علی ربیعی (ع-بهار)
سفر بودم ومثل همیشه ی این روزها وسالهای من ،همنوا با کانت فیلسوف روشن ضمیر عصر روشن گری سروسری مارا به هم گره می زد چنانکه حال دلشده گان را زیرا که بهترین وجه اشتراک ما در این بود که ما هردوخود را فرزند زمانه خویش یافته بودیم ولذا جستجوگری در متن کارهای کانت مرا به بستری شفاف از عقلانیت هدایت می کرد زیرا فلسفه نقادی ماحصل ذهنی ایشان بود که ریشه های زمینی داشت ومثل همه علومی بود که همراه با فلسفه علم، معرفت عصری را به داوری می گرفت ….گشت در این دنیای پر رمز و راز و عمیق مرا کشاند به اخلاق و اراده و آزادی که از ضروریات حیات معقول بشری ست تا رسید م به شرحی که تفسیر می کند یک انتهای نهایی برای صیرورت تاریخ را که همانا اتفاق آزادی وعلاوه بر آن اخلاق مداری و احترام به حقوق انسانی بر روی زمین است که اینها خمیرمایه فلسفه کانت بود وبه تعبیرمن آنچنانکه دانش و فرزانگی به آدمی دروغ نگفت اما به حقیقت هم نرسید اما پا را از دایره خرد بیرون نگذاشت واگر دقیق شویم در شرایط طبیعی به تعبیر هابز همه تاریخ بشر چیزی به جز کوشش دررشد هشیاری و اگاهی نسبت به مفهوم آزادی معقول در قلمرو هستی نبود والبته کو تا آن امن و آسایش و آزادی که بقول دکتر شفیع کدکنی همه آرزویم اما! تو دوستی خدا را …چو از این کویر وحشت بسلامتی گذشتی …به بنفشه ها به باران …برسان سلام ما را!…باری کانت می گوید تاریخ را می توان با پیشرفت در برابری آزادی انسانی معادل سا خت یعنی به عبارتی یکی از پاندول های سنجش جوامع همان احترام به آزادی به مفهوم عام آن است که هنوز هم می تواند رهیافت این سنجش را در پسرفت یا پیشرفت اجتماعی جوامع سراغ گرفت …ایشان شاید اولین کسی است که در کتاب صلح پایدارخواستار ایجاد سازمانی بین المللی در جهت حفاظت از منافع ملتها گردید…زیرا اعتقاد داشت جوامع انسانی بعد از عبور از توحش طبیعی وصیرورت در عرصه تمدن وفرهنگ به تجربه های خردورزانه ای می رسند که نوعی سعادتمندی اجتماعی است وسپس تلاش همگانی برای ایجاد صلح بر اساس نوعی اخلاق عام که هدف نهایی فلسفه است یعنی همانا صلح جهانی ست ….به نظر وی یونانی ها و رومی ها تنها چند نفر را آزاد می دانستند در حالی که در عصر ما اصل تفکیک قوا همه را آزاد می پندارند و اگر جز این باشد جوامع فاقد آن به بنبست و خلاء ناشی از ارزشهای عام و قائده مند می رسند ….اوالبته این یک مفهوم عقلی همراه با بی شمار تجربه های تاریخی ست که از مسیر های سخت وصعب عبور کرده و نشیب و فرازهای بسیاری را در ذات خود نهفته دارد وشروع آن نیز بین دونقطه ای است که یک سوی آن فلسفه و سمت دیگر آن فیزیک است و لذا نمی توان این درک و سرچشمه را گل آلود کرد و به توجیه فهم اقتدارگرایانه خویش از تاریخ و اندیشه پرداخت….وقتی کانت می گوید تعلیم فلسفه مثل نفس دانش فلسفه انحصارا دعوت به تامل در هستی می کند باعث نوعی گشایش در بینش انحصاری همه بشریت است زیرا آنچه برای کانت در زندگی اولویت پیدا کرده بود و برنامه اصلی فعالیت اورا تشکیل می داد اراده تزلزل ناپذیر برای شناخت فهم آزاد وارتباط کنشگرانه با هستی بوده است وسرانجام اصراروتلاش واضع فلسفه نقادی به ماحصلی از تعقل در مفهوم آزادی واخلاق منجرمیشودکه خلاصه همه آرزوی انسانهای فرهیخته وبزرگ بود.
