکی که با وضعیت محروم آن ها در ایران پیوند خورده و استیگما عمیقا در آن ریشه دوانده است؛ به همین دلیل همواره بار استیگما در مورد واژه‌ی “افغانی” متوجه مهاجران هزاره بوده است. باید در نظر داشت که محرومیت از حقوق شهروندی با وجود حضور طولانی آن ها در این کشور نقش مهمی را در ایجاد چنین استیگمایی علیه مهاجران افغانستانی در ایران داشته است؛ باوجود این که بخش زیادی از این جمعیت را افراد نسل دوم و سوم تشکیل می دهد که در ایران متولد شده اند، قانون اعطای تابعیت ایران که بر اساس اصل خون است آن ها را از داشتن تابعیت ایرانی محروم کرده و آن ها چندین دهه است که ازنظر اقامت در حالت تعلیق قرار دارند. حق اقامت آن‌ها در ایران به شکل کارت آمایش که به‌صورت سالانه تمدید می‌شود و یا به صورت گذرنامه است. اقامت به این شکل موجب محدودیت‌های شدید در همه‌ی ابعاد زندگی مهاجر افغانستانی شده است؛ محدودیت‌هایی که به او اجازه کار در شغل‌هایی به‌جز شغل‌های کارگری نمی‌دهد، او را از انتخاب برخی رشته‌های دانشگاهی محروم می‌کند، سکونت و حتی ورود به بر برخی استان‌ها و شهرها را برای او ممنوع کرده، حق ثبت هر نوع مالکیت را از او سلب کرده و… این محدودیت‌ها و تبعیض‌ها در جامعه‌ی ایران از یک هزاره “شهروند درجه‌دو” و یک “دیگری” ساخته است. دیگری که همیشه حامل یک داغ بر پیشانی خود است!

 

منابع:

  • فرهنگ، میر محمد صدیق (۱۳۸۰). افغانستان در پنج قرن اخیر (جلد یک)، تهران: انتشارات عرفان
  • خانوف، تیمور (۱۳۷۲). تاریخ ملی هزاره ها (ترجمه ی عزیز طغیان)، تهران: چاپخانه ی اسماعیلیان
  • خاوری، محمد تقی (۱۳۸۴). مردم هزاره و خراسان بزرگ، تهران: انتشارات شریعتی
  • نصر اصفهانی، آرش (۱۳۹۴)، بررسی موانع عدم ادغام مهاجران افغانستانی در ایران، پایان نامه ی دکتری، دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران
  • غبار، میر غلام محمد (۱۳۷۵). افغانستان در مسیر تاریخ (جلد اول). ناشر: مولف با همکاری صحافی احسانی
  • کاظمی، محمد کاظمی (۱۳۹۱). چرا مردم افغانستان واژه‌های “افاغنه” و “افغانی” را نمی‌پسندند. برگرفته از لینک:

https://www.avapress.com/fa/article/45780/

  • Clair, Matthew. 2018. “Stigma”. Core Concepts in Sociology. Available from link:

https://scholar.harvard.edu/matthewclair/publications/stigma