انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

رویکرد صفات در شخصیت: نظریه‌های آلپورت، کتل و آیسنک

نخستین نوشته‌های موجود درباره دسته‌بندی آدمیان بر اساس ویژگی‌های به نسبت پایدار در شرایط گوناگون در طول زمان، به نوشته‌های بقراط و جالینوس در سده‌ی چهار پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد(کارور و شی‌یر، ۱۳۷۵). در این دو دسته‌بندی که هم‌آیند با یکدیگر به نظر می‌رسند مردم در چهار دسته‌ی: صفراوی‌مزاج (تحریک‌پذیر)، سودایی‌مزاج (افسرده‌خو)، دموی‌مزاج (خوش‌بین) و بلغمی‌مزاج (آرام) بر اساس ترکیب ماده‌ی حیاتی بدن‌شان می‌گنجند. از این دسته‌بندی کلی دو روند فکری مشتق شد: کسانی که دسته‌بندی تیپ شخصیت افراد را پیشنهاد دادند و افرادی که به بنیاد زیستی شخصیت افراد اشاره داشتند. امروزه نظریه‌های تیپ به دلیل نادرستی‌ مرز‌بندی سیاه/سفید افراد، در حاشیه قرار گرفته‌ و نظریه‌های خصیصه با دو رویکرد فرد‌نگر و قانون‌نگر مقبولیت بیشتری یافته‌اند. در میان این نظریه‌ها به گفته‌ی کارور و شی‌یر(۱۳۷۵) نظریه‌ی آلپورت از گونه‌ی تخصیص‌های نظری و نظریه‌های کتل و آیسنک از گونه‌ی تحلیل عاملی از سایرین پررنگ‌تر و شناخته‌شده‌ترند.

رویکرد صفات، شخصیت و رفتار را گروهی از صفات دانسته، با پافشاری بر فرد در برابر جایگاه، برای پیش‌بینی رفتار، به دسته‌بندی، تبیین و فشرده‌سازی می‌پردازد(جوادی و کدیور، ۱۳۸۶ و شاملو، ۱۳۸۲). بر این اساس صفت(که کارور و شی‌یر(۱۳۷۵) از آن به خصیصه و تیپ یاد‌کرده‌اند) دسته‌ای از آمادگی‌ها برای رفتار ویژه و ویژگی‌های شخصیتی است که با گذشت زمان و در جا‌و‌گاه‌های(موقعیت‌های) گوناگون پایدار می‌نماید. با این همه، به گفته‌ی پروین و جان(در جوادی و کدیور، ۱۳۸۶، ص۱۸۶) “صفت از نظر هر نظریه‌پرداز معنای خاص دارد‌”. دو فرض اساسی در این رویکرد آماده‌گی گسترده‌ی آدمی برای پاسخ به گونه‌ای ویژه(صفت به منزله عنصر مهم شخصیت) و ساختار سلسله مراتبی ویژه شخصیت آدمی(رفتار، احساسات و اندیشه: از پاسخ‌های ساده به عادت‌ها و سپس صفت‌ها و صفت‌های بالاتر) هستند. سه نظریه‌ی شناخته‌شده‌ی این رویکرد نظریه‌های آلپورت‌، کتل و آیسنک است.

گور‌دون آلپورت‌(۱۸۹۶-۱۹۶۶) از جمله روانشناسان آمریکایی بود که با روش بالینی(پیمایشی یا پس‌رخدادی) و تاکید بر پژوهش فرد‌نگر با پافشاری هم‌زمان بر رویکردهای فرد‌نگر و قانون‌نگر، صفت را دارای ساختار عصبی-روانی و توان و ظرفیت بالقوه برای پاسخ یکسان به محرک‌های گوناگون دانست. وی با اشاره به این که صفت مهم‌ترین و معتبرترین واحد ارزیابی درونی است، شکل‌گیری و دگرگونی صفت‌ها را در پیوند با گروه و جامعه توجیه کرد. وی صفت‌ها را از نظر فراوانی، شدت و فراگیر بودن تعریف و دسته‌بندی کرد که بر این اساس صفت‌های اصلی(غلبه بر وجود شخص: ماکیاولیست بودن)، صفت‌های محوری(ویژگی برجسته: مهربانی، درستی) و آمادگی‌های ثانویه(در محیط ویژه و گاهگاهی)، سه گونه‌ی اصلی صفت‌ها هستند. شاملو(۱۳۸۲) هفت ویژگی برای صفت از نظر این نظریه برشمرده که ماهیت مشخص و واقعی، عمومی‌تر از عادت، ماهیت پویا، اثبات‌پذیری‌ی عینی و علمی، استقلال نسبی صفات از آن جمله‌اند. نظریه‌ی آلپورت را تحلیل کلاسیک صفات شخصیت نیز گفته‌اند(جوادی و کدیور، ۱۳۸۶).