نوشتههای مرتبط
ورود به دنیای پررمز و راز فیلسوفی که چراغ هدایت بشری در عرصه روشنگری بوده است لذتی دارد که باری وزنه ارزشش بالاتر از همه آن لذایذ مادی و جسمی است که حیات تکوینی آدمی را سیراب می کند. خوانش و فهم این اندیشه های ناب که سرشته در فطرت پاک انسانهای والا دارد سخت و جانکاه است و تاب تحملی وزین می طلبد ، تا چه رسد به آفرینش این اندیشه ها که ساختارهای جوامع بشری را در جهت زایش نیک فرجامی سوق می دهدهر چند دلمشغولی و تعلقات کج مدارانه برای رسیدن به اسایشی همگانی که آرزوی کانت بوده در برابر دیوار های بی اعتمادی تعلقات قدرتمندان آب راهه ای حقیر می نماید!اما عظمت گفتار او در اخلاق دراین نیست که مجموعه ای از نصایح و پندو اندرزها را در قالبهای زیبای ادبی به سبک و سیاق رایج در ادبیات بیان کند بلکه عظمت و اصالت کارش در تاملی ست که در باره شرایط امکان عمل اخلاقی با عمل به آزادی و حریت بر خواسته از فرهنگ و تمدن را تدوین ومعطوف به اراده دانا محوری تعریف می کند یعنی به تعبیری عظمت کانت در عظمت ذات تفکر اوست که در وحله اول انسانی ست بی تعلقات رایج و ثانیا قابل تعمیم به هر جایی که جای پای انسانی را مشاهده می کنیم……..که البته سخت و ناهموار است اما علیرغم همه ناهمواریها این راه طی شدنی است و بشرنیز فرجامی جز این نداردکه به سر منزل مقصود که ازادی در اخلاق و روشنگری و روشن اندیشی در سفر است برسد …تلاش های مداوم این فیلسوف بزرگ در جهت تبیین فهم انسانی و انطباق معیار های اخلاقی برای رسیدن به تعالی و علم آموزی کمک کرد که کانت همچون کپرنیک وکپلر دست بکار بزرگی در فسفه شناخت عوالم انسانی بزند که وجه تشابهی از عمل کانت در فلسفه با کپرنیک درستاره شناسی است زیرا کپرنیک نظریه زمین مرکزی را با ارائه نظریه خورشید مرکزی رد نمودیعنی که دیگر زمین مرکز عالم نبود و خورشید به ناچار بر گرد زمین نمی چرخید …..و در عین حال انقلاب کپرنیکی کانت هم در فلسفه همین بود یعنی فهم ما با شیء منطبق نمی شود؛بلکه شیء است که با فهم ما انطباق می یابد یعنی آنچه را ما می بینیم آنی ست که ما دیده ایم و لاغیر به تعبیر عین القضات همدانی آن خطاط سه گونه خط نوشتی و آن خط سوم منم که تفسیر به حقیقت مطلق هستی نمی کنم! وخلاصه اینکه تفکر کانتی شاید فطری ترین و زمینی ترین اندیشه بشری ست که خواهان اراده معطوف به آزادی وعقلانیت است که خیر وشر را براساس معیارهای موجود در روابط انسانی شرح وبسط می دهد و این نوع نگاه بی تعلق خاطر تنها راهی ست که به سعادت بشر منجر میگردد….ودر آخر…..اغراق نیست اگر بگویم همه مصائب و مشکلات امروزجهان و بویژه خاورمیانه و جنوب آسیا در نگرش اقتدارگرایانه حاکمان است که ریشه در فرهنگ قومی و قبیله ای دارد و ایدئالیسمی موهومی را یدک میکشد …نگاهی سخت متصلب به تقسیم جهان از مناظر و مرایای چشم حاکمان مقتدر و نادان که به درگیری های مداوم دامن می زنند وهزینه های غیر قابل جبرانی را به ملتها تحمیل می کنند عبور از این پستی ها نیاز به آموزش بردباری در عرصه عمل وعقلانیت در عرصه فرهنگ همراه با گذشتی جانکاه دارد که آرزوی بیش وکم همه روشنگران اعصار بوده است…..حالا در پایان راهیم وجاده و سفر دارد به پایان می رسد عبور از گردنه ها و قله های سربه فلک کشیده دنا تا دره های سرسبز و چشمه سارها سخت است اما فرحبخش وتا رسیدن به آخرین گردنه ،پیچیده راهی ست که به شهر باستانی ایذه ختم می گردد و من هم نفسی به راحتی می کشم اما همه فکر و ذکرم به این مشغول است که برای رسیدن به جهانی بهتر و اجتماعی انسانی ترچقدر زیاد به اندیشه وخرد بزرگانی چون کانت نیاز داریم.
تابستان ۱۳۹۳ ماهشهر