دیگر نظریه‌پرداز این رویکرد، ریموند‌بی.‌کتل (متولد ۱۹۰۵در انگلستان) است. وی از علوم پایه به روانشناسی روی آورد و با چنین پیشینه‌ای ضمن نقد روش بالینی که به گفته‌ی وی استفاده از شهود و خیال‌پردازی و نیز روش آزمایشی دو‌متغیره که برای بررسی پدیده های انسانی نابه‌جاست، از روش پیمایشی و شیوه‌ی پردازش چند‌متغیره پردازش(تحلیل) عاملی بهره جست. ابزارهای پژوهش او پرونده‌ی زندگی، پرسشنامه‌ی خود‌سنجی و آزمون عینی بود. کتل صفت را ساختار روانی‌ی مشاهده‌پذیر از رفتار منظم و پیاپی تعریف کرده و ضمن پافشاری بر تفاوت صفت با حالت، با دو ملاک اساسی دسته‌بندی برای صفت‌ها صورت داده است. با معیار جایگاه نمود صفت سه گونه‌ی توانشی‌(هوش)، خلقی(سبک رفتاری) و پویشی‌(انگیزش و اهداف) و با معیار شدت و چگونگی صفت دو گونه‌ی سطحی(متجانس ولی نا‌مرتبط) و عمقی(در پیوند باهم و سازنده یک بعد مستقل) دسته‌بندی صفت‌ها انجام‌ شده است. البته به‌نظر می‌رسد محور نظریه کتل بر صفات سطحی و عمقی بنا شده باشد. وی صفات عمقی را نیز بر اساس سرچشمه‌شان در دو دسته‌ی بدنی(سرشتی) و شکل‌گرفته از محیط(از جمله بازخورد، انگیزه های فطری و انگیزه‌های اکتسابی) می‌داند.

کارهای هانس جی.آیسنک (متولد ۱۹۱۶ در آلمان) در زمینه‌های شخصیت و رفتار، یادگیری و رفتار‌درمانی صورت گرفته است. آیسنک شخصیت را سامانه‌ای سلسله مراتبی از تیپ، صفات، پاسخ‌های عادت‌شده و پاسخ‌های خاص(رفتار قابل مشاهده) تعریف کرده، تیپ را خصیصه‌ای فرا‌دستی می داند که زیربنای شخصیت را می‌سازد. نظریه آیسنک با قایل شدن به بنیادهای زیستی برای شخصیت، از پیچیدگی برخوردار است(کارور و شی‌یر، ۱۳۷۵). وی با توجه به رویکرد فلسفی غالب بر روش پژوهش در آن زمان، از روش ترکیبی پیمایشی-آزمایشی با ابزارهایی هم‌چون پرسشنامه، آزمون موقعیتی، آزمون فیزیولوژیک و مقیاس درجه‌بندی بهره گرفت. او در کارهای خود هم داده‌های پژوهشی را هم از افراد به‌هنجار و هم از افراد بیمار گردآوری نمود. آیسنک در آغاز دو بعد برای شخصیت معرفی کرد که بعدها جنبه‌ی سومی را نیز به آنها افزود: برون‌گرایی/درون‌گرایی، تهییج‌پذیری/ثبات(روان‌آزرده‌خویی) و روان‌پریش‌گرایی‌ی هیجانی(جوادی و کدیور، ۱۳۸۶ و کارور و شی‌یر، ۱۳۷۵). کارهای آیسنک از جمله پراستناد‌ترین نوشته‌های علمی در قرن بیستم به‌شمار می‌رود(جوادی و کدیور، ۱۳۸۶).

در کنار این نظریه‌ها کارور و شی‌یر (۱۳۷۵) از نظریه گاف(۱۹۶۸) با رویکرد ترکیبی تجربی-نظری در تبیین تکامل جنبه‌های شخصیت با توجه به فرهنگ نیز نام برده‌اند. در این نظریه و نظریه‌هایی همانند آن، به مفاهیم قومی و تکامل جامعه انسانی توجه شده است.

سه نظریه‌ی پرآوازه‌ی رویکرد صفات در شخصیت در تعریف صفت بر تفاوت های فردی سرشتی در آمادگی اولیه پافشاری داشته‌اند. روش کار آلپورت با انتقاد به روش تحلیل عاملی، بیشتر بر مطالعه بالینی استوار بوده حال آن که کتل و آیسنک از روش ترکیبی و کاربرد تحلیل عاملی بهره گرفته‌اند. آیسنک سه بعد از صفات، کتل بیست عامل و آلپورت صفات ویژه هر فرد(بی شمار) را دسته‌بندی و نموده است. آلپورت و کتل به انگیزش اشاره کرده و پیوند میان صفات و انگیزه را مورد بررسی قرار داده‌اند حال آن که آیسنک به مبحث انگیزش نپرداخته است. از سوی دیگر کتل به دلیل پافشاری بر روش خود و درباره اعتبار ابزارهای وی مورد انتقاد قرار گرفته است.

رویکرد صفات در شخصیت گرچه به گفته‌ی شاملو(۱۳۸۲) در عرصه روان‌شناسی تکان‌دهنده نبود ولی برای شناسایی آدمی و به‌ویژه انسان معمولی و متوسط سودمند بوده است. گرچه برخی چنین می‌پندارند که چنین تبیین‌ها و دسته‌بندی‌ها‌یی نظریه نام نمی‌گیرد./

اشاره‌ها:

پروین. ل. ا. و جان. ا. پ(۱۳۸۶). شخصیت(نظریه و پژوهش). برگردان محمد‌جعفرجوادی و پروین کدیور. تهران: آییژ.

شاملو.سعید. (۱۳۸۲). مکتب‌ها و نظریه‌ها در روانشناسی شخصیت. تهران: رشد.

کارور.چ.س. و شی‌یر.م.ف.، (۱۳۷۵). نظریه‌های شخصیت. مشهد: انتشارات آستان قدس